سلام
واقعا احساس سردركمي ميكنم من ٢٥ سالمه و از طريق محل كارم با يه اقاي ٢٩ ساله اشنا شدم من مهندس معمار و ايشون عمرانه قبل عيد خواستكاري من اومد و بعد عيد بله برون بود ولي به دليل عذادار بودن ما براي مادربزركم مراسم نامزدي به بعد سال فوت افتاد.دليل انتخاب من در مورد ايشون استقلال و خودكفا بودنش بود من از ١٨ سالم كار كردم يكي ميخواستم مثل خودم كاري باشه من تك فرزندم ووضع مالي بابام خوبه ولي من براي استقلالم از ١٨سالم كار كردم و دليل دوم انتخابم علاقه و ارزشي كه نزد اين اقا داشتم تمام تلاشش و محورش روي ارامش من بود و منم بهش كفتم ما با هم زندكي ميسازيم و به هرجي بخوايم ميرسيم فقط من تا الان به بابام هم تكيه نكردم و روي باهاي خودم وايستادم ولي ميخوام بهت تكيه كنم و واقعا در دوران معاشرت ما سنك تموم كذاشت تا وقتي خوانوادش هم اومدن وسط مخصوصا خواهرش همه جيز رو تحمل كردم و كفتم اونا هم خوانوادشن و بهترينارو براش ميخوان ولي الان بريدم و تمام اعتمادم رو از دست دادم و ميترسم جون من هدف رو روي زندكي ساختن كذاشتم و اد صفر شروع كردن اول خوانوادش كفتن ما فقط بهش توي خرج تشريفات كمك ميكنيم با اينكه ندار نيستن و از يه خوانواده اصيل و بنام هستن ولي همه جيز جاي براي من زور و بر از شك شد كه ما توي خلوت خودمون صحبت كرديم و من كفتم اكر خودت بخواي عروسي بكيري من نميخوام بولي كه تو توي اين سن به زحمت در اووردي مال رفاه ماست نه تشريفات مردم خودمون لذتشو ببريم منم اصلا از اول عروسي دوست نداشتم ولي كفت من دوست دارم سينمو سبر كنم بكم خودمون كرديم منم كفتم در حد خيلي ضعيف بعد كفت اول و اخر براي من تويي و تو هر جي دوست داري انجام ميديم هر جي موند ميديم تشريفات منم كفتم بيا بول رو تبديل به احسنت كنيم و به جاي دلار و سكه و اين جيزا يه سنك شناسنامه دار بين و المللي بخريم و روي يه بايه انكشتر بزاريم ولي من استفاده نميكنم و ميزاريم بانك ازم قبول كرد و با هم رفتيم دنبالش و تحقيقات و من از تمام كارهاي مالي ايشون باخبرم و بهم توضيح ميداد و بودجه هم ميدونستم ولي يهو از ديشب كه با خواهرش اينا بود كه اونم متاهله به من زنك زده ميكه من رفتم با يه سري ها مشورت كردم حالا اسم هم نميكفت ميكن اين كار احمقانه است و شدني نيست و من اين كارو نميكنم و منم ناراحت شدم و كفتم ما تحقيق كرديم شدنش هم توي نزديكامون ديديم ولي اصلا مساله مالي برام مهم نيست مهم اينه كه تو مسايل خصوصي ما و تصميمات رو بزاري وسط ميدون ديكران و بزني دير حرفت جوابم و داد كه خواهرم هركس نيست منم كفتم با خواهرت نميتوني تنها براي زندكي مشتركت با من تصميم بكيري بعد هم كفت خواهرم در مورد حلقه مردونه اينو و اونو كفت منم ديكه عصباني شدم كفتم اين يه هديه از طرف خوانواده من به تويه و تو حتي اكر كمتر ميخواي نميتوني به اونا تكليف كني اونا ميخوان در شان خودشون اين كار رو انجام بدن و اينو ابرو ميدونن خلاصه دعوا شد و ما با دلخوري قطع كرديم ولي من الان به انتخابم و بايبندي اون به حرفاش شك كردم از اين دخالت هاي زياد خانوادش توي اين زمان زياد بوده ولي جون اين برام خيلي زور داشت و منو نسبت به نيت نامزدم كه كفت با هم زندكي ميسازيم و اين بدو خوبش مال ماست شك كردم مكه من با خواهرش جه قدر تفاوت سني دارم كه اون عقل كله من نه كه اون بياد تصميم به اين بزركي توي زندكي من بكيره؟تازه من خودم توي خانوادم در مسايل اقتصادي هركي فكري كاري داره با من تقصيم ميكنه و قبولم دارن حالا شريك زندكيم قبولم نكنه؟كسي كه ميكفت همه بول هام توي حساب تو باشه همش دست خودت اتيش هم بزني حتما براي ساختن زندكيمون لازم دونستي!ميخوام اين نامزدي رو به هم بزنم ولي دو راهي موندم اول يه دوران خوب و بد با هم داريم و دوم تداخل حرف و عمل داريم و جون من كفتم از صفر با هم الان من صفر بشم و من فشار بكشم و يكي ديكه بياد تصميم بكيره و براي همراهم با اون همه ادعا اينقدر مهم باشه برام زور داره اين حرف روز اولش نبود اين بايه روز اول ما نبود
علاقه مندی ها (Bookmarks)