سلام به همه
من همین امشب با این سایت اشنا شدم.خیلی داغونم کمکم کنید
من وشوهرم 5ساله که ازدواج کردیم .پدرش اصلا کمک نکردو خیلی هم اذیتمون کرده .ما با کمک هم و تلاش خودمونو از زیر 0 کشیدیم بالا.تا 4ماه پیش یه شهر دیکه بودیم چون درس میخوندیم.از 4ماه پیش که برگشتیم تهران زندگیم زیرورو شد.علی دیگه اون ادم قبل نیست.بامن خوب رفتار نمیکنه.همش تو خونه دعواس البته اون خونسرده ومن جوشی.واین باعث شده من کارای وجشتناکی بکنم تو دعوا.میگم چرا اینجوری میکنی میگه این جواب تمام روزایی بوده که باهام دعواکردی.انقدر ارمن بد میگه که خودمم شک کردم که یه هیولایی چیزی بودم.گفتم باشه ببخشید غلط کردم.دیگه تکرار نمیشه .قبول نمیکنه.میگه ازین به بعد روال زندگی عوض میشه.من دیگه اون علی نیستم.دیگه خسته شدم ازین همه بحث.امشبم گفت پشتوانه ندارم وگرنه تمومش میکردم .باخودم میگم جواب تمام سختی ها و کارایی که من کردم واقعا یعنی.من خیلی گذشت کردم.تک دختر هستم.ولی بخاطر علی 4سال از خانوادم دور شدم که زندگیمو بسازم.ولی الان جواب تمام خوبیهام بی توجهی و بی محلیه.حرفاش دیوونم میکنه .امشب چاقو برداشتم خودمو بکشم.بهم میگه دیونه.روانی.این اخر دوست داشتناس؟میگم کارای تو رفتارات داره دیونم میکنه .میگه از اول دیونه بود
بهم بگید چیکار کنم .بمونم زندگی کنم.یا تمومش کنم.وقتی میگه زورکی که نمیشه دوست داشت
ممنون ارشما
علاقه مندی ها (Bookmarks)