به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 36
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 مهر 93 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1393-6-17
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    27

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اختلاف من و زنم ديگه خسته شدم

    .

    - - - Updated - - -

    سلام

    نمي دونم از كجا شروع كنم.همين الان كه اين موضوع رو دارم مي نويسم تومحل كارم هستم به جاي اينكه با خيال راحت به كارم مشغول باشم حدود 2 ساعت پيش بيش از 20 دقيقه با همسرم بگو مگو داشتيم اومدم تو نت چرخيدم اين سايتو پيدا كردم و عضوش شدم.خيلي اعصابم داغونه نمي دونم چي بنويسم تا حدودي با تاپيكي كه علي كوچولو زده شباهت داره زندگيم.همسرم به خاطر موضوعات كوچيك باهام دعواهاي بدي مي كنه كه از زندگيم خسته مي شم.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    سلام

    میشه یه کم ازخودتون وهمسرتون بگید؟چندسالتونه؟چندوقته ازدواج کردین؟چطوری باهم اشناشدین؟

    سرچه مسائلی باهم دعوامیکنید؟مثلابگومگوی امروزتون سرچی بود؟

  3. کاربر روبرو از پست مفید شاپرک 114 تشکرکرده است .

    Somebody20 (سه شنبه 18 شهریور 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 مهر 93 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1393-6-17
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    27

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شاپرک 114 نمایش پست ها
    سلام

    میشه یه کم ازخودتون وهمسرتون بگید؟چندسالتونه؟چندوقته ازدواج کردین؟چطوری باهم اشناشدین؟

    سرچه مسائلی باهم دعوامیکنید؟مثلابگومگوی امروزتون سرچی بود؟
    سلام

    هردو ليسانس من شاغل ولي همسرم نه.

    هردو متولد 66 هستيم

    سال 89 باهم دوست و سال 90 عقد كرديم و پارسال ازدواج كرديم.باهم تو خيابون آشنا شديم

    بحث سر چيز مسخره كه شنبه تو خيابون اتفاق افتاد رفته بوديم براي خريد خيابون موقع رد شدن از خيابون داشتيم به پياده رو مي رسيديم اون از يه سمت رفت من از يه سمت ديگه كه باعث شد حدود 2 ثانيه ديرتربرسم بهش همين باعث شد بگه چرا دير اومدي كه تا اومدم توضيح بدم بهم مي گه اخلاقتاينه مي خواي توجيه كني يه ببخشيد بگو و تمام مي گم اخه من كاري نكردم همين باعث حوادث ديگه اي شد كه كلا شبمون خراب شد.ناسزا شنيدم.ديشب شام خريدم بخوريم خانم گفت نمي خورم منم يه لقمه برداشتم ديدم چون اون نمي خوره ديگه لب نزدم شامو انداخت تو سطل اشغال و...كلي ناسزا گفت
    من بي شعور سطح پايين و خيلي چيزاي ديگه هستم از نظرش

  5. کاربر روبرو از پست مفید sam_nariman تشکرکرده است .

    Somebody20 (سه شنبه 18 شهریور 93)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 اسفند 94 [ 01:41]
    تاریخ عضویت
    1393-5-09
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    1,391
    سطح
    20
    Points: 1,391, Level: 20
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 58 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    البته ممکنه دلایل مختلفی داشته باشه مثلا از چیزی یا رفتاری در گذشته انجام دادید دلخورن و از دلشون در نیاوردید دارن گیر الکی میدن تا بپرسید علت واقعی رو یا دلایل دیگه ولی یه علتش میتونه توضیحی باشه که خانم مصباح الهدی در
    این پست دادن

    اگه اشتباه میکنم خانم ها اصلاح کنن ولی فکر کنم خانم ها گاهی بی دلیل یا با دلایل ساده غر میزنن تا همسرشون نازشونو بکشه یا یه عذرخواهی حتی بی دلیل بکنه یا دنبال علت رفتارشون بگرده و خلاصه بفهمن براشون مهمه که چرا تغییر کرده
    یا اگه از چیزی ناراحت بودن اون روز بدون راه حل دادن به حرفاشون یا حتی گریه شون گوش بدید و فرار نکنید
    دلیل دیگشم تغییرات هورمونی در زمان های خاص

    مثلا یک مثال که خانم مصباح الهدی زدن

    مثلا خانمتون کمی دل درد داره .غر می زنه.شما تحمل می کنید و جواب نمی دین و تازه نازش را هم می خرید.در را یکم محکم می بندین.خانمتون بیشتر از مواقع عادی واکنش نشون می ده،می گه چه خبره!!! شما می دونید که خب اون الان در شرایط احساسی است.می گید ببخشید خانومم.(خانمتون تو دلش می گه چقدر خوب داره با من رفتار می کنه و یک حس شرمندگی)
    البته شاید لازم باشه توضیحات بیشتری از زندگیتون بدین شاید از چیز دیگه ای دلخورن. خودتون حدسی نمی زنید؟مثلا اخیرا مشکلی با خانوادتون پیدا نکردن یا توهینی بهشون نشده؟ یا هر احتمال دیگه ای که ناراحتشون کرده باشه؟
    فکر کنید ببینید در گذشته گله کوچکی ازتون نکردن که شما جدی نگرفته باشید؟

    ولی به هر حال علت هر چی که باشه فکر کنم باید تو لحظه عصبانیت یه عذرخواهی ساده (حالا نه التماس) بکنید ، بعد نشون بدید علت ناراحتیش براتون مهمه و دنبال علت و راه حلید و بعد یکم نازشونو بکشید البته متناسب با رفتارشون مثلا از ناسزا گفتنشون نشون بدید با حالت چهرتون دلخور شدین اما شما ناسزا نگید بعد هم شاید بتونید با کارهای رمانتیک آرومشون کنین؟

    مثلا میگم وقتی شام نخوردن خوب شد شما هم نخوردین اما دردی ازشون دوا نکرده چون احتمالا توجهتونو میخواستن یعنی به جای اینکه شما هم نخورین و هر دو بی تفاوت باشید مثلا شما میرفتین پیششون یکم دلجویی و بعد خودتون بهشون شام بدین و نازشونو بکشید و بگید نمیتونید گرسنگی ایشونو ببینید

    خلاصه با این کارا نشون بدین براتون مهمن و بهونه گیری های الکی رو تحمل میکنید (البته فعلا و اگر بعدا زیاده روی کردن و بیش از حد نرمال ادامه پیدا کرد دنبال راه بهتر باشید که عادت یک طرفه نشه)
    ویرایش توسط sehat : دوشنبه 17 شهریور 93 در ساعت 14:33

  7. 4 کاربر از پست مفید sehat تشکرکرده اند .

    sam_nariman (دوشنبه 17 شهریور 93), واحد (شنبه 22 شهریور 93), هوایی (سه شنبه 18 شهریور 93), هم آوا (دوشنبه 17 شهریور 93)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    منم فکر میکنم خانمتون از جای دیگه ای دلش پُره.
    من خودم وقتایی که به شوهرم گیر میدم و الکی دعوا راه میندازم (البته ناسزا تو کارمون نیست ولی خیلی بدگیرم) ، وقتایی هست که من ازش یه توجه کوچیک میخواستم و اون گیج میزده.
    بهش توجه کنین. به ظاهرش. مثلاً لباسشو عوض میکنه یه عکس العملی نشون بدین. یه چیزی بگین. شبا وقتایی که به تلویزیون نگاه کردن میگذره سرش رو رو پاتون بزارین و دست تو موهاش کنین. با این کارا می تونین سرکش ترین خانمها رو هم رام خودتون بکینید.
    ولی یه چیز درگوشی بهتون بگم. وقتایی که عصبانی شده و فحش داده این کارا رو نکنین. وقتایی که آرومه و مهربونه یا حالت عادی داره این کارا رو بکنین. تا غیر مستقیم بفهمه که وقتی نوازش شما رو داره که مهربون و مودب باشه.
    یه چیز دیگه!
    چون خانمتون شاغل نیست بیشتر تو حالت گیر دادن قرار داره. من خودم که تو خونه بودم و کار نمیکردم عصرا که شوهرم میومد خونه انتظار داشتم به یه نحوی یه توجهی به کارایی که از صبح کردم نشون بده. که بزنم به تخته کلاً تو این خطا نیست. امتحان کنید. مثلاً امروز که میرید خونه از یه کارش تعریف کنید. مثلاً بگید من میدونم کارای خونه تمومی نداره و توخیلی خوب از پس این کارا برمیای. یه ذره مهربونی (مثل بوس و .... این چیزا که خودتون واردین) هم بهش اضافه کنید.
    ببینید تا آخر امشب از این رو به اون رو میشه یانه!
    آروم کردن خانمها خیلی سادس

  9. 3 کاربر از پست مفید مو فرفری تشکرکرده اند .

    maedeh120 (سه شنبه 18 شهریور 93), واحد (شنبه 22 شهریور 93), هوایی (سه شنبه 18 شهریور 93)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 مهر 93 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1393-6-17
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    27

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم sehat و مو فرفري ممنون از راهنمايي هاتون
    تو گذشته اتفاقات زيادي افتاده كه من عجيب ناراحتم و همسرم هم ناراحت از اون اتفاقات.شايد من تو 2 3 سال پيش كارهاي اشتباه زياد انجام دادم ولي بعضي موارد هم به خاطر تموم شدن ماجرا حتي اگه مقصر هم نبودم كوتاه اومدم و تقصير رو به گردن گرفتم قبول هم دارم كه خيلي جاها مقصر بودم

    2 بار پيش مشاور رفتم يك بار تنها و بار ديگر با همسرم.كه به پيشنهاد همسرم ديگه نرفتيم چون مي گفت خوب نيست و ما خودمون بايد مشكلاتمون رو حل كنيم و ...

    زندگي تواينمدت سيكلي بوده يه ماه خوبه ماهه ديگه بد.اينو بگم كه چند ماه بعد از عقدمون من يك خودكشي داشتم كه خودم پشيمون شدم و با پاي خودم رفتم بيمارستان حدود 50 قرص خوردم.اينقضيه رو فقط من و همسرم و يه دوست صميمي خودم ميدونه ولي اين قضيه هميشه نقطه تاريك زندگي من هست و هميشه تو هر دعوايي چماق مي شه تو سرم كوبيده مي شه.

    بزارين مسايلو ريشه اي تر توضيح بدم انقدر ذهن اشفته اي دارم كه از اين شاخه به اون شاخه مي پرم.تو دوران دوستي با هم دعوا زياد داشتيم ولي نمي دونم بچه بودم (اين حرفو تو اين مدت اينقدر از زبون همسرم شنيدم كه باورم شده بچه بودم و هنوز هستم)ولي به اصرار من عقد كرديم.

    بعدعقد همسرم ترم اخر دانشگاهو پيش من بود تو خونه اي كه من و مادرم زندگي مي كرديم.اشتباه من بود نبايد مجبورش مي كردم تو خونه ما زندگي كنه(فاصله شهرما تا منزل پدري ايشون 180 كيلومتر هست و ايشون دانشجوي شهر ما بود)من قصد بدي ازاينكار نداشتم من اين قضيه رو بامادر همسرم در ميون گذاشتند و ايشون استقبال كردند و من اون موقع فكر مي كردم اگه اين كارو نكنم پشتسرم خانواده همسرم چيا مي گن و از همه مهم تر اينكه دوست داشتم با زنم باشم.

    موقعيت كاري من هم به صورتي بود كه ساعت 10.30 شب به خانه بر مي گشتم و همسرم مدت زمان زيادي با مادرم تنها بود و من نمي دونم چي بين اينها گذشته كه هنوز كه هنوز جزو نقاط تاريك زندگي همسرم هست و هر اتفاقي ميوفته پايتماماين افكار به ذهنش باز ميشه.

    تو دوران دوستي و اوايل عقد مي گفت ما خونه نگيريم و تو همين خونه با مادرت زندگي كنيم كه من مي گفتم نه!ما تو اين شهر مي مونيم ولي خونه جدا مي گيريم ولي بعد مدتي تو اين شهر موندن شده منت روي سر من مي گه تو منو مجبور كردي تو اين شهر بمونم در صورتي كه فقط 2 ساعت با خانوادش فاصله دارند و هر زمان خواسته يا من يابا ماشين سواري فرستادمش پيش خانوادش.

    نمودم چرا دارم راجباين موضوعات حاشيه اي مي گم ولي همسر من اخلاقش جوريه كه وقتي راجب هر موضوعي دعوا بيوفتيم اين موضاعت سه سال پيش رو عنوان مي كنه و اگه عنوان نكنه مي دوتم ياد همه اينها ميوفته.

    مسايل ما خيلي ريشه اي هست و تمام اينها جمع شده شده كوهي از مشكلاتكه با چيزهاي بي ربط اتفشان مي كنه

    من يك بار بعد يك دعواي شديد به خواهر بزرگترش زنگ زدم و گفتم ازت راهنمايي مي خوام من خواهر ندارم شما راهنمايي كن منو تا خودمو اصلاح كنم و چند تا اس ام اس ردو بدلشد اسم چندتاكتابو به من گفت كه مطالعه كنم .اين مسايل رو به خانمم نگفتم تا اينكه تو گوشيم ديد و جهنم رو به چشمام ديدم.هديه اي كه براش خريده بودم پاره شد فحش و ناسزا و...(كلا تو دعوا انفجاري عمل مي كنه ولي من ارومم وساكت و فكر كنم سكوت من باعث مي شه بيشتر به من حمله كنه)اين موضوع تماس با خواهرشو پيش مشاور گفتيم و مشاور بهش گفت كه من قصدبدي نداشتم ولي تو كتش نرفت كه نرفت و از اون روز من ادم پنهون كار و دروغ گو شدم پيشش و هر بار هم اي نو تكرار مي كنه.

    ديگه نمي دونم از چي بگم.ازروزايي كه سرباز بودم(البته تو شهر خودم خدمت كردم بعد از ظهر هم تو يه فروشگاه تا 10 شب كار مي كردم تا بتونم پول جمع كنم براي عروسيم و خانمم تو شهر خودش رفته بود چون درسش تموم شده بود)يگو مگوهامون يك شب زياد شدتا 4 صبح طول كشيد من رفتم پادگان بعد از پادگان بهچه بدبختي مرخصي گرفتم رفتم كه ببينمش حاضر نشد حتي منو ببينه چهقدر تو بارون لب دريا گريه كردم دوباره برگشتم اون روزو سر كارم نرفتم.كلا تو خدمت نميومد خونه ما زياد.من پنجشنبه ها 10 شب ميرفتم شنبه ها 4 صبح برمي گشتم هر هفته كارم اين بود.

    تو دعواها من واسه اينكه خواسته باشم معذرت خواهي كنم يا بخوايم اشتي كنيم براشگل مي خرم يا شام مهمونش مي كنم يه بار كه كلا گل تو صورتم پرپر كرد يه بارم كه خونه خودشون بود مي دونستم مادرش نيست قضا بپزه براش از پادگان سر ظهر ساعتي گرفتم رفتم شهرشون قضا و سته گل خريدم با يه تاكسي تلفني فرستادم دم درشون بعد ديدمش كه غذا رو تحويل گرفته خودم دوباره برگشتم كه به كار خدمتم برسم بعد حرفش اينه مي گه تو مي خواستي منو خر كني!!!جيگر من اتيش مي گيره با اين حرف يعني من 400 كيلومتر راه ميامو ميرم كه تورو خركنم!!!واقعا دلم واسه اين كارايي كه كردمو اين نسبتايي كه ميده مي سوزه.شنبه هم كه تا 9 واليبال ديدم.بعد فهميدم از شام تو خونه خبري نيست رفتم شامخريدم كه رفت تو سطل اشغال بازم گفت كه مي خواي منو خر كني!!!

    هميشه از اول ازدواج ترس از طلاق داشتم اينم مي دونست تا چيزي مي شد لفظ طلاق مي گيرم بلاخره يه روزي ازت طلاق مي گيرمو ميومد.منم ترسو التماس مي كردم تورو خدااين حرفونزن و از اين حرفا.اولين خودكشيم هم ناشي از شنيدن اين حرفو شوكه شدنم بود.

    تو اين مدت خيلي حرف شنيدم غرورم يه جورايي خورد شده جلوش احساس ضعيف بودن مي كنم.واقعا" داغون شدم

    زيادي غلط املايي و نوشتاري دارم همش از يه شاخه به يه شاخه مي پرم ببخشيد.ذهنم درگيره و الان سر كارم هستم.

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 اردیبهشت 94 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1393-3-23
    نوشته ها
    185
    امتیاز
    1,948
    سطح
    26
    Points: 1,948, Level: 26
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    163

    تشکرشده 220 در 97 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ببین اقا من فقط درمورد اختلاف میخوام یه چیزی بگم ، من توخونه مون با کسی مشکل جدی دارم ، و خیلی هم سعی کردم بهترش کنم اما الان دیگه نمیخوام تغییرش بدم چون من با شما یه فرقی داریم من فهمیدم اون شخص هیچ علاقه و محبتی که باید به من داشته باشه رونداره و اگه من بخوام کاری بکنم فقط زحمت یکطرفه ست
    اما در مورد شما فرق داره ،شما و خانمت حتما همدیگه رو دوس دارید ،حتما دلتون میخواد کنارهم پیشرفت کنید و زندگی اسوده ای داشته باشید ،ولی این اتفاق نمیفته تا زمانیکه یکنفر بیاد و تغییرات ایجاد کنه ،ببین خانمت از چی ناراضیه ،تو اون زمینه یکم تغییر تو خودت ایجاد کنید ،مطمین باش خانمت میفهمه و اونقت تغییر از طرف ایشون هم پیش میاد ، تو نارضایتی ها همیشه یاسد تغییراتی صورت بگیره تا طرفین احساس بهتری پیدا کنن و اونا هم تغییر کنن وگرنه هرر.ز بد تز از دیروز

  12. کاربر روبرو از پست مفید کاربر19 تشکرکرده است .

    sam_nariman (سه شنبه 18 شهریور 93)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    خیلییییی معذرت میخوام اما من حس میکنم از بس نی نی به لالا خانومت گذاشتی که اینطوری شده یکم مقتدرانه تر برخورد کن
    نه به اون مردایی که اینجا خانوما از غرورشون مینالن نه به شماهااااا

  14. کاربر روبرو از پست مفید maedeh120 تشکرکرده است .

    افتابگردون (چهارشنبه 19 شهریور 93)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 آذر 93 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1393-5-02
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    330
    سطح
    6
    Points: 330, Level: 6
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 28 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    اونطور که من از نوشته هاتون استنباط کردم شما در قبال همسرتون خیلی انفعالی عمل کردید که متاسفانه بعد از گذشت زمان باعث شده تا همسر تون دریافت کردن محبت از سمت شما رو ی حرکت عادی و بی اهمیت تلقی کنه

    ببینید دوست داشتن و محبت کردن واقعا خوب و لازمه اما ...........
    این محبت کردن نباید به قیمت شکستن و از بین رفتن غرورتون باشه اگه ی جاهایی همسرتون مقصره فرصت لازم رو بهش بدید تا تقصیرش رو گردن بگیره و اشتباهاتش رو قبول کنه
    خود کشی که ازش صحبت کردید کاملا نشون دهنده ی موضع ضعیفی که در قبال همسرتون اتخاذ کردید و خیلی واضح نشون میده که تا حد زیادی ادم مهر طلبی هستید
    برای عشق و محبت جنگیدن و تلاش کردن خوبه اما گدایی کردن نه !!
    به عنوان یک مرد قوی باشید نه خودتون به همسرتون توهین کنید نه به همسرتون اجازه ی این کار رو بدید
    همسرتون فوق العاده ادم زود رنج و پرخاشگری به نظر میاد که همین میتونه از علایم افسردگی در ایشون باشه
    ایشون شاغل نیست پس با کمک همدیگه برنامه ی هدف مندی برای اوقات فراغت همسرتون برنامه ریزی کنید
    تمام افکار منفی که در ذهن همسرتون میگذره و کند و کاوی که همیشه در گذشته داره به خاطر کمبود فعالیت و به طبع اون کمبود انرژی های مثبتی که باید در اطرافش باشه و نیست
    نمیتونم بگم صد در صد اما احساس می کنم صحبت طلاق فقط روشی که ایشون استفاده می کنن برای جلب توجه بیشتر از جانب شما

  16. کاربر روبرو از پست مفید پریا666 تشکرکرده است .

    sam_nariman (سه شنبه 18 شهریور 93)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    ببین سام عزیز.
    من که یک زن هستم می دونم که هیچ زنی از مردی که زار زار گریه کنه و التماس کنه و خودکشی کنه و اینا خوشش نمیاد.
    زنا از مردای محکم و مقتدر خوششون میاد. مردی که در عین اینکه مثل یه کوه میمونه، محبتاش و ابراز علاقه هاش نابه و دلنشینه.
    احساس میکنم تو چشم خانمت دیگه اون اقتداری که یک مرد باید داشته باشه رو نداری.
    به نظر من باید اول رو خودت کار کنی و خودت رو قوی کنی.
    یه مدت سعی کن اصلاً نذاری دعوا پیش بیاد. از مسایلی که می دونی آخرش به دعوا ختم میشه از همون اول پرهیز کن.
    فقط رو خودت و اقتدارت و مردونگیت کار کن. مردایی که خصوصیت مردونگیشون زیاده زیاد وارد جزئیات نمیشن. معمولاً آرومن و سرشون به کارای خودشون گرمه. دم به دقیقه سراغ زنشون نمیرن. به خاطر جذبه ای که دارن کسی رویش نمیشه یا بهتر بگم جرأت نمیکنه سرشون داد بکشه.
    این مقاله ی پایینو بخون. خیلی بهت کمک میکنه.
    "کارگاه آموزشی خانواده موفق / مرد مقتدر - زن لطیف"
    http://www.hamdardi.net/thread-23419.html
    تو خودت آدم خیلی خیلی مهربونی هستی. خیلی با احساسی هر زنی آرزوشه که شوهرش این احساساتی که تو داری رو داشته باشه ولی به شرطی که اقتدار خودت رو هم حفظ کنی.
    بازم تاکید میکنم فقط وقتی طرفش برو که خوش اخلاقه. تو به اندازه کافی نازشو کشیدی. وقتی خوش اخلاقه برو و بهش توجه کن.
    کاملاً معلومه که خانمت داره لجشو خالی میکنه.
    موفق باشی

  18. 3 کاربر از پست مفید مو فرفری تشکرکرده اند .

    sam_nariman (سه شنبه 18 شهریور 93), واحد (شنبه 22 شهریور 93), اثر راشومون (سه شنبه 18 شهریور 93)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.