به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 آبان 94 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1393-6-19
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    1,337
    سطح
    20
    Points: 1,337, Level: 20
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    80

    تشکرشده 80 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Unhappy چکارکنم به پسری که منو رها کرده و الان با کس دیگس اسمس ندم و یا تلفن نزنم و شخصیتمو حفظ کنم

    سلام به دوستان خوبم
    تایپیک قبلیم با نام تردید در برقراری رابطه مجدد بود
    من با اون اقای که قرار بود ارتباط برقرار کنم صحبت کردم. اینجا منطق عمل کردم و دیدم اون کسی نیست که می خوام و جواب رد بهش دادم.
    مشکلم الان چه جوری عشق اولم را که 5 روزه از شکستم می گذره بی محلی کنم.
    سه سال پیش از من خوشش اومد خواستگاریم. چون شرایطشو نداشت (مثل کار و سربازی). رفت دو سال دیگه بیاید با محیا شدن شرایط. تو این مدت شب روز با هم تلفنی حرف می زدیم. رابطمون خوب بود. اما بعضی وقتا من بهش شک می کردم و بهش گیر می داد. اخه قبل از من با چند تا دختر دیگه هم دوست بوده بود
    دو ماه اخیر سرد شده بود. هر بار زنگ می زدم گوشیش اشغال بود. ازش ی پرسیدم می گفت خواهرمه... مادرمه ... فرماندمه و ......
    روز تولد امام رضا که تلویزیون داشت حرم ایشون را نشون می داد و درمورد معجزه هاش می گفت
    تو دل خودم به حالت منت باری به امام رضا گفتم امام رضا چند ساله ازت می خوام شرایطمونو خوب کنی و ما زودتر بهم برسیم اما تو کاری برام نمی کنی- چرا راه درستو نشونم نمی دی من به این پسره شک دارم چکار کنم ...........خلاصه خیلی ناراحت بودم
    خدا شاهده نیم ساعت بعدش دیدم گوشیم زنگ خورد اره دوست پسرم بود... حواسش نبود گوشیش تو جبیش بود و چون من میس کالش بودم شماره من دستش خورده بود.............. اره با یه خانم بود داشت صحبت می کرد و از ماشین پیاده می شد... به خودم گفتم شاید مسافره جدی نگرفتم اما ازش ناراحتم شدم اخه ساعت سه گفتم میرم اسایشگاه و گوشیمو تو اداره جا میذارم ............ دروغ گفته بود
    نشستم کارمو انجام بدم اما عصبی بودم... بهش زنگ زدم اصلا جواب نمی داد .......... دوباره گوشیش بعد یک ساعت شماره گرفت دوباره دستش خورده بود........ با دختره بود داشتن اب معدنی می خریدن و دل و قلوه میدادن ............... شوکه شدم دست و پام می لیرزید به خواهرش زنگ که بهش زنگ بزنه ....... جواب اونم نداده بود.......... روز بعد به خواهرش گفت بود اون نبوده و گوشی دست دوستش بوده ...... خواهرشم باور کرد و فکر من شکاکم...
    من خودم بهش زنگ زدم. اینارو هم بمن گت هی انکار کرد ................ اما با کلی خواهش و تمنا گفتم اره خودم بودم. تو نباید به خواهرم زنگ می زدی رابطه بین ما نیست.......... و اون دخترم دوست دختره دوستم بوده و منم باهاشون بودم........
    می دونم دوست دختر خودش بود ....
    می خوام باهاش تموم کنم ........... اما همش وسوسه مس شم بهش زنگ می زنم اسمس میدم .......... اونم رجکتم می کنه و جواب نمی ده........... قبلا 6.5 صبح منبیدارش می کردم. اما الان زنگ میزنم مشغول تا نیم ساعت با یکی دیگه حرف می زنه ........... هر چی هم زنگ می زنم یا جواب نمی ده یا رجکت می کنه ...........
    باید چکار کنم بی حلیش کنم و عزتمو برگردونم احساس می کنم برای اون یه تفاله شدم..... دیگه بهش زنگ نزنم ......... اسمس ندم .......
    خصوصیات اون:
    29 ساله
    زیبارو
    دارای بیماری صرع
    فوق لیسانس
    بیکار
    سرباز
    بدون حمایت مالی
    هوس باز
    خانواده بی قید
    خصوصیات من:
    دانشجوی سال اخر دکتری
    26 سال
    زیبارو
    بدون دوست پسر قبلی و کاملا وفادار
    و دارای خانواده خوب(سه خواهر پزشک-مهندس-کارشناس)
    میدونم این رابطه اشتباه بود
    اون هیچ چیزی نداشت اما سرترهم باهاش موندم ........... اما الان وقتی می بینم اون دور برداشته ........... و غرورم خورد شده خیلی ناراحتم
    4 روزه نه صبحانه-نه نهار-نه شام فقط اب قند. البته ظهر یه چند لقمه ای به زور خوردم
    تورو خدا بگید چکار کنم که دیگه بهش فکر نکنم و وسوسه نشم چه خوب و چه بد بهش اسمس بدم ............ یعنی یکبار برای همیشه اونو فراموش کنم و بتونم با نگاه جدیدی به دنیا نگاه کنم.....
    در یک کلام آرامشو به زندگیم برگردونم

    - - - Updated - - -

    تورو خدا یکی بیاد ارومم کنه. از بی حالی و سردرد دارم میمیرم........... عقلم از کار افتاده ............ خوردن قرص ارامش بخش تاثیر داره ............. خدایا من می خوام حالم خوب بشه

  2. کاربر روبرو از پست مفید برنده 1988 تشکرکرده است .

    Amir_23 (جمعه 21 شهریور 93)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 آبان 94 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1393-6-19
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    1,337
    سطح
    20
    Points: 1,337, Level: 20
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    80

    تشکرشده 80 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چقدر دلم تنگ شده برای حالای خوبم. برای ارامشم. برای غرورم. من باید حالم خوب بشه. ارامشم برگرده پشتکارم برگرده. غرورم برگرده... باید چکار کنم زود حالم خوب بشه......... بیشتر با خانوادمم.. یک یا دو ساعتی بیرون از خونه میرم........ با دوستام درددل می کنم ........ قرص خوابم گرفتم شبا راحت بخوابم ........ اما بازم افکار ناراحت کننده سراغم میاد........ من نمی خوام افسرده شم برای یه ادم بی لیاقت.......... چه جوری حالم خوب بشه؟؟؟ دوستان میشه دلداریم بدین و کمکم کنید

  4. کاربر روبرو از پست مفید برنده 1988 تشکرکرده است .

    Amir_23 (جمعه 21 شهریور 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 93 [ 11:04]
    تاریخ عضویت
    1393-6-19
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    111
    سطح
    2
    Points: 111, Level: 2
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 12 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی متاسفم واسه این اتفاق ها
    سوره یاسین و زیاد بخون وقتی بهش فکر میکنی متوقفش کن و باخدا درد دل کن
    من خودم به شخصه عاشق کارای هنریم... وقتی پای یک کاری میشینم ذهنم تهی میشه دیگه به هیچی فک نمیکنم و همه حواسم به کارم من این جوری عشقمو فراموش کردم دوسال تمام فقط دنبال هنر بودم نقاشی منبت کاری پیکرتراشی و معرق و....
    زمان میبره تا فراموشش کنی اما فراموشش میکنی حتی به مرحله ای میرسی که وقتی اون برگرده تو دیگه اونو نمی خواهی

  6. 3 کاربر از پست مفید shamc تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 22 شهریور 93), برنده 1988 (جمعه 21 شهریور 93), خیال تو (پنجشنبه 20 شهریور 93)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-26
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    7,915
    سطح
    59
    Points: 7,915, Level: 59
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 433 در 149 پست

    Rep Power
    34
    Array
    لطقا اسم هر وابستگی اشتباه رو عشق نذارین..
    حیف این کلمه نیست که برای هر کس و ناکسی استفاده میشه؟
    تنها عاملی که باعث شده دختری با این کمالات و خصوصیات عالی و خانواده خوب و شایسته درگیر چنین پسر بی بندوباری بشه فقط و فقط یه وابستگی اشتباهه و بس.
    این مشکل فقط مختض تو نیست مشکل خیلی از دختراست که بدون شناخت درست وابسته و شیفته یه فردی میشن که واقعا لایقشون نیست... نمیدونم چرا ما دخترا آخه اینقدر احساسی عمل میکنیم!
    تو قرار بود با همجین کسی ازدواج کنی ؟
    خدارو شکر کن که نشد و ازش دوری کن و از اتمام رابطه استقبال کن و تمام.
    ویرایش توسط خیال تو : پنجشنبه 20 شهریور 93 در ساعت 22:51

  8. 3 کاربر از پست مفید خیال تو تشکرکرده اند .

    Amir_23 (جمعه 21 شهریور 93), saba02 (دوشنبه 24 شهریور 93), برنده 1988 (جمعه 21 شهریور 93)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 دی 00 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    121
    امتیاز
    7,040
    سطح
    55
    Points: 7,040, Level: 55
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 288 در 108 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    24
    Array
    با سلام
    به همدردی، برای همدردی خوش امدید


    به خوبی میدونید که حتی اگر با این فردم ازدواج میکردید اخرش به طلاق ختم میشد پس چه خوبه که حالا و قبل اینکه دیر بشه ازش جدا بشید

    وقتی فردی شکست احساسی شدید عشقی میخوره مخصوصا دخترا به شدت به احساس و عواطفشون ضربه ای شدید وارد میشه که به زمان نیازه تا این احساس ترمیم بشه
    برای اینکه حالتون بهتر بشه نیاز دارید که جایگزینی براش پیدا کنید ولی نه از نوع قبلی بلکه شرکت در فعالیتی که احساس و عواطف شمارو درگیر خودش کنه طوری که انرزی روانی شمارو به مصرف برسونه که این خودش به مقدار زیادی مفید خواهد بود

    پس بجای فکر و خیال باید کاری کنید
    موفق باشید
    ----------------------------------------------------------------
    دل دلیلی دارد که عقل از ان اگاه نیست

  10. 3 کاربر از پست مفید احساس بهاری تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 22 شهریور 93), برنده 1988 (جمعه 21 شهریور 93), خیال تو (جمعه 21 شهریور 93)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اسفند 93 [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1393-4-13
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    632
    سطح
    12
    Points: 632, Level: 12
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پسری که موقع دوستی بامن میره خواستگاری یکی دیگه !!!!!!!!!
    اصلا خودتو ناراحت نکن همشون همینن . یه روزی سرشون به سنگ میخوره اما اون موقع ما یجای دیگه تویه خوشبختی هستیم . ( من همیشه اینو میگم شاید واقعا با اون خوشبخت نمیشدم ) بعد این همیشه فکرای خوب کن بزار به مرور از ذهنت بره یاد و خاطراتش .

  12. 3 کاربر از پست مفید salamati تشکرکرده اند .

    elham.e (شنبه 22 شهریور 93), برنده 1988 (جمعه 21 شهریور 93), خیال تو (جمعه 21 شهریور 93)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 آبان 94 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1393-6-19
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    1,337
    سطح
    20
    Points: 1,337, Level: 20
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    80

    تشکرشده 80 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    روز به روز داره حالم بدتر میشه ... دیشب یه قرص خواب خوردم نصف شب از شدت سردرد بیدار شدم ... فشارم افتاده بود... مادر و خواهرم با کلی مالش و اب قند و غیره ارومم کردن. نزدیکای صبح خوابم برد..... کلی کابوس ازش میدم... یه با یه دخترس و اومده خونه ما ............. و می خواست با رفتاراش منو دق بده

    صبح داشتم دیونه می شدم ....... حالم خیلی بده ... از درس و زندگیم افتادم. اونقد گریه کردم صورتم داغون شده ........ اشتهامو از دست دادم ........... کی حالم خوب میشه ... من نمی خوام به خاطر یه بی لیاقت عقب بافتم
    ممکنه من مشکل روانی داشته باشم با این موضوع نمی تونم کنار بیام یه لحظه حالم خوبه یه لحظه بد..... تورو خدا یکی ارومم کنه

    - - - Updated - - -

    من می دونم اون خیلی بی ارزشتر از این حرفاس ولی وقتی به این فکر می کنم منو این همه مدت سر کار گذاشت و با کس دیگه خوشحاله. ناراحت می شم ..... از این فکرای پریشون بیزارم .........

  14. کاربر روبرو از پست مفید برنده 1988 تشکرکرده است .

    Amir_23 (جمعه 21 شهریور 93)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آذر 93 [ 17:57]
    تاریخ عضویت
    1393-3-13
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    735
    سطح
    14
    Points: 735, Level: 14
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 220 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم........منم مثل تو شکست خوردم...یه رابطه ی همین مدلی...که یه زمانی فکر میکردم عاشقشم و اونم عاشق منه.......ولی اسمش عشق نبود یه علاقه زودگذر بود...اون منو میخواست ولی در کنار من تفریحات خودشم داشت...بقیه رو هم داشت.......من 2-3 سال زندگیمو باختم...بهترین خواستگارم اونروزا بود که به خاطر اون ازشون گذشتم ولی اون چی؟؟؟من فقط براش یکی بودم که ته ته دلش خیالش راحت بود که واقعا دوسش دارم یجور دلگرمی...یجور سرگرمی ......... یکی که هیچ تلاشی واسه بهم رسیدنمون نکرد... یکی که اصلا بهش وفادار نبود.........منم حال توروداشتم...وقتی شد 26 سالم و اونم ولم کرد خیانت کرد و همه میدونستن نابود شدم......شب تا صبح از خواب هزاربار میپریدم ...غذام شده بود آب قند و غصه....... شده بودم یه دیوونه که فقط جسمش تو خونه بود..راه میرفت مینشست پیش بقیه ولی نبود....گذشت تا الان که 1سال میگذره...الان که بهش فکر میکنم میگم چقدر احمق بودم...حیف اون اشکا و گریه ها..حیف اون غصه خوردنا حیف اون روزا....میگم حیف مامانم که انقدر پا به پای حال من و به خاطر من غصه خورد و گریه کرد..حیف ناراحتی های بابام که میدید دخترش داره اینطوری زار زار گریه میکنه و نمیدونست چرا...میگفت دلش گرفته میبردم مسافرت که روحیم عوض بشه...نمیدونست چطوری از اعتمادش سوء استفاده کردم.....حیف غصه های خواهرام...حیف بهترین روزای عمرم.........من و اون عاشقانه ترین روزا رو داشتیم یعنی انقدر رمانتیک بود ودیوونه بازی تو عشق بلد بود که بد وابستم کرده بود...یعنی اگه یه روز بهم میگفتن بهش نمیرسی میگفتم محاله...یا اگه بهم میگفتن جز تو دوست دختر دیگه ای داره از بس با من بود باور نمیکردم...اونم قیافش خوب بود وتیپش عالی بود همین نمیذاشت سر به راه باشه........یعنی نمیدونم خودش نخواست.......اینا رو گفتم که بدونی من و اون هم رابطمون واقعا عاشقانه بود و اونم واقعا عاشق من بود..ولی هم من هم بقیه...میگفت دخترای دیگه فقط سرگرمین برام... تو خانوممی ...یه بار رفتم بوتیک پیشش یه دختر در مغازه بود جا خورد به بهانه اینکه میخواد یه کیف تو مغازه بغل نشونم بده بردم اونجا و بهم گفت این دختره دوست دختره دوستمه نمیخوام بفهمه تو دوست دخترمی که بعد رفیقام بگن با دوست دخترش ازدواج کرد اومدی اونجا جوری وانمود کن خواهرمی....منم انقدر اطمینان داشتم باور کردم...تا یه روز اتفاقی گوشیش رو دیدم و تو یکی از عکسا که با عینک اون دختره تو پارک گرفته بود رو دیدم و فهمیدم که آره دوست دختر خودش بوده...... بعدم قهر و التماسای اون که ببخشمش .....چند بار مچشو گرفتم ...آخریا میگفت بهتر شده ولی بعید میدونم........فقط خواستم بهت اینو بگم...تنها نیستی منم مثل تو ام (ببخش تو خطابت میکنم)یه سرنوشت شبیه...البته با یکم اختلاف سر پایان رابطمون...........ولی اینو بگم که میگذره...عادت میکنی.....یه عالمه کادو برام گرفته بود...کلی عروسک لباس گلای خشک...........خیلی خیلی...اوایل همشو ریخته بودم تو انباری که چشمم بهشون نیوفته...اما الان همرو آوردم تو اتاقم ...اتاقم پره از کادوهاش و یادگاری هاش ولی دیگه مثل قبل نیست که تا چشمم بهشون بیفته زار زار گریه کنم...عادی شدن برام......بعضی وقتا از تنهایی با عروسکاش حرف میزنم ولی حسی به خودش که یه روز همه زندگیم بود ندارم............. دیگه به نظر من نباید بهش فرصت بدی..چون فکر کنم بار دومه که بخشیدیش....به قول معروف آزموده را آزمودن خطاست.....اینجورآدما خیلی سخت میتونن درست بشن...من الان تنهام...خیلی وقته تنهام...خودمو سرگرم میکنم...دروغ چرا یروزایی از تنهایی خیلی دلم میگیره حتی گریه هم میکنم ولی دیگه حاضر نیستم برگردم به اون رابطه(هنوز که هنوزه مرتب مسیج میده زنگ میزنه التماس میکنه ببخشمش منم 1بار فرصت دادم ولی درست نشد) تنهایی الانم بهتره تا غصه خوردن و رابطه ای که مرتب به طرفت شک داری..............یکی که تورو نخواست و تو تنها براش کافی نبودی ارزش نداره که تو به خاطرش ناراحت باشی وگریه کنی......به خودت بیا...محکم باش....فراموشش کن...بیخیال باش.....یروزی هم میرسه که دنیا به کام ما میچرخه........من به اونم گفتم تو بزرگترین عذابی که میکشی اینه که دیگه هیچکی تو زندگیت برات مث من نیست........ومطمئنن همینم هست...تو خوب بودی کهپای اون ایستادی نه اون که بهت خیانت کرد...پس اونه که الان ضرر کرده چون یه خوب مثل تورو از دست داده ...نه تو....تنهایی سخته ولی عادت میکنی.....گذر زمان همه چیو درمان میکنه...با یکی حرف بزن درد دل کن..یا حرفات و بنویس........سبک میشی...........ذهنتو منحرف کن که به اون فکر نکنی..گوشیتم سایلنت کن و جوابشو نده...... عادت میکنی......همه چیز درست میشه

    اگه انقدر ازخودم گفتم قصدم تعریف نبود...فقط خواستم بگم منم همه اینارو که مطمئنن تو همه رابطه های عاشقانه هست رو به ظاهر تجربه کردم......میدونم که توهم اکثر این خاطره ها رو داری و حالا تو ذهنت مثل اونموقع های من فکر میکنی فقط خودت این خاطرات رو داری..........ولی این چیزا تو همه رابطه های عاشقانه هست........و وقتی تموم میشه آدم

    فقط اینو بگم...دوست خوبم عادت میکنی و به خودت بیا

    یه چیز دیگه هم بهت بگم...دخترا وقتی یه رابطه تموم میشه روزای اول ناراحتن و کم کم عادت میکنن ولی پسرا برعکسه...اولش عادیه براشون ...یعنی انگار نه انگار..بعد یمدت تازه میفهمن چی شده..........اونم خوشحالی الانشو نبینصبر کن چند وقت بگذره برمیگرده برا التماس اونموقع تویی که باید بهش نشون بدی دیگه گولشو نمیخوری و اشتباه نمیکنی...میتونی تلافی خنده های الانشو سرش در بیاری...مطمئن باش میاد ولی گولشو نخوریاااااااااااااااااااا ااااااااااااا
    ویرایش توسط donya66 : جمعه 21 شهریور 93 در ساعت 17:27

  16. 4 کاربر از پست مفید donya66 تشکرکرده اند .

    Amir_23 (جمعه 21 شهریور 93), مهمان93 (شنبه 22 شهریور 93), برنده 1988 (جمعه 21 شهریور 93), شیدا. (شنبه 22 شهریور 93)

  17. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 آبان 94 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1393-6-19
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    1,337
    سطح
    20
    Points: 1,337, Level: 20
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    80

    تشکرشده 80 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    قربونت برم دنیا جون چقدر مثل همیم. مرسی از تو .......... ما دخترا واقعا حیفیم....... دخترای پاکی مثل ما برای اونا زیادن ............ من وقتی حرفای دوستی خوبی مثل شما رو می شنوم حالم خوب میشه ......... می بینم که شما حرفامو می خونید ............ دلم اروم میشه که تنها نیستم ......... برام دعا کنید از این مرحله بگذرم

  18. کاربر روبرو از پست مفید برنده 1988 تشکرکرده است .

    Amir_23 (جمعه 21 شهریور 93)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 19 مرداد 98 [ 22:19]
    تاریخ عضویت
    1389-12-03
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    6,710
    سطح
    53
    Points: 6,710, Level: 53
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 187 در 78 پست

    Rep Power
    24
    Array
    از ویژگی های خودتون و ان اقا نوشتین: زیبارو!

    1- قیافه و ظاهر زیبا ویژگی با ارزش و دائمی نیست! برعکس شما در صدر لیست نوشتین! شرمنده اما همین اشتباه خیلی بزرگ شما می تونه ارزش یک باز شکست تلخ رو داشته باشه که حداقل متوجه بشین زییایی ویژگی با ارزشی تلقی نمیشه.

    متاسفانه یا خوشبتانه ما ادم ها وقتی یک مطلب رو متوجه میشیم که خودمون تجربه تلخی داشته باشیم یا از تجربه و سخنان دیگران بهره ببریم.

    ---------------------------------------------------
    شما خانم های محترم خودتون خوب می دونید که اسیر احساس هستین. متاسفانه تا وقتی که نخواین منطقی فکر کنین شکست های تلخی می خورین و خیلی از موقعیت ها و کیس های خوب رو از دست میدین.

    تا وقتی که برای توصیف دوست پسرتون اول به قیافه و تیپ عالیش اشاره کنین که ارزش خاصی نداره ، مطمئنا شکست و تجربه های تلخی خواهید داشت که یک عمر با ادم هستن.
    --------------------------------------------

    اما مراجعه کننده محترم "شکست خورده 1988"!
    همانطور که گفته شد ، باید خدا را شکر کنین که با ایشون ازدواج نکردید ، چون احتمال ازدواج ناموفق خیلی زیاد بود.
    به هر حال تجربه تلخی بود و یک مدت اذیت تون می کنه. اما خب ارزش داره که بعدا شکست تلخ و سنگین تر از این نخورین.

  20. 2 کاربر از پست مفید amirmahmood تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 22 شهریور 93), برنده 1988 (شنبه 22 شهریور 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ازدواج با اعمال شاقه!! دیگه شخصیتم له شده
    توسط زن امیدوار در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 26
    آخرين نوشته: شنبه 10 خرداد 93, 11:42
  2. مشکل با شخصیتم
    توسط sima162 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 26 مرداد 92, 20:18
  3. شخصیتم آشفته و درهم شده!خیلی با خودم مشکل دارم (کمکککککککککککک)
    توسط sheida412 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 08 مرداد 92, 14:10
  4. مادرشوهرم شخصیتم را خورد می کنه چطوری باهاش رفتار کنم؟
    توسط sara2015 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 19 اردیبهشت 92, 22:45
  5. میخوام شخصیتم به طور کل عوض بشه
    توسط Sky180 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 بهمن 91, 21:32

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.