به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 اردیبهشت 95 [ 01:17]
    تاریخ عضویت
    1393-2-10
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    2,041
    سطح
    27
    Points: 2,041, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 115 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مطرح کردن مسکن مستقل در جلسه دوم خواستگاری کار درستی نیست؟؟

    سلام دوباره دوستان.
    اگر یادتون باشه چند روز پیش ی تاپیک داشتم(داشتن 60 درصد ملاک ها اما دو شرط ...)
    من کلی کتاب و مقاله از کتاب گلبرگ اقای دهنوی و این سایت و چندتا سایت دیگه مطالعه کردم و سوالاتمو مطابق اونا تنظیم کردم و pdf کردم توی گوشیم تا یادم نره. طبق تمامی مطالعات من مسئله سکونت و اینکه کجا رو قراره برای زندگی انتخاب کنیم از سوالات این جلسه بود.
    خیلی محترمانه این سوال رو پرسیدم و اقا پسر گفتن پدرم چندین واحد توی ی ساختمون دارن که یکیشو قراره به ما بدن اینجوری اجاره کمتری میدیم بهشون.من پرسیدم امکان اینکه جای مستقلی زندگی کنیم هست یانه (برام خیلی مهمه و خیلی مشکلات رو حتی از بهترین ادمها توی این زمینه دیدم.) به ایشون توضیح دادم حتی با خونواده ی خودم هم این مسئله صادقه و دوست دارم از این بابت مستقل باشیم. ایشون هم قبول کردن و گفتن مشکلی نداره
    حالا از اون روز که این موضوع رو گفتم پدرم میگن اصلا مطرح کردن این موضوع توی جلسه دوم خواستگاری نباید باشه.زن وقتی ازدواج میکنه باید جایی که همسرش میگه زندگی کنه و میگن که خیلی پرتوقعم در مورد بقیه موارد هم با اینکه خیلی روشنفکرن میگن من درگیر جامعه مجازی و کتاب و مقاله و...شدم و زندگی واقعی خیلی متفاوته و مرحله ی شناخت قبل ازدواج رو خیلی قبول ندارن و میگن همین که مرد زندگی باشه و ی سری شرایط اولیه رو داشته باشه کافیه و همه چیز توی زندگی تغییر می کنه.
    خلاصه خونوادم منو به خاطر از دست دادن این خواستگارم خیلی مواخذه می کنن تا اونجا که منم دچار تردید کردن.همش حس افسردگی میکنم.من میدونم نمیتونستم با شرایط خونه داری صرف کنار بیام اما مامان و بابام میگن خوشی زده زیر دلت.میرفتی زندگیتو میکردی سرکار میخواستی بری چه کار و شاید بعدا درست می شد و.... به همراهیتون احتیاج دارم.ممنونم

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 اردیبهشت 95 [ 01:17]
    تاریخ عضویت
    1393-2-10
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    2,041
    سطح
    27
    Points: 2,041, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 115 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستای خوبم نوپو هدی خاله قزی و...بقیه دوستان میشه لطفا نظرتونو بگید و کمکم کنید؟

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام انتظار سبز عزیزم
    کاملا درکت می کنم. غصه نخور! منم همین مشکلات را گاهی دارم. حالا یکم این ور اون ور. یکم شکلش فرق می کنه....
    خواستگاری همینه دیگه....
    بعد یه مدت دیگه خواستگار نیستند که! انگار رو اعصاب آدم پیاده روی می کنند... :دی

    عیب نداره. بقیه که آدم را درک نمی کنند. بیا لااقل ما خودمون،خودمون را درک کنیم....
    بعد که خودمون را درک کردیم و یکم از نظر روحی خالی شدیم و حرف دلمون را به امام رضا گفتیم، بابا و مامانمون هم درک کنیم و انتظار نداشته باشیم آنها ما را درک کنند! چون زمان آنها کجا. زمان ما کجا!!! این جوری یه ذره تحمل شرایط آسون تر میشه...

    انتظار جان یه جمله کلیدی بهت می گم. اول برو خوب روش فکر کن و بعد بیا نظرت را بگو.......

    ما زندگی نمی کنیم که ازدواج کنیم! ازدواج می کنیم که زندگیمون بهتر بشه!

    منظور خاصی از این جمله دارم.

    راستی عیدت هم مبارک باشه!
    ان شاالله سال دیگه با واسطه امام رضا حاجتت را گرفتی.

    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  4. 4 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 17 شهریور 93), m.reza91 (یکشنبه 16 شهریور 93), دختر بیخیال (سه شنبه 18 شهریور 93), شیدا. (یکشنبه 16 شهریور 93)

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    190
    Array
    سلام
    خب خیلی سادست ،شما یه سری خواسته داشتید ،ایشونم همین طور ؛ که هر دوتونم نتونستید اونا رو همگرا کنید و بعد همه چیز منتفی شده ؛ اینکه خیلی خوبه ! حالا مشکل کجاست !؟ خواستگاری برای همینه دیگه وگرنه ملت همون جلسه اول عقدم میکردند! دیگه خواستگاری احتیاج نداشت! غیر اینه!؟
    نقل قول نوشته اصلی توسط انتظارسبز نمایش پست ها
    اما مامان و بابام میگن خوشی زده زیر دلت.میرفتی زندگیتو میکردی سرکار میخواستی بری چه کار و شاید بعدا درست می شد و.... به همراهیتون احتیاج دارم.ممنونم
    این "شاید" که حتما غلطه. زندگی که معامله ی ماشین و خونه نیست که به زور جوشش بدیم!! و بخوایم از خواسته هامون ،البته خواسته هایی که منطقی باشند، کوتاه بیایم.البته میشه انعطاف داشت ولی حذفشون فکر کنم ممکن نباشه چون وقتی یه نیازتونو حذف میکنید در واقع باید شخصیتتون رو هم عوض کنید و این چیزی نیست که بشه به راحتی عوضش کرد پس این کار غلطه.
    موفق و ثابت قدم باشید.
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود




  6. 5 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    hsp70 (سه شنبه 18 شهریور 93), khaleghezey (دوشنبه 17 شهریور 93), مصباح الهدی (یکشنبه 16 شهریور 93), دختر بیخیال (سه شنبه 18 شهریور 93), شیدا. (یکشنبه 16 شهریور 93)

  7. #5
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    همونطور که آقای رضا هم گفتند، اصلا نباید به امید "شاید" تغییر دیگری ازدواج کرد.
    اما می تونی بشینی دوباره معیارهات و اهداف زندگیت و ... را بازبینی کنی. لزومی نداره با همون ملاک و معیارهای هفت- هشت سال پیشت خواستگارهات را بررسی کنی.

    شما بزرگتر شدی، عاقل تر شدی، تجربه بیشتری داری، تغییر کردی و ... می تونه ملاکهات هم تغییر کنه.
    یه بازبینی دقیق داشته باش. باید با شرایط و خواسته های خودت بسنجی. کسی نمی تونه به شما بگه از کار یا تحصیل بگذر یا نگذر.

    پستی که آقای محمد93 در تاپیک قبلیت گذاشته بود را دوباره بخون و خوب بهش دقت کن. خودت هم گفتی به نظرت پست مفیدی بوده.
    ببین اولویت های زندگیت چی هست؟

    مسکن مستقل هم بستگی به اخلاق و تربیت و فرهنگ شما و همسرتون و خانواده اش داره.
    نزدیک بودن همیشه هم اونقدر دردسرساز نیست. حتی گاهی می تونه حسن باشه. در نگهداری بچه ها و خیلی کارها می تونن کمک باشند.

    یک مثال ساده برات می زنم،
    یکی از نزدیکان من با خانواده همسرش نزدیک هم زندگی می کنند و موقع بیماری یکی از بچه ها، این نزدیک بودن خیلی کمکشون هست.
    بارها پیش اومده که نصف شب خواستند یکی را ببرند بیمارستان، و اون یکی بچه خواب بوده و راحت سپردند و رفتند.

    یکی از تاپیکهای همدردی بود که خانمی 30 ساله از خاطرات بد کودکیش نوشته بود:

    دومین خاطره ای که به یاد می آرم شب هایی است که به خاطر بیداری های شبانه برادرم ، من را هم بیدار می کردند و همراه خود برای دکتر بردن برادرم، می بردند!(با موتور سیکلت و در سرما)
    کنار هم بودن، همیشه هم بد نیست.
    می دونم که مثالم خیلی جامع نیست. اما قصدم این بود که بهتون بگم، از بعضی جزییات می شه گذشت، اگر اصول درست باشه. کنار خانواده ی همسر می شه زندگی کرد، اگر خانواده خوبی باشند. و حتی می تونه مانع خاطرات بدی مثل خاطرات این خانم بشه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    hsp70 (سه شنبه 18 شهریور 93), khaleghezey (دوشنبه 17 شهریور 93), m.reza91 (یکشنبه 16 شهریور 93), مصباح الهدی (یکشنبه 16 شهریور 93), دختر بیخیال (سه شنبه 18 شهریور 93)

  9. #6
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزيز زندگی در آپارتمان خانواده شوهر دردسر زیادی دارد. ماها مال این حرف ها نیستیم.یک قشری از اجتماع هستند که از بچگی برای این کارها و
    آموزش می بینند. نه تنها توی خانه خانواده شوهر می روند بلکه همه آنها را روی یک انگشت می چرخانند. از اول در چنین محیطی بزرگ شده اند و آب دیده اند.
    من واقعا تعجب می کنم که خانواده شما چگونه است که بعد از این همه تجربه این مسائل را نادیده می گیرند.
    مگر می شود بدون شناخت با کسی ازدواج کرد آن هم در این دوره زمانه پر از گرگ.
    چطور پدرت نمی داند که زن امروز زندگی خوب را در یک لقمه نانی که شوهر می آورد نمیداند.
    شما هم البته بسیار منفعل و متزلزل هستی و روی حرف خودت نمی ایستی چطور انتظار داری پدرت حرفت را با این شرایط قبول کند.
    اگر مدتی صبر و تحمل می کردی و با خانواده به شیوه موثر مذاکره می کردی شرايطت بهتر می شد.
    آن آقا هم اگر شما را واقعا می خواست اینقدر راحت عقب نمی کشید.
    شما باید خودت باشی و صداقت داشته باشی تا ازدواج مناسبی کنی. با خود سانسوری به جایی نمی رسی. اگر قرار باشد مانند عروسک خیمه شب بازی باشی و برای خوشامد هر خواستگاری که می آید نقش بازی کنی و مطابق میل خواستگار رفتار کنی ازدواج موفقی نخواهی داشت.
    آن خواستگار هم آنچنان آ ش دهانسوزي نبود که سرش اینهمه بحث شود.
    وانگهی اگر واقعا تو را می خواست راضی ات می کرد .
    انگار در خانواده شما جای شما با خواستگار عوض شده. همان اول این نکته را گفتم که البته کسی قبول نکرد. به جای اینکه به قول معروف دختر ناز باشد و پسر نیاز ، دختر باید ناز خواستگار را بخرد. به جای اینکه آن آقا جواب مث بت بگیرد شما باید بله بگیرید و برای بله گرفتن هم باید خود واقعی تان نباشید و نقش بازی کنید.
    شما فقط خودت می توانی این وضعیت را تغییر دهی.
    ویرایش توسط نوروزیان. : یکشنبه 16 شهریور 93 در ساعت 22:44

  10. 2 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 17 شهریور 93), دختر بیخیال (سه شنبه 18 شهریور 93)

  11. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نوپو جان،

    شما خیلی سخت و سیاه به ازدواج و همسر و خانواده همسر نگاه می کنید.
    موضوع ناز و نیاز نیست. آقا شرایط زندگیش را گفته و این که پدرش آپارتمانی تهیه کرده که ایشون می تونه طبقه بالای اون آپارتمان زندگی کنه.

    مگه میدان جنگ و مبارزه است که عروس خانواده شوهر را روی انگشتش بچرخونه یا خانواده شوهر عروس را اذیت کنند و دائم در کشمکش برای پیروزی باشند.
    اگر پسری فهمیده باشه و عروسی عاقل و با مهارت ارتباطی قوی، می تونه ارتباط سالمی با خانواده شوهر داشته باشه و هیچ مشکلی هم از کنار هم زندگی کردن نداشته باشند.

    به نظرم نمی شه اینقدر قطعی نظر داد و باید آقا و خانواده اش را بسنجه و تصمیم بگیره.

    شما که جامعه شناسی خوندید بهتر می دونید که چرا و چطور شد که زنها وارد بازار کار شدند،
    انگیزه دنیای سرمایه داری از این کار چی بود و نتیجه اش هم که مشخصه.

    من به هیچ وجه مخالف تحصیلات، استقلال و کار کردن خانمها نیستم. اما باید شرایط را سنجید.
    می شه کار نکنی و مستقل باشی. یک زن با شخصیت مستقل الزاما هشت صبح نمی ره سرکار و شش غروب خسته و کوفته برسه خونه.

    خانمهای شاغل زیادی را می شناسم که کارت حقوقشون دست همسرشون هست. پس شاغل بودن و تحصیلکرده بودن، شخصیت زن را مستقل و قوی نمی کنه.

    خانمهای خانه داری هم هستند که ورزش و تفریح و تربیت فرزند و ... همه چیزشان سرجای خودش هست.
    فعالیت اجتماعی هم دارند و به آموزش و به روز نگه داشتن آگاهیهای خودشون هم حواسشون هست.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  12. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    ali6594 (دوشنبه 17 شهریور 93), gisooo (یکشنبه 16 شهریور 93), khaleghezey (دوشنبه 17 شهریور 93), اثر راشومون (دوشنبه 17 شهریور 93), بارانا (سه شنبه 18 شهریور 93), دختر بیخیال (سه شنبه 18 شهریور 93)

  13. #8
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اتفاقا چون جامعه شناسی خواندم می دانم که هر قشری از جامعه یک شیوه زندگی خاص دارد که برای افراد همان قشر مناسب است.

    شیدا جان منطقا خیلی قوی است اما آنچه واقعیت دارد همیشه منطبق با منطق نیست. اگر چنین باشد ....پس ، خیلی وقتها یک پیش فرض منطقی است که به ندرت وجود خارجی دارد. بین آدمها همیشه استکاک بوده است و ازدواج هم استثنا نيست. این طبیعت دنیا است و سیاه نماييي نیست.
    زندگی با خانواده شوهر مناسب فرهنگ های خاصی است و براي دیگران دردسرساز است. خیلی ها از بچگی آموزش ها و شرایط محیطی خاصی دارند که به خوبی بلدند چطور همراه خانواده شوهر زندگی کنند و با زرنگی همه را هم به خوبی مدیریت می کنند و روی یک انگشت می چرخانند که معنی بدی ندارد و کنایه از مهارت در انجام یک کار است.
    در مورد اشتغال هم من در این تاپيک حرفی نزدم.
    یک مرد وقتی خواستگاری می کند نباید منطق گرای صرف باشد و مانند روبوت رفتار کند. ازدواج یعنی بحث و مذاکره طولانی و توافق نه اینکه مرغ یک پا دارد و نه تحکم و خشکی.
    ازدواج منطق صرف نیست.زن احساس دارد غرور دارد و مرد باید دلش را به دست آورد. از قدیم هم گفته اند دختر ناز است و مطلوب و پسر نیاز است و طالب. حرف من هم نیست و یک ضرب المثل ریشه دار در فرهنگ ایران است و چندین قرن تجربه پشت آ ن.

  14. 3 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 17 شهریور 93), دختر بیخیال (سه شنبه 18 شهریور 93), شیدا. (چهارشنبه 19 شهریور 93)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 اردیبهشت 95 [ 01:17]
    تاریخ عضویت
    1393-2-10
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    2,041
    سطح
    27
    Points: 2,041, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 115 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی هدی عزیز عید تو هم مبارک باشه.نظراتت به من ارامش میده و فکر می کنم احساساتت خیلی به من نزدیکه.ندیده دوستت دارم:)
    از همتون ممنونم
    نوپوی عزیز یکم تند میری به نظرم.احساس می کنم 20 تا23 سال بیشتر نداری. اخه تو این سنین دقیقا حرفام شبیه تو بودو کله ام بوی قرمه سبزی میداد:) ازم نرنج .حتما چند سال دیگه به این نتایج میرسی. بزرگتر که شدم و الان که26 سالمه منطقی تر فکر میکنم.متاسفانه جامعه ی ما هنوز که هنوزه کاملا به شیوه ی سنتی و مردسالارانه اداره میشه و اگر کسی خلاف عرف جامعه رفتار کنه باید ریسک های ناشی از اون رو هم در نظر بگیره.من که نگفتم درگیر این خواستگارم.این مورد تموم شده است .سوالات من راجع به اینده است تا اگر در چنین موقعیتی قرار گرفتم بتونم عملکرد صحیح داشته باشم و مهارتهای ارتباطی و معاشرتیموافزایش بدم .من شخصیت متزلزل ندارم خونواده ی بدی هم ندارم و پدرم همه چیز رو به خودم سپردن و رابطم با ایشون و مادرم کاملا خوبه.ایشون مرد روشن فکری هستن.من با توجه به اینکه تمام فامیل و دوستان توی مشکلاتشون به ایشون مراجعه میکنن وقتی دیدم توی این موضوع اختلاف نظر داریم اینموضوع رو مطرح کردم تا بتونم ی نتیجه گیری کلی داشته باشم.برای من حتما در زندگی اینده اولویت همسر و فرزندانم خواهند بودو اگر ببینم توی زندگی به مشکل برمی خورم از کارم دست میکشم.توقعم از اون اقا هم مطرح کردن این مسئله به همین شکل بود که متاسفانه خیلی خودخواهانه مطرح شدو علت اصلی مخالفت من شد
    شیدا جون متوجه ام چی میگید اما من بهترین عروسها رو درفامیل دیدم با بهترین اخلاقها که نتونستن با خونواده ی شوهر زندگی کنن و بعد ی درگیری شدید و مستقل شدن زندگیشون کاملا اروم شده .شاید همه ی اینا به خاطر اینه که من تجربیات بدی توی این زمینه داشتم.به هرحال ازت متشکرم
    از همتون ممنونم

  16. 3 کاربر از پست مفید انتظارسبز تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 17 شهریور 93), دختر بیخیال (سه شنبه 18 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 17 شهریور 93)

  17. #10
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    انتظار سبز من بیست و شش سال دارم و این حرفت را ت.هین بزرگی تلقی می کنم.
    در ضمن من در قشری از جامعه زندگی می کنم که که نه سنت است و نه مردسالار و البته تهران شهری است که سنتی نیست.
    من به شما بارها راجع به اشتغال گفتم که امر مهمی نیست و طرز تفکر آقا مهم است. گفتم که این آقا نباید سریعا دست می کشید و نباید با تحکم خواسته اش را می گفت بلکه باید با ملایمت و مذاکره دل شما را به دست می اورد و نباید. شما زن هستی و حساس. روبوت نیستی. گفتم که اگر اینقدر زود دست کشیده پس بهش فکر نکن.
    خیلی حرف های دیگر به شما زدم که متاسفانه همه را برعکس کردی . حیف این همه وقتی که برای تاپيک های شما گذاشتم.
    نه تنها به کلمه ای از حرف های من توجه نکردی بلکه همه را برعکس کردی و کاملا وارونه و واژ گونه جلوه دادی . و بدتر از همه به من گفتی که یک دختربچه بی عقل هستم و تعبیر زشت و بد معنای قرمه سبزی را در
    مورد من به کار بردی.
    واقعا برای خودم متاسفم که وقت گرانبها را برای کسی خرج کردم که نه تنها نخواست حرف های من را درست بخواند بلکه به من توهین هم کرد.

    - - - Updated - - -

    اگر با آ ن آقا هم به همین شیوه صحبت کرده ای اشتباه بزرگی کرده ای.


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا ازدواج از روی دلسوزی و وابستگی کار درستی است ؟
    توسط تکنیکال در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 18:47
  2. بد دهنی/ پول پرستی...خستم!!
    توسط del_khaste69 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 بهمن 90, 15:33
  3. آیا تو هم در استفاده از سواد خسیس هستی!؟
    توسط مدیرهمدردی در انجمن معرفی کتب روانشناسی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 اردیبهشت 88, 14:53
  4. راستی تو از کدام دسته ای ؟
    توسط طاهره در انجمن سخنان نغز و جملات قصار بزرگان
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: شنبه 15 فروردین 88, 10:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.