به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 آبان 93 [ 19:20]
    تاریخ عضویت
    1393-6-20
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    77
    سطح
    1
    Points: 77, Level: 1
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    17

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    همه میگن الان که تو دوره عقد هستی جدا شو ولی خودم میخوام همه راه هارو امتحان کنم تا تصمیم منطقی بگیرم و بعدش پشیمون نشم!

    با سلام من دختری هستم 20ساله و همسرمم 30سالشون هست 11 ماهه که عقد کردیم ولی بخاطر یکسری مسائل میخوایم از هم جدا بشیم راستش شوهر من نه معتاده نه دست بزن داره و نه خیانت کرده ولی بخاطر یکسری ویژگی های دیگه مثل خساست،خود برتر بینی،دهن بین بودن، بی منطق بودن،بی تفاوتی بیش از حد خانواده ایشون، وابستگی بیش از حد ایشون به خانواده، عدم مسئولیت پذیری و غرور بیش از حدشون باعث شده که ما به اینجا برسیم راستش اوایل عقدمون چون حسی نسبت به ایشون نداشتم راجع به کارشون گفتم که از کارت خوشم نمیاد و ایشون چون خیلی زود رنج هستند بعد از چند وقت گفتند که از این حرف من خیلی ناراحت شدند و من عذر خواهی کردم ولی ایشون منو نبخشیدند و از اون به بعد همش به سرم میزدند که تو به من اینطوری گفتی ازون به بعد فهمیدم شوهرم یک خورده کینه ای هستن جایی که خانواده ی من میگن جدا شو پیش مشاور هم رفتیم گفت شما کلا راهتون با هم فرق میکنه ولی با همه ی این حرفا من میخوام همه ی راه های منطقی رو برم راجع به ویژگی هایی هم که گفتم مثال میزنم
    1.خساست:
    همسر من از همون اول زندگی به من گفت که قسط دارم و همچنان هم ادامه داره و با این حال ایشون روز سوم بعد عقد کارت عابرمنو گرفت باهاش رفت قسطشو پرداخت کرد و با اینکه باز هم کارتمو ازم میگرفت ولی خودش برای من خیلی خرج نکرده و توی زندگیمون خیلی دودوتا چهارتا میکنه مثلا روز ولنتاین من به شوخی گفتم و از ایشون هم انتظاری نداشتم که برام چیزی بخرن ولی یه ساعت خریدنو بعدش بهم گفتن من که برات اینو خریدم تو برا من چی خریدی چیکار کردی با اینکه که من همه جوره درکشون میکردم ولی ایشون روزبه روز قدرناشناس تر میشدن
    2.خود برتر بینی:
    ایشون کارمند یه ارگان خاصی هستند و این روحیه ی خود برتر بینی به لحاظ معنوی خیلی در ایشون شدید هست تا جایی که هر وقت من به لحاظ معنوی کاری انجام میدم (من از لحاظ اعتقادی متوسط گرایشی مذهبی تر دارم)منو مسخره میکنن و خودشونو از لحاظ معنوی کامل میدونن
    3.دهن بین بودن:
    نظر بقیه خیلی براشون مهم هست طوری که اگه کسی از اطرافیان نظری بده خیلی روشون تاثیر میذاره و از بدشانسی من این تاثیر رو تحت یه عکس العمل روی من پیاده میکنن مثلا با اینکه ایشون بنظر خودشون مذهبی هستن وقتی پسرخاله ایشون منو برای اولین بار دیدن چون من آرایش نداشتم و ساده بودم به همسرم گفته بودم چه خانم افتاده ای داری همسرم بهم گفت چرا آرایش نداشتی اینقد ساده بودی حالا جالب اینه که وقتای دیگه هم که یه ته آرایش داشتم ایشون میگفت آرایش نکن ایشون خیلی حرفای متناقض میزنن
    4.بی منطق بودن:
    رفتار و حرف های ایشون طوری هست که هم زیاد مغلطه میکننهم حرفای متناقض میزنن هم اصرار دارن من بهشون چشم بگم خب شما جای من بودید چیکار میکردید؟
    5.بی تفاوتی بیش از حد خانواده ایشون:
    خانواده ی همسر من با اینکه من هفته ای دوبار بهشون زنگ میزدم ولی اونا اصلا انگار نه انگار که عروس دارن و حتی برای عیدی و اینا هم که کلا خودشونو زدن به اون راه و با اینکه بعضی وقتها حرف هایی میزدند که باعث ناراحتی من میشد ولی باز هم به روی خودم نمی اوردم ولی اونا اونقد نسبت به ما بی تفاوتند که الان هم که حرف جدایی زده شده باز هم کاری نمی کنند.
    6.وابستگی بیش از حد ایشون:
    وقتی خانواده ی ایشون به منم حرفایی ناراحت کننده میزنند و من به روی خودم نمی آورم وقتی به همسرم تنهایی میگویم خب چرا با من اینطوری رفتار میکنند بجای دلگرمی دادن به من میگوید راست میگویند و این سری آخر هم که رفتیم با خانواده ایشان حرف بزنیم با اینکه من باز هم احترامشان را داشتم میگوید بابت اینکه اومدین باید بیای عذر خواهی کنی
    7.عدم مسئولیت پذیری ایشون:
    با همه ی اینها ایشون انگار نه انگار که ازدواج کرده اند و حتی یک زنگ هم نمی زنند و اینکه حرف جدایی را بار ها ایشان گفته اند و میگویند توافقی جدا شویم
    بنظر شما جدا بشم بهتره یا ادامه بدم؟

    - - - Updated - - -

    ببخشید اونقد بهم ریختم که روی نوشتنمم تاثیر گذاشته تورو خدا کمک کنید بنظر شما چیکار کنم؟

  2. 2 کاربر از پست مفید زهره1373 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 23 شهریور 93), roozbeh220 (دوشنبه 24 شهریور 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام

    1- این مورد را به آسانی از کنارش نگذر. مطمئن شو که خواسته هایت که براورده نمی کند، از نوع چشم و همچشمی نیست. مطمئن شو اینکه او هم متقابلا از تو هدیه می خواهد از سر مهر هست یا باج خواهی. راستش چیزهایی که نوشتی برای من نشانه خساست نیست. آدم های خسیس بسیار بسیار سخت پول خرج می کنند. شاید محدودیت های مالی او بهش اجازه نمی ده بیشتر از این برات بخره. شاید دیدگاه او این است که زن و مرد باید هر دو در دخل و خرج زندگی شریک باشند و تو اینگونه نیستی. باید این تفاوت دیدگاه را بهتر و دقیق تر بشناسی و این مورادی که گفتم را ممطئن شوی.


    2- همه نیاز به تایید شدن دارند. یادت نرود شما کارش را مسخره کرده ای و این تاثیر عمیقی روی او گذاشته. معمولا کسانی که خودبرتربین هستند در عمق جان، از جایی بسیار احساس ضعف می کنند و این نقطه ضعف باعث رفتارهایی می شوند که دیگران آنها را خود-برتر-بین ببیند. یا باید خودت برای شناخت عمیق او و دلایل این واکنش ها تلاش کنی یا موضوع را به یک مشاور بسپاری.
    اگر دانستی که همه حاصل همان کمبودی است که از جانب شما دچارش است، یعنی همه اینها واکنشی است به عدم تایید کارش توسط همسر، می بایست راهکارهای تاییدی را چه در خلوت چه در جمع مدتی بکار بگیری. مثلا از دشواری کار همسرت در جمع تعریف کن و بگو "همسرم خیلی صبور است که در کارش موفق شده، چنین شغلی مهارت بسیار می طلبد. من یکی که از پسش بر نمی آیم" و در خلوت خودتان هم یواش یواش به او اطمینان بده که بهش افتخار می کنی و تاییدش می کنی.


    3- همین را تا حالا به او گفته ای؟ نه دهن‌بین بودن را!! این تناقض هایی که برایت پیش می آید را. وقتی چنین موضوعی پیش می آید خیلی ساده به همسرت بگو "من پیغام های متناقضی از خواسته هایت دریافت می کنم. نمی دانم چطور مطلوب توست. دفعه پیش بهم گفتی آرایش کن اینبار می گویی نکن. ممکن است واضح تر بگویی دوست داری دقیقا چکار کنم؟"

    4- مردها علی رغم ظاهر و هیکل خشن‌شان دل مورچه واری دارند . بند همین تاییدات خشک و خالی من و شمایند. آقای حبشی ( کارشناس مسائل همسرداری) می گفت اگر آقا گفت این ماژیک آبی است و شما مطمئنی قرمزه، روی حرفت پافشاری نکن. نخواه حرف خودت را اثبات کنی. حتا اگر باهاش نوشتی و قرمز بود، اشتباه همسرت رو به روش نیار، بگو از دست این بچه ها که کلاه همه ماژیک ها رو قاتی کردن d:
    خلاصه گاهی این پیغام ها فقط یک معنی داره " دوستم بدار". اگر واکنشت رو با این معنی هماهنگ کردی، نتیجه مطلوب می گیری. اگر خواستی حرف خودت را به کرسی بنشانی معمولا نمی شود!

    5- بعضی ها ( از جمله من!) با گوشی را برداشتن و زنگ زدن، راحت نیستند. اگر فقط با تو اینگونه اند، مشکلی هست و اگر با همه رفتارشان سرد است، باید بیاموزی که این تفاوت جزو جدانشدنی شخصتشان است و کاری نمی توانی بکنی جز اینکه حرص بخوری! پس بیخود حرص نخور!

    6- هیچ مردی تا الان روی کره زمین پیدا نشده که موقع دعوای همسرش و خانواده اش، طرف همسرش را بگیرد! جز چند مورد معدود آن هم اوایل ازدواج! حد خودت را نگه دار و انتظار نداشته باش همسرت در رویارویی با خانواده اش با تو هم عقیده باشد. اگر مشکلی در خانواده اش می بینی، به او نگو، به روی او نیار، یا بطور کل فراموش کن یا اگر نمی توانی خودت با خانواده اش در میان بگذار. یک جور خوب و مهربانانه و محترمانه. ابدا پای همسرت را به این کشمکش باز نکن. حتا اگر همسرت هم آمد و از مادرش شکایت کرد، شما طرف مادرشوهرت باش!!!
    در ضمن این "وابستگی" نیست. وابستگی یعنی با اجازه پدر و مادرش آب نخورد، ریز همه موارد را به آنها گزارش بدهد و آنها عضو همیشه حاضر رابطه شما باشند. اینگونه است واقعا؟!


    7- وقتی یک نفر در یک رابطه رسمی حرف از جدایی می زند و پیگیر نیست، یعنی این رابطه به مشکل جدی خورده. نوشته ای که هر دو می خواهیم جدا بشیم. با همسرت گفتگو کن و از دغدغه هایش و دلایل جدایی اش بپرس و حرفهای خودت را هم با ملاحظاتی که در بالا گفتم، بزن. حرف هایش را عمیقا بشنو و بگو : بیا برای مدتی به هم فرصت بدهیم و برای ساختن زندگیمان تلاش کنیم. آنوقت اگر نشد، فکر دیگری می کنیم.

    شاد باشی
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  4. 7 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    asal2013 (یکشنبه 23 شهریور 93), pasta (یکشنبه 23 شهریور 93), Somebody20 (یکشنبه 23 شهریور 93), آونگ (دوشنبه 24 شهریور 93), زهره1373 (یکشنبه 23 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 24 شهریور 93), صبا_2009 (یکشنبه 23 شهریور 93)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو
    به همدردی خوش آمدید

    خلاصه بگم شما تازه 20 سالته بدون هیچگونه دقت کنید هیچگونه آشنایی نسبت به زندگی مشترک وارد این زندگی شدید .این موضوعاتی که نوشتید تا حدودیش حق با شماست ولی تا حدود زیادیش هم در همه آقایان وجود داره و عادیه.نیاز دارید حتما برید پیش مشاور لطفا از طریق انجمن ازاد پیگیر باشید و به توصیه مدیر و مشاورین عمل کنید

    ببخشید یکم الان حوصلم کم شده توضیح کامل نمیدم ولی حتما قبل از انجام هرکاری در انجمن آزاد تایپیک بزنید و به توصیه مدیر و مشاورین گوش فرا بدید و کارهایی که میگویند را انجام بدهید.

    پ.ن:ایکاش بجای اینکه اول عقد کنی بعد بیای تایپیک بزنی قبلش می امدی تایپیک میزدی اونوقت این مشکلات باری شما پیش نمی آمد.این حرفم کلی بود
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  6. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    زهره1373 (یکشنبه 23 شهریور 93)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 93 [ 08:24]
    تاریخ عضویت
    1393-4-31
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    186
    سطح
    3
    Points: 186, Level: 3
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    41

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام زهره جان
    به نظرم همین تصمیمی رو که گرفتی رو اجراش کن. طلاق آخرین راهه عزیزم.
    واسم جالب بود موضوع تاپیکتون آخه خواهرم هم دقیقا مشکل شما رو داشت شوهرش تقریبا همین ویژگی هایی که گفتی رو با یه پایین بالایی داشت درکل شوهرش در یک محیط بسته ای بزرگ شده بود وسال اول عقدشون این اختلافات و بگومگو ها شدت گرفت البته بیشتر بین خانواده ها بود... تا حدی که این ماجراها به گوش فامیل واقوام رسید تقربا 90 درصدشون میگفتن این زندگی دیگه فایده ای نداره... همین الان که عقدی جدا بشی بهتری و.... ولی خواهرم دودستی به زندگیش چسبید وگفت درست میشه اصلا نمیتونست اسم طلاق رو بشنوه!
    و الان هم خداروشکر زندگی آرومی داره...
    جالبه الان که اون اختلافات وتنش های زندگیش کم شده همون کسایی که میگفتن طلاق بگیری بهتره، میگن خوب کاری کردی زندگیتو حفظ کردی!
    این مثال واقعی رو بهت گفتم که یه قوت قلبی واست بشه و بدونی با توکل به خدا و کمک از مشاورها و... و تلاش خودت میتونی زندگیتو درست کنی و نذاری این تنش ها به وجود بیاد...
    ویرایش توسط بارانا : یکشنبه 23 شهریور 93 در ساعت 20:03

  8. کاربر روبرو از پست مفید بارانا تشکرکرده است .

    زهره1373 (یکشنبه 23 شهریور 93)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 آبان 93 [ 19:20]
    تاریخ عضویت
    1393-6-20
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    77
    سطح
    1
    Points: 77, Level: 1
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    17

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون بابت وقتی که گذاشتید و خونید و جوابی که دادید
    راستش نه من تا حالا هیچوقت از روی چشم و هم چشمی چیزی از همسرم نخواستم چون توی خانواده ای بزرگ شدم که همیشه قانع بودنو یاد گرفتم،راجع به هدیه گرفتن،من بخاطر اینکه اوایل ناراحتش کرده بودم راجع به شغلش بهش همچی حرفی زدم توی هر مناسبت یا حتی وقتایی هم که مناسبت خاصی نبود من براش هدیه میخریدم تا از دلش در بیارم راجع به شغلش حرفتون قبول دارم ولی من هم عذرخواهی کردم هم دلیل اینکه چرا راجع به شغلش اینطوری حرف زدم رو هم بهش توضیح دادم و حتی توی کاراش بهش کمک هم میدادم ولی ایشون باز هم ... راجع به دهن بین بودنشون من فقط یکی از موارد خیلی ساده رو گفتم ایشون خیلی تحت تاثیر بقیه هستن ... راجع به زنگ زدن هم که من خیلی وقته که دیگه از ایشون انتظاری ندارم فقط دو هفته پیش رفتیم مشاوره مشاور گفت جدا بشین بهتره و با اینکه من به ایشون گفتم درسته مشاور اینطوری گفته ولی ما هم عقل داریم هم حق انتخاب باز هم باید تلاشمونو بکنیم میگم از اون شب نه زنگی که بلاخره چیکار کنیم فقط هفته پیش اس ام اس داد توی اولین فرصت میام که با هم صحبت کنیم ولی هنوز که خبری از ایشون نیست نمیدونم چرا مثل مرد نمیاد تکلیفمونو روشن کنیم

    - - - Updated - - -

    حرف جدایی رو همسر من زده با اینکه من همش میگم باید مشکلاتمونو حل کنیم ولی اون اصرار داره جدا بشیم کارشم یه جوریه که از صبح تا شب مشغول کارشه نمیدونم پیش یه مشاور دیگه هم برم یا نه...

  10. کاربر روبرو از پست مفید زهره1373 تشکرکرده است .

    Somebody20 (یکشنبه 23 شهریور 93)

  11. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زهره1373 نمایش پست ها
    پیش مشاور هم رفتیم گفت شما کلا راهتون با هم فرق میکنه ولی با همه ی این حرفا من میخوام همه ی راه های منطقی رو برم
    حتما با یک مشاور دیگه صحبت کن.
    اگر همسرت هم همراهت بیاد که چه بهتر.

    خصوصیات خوب همسرت چیه؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  12. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    نسیم22 (دوشنبه 24 شهریور 93)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 آبان 93 [ 19:20]
    تاریخ عضویت
    1393-6-20
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    77
    سطح
    1
    Points: 77, Level: 1
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    17

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به لحاظ اعتقادی بد نیست،دلسوز هم هست...فک کنم همین

  14. کاربر روبرو از پست مفید زهره1373 تشکرکرده است .

    roozbeh220 (دوشنبه 24 شهریور 93)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 01:22]
    تاریخ عضویت
    1392-1-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,287
    سطح
    28
    Points: 2,287, Level: 28
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام زهره 1373
    ماجرای زندگی تو عین زندگی منه همسر من هم دقیقا خصوصیات اخلاقیش شبیه خصوصیات همسر توست.اما بنظرم خودمون هم در بوجود آمدن چنین شرایطی دخیل هستیم.گاهی زیاد رعایتشون رو کردیم در مورد خود من از بس می بینم کوتاه میام حق بجانب تر میشه در حالی که خودش هزار و یک اشتباه داره که هر چقدر منطقی میشینم و صحبت میکنم باز می بینم انگار اصلا حرفهامو نشنیده .سر کوچکترین بحث هامون کار به دعوا می کشه و قهرهای طولانی می کنه و حتی به تلفنهام جواب نمیده . خانواده اش دقیقا مثل خانواده همسر تو بجای اهمیت دادن به عروس جوری برخورد می کنن که انگار باید ممنون باشم که اومدن منو گرفتن.و احتمال میدم از بس خودشون رو بزرگ می بینن این طرز فکر رو پسراشون ایجاد میشه که سرتر از ما هستن البته اینو توی خانوادشون نسبت به عروسای دیگه اشون دیدم که میگم.وقتی نوشته های شما رو دیدم انگار حرف دل خودم رو دیدم.امیدوارم مشکلمون حل بشه.

  16. کاربر روبرو از پست مفید nm_shabgard تشکرکرده است .

    زهره1373 (دوشنبه 24 شهریور 93)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام زهره خانم
    قطعا همسرتون تنها خواستگار شما نبودند
    قطعا وقتی همسرتون اومدن خواستگاری ، شما یک ملاکهایی برای ازدواج داشتید
    اگه هنوز اون ملاکها رو درست می دونید
    میشه بگید اون موقع با اطلاعات اولیه به همسرتون نمره چند دادید؟
    الان نمره چند می دهید؟؟
    می خوام ببینم چقدر از چشم شما افتاده است
    راستش شوهر من نه معتاده نه دست بزن داره و نه خیانت کرده
    الان اینها خودش نمره مثبته
    به لحاظ اعتقادی بد نیست،دلسوز هم هست...فک کنم همین
    تو خواستگاری هم فقط همین نکات مثبت رو دیدی؟؟؟
    قطعا نکات مثبت به منفی تبدیل نشده بلکه نکاتی که مشخص نبوده و مخفی بوده ، منفی بودنش مشخص شده
    قطعا شما به یک نفر فقط به خاطر این دو ویژگی مثبت جواب بله ندادید
    ببینید شما دو راه دارید
    1- طلاق بگیرید
    2- ادامه بدهید و در راستای بهبود تلاش کنید
    راه اول دوباره یه دوراهی دیگه است
    1- تا آخر عمر تنها بمونید
    2- دوباره ازدواج کنید
    راه اول و بعد گزینه اول یعنی طلاق و سپس تنهایی برای یک خانم 20 ساله بسیار بسیار مشکل است اگه تو راه اول بخواهید گزینه دوم یعنی طلاق سپس ازدواج مجدد را پیگیری کنید ببینید بین کسانی که به خواستگاری شما اومده بودند و به آنها نمره دادید نمره فعلی همسر شما نسبت به نمره آن موقع بقیه خواستگارها چند است؟؟؟ و آیا شما چقدر احتمال ازدواج مجدد بهتری را دارید؟؟؟
    به نظر من عروسی رو عقب بندازید البته نه زیاد مثلا چند ماه (چون خودش مشکل زاست) بعد راههای مختلف رو چک کنید
    فقط یک هشدار : زمزمه های دوره عقد بعد از عروسی به فریاد مبدل می شود
    موفق باشید
    ویرایش توسط آونگ : دوشنبه 24 شهریور 93 در ساعت 22:03

  18. 2 کاربر از پست مفید آونگ تشکرکرده اند .

    نسیم22 (دوشنبه 24 شهریور 93), زهره1373 (دوشنبه 24 شهریور 93)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 آبان 93 [ 19:20]
    تاریخ عضویت
    1393-6-20
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    77
    سطح
    1
    Points: 77, Level: 1
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    17

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    راستش خانواده ی همسر من از اول با دروغ اومدن جلو ولی چون خانواده ای دارم صاف و صادق فک کردند همه مثل خودشون هستن حرفشونو باور کردیم از شغل گرفته تا سن و یکجوری حرف زدن که انگار راجع به من چیزی نمیدونن(من کارمند هستم و خیلی برام مهم بود که کسی منو بخاطر شغلم نخواد و بخاطر همین خاستگارای زیاد دیگه که موقعیتشون خیلی بهتر از همسر من هستند رو رد کردم)و منم فک کردم که نمیدونن ولی چند وقت پیش هم شوهر و هم مادرشوهرم به من گفتند که کارمند بودن تو از همون اول برا ما خیلی مهم بوده،خلاصه با همه ی این حرفا با خودم گفتم ولش کن بنده های خدا خب حق دارن که همچی ملاکی داشته باشن ولی نمیدونم چرا موقع خاستگاری اینو بهم نگفتن ولی بهر حال گفتم ولش کن من باید زندگیمو بسازم اینا مهم نیست...و دلیل دیگه واسه ازدواج با ایشون این بود که فک میکردم آدم مذهبی هستن یعنی از طرز حرف زدنشون اینطوری برداشت کردم و البته تا حدودی هم هستند ولی چه فایده به همینیه خورده مذهبی بودن خودشونم مغرورن و من اگه تسبیح بردارم یا دعایی بخونم حس میکنم همش دارن منو مسخره میکنن و فکر میکنن دارم تظاهر میکنم

  20. کاربر روبرو از پست مفید زهره1373 تشکرکرده است .

    roozbeh220 (دوشنبه 24 شهریور 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چطور بفهمم تصمیم درستی گرفتن یا نه ؟
    توسط خطا پوش در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 بهمن 95, 19:01
  2. نجابتو احساسمو دادم و ضرر کردم... تصمیم درستی گرفتم؟
    توسط لاله_لاله در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: دوشنبه 01 تیر 94, 13:12
  3. پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: دوشنبه 31 شهریور 93, 01:27
  4. پیشنهاد وقفه سه ماهه قبل از ازدواج تصمیم درستی بوده؟
    توسط بهار480 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: جمعه 12 اردیبهشت 93, 12:43
  5. مشکلات بین فردی " تو مشکل من هستی "
    توسط پندار در انجمن آگاهی ها، مهارتها و روشها
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 دی 88, 17:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.