به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 خرداد 95 [ 10:11]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    4,008
    سطح
    40
    Points: 4,008, Level: 40
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    250

    تشکرشده 193 در 52 پست

    Rep Power
    24
    Array

    دروغگویی همسر

    سلام خسته نباشید
    یه مشکل با شوهرم دارم اینه که سر بعضی مسائل دروغ میگه از یه مساله کوچیک و پیش پاافتاده بگیر تا مسائل بزرگ و مهم نمیدونم چرا. مسائل کوچیک رو دروغ میگه چون میخواد خودشو بزرگ کنه و پیش من یا بقیه بزرگ نمایی کنه و مسائل بزرگ هم دروغ میگه تا من سر از کاراش درنیارم.بعضی ها بخاطر اعتماد بنفس پایین دروغ میگن ولی شوهر من اعتماد بنفسش فوق بالاست .دیگه کلافم کرده آخه جالبه الان دروغ میگه هفته بعدش یادش میره چی گفته بعد سوتی میده جوری که من قطعا عکس العمل نشون میدم بهش میگم خوب چرا مساله به این ناچیزی رو دروغ میگی میگه تو توهم زدی من همیشه به تو راست میگم ولی تو لیاقت نداری میگه من همیشه تو کل عمرم به خونوادم هرچی گفتم قبول کردن ازین به بعد دروغ میگم تا فرقشو بدونی ،بعضی وقتها هم میگه تو جنبه راست شنیدن نداری دروغ میگم راحت باشم،برای دروغاش سند و مدرک میارم که بابا اینجوری بوده اینجوری گفتی قبلا الان یه چیز دیگه اتفاق افتاده یه چیز دیگه میگی مسخره میکنه میگه توهم زدی داری دیوونه میشی
    توروخدا کمکم کنین نمیدونم چیکار کنم جدیدا با کسی میگرده که ملاقاتاش پنهانیه وقتی فهمیدم پرسیدم کیه گفت قرار نیست همه دوستامو بشناسی نگفت کیه و ملاقاتشون در چه رابطه ایه منم دیگه نمیپرسم چون به جواب نمیرسم میترسم بیفته تو آتیش منم بکشونه تا حالا بدون آرامش بوده زندگیم حالا که دارم دوباره میسازمش باز یه جریان دیگه و یه حاشیه دیگه داره واسش میسازه
    بگید چیکار کنم ؟؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام
    مسائل بزرگ هم دروغ میگه تا من سر از کاراش درنیارم
    شما نقش همسری در قبال همسرتون دارید نه نقش داروغه و بازپرس
    نقش همسر یعنی نقش دوست و همراه زندگی و اصلا در این تعریف تجسس و تفتیش جایی نداره

    الان دروغ میگه هفته بعدش یادش میره چی گفته بعد سوتی میده جوری که من قطعا عکس العمل نشون میدم
    اینکارتون اشتباه و شاید دلیل دروغ گفتن همسرتون عکس العمل های شما باشه

    تا حالا بدون آرامش بوده زندگیم حالا که دارم دوباره میسازمش باز یه جریان دیگه و یه حاشیه دیگه داره واسش میسازه
    بهتره قضاوت و دیدتون رو نسبت به همسرتون عوض کنید
    تا وقتی که حس کنید شما دارید زندگیتون رو میسازید و همسرتون حاشیه میسازه یعنی دارید مسیر رو اشتباه میرید
    همین باعث میشه مدام بازخواستش کنید و تحت فشار قرارش بدید



    __________________________________________________ ________________
    من ماجرایی رو براتون مثال میزنم تا در موقعیت این افراد قرار بگیرید
    من دوستی دارم که عقد کرده

    و هر روز همسرش تماس میگیره و ریز اتفاقات رو ازش میپرسه
    و دوست من در یک مکالمه با این دختر بطور متوسط بالای 5 بار دروغ میگه
    اما من که دوستش هستم تا حالا نشده یک کلمه دروغ ازش بشنوم

    شاید دلیلش اینه که خیلی در کارهاش تجسس نمیکنم ولی به نظر من دلیل اصلیش اینه که در گفتگو با من بازخواست و مواخذه ای در کار نیست

    و جالبه انقدر منو امین میدونه که رازها و اشتباهات بزرگش رو هم به من میگه بدون اینکه بپرسم

    یه روز همسرش تماس گرفت و پرسید کجایی
    دوست من با من داشت قدم میزد و بیرون بودیم به همسرش گفت دارم میرم سر کار
    ومکالمه در کمتر از پنج دقیقه تمام شد من حسابی ناراحت شدم و گفتم چرا راستشو نمیگی و حسابی نصیحتش کردم

    مدتی بعد که دوستم پیش من بود همسرش زنگ زد و قبل از اینکه حرف بزنه من بهش گفتم اینبار راستشو بگو
    همسرش پرسید کجایی و دوست من گفت پارک
    مکالمه ای که معمولا 5دقیقه تموم میشد نیم ساعت طول کشید
    تک سوال همسرش تبدیل شد به صد تا سوال دیگه : کی باهاته ، چرا رفتی پارک ، کی رفتی و ...
    و هر سوالی که دوست من جواب میداد تبدیل میشد به چند سوال جدید
    و در نهایت با دلخوری اون دختر و دعوا مکالمه تمام شد

    و من اون روز کلی شرمنده شدم بابت نصیحتی که به دوستم کردم

    گیاه کوچکی که داشت رشد میکرد (ظن و بدبینی) و میشد با دروغ چیده بشه تبدیل شد به درختی که از هر شاخه اش چند تا شاخه دیگه رشد میکرد

    چاره رهایی از سوء ظن و بدبینی و تجسس فقط یک چیزه : دروغ

    اگر میخواهید همسرتون با شما صمیمی باشه مثل یک دوست و حامی در کنار همسرتون باشید و تاثیرش رو ببینید

    این تاپیک رو هم دنبال کنید :
    http://www.hamdardi.net/thread-35266.html

    موفق باشید

  3. 5 کاربر از پست مفید معاون کلانتر تشکرکرده اند .

    deltang1990 (شنبه 22 شهریور 93), sara503 (یکشنبه 23 شهریور 93), هم آوا (یکشنبه 23 شهریور 93), بارانا (یکشنبه 23 شهریور 93), خیال تو (سه شنبه 25 شهریور 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 خرداد 95 [ 10:11]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    4,008
    سطح
    40
    Points: 4,008, Level: 40
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    250

    تشکرشده 193 در 52 پست

    Rep Power
    24
    Array
    من دو ساله ازدواج کردم روزای اول فکرمیکردم شوهرم بجزمن هیچکس رو دوست نداره تمام و کمال احساس خوشبختی میکردم.بهش اعتماد کامل داشتم به مرور زمان چیزایی ازش میدیدم که باعث می شد بهش شک کنم چیزایی مثل ارتباط با یه زن دیگه ولی هیچوقت به روش نیاوردم چون تازه عقد کرده بودم و باهاش رودربایستی داشتم وقتی پیشش بودم اگه گوشیش زنگ میخورد رد تماس میدادالکی میگفت فلانی بود حوصله اش رو نداشتم یا چیزایی ازین قبیل ،بعد شش ماه یه گوشی تو خونش دیدم سیم کارت نداشت بازش کردم پربود از اسمس که با یه شماره ناشناس ردوبدل شده بود گفتار مشخص بود که طرف زنه،منم به اون شماره زنگ زدم مطمئن شدم زنه ،کلی خودمو جمع و جور کردم بع یه روز بهش گفتم اون شماره کیه شروع کرد خندیدن که گوشی من دست فلانی بوده اونم دوست دخترشه درصورتی که کلام کلام شوهرم بود دیگه اینقدر باهاش اسمس کاری میکردم که تکیه کلاماشو بدونم باز به رو خودم نیاوردم و قبول کردم یه درصد احتمال دادم من اشتباه کرده باشم،چندین بار کاندوم(البته ببخشید)تو خونش پیداکردم چون خونه مجردی داشت دوستاشم میرفتن خونش ،یا میگفت واسه فلانیه یا قسم و آیه که نمیدونم مال کیه ،خیلی چیزای دیگه تو دوران عقد اتفاق افتاد که اینجا فرصتش نیس،چندماه بعد عروسی بخاطر پایان نامم یکی از پسرای همکلاسیم بهم اسمس داد گفتمان خیلی رسمی و مودبانه ای داشتیم شوهرم اسمسارو تو گوشیم دید کلی تهمت که تو با اون رابطه عاشقانه داری و کلی چرت و پرت و اینا،کلا اعتمادش فروریخت منم ازخودم دفاع میکردم خلاصه بعد 3 ماه ازون قضیه که گذشت یه گوشی داره که ازش استفاده نمیکنه یه روز صبح تو خونه بودم گوشی هم روی میز بود بازش کردم پربود از اسمسای وحشتناک با همون شماره که میگفت دوست دختره فلانیه دیگه کامل مشخص بود اسمسا واسه شوهرمه چون ازمنم گفته بودن تمام اسمساشون راجع به سکس و این حرفا بود که منتظر بودن من برم خونه بابام بعد عملیش کنن دختره مش پرسیده بود پس کی زنت میره شوهرم کاملا در جریان برنامه من قرارش داده بود،الان بعد 7 ماه که دارم اینارو مینویسم بازم قلبم تیر میکشه چون تو این 2 سال فقط خیانت دیدم،همشم میگه من کاری نکردم میخواستم از تو انتقام بگیرم که با همکلاسیت رابطه داشتی،الان دیگه با کسی نیست جون وقتی رابطشونو فهمیدم رابطشونو قطع کردن ولی هرازگاهی شماره های ناشناس بهش اسمس میدن یا زنگ میزنن که دوستت داریم و عاشقتیم و ازین حرفای مسخره،بعد 7 ماه هنوز حالم خوب نشده و بیشتر اوقات بهش شک دارم،شما از زندگی من هیچی نمیدونید اینا چیزای کوچیکشه شما هم بودین کنجکاو میشدین و حواستون به زندگیتون بود،من اوایل سین جیمش نمیکردم چون بهش اعتماد داشتم ولی از اعتمادم سواستفاده کرد از اولش بهم دروغ میگفت نه اینکه رفتارمن باعث شده البته قبول دارم الان منم مقصرم
    حالا راهکار بهم بدین که دیگه دروغ نگه و احساس امنیت داشته باشه پیش من بخدا من واسه شوهرم و زندگیمون هیچی کم نذاشتم خودشم میدونه تمام تلاشمو کردم که همه چیز اونجور که اون میخواد باشه ولی باز ترجیح میده به دوستاش رازشو بگه ازو اول اینجوری بوده چون 10-12 سال تنها زندگی کرده
    خواهشا کمکم کنید واقعا تحت فشار روحیم

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سارا جان سلام!
    من با معاون کلانتر کاملاً موافقم.

    چطوره یه مدت هیچی در مورد هیچی نپرسی. فقط تو براش حرف بزن. یه سرگرمی واسه خودت پیدا کن. هرچی علاقه داری. (مثلاً من خودم به آشپزی های جدید و شیرینی و کیک پزی خیلی علاقه مندم) شاد و شنگول باش. وقتی میاد خونه ازش استقبال و پذیرایی کن (اینجوری ) بعد که کمی استراحت کرد تو شروع کن به تعریف کردن چندتا چیز کوتاه که تو حوصله اش باشه.

    بعدشم هیچی نپرس. (من ترجیح میدم ندونم تا اینکه دروغ بشنوم) شده از پیشش بلند شو. نمی دونم بچه داری یا نه. خدا این بچه ها رونگه داره. بهترین وسیله هستند واسه مشغول شدن. حتی اگه نداری هم مثلاً به بهانه شام درست کردن یا هرچیزی از پیشش بلند شو که سوال نپرسی.

    حتی اگه اومد که در مورد چیزی صحبت کنه خیلی ظریف و زنانه موضوع رو عوض کن. بهش این حسو بده که من بهت اعتماد دارم و دل نگرانی ای ندارم که تو بخوای همش واسه من توضیح بدی. ولی غیر مستقیم. این دیگه سیاست زنانه اس.(آموزشی نیست )

    درضمن بهش اعتماد کن دختر جان! حالا خودمونیم این آقایون توقعات خیلی کمی از ما دارن. با چندتا چیز کوچیک مثل یه خونه ی آروم و تمیز و یه غذای گرم و دورهمی دلشون خوش میشه. زنی که همش سوال بپرسه و تجسس کنه آرامششون رو بهم میزنه.

    برو ببینم چیکار میکنی.

    -----------------------------------------------------------------------------------------------
    ببین من این پست آخرت رو بعد از اینکه این جواب رو دادم خوندم.

    عزیزم من بهت حق میدم. درکت میکنم. گذشته باعث شده که الان نتونی اعتماد کنی. من این چیزا رو نمی دونستم. ولی تو میخوای زندگی کنی مگه نه؟ اگه اینطور نبود الان اینجا نبودی.

    بهترین راه عوض کردن بقیه تغییر کردن خودمونه. من به این ایمان دارم به خاطر رفتارای منه که شوهرم فلان کارو میکنه یا نمیکنه.

    رو اون زوم نکن. به این فکر کن که با وجود اینهمه زن و دختر تو اطرافش اون داره با تو زندگی میکنه. یعنی تورو انتخاب کرده. پس مطمئنش نکن که انتخابش اشتباه بوده.

    تا دیر نشده رو خودت کار کن. تو این تالار یه عالمه تاپیک هست که شوهره تا دیروز داشته زندگیشو میکرده یهو سر یه چیز مسخره کلاً گذاشته رفته و گفته من دیگه این زندگی رو نمیخوام.
    ویرایش توسط مو فرفری : یکشنبه 23 شهریور 93 در ساعت 11:08

  6. 3 کاربر از پست مفید مو فرفری تشکرکرده اند .

    sara503 (یکشنبه 23 شهریور 93), هم آوا (یکشنبه 23 شهریور 93), بارانا (یکشنبه 23 شهریور 93)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 خرداد 95 [ 10:11]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    4,008
    سطح
    40
    Points: 4,008, Level: 40
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    250

    تشکرشده 193 در 52 پست

    Rep Power
    24
    Array
    همیشه خونه مرتب و منظمه غذاش همیشه آمادست ازنظر جنسی هیچوقت لنگ نیست حتی نصف شب،خودم همیشه تمیزم و آرامش ملایم دارم ،لباساش همیشه تمیز و اتو کشیدس،نهار سرکارش همیشه به راهه،محبت زبونی و رفتاری رو دریغ نمیکنم،بعضی اوقات میشینم پیشش نوازشش میکنم دست میکشم تو موهاش عصبی میشه میگه موهام میشکنه،بهش میگم" عزیزم"میگه من به این کلمه تو الرژی دارم با این کلمه فکرکردی میتونی خرم کنی؟!بیشتر اوقات احساساتمو سرکوب میکنه ولی با این رفتاراش بازم دلسرد نمیشم و به وظایف زنانم میرسم تمام و کمال،مثلا یه هفته خیلی باهم خوبیم بگوبخند محبت همه چی اونوقت روز هشتم اگه جروبحث کوچیکی داشته باشیم میگه من تو این خونه آرامش ندارم ترجیح میدم فقط واسه خواب بیام خونه،خدالعنت کنه کسیو که گفته زن بگیر،بهش میگم آخه سر هر جروبحث بیخود چرا اینو میگی چرا زود جا میزنی منم مثل توام تازه شرایط من بدتره،در حال حاضر بهش اعتماد دارم درمورد اینکه با هیچ زنی درارتباط نیست و بقول خودش داره زندگیشو میکنه،بخاطر دروغای ریز و درشتش ناراحتم مثلا میگم رتبه کنکور برادرزادت چند شده میگه داداشم بهم گفته ولی گفته به کسی نگم گفتم باشه نگو،چند روز پیش که نتایج اومد گفتم خوب حالا بگو چند شده گفت بخدا خبر ندارم نمیدونم حرفای اونموقعش رو کاملا تکذیب میکرد و میگفت یادم نمیاد ،یا مثلا اگه تو خیابون دعوایی ببینه که واسش جذابیت داره واسه همه تعریف میکنه میگه من بودم تازه طرف رو هم له کردم،غلو گویی تو تعریفاش و بزرگ نمایی جزئی از کاراشه که واسه من عادی شده ولی پنهانکاری و رفتارای سرری منو میترسونه میترسم وارد یه حیطه ای بشه که خطرناک باشه زندگیمو نابود کنه
    نه عزیزم هنوز بچه ندارم
    ویرایش توسط sara503 : یکشنبه 23 شهریور 93 در ساعت 11:46

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    مرحبا به این همه هنر و ظرافت و زنانگیت!
    ببین غُلو کردن یکی از خصوصیات بارز آقایونه. مثلاً یه برنامه ی یه رُبعی در مورد یه مسأله ای میبینن ولی اگه یه بحث در اون مورد به وجود بیاد تا آخر دنیا میتونن در موردش نظر بدن.
    حالا یکی کمتر یکی بیشتر این خصوصیات رو داره. توام روز اول عاشق همین رفتاراش شدی که حال زنشی دیگه! اگه موقع عصبانیت از رفتارای شوهرت همون لحظه به خودت بگی خوب از اول همین رفتارا رو ازش دیدم که عاشقش شدم تحملش راحت تر میشه.
    به نظر من زوم نکردن روش واسه یه مدت طولانی جواب میده. هیچی نپرس. حتی در مورد فک و فامیل و روزت چطور گذشت واین چیزا. جلوی خودت رو نگه دار. در مورد خودتون صحبت کن. از اتفاقایی که تو روز افتاده. ولی کوتاه که حوصله اش سر نره. یا ازش در مورد انتخاب یک کلاس که توش شرکت کنی نظر بپرس.

    باید یه مدت از طرف تو مورد گیر قرار نگیره تا بهت اعتماد کنه. میدونم تو گیر نمیدی ولی الان تو حتی ازش سوال بپرسی گرسنه هستی یانه فکر میکنه داری تجسس میکنی و ناخودآگاه میره تو حالتی که دروغ بگه.

    نگرانیت هم در مورد اینکه یهو تو یه مخمصه بیفته بیخوده. تو که مادرش نیستی بخوای همش نگرانش باشی. از این کنترل گریت دست بردار دختر جان! راحتش بزار.

    بازم میگم خودتو مشغول کن

  9. کاربر روبرو از پست مفید مو فرفری تشکرکرده است .

    sara503 (دوشنبه 24 شهریور 93)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 خرداد 95 [ 10:11]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    4,008
    سطح
    40
    Points: 4,008, Level: 40
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    250

    تشکرشده 193 در 52 پست

    Rep Power
    24
    Array
    من توضیح بخوام یا نخوام جایی که لازم ببینه دروغ میگه،اینکه میگم میترسم تو مخمصه بیفته چون حس میکنم داره وارد یه کار خطرناک میشه که سرش لبه تیغه هرآن امکان برش هست وزندگیمون نابود میشه،مشکلات شوهرم و اتفاقاتی که براش میفته ناخوداگاه منم درگیرش میکنه چون شریک زنگیشم و خواه ناخواه درگیر مسایلش میشم،من سر کار میرم یعنی سرگرمی دارم ولی بیشتر از کارم زندگیمو مشکلاتش ذهنمو درگیر خودش کرده هرروز یه سورپرایز جدیدو اعصاب خورد کن پیش میاد،خیر سرم دو روز دیگه سالگرد ازدواجمه

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 خرداد 95 [ 10:11]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    4,008
    سطح
    40
    Points: 4,008, Level: 40
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    250

    تشکرشده 193 در 52 پست

    Rep Power
    24
    Array
    کسی راه حلی نداره؟

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام سارا جان!
    آخه ما که هرچی میگیم شما یه دلیل واسش میاری! دیگه چی بگیم؟

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام
    ممنون میشم بگید مشکل شما دروغ گویی همسرتونه یا خیانت یا ... ؟
    همسر شما خونه مجردی داشته و اتفاقاتی رخ داده
    به دختری sms داده اما مشخص نیست که چه حدی از رابطه برقرار کرده (اصلا تاریخ پیام ها مال کی بوده ، یا سرش به موقع به سنگ خورده و وسوسه شده اما ادامه نداده و ...)

    در مورد وسایل پیشگیری از بارداری هم مشخص نبوده که مال همسرتون بوده یا نه ، اصلا استفاده شده از این وسائل

    بعضی مواقع هر ادمی وسوسه میشه و تا آخرین حد به این روابط کشیده میشه اما سر بزنگا تغییر جهت میده بدون اینکه آلوده این روابط بشه (برای همین قرآن ذکر شده که تا 3 نفر شاهد شهادت ندند نمیشه فردی رو متهم کرد)

    اثبات برقرار شدن یا نشدن رابطه کار خیلی سختیه

    بحرحال شما بهتر بود قبل ازدواج کمی بیشتر تحقیق میکردید و دوران آشنایی رو بیشتر مد نظر قرار میدادید و انتخاب بهتری میکردید

    متاسفانه بیشتر دختر ها با دیدن ویژگی های منفی همسرشون بازم تن به ازدواج میدن چون فکر میکنن بعد از ازدواج میتونن همسرشون رو تغییر بدن (واقعا تاسف اوره)

    شما از اول در کار همسرتون تجسس میکردید و مطمئنا گوشی موبایل و وسائل پیشگیری از بارداری و ... رو با جستجو کردن پیدا کردید ، از آسمون که نیوفتاده

    همونطور که حدس میزدم ، اتفاقاتی در رابطه با همسرتون برای شما پیش اومده که باعث شده ظن و شک نسبت بهش داشته باشید و در کارهاش تجسس کنید

    و علت دروغ گفتن های همسرتون همین بد بینی و سوء ظن شماست

    اگر قصد ادامه زندگی رو دارید گذشته رو فراموش کنید و به همسرتون اعتماد کنید

    در خصوص شراکت همسرتون و مسائل مالی بهش مشورت بدید نه مجبورش کنید
    و طوری براش خط و نشون نکشید که دفعه بعد این مسائل رو از شما مخفی کنه
    یا اگر این شراکت به مشکل خورد به شما چیزی نگه یا دروغ بگه چون از واکنش شما میترسه


    با همسرتون رفاقت کنید و شک و ظن رو کنار بذارید
    این تاپیک هم در خصوص پیشداوری در رابطه همسر با دیگران میتونه مفید باشه ، بخونید:
    http://www.hamdardi.net/thread-35450.html
    ویرایش توسط معاون کلانتر : سه شنبه 25 شهریور 93 در ساعت 10:30


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خانواده ی شوهرم وشوهرم با مخفی کاری و دروغگویی منو احمق فرض میکنن!!!
    توسط پشیمانی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 آذر 93, 09:11
  2. عذاب وجدان در مورد دروغگویی
    توسط hello در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 24 خرداد 92, 13:18
  3. دروغگویی همسر
    توسط Tinaa در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 شهریور 91, 18:11
  4. دروغگویی مادر شوهر
    توسط رنیا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 11 شهریور 91, 00:42
  5. دروغگویی همسرم
    توسط nature در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 21 مرداد 91, 00:29

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.