به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 بهمن 94 [ 16:59]
    تاریخ عضویت
    1393-4-31
    نوشته ها
    55
    امتیاز
    1,420
    سطح
    21
    Points: 1,420, Level: 21
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 80
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    48

    تشکرشده 49 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از دست نامزدم خستم.حرفامو نمیفهمه

    سلام.دو روز نیست گفتم که مشکلم با نامزدم حل شده.
    دوباره از دیروز شروع شده.نمیدونم شرایط مارو میدونین یا نه؟نامزدم سربازه.
    از دیروز به مدت 4 روز مرخصی گرفته که مثلا بیاد باهم باشیم عوض این چند وقت نبودنش..
    از دیروز که اومدی مثل برج زهر ماره.
    همش ناراحت و کسل و بی حال..منم همش گذاشتم به پای خستگیش..
    ولی شب وقتی خونمون شام دعوت بود..اول بحث ازاینجا شروع شد که اون بی توجه به اینکه من چرا نیومدم سر سفره همه صدام کردن ولی به غیر اون..تنهایی واس خودش غذاشو خورد اصلانم براش مهم نبود من نبودم پیشش.بعدم که بهش گفتم گفت خونه خودتونه من باید دعوتت کنم..منم گفتم تو نباید دعوت کنی .منمشکلم اینهتو اصا برات مهم نیست که من پیشت نباسم تنهایی غذاتو میخوری..و کلی حرفای دیگه زدیم
    وقتی شب رفتیم تو اتاق..با یه حالت تهاجمی گفت من از رابطه خاله بازی که داریم خسته شدم و رابطه کامل میخوام و باید تکلیفم رو روشن کنی.منم گفتم تکلیفت روشنه بعد عروسی رابطمون کامل میشه.
    کلی بحث و دعوا کردیم..خیلی فجیع..طوری که مامانمینام ساعت 2 شب از صدای ما بیدار شدن..
    با این حال اون راحت گرفت خوابید و بی توجه به اینکه قلبم داره از درد میترکه و منم دارم گریه میکنم
    صبحم بیدار شده و رفته .الان که زنگ زدم بهش .برادرش گفت خوابه..من چیکار کنم.خسته شدم از سرد بودنش.
    تورو خدا کمکم کنین.کم آوردم.چرا من واسش مهم نیستم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    مشکل شما فقط سر مسئله جنسیه ؟
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  3. کاربر روبرو از پست مفید anisa تشکرکرده است .

    khaleghezey (جمعه 21 شهریور 93)

  4. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    پروانه جان،

    چیزی که همسرت یک عمر باهاش بزرگ شده که یه هفته ای عوض نمی شه.
    برای دعوت کردنت برای شام، به مامان یا خواهرت بگو وقتی می خوان شام بخورن، به همسرت بگن صدات کنه.

    مامانت بهش بگه مثلا (علی جان) پروانه را هم صدا کن.
    اینطوری هم یادش می دن کم کم و هم خجالتش کمتر می شه.
    شاید روش نمی شه خودش صدا کنه.

    با هر کی تو خونه راحت تری، بگو برای تغییر عادت همسرت یا رفع خجالت کمکت کنه.
    مثلا موقع نشستن برای غذا، تو می ری یه سمت دیگه بشینی و خواهر یا برادرت بگن من پامی شم پروانه پیش علی بشینه.
    یا اگر همسرت داره می آد، خواهرت که کنار شماست، بگه شما بیا اینجا پیش پروانه.

    حتما تا الان فهمیدی که خجالت می کشه یا نوع تربیتش هست.
    بگو کدومه، تا دوستان راه حلهای بهتری بهت بدن.

    در مورد رابطه هم که دیدی
    اکثر تاپیکهای عقدی در همین مورده. یک کم باید مدارا کنی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  5. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (جمعه 21 شهریور 93), terme00 (سه شنبه 01 مهر 93), فدایی یار (سه شنبه 11 شهریور 93), پروانه 71 (چهارشنبه 12 شهریور 93), هم آوا (جمعه 21 شهریور 93)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام.اون روز وقتی دیدم خوشحالید و خیلی خوشحال شدم. ببنید باتوجه به ازدواج سنتی که داشتید و تفاوت فرهنگی فاحشی که دارید اگه بخواید به این کارا دامن بزنید و ادامه بدید کارتون خدایی ناکرده بیخ پیدا میکنه...

    ببنید به نظر من بحث خجالت نیست.. اگه ایشون خجالت می کشیدند باید شب هم خجالت می کشیدند اون قدر بحث کنید که پدر و مادرتون هم بفهمند هر چند بازم ممکنه خیلی عصبی شده ولی بازم هر چقدر شما عصبیش کرده باشید و و حق با ایشون بوده باشه کارشون درست نبوده
    شاید هر مرد دیگه ای بود اونم خونه ی پدر شوهر..تا شما نمی اومدید لب به غذا نمی زد.. اگه ساعت دو شب هم نبود حتی سر شب هم بحثتون میشد مدیریت می کرد اصلا کار به بحث کشیده نشه یا اگه کشیده شد کوتاه می اومد و می گفت زشته پدر و مادر خانمم نفهمند ناراحت میشند و.. نمی دونم بعدش هم این قدر راحت نمی خوابید... اکثر طلاق ها اول زندگی به خاطر همین مسایل پیش میاد..

    اصلا چرا شما سر سفره نرفتید ؟؟خواستید ببنید همسرتون چقدر فرق کرده یا عکس العملش چیه؟؟متاسفانه باید گفت همسر شما دقیقا اون چیزی که شما میخواید نیستند از نظر رفتار با توجه به فرهنگ و ادابی که دارند و بزرگ شدند...پس به جای تمرکز روی این ها..روی خوبی هاشون تمرکز کنید و کم کم و رفته رفته سعی کنید بهشون متوجه کنید که مثلا اگه چطور رفتار می کرد بهتر بود و شما بیش تر دوست داشتید و..

    متاسفانه با دعوا و قهر اشتی و های این جوری فقط روابطتتون تیره تر میشه و خدایی ناکرده کار به جاهای باریک تر کشیده میشه.دوران عقد دوران شناخت هم هست ...نه محک زدن.. شما وقتی میبنید همسرتون این طوره هستند دیگه هیچ وقت سعی کنید وقتی میان خونتون با هم بحث کنید..چون جلوی مامان بابا دعواتون بشه اونا بفهمند و فقط شرایط بد تر میشه و قبح این کار برای طرفین ریخته میشه.. وقتی میبنید همسرتون بدون شما انگار نه انگار کاری کنید این اتفاق نیفته تا کم کم اون طوری که شما میخواید بشند...

    امیدوارم مشکلتون زودتر حل بشه.

  7. 5 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    maedeh120 (سه شنبه 11 شهریور 93), پروانه 71 (چهارشنبه 12 شهریور 93), نوروزیان. (شنبه 15 شهریور 93), هم آوا (جمعه 21 شهریور 93), شیدا. (سه شنبه 11 شهریور 93)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 09 بهمن 94 [ 18:36]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    1,186
    سطح
    18
    Points: 1,186, Level: 18
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 40 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بسم الله الرحمن الرحیم

    با سلام خدمت بانو پروانه گرامی :
    تو پست بانو سارا به مشکلت اشاره کردی ، من هم به پست شما سر زدم وقتی وقتی مشکل امروزت رو خوندم مجبور شدم تاپیک قبلیت رو هم کامل بخونم البته خیلی نتونستم راهکار های دوستان رو کامل و موشکافانه بخونم
    فقط خواستم بدونید برای این قدر از موضوع شما متاثر شدم که حاضر شدم به خاطرش پست قبلی تون رو هم مطالعه کنم .


    بانو پروانه من همیشه به همه توصیه کردم راه ، حل کردن مسائل ،‌تصمیم های عجولانه و بی منطق نیست
    برای رسیدن به این مطلب شما همیشه باید آرامش تون رو حفظ کنید .

    حفظ آرامش مهمترین راه برای کسب راه حل درست و مناسبه .

    باید در خلوت های خودتون به رفتار تون خوب فکر کنید ، حرکات و صحبت هاتون ( چه اون هایی که گفتید ، چه اون هایی که دوست دارید بعدا بگید ) بشینید قشنگ با آرامش و صبر و حوصله واکاوی کنید .

    شما قبل از این که به مشکلات همسرتون بپردازید باید روی کنترل و مدیریت رفتار و گفتار خودتون تمرکز کنید ،
    به نظر من تا اینجا که خودتون گفتید شاید بزرگترین مشکل شما ، خود شما باشید .

    شما باید ببینید با خودتون چند چندین ؟ کلاه تون رو قاضی کنید ، رفتارتون رو نقد کنید ، اصلا اشکالی نداره آدم خودش رو اصلاح کنه ، رفتارش رو تغییر بده

    این که امامان ما گفتند : اگر هر روز تو مثل روز قبل باشد ضرر کرده ای ، و یا این که میگن قبل از این که تو را بازخواست کنند خودت ، خودت را و اعمالت را محاسبه کن ، برای همین است که ما خودمان را ، رفتار ، و گفتار و فکرمان را اصلاح کنیم .

    2 تا حدیث هست یکی از امام علی(ع) و دیگری از امام حسن (ع) که برات مینویسم ، این دوتا حدیث بسیار در زندگی من تاثیر گذار بوده اند طوری که بعد از 12 سال( از دوران سربازی ) هنوز از ذهنم پاک نشده :

    1 - سکوت ، بوستان تفکر است .
    2 - تفکر ، حیات بخش دل مومن است .

    وقتی میخوای به خودت و اعمالت فکر کنی سعی کن از خودت بیای بیرون و خودت رو قضاوت کنی .

    تا حالا به حرکت مورچه ها رو زمین نگاه کردی ؟ تا حالا بهشون دقت کردی ؟ مخصوصا اگه از فاصله بلندتری بهشون نگاه کنی ، شما میتونی یک مورچه رو از بالا در نظر بگیری و این که داره چیکار میکنه و کجا میره رو به راحتی ببینی !!!

    اما خدا مورچه رو ریز خلق نکرده که ما اونا رو تماشا کنیم یا زیر پامون له کنیم ، شاید خواسته گاهی وقتا بهمون بگه منم دارم اون جوری که تو به مورچه نگاه میکنی ، میبینمت !!

    بیاین اون جوری از بالا به خودمون ، حرکاتمون ، رفتارهامون دقت کنیم ، که من چیکار کردم ، چی گفتم ، آیا با گفتن این حرف دل کسی رو شکوندم ؟

    و هزار تا مورد که میتونه در لحظه اتفاق افتاده باشه از حرکت پلک ها بگیر تا عمق نگاه ، بلندی و کوتاهی صدا بگیر تا الفاظی که به کار میبری و ....

    میبینی شما فقط 5 ماه نیست که در کنار همسر تون زندگی میکنی ، در همین 5 ماه شاید میلیون ها حرکت ، و رفتار از شما سر زده ، که شاید عامل سردی و بد اخلاقی های شوهرتون همین حرکات و رفتار شما باشه .

    ( این مطلب که گفتم مطلق و همیشگی نیست ، اما میتونه اتفاق افتاده باشه ) یکبار گذشته تون رو خوب مرور کنید . لحظه به لحظه و مو به مو

    این که شما در شهر کوچکی زندگی میکنی و از طرفی ازدواج تون هم سنتی بوده یه طرف قضیه است اما آیا وقتی به خواستگاری شما اومد با هم دیگه تنها نشستید صحبت کنید ؟ از انتظارات و آرزوهای هم بپرسید ؟ از علائق تون ؟ و این که از همسر آینده تون چه توقعی دارید ؟

    اگر شناخت دارید خوب بهتر اما اگر شناخت ندارید ، خوب بدون این که بترسید ، تصمیم عجولانه بگیرید و یا هر کار دیگری این فرصت رو غنیمت بشمارید تا همسرتون رو بهتر بشناسید ،

    حتما شوهر شما یک سری اخلاق خوب و محسناتی داشته اند که شما راغب شدی باهش ازدواج کنی و جواب مثبت بدین .

    ذهن تون رو از منفی بافی و بدگویی در مورد شوهرتون پاک کنید ، اصلا به اون به عنوان یک هیولای بی احساس نگاه نکنید ،
    برای این که بتونید در کنار شوهرتون ادامه بدید باید کاملا بهش اعتماد کنید ، بهش اعتماد به نفس بدین و ضمنا هرگز تستش نکنید ( که دوست تون داره ؟ یا نه ؟ ) ( همین که منتظر می نشینید واسه غذا خوردن صداتون کنه یا بیاد دنبالتون

    با توجه به مطالبی که در پست قبلی راجع به شوهرتون نوشتید که تا حالا با هیچ دختری ارتباط نداشته شما چه انتظاری دارید از کسی که دنیای دختران را نمی شناسه ، از آرزوها و انتظاراتشون خبر نداره ،
    اومده ازدواج کرده بیشتر واسه نیاز جنسی و مهمتر از اون نیاز احساسی اش برطرف بشه

    توجه * توجه * توجه : نیاز جنسی برای خیلی از مردها یعنی همه چیز ، یعنی اول و آخر دنیا * * *

    من در پست بانو سارا گفتم شما هم می تونید رو مسئله ارتباط فکر کنید اما یه توصیه به شما دارم قبلش حتما رفتار و گفتار خودتون از اول ازدواج تا امروز رو بسنجید . شاید دلیل پرخاشگری و سردی شوهرتون رفتا گذشته شما بوده .

    همسر شما در شرایط خاصی قرار داره من هم این دوران سربازی رو گذروندم : متاسفانه این دوره از نظر روحی بسیار به سربازا فشار میاره

    تاحالا نشنیدین فلانی سرباز فراریه ؟ یا فلانی تو سربازی خود زنی کرده ، کشته ؟

    همه اش به خاطر فشار روحیه ، واسه این که فرد خودش رو قبل از سربازی برای تحمل این سختی ها آماده نکرده ،

    متاسفانه این برمیگرده به تربیت غلط فرزندان ، که اکثر پدر و مادرها فرزنداشون رو برای روزهای سخت آماده نمی کنن ، تا هر چی میخوان واسشون اماده میکنند ، سربازی که خونه خاله نیست ، همه اش مسئولیته و گاهی وقتا زور هم میگن .

    با این که خود من به سربازی به عنوان یک عبادت نگاه میکردم و میگفتم هرجور بشه میگذره ، بعضی وقتا کم می آوردم ( البته تا جایی که یادمه فقط 1 بار ، یعنی کم آوردم گریه کردم ) من قبل از خدمت خودم رو برای هر جور تنبیهی آماده کرده بودم در مدت آموزشی که خیلی فشرده بود 15 کیلو کم کردم اما اصلا خم به ابرو نیاوردم ، اما بعد دوره آموزشی دیگه فشار جسمانی نیست بلکه یک روند سخت فرسایشی و به شدت رو روحیه و اعصاب تاثیر میذاره . ممکنه به خاطر شرایطی که همسرتون در اون قرار داره بی طاقت باشه ، مضطرب باشه ، عصبانی باشه و ...

    این شما هستید که باید مدیریت رفتار و مدیریت زمان رو در اختیار بگیرید ، مطمئنا اون بلوغی که میگن باید برای ازدواج داشته باشی تنها بلوغ جنسی نیست

    بلوغ جنسی اولیشه ، بلوغ اجتماعی و بلوغ اقتصادی و بلوغ احساسی هم لازمه ادامه زندگی هست یعنی احساس مسئولیت پذیری باید هم در زن و هم در شوهر ایجاد بشه تا بتونند به زندگی ادامه بدن

    نکته ی دیگری که هست این که شما چند بار نوشتید من خودم بهش یاد دادم ، القاء کردم ، گفتم این جوری دوست دارم و ...

    با توجه به این که تحصیلات شما از شوهرتون بالا تره و تو یک شهر کوچیک زندگی میکنید ، وقتی با همسرتون چنین رفتاری دارید در واقع همسرتون نوعی احساس حقارت بهش دست میده

    این که میگین با دوستاش راحت تره ، و دوستاش بدون اون برنامه شون رو کنسل میکنن یعنی دوستاش قبولش دارند ،
    از طرفی با این رفتارشون بهش فهموندن چقدر براشون اهمیت داره !!! کاری که شما احتمالا نتونستید انجام بدین ،

    چون پست بانو سارا رو دنبال میکنید میگم : من تو تاپیک سارای عزیز گفتم : مقصود مرد ممکنه فقط ارتباط نباشه بلکه داشتن حامی و پشتیبانه ( خواهش میکنم یکبار دیگه دوتا متنی که برای بانو سارا نوشتم با دقت و کلمه به کلمه بخون ، من تاکید کردم که هر مردی دوست داره زنش بزرگترین حامی و پشتیبانش باشه ، حالا داره به بهانه رابطه میزان حمایت و پشتیبانی شما رو تست میکنه . )

    متاسفانه برخوردهای عجولانه ، پرخاشگرای های گاه گاهانه ، و توسری زدن های احتمالی شما باعث شده اون از شما دلسرد بشه ، ببینید اون که بچه نیست شما مثل یک کودک همه چیز رو بهش بگید ، بالاخره تو این 26 سالی که از خدا عمر گرفته کلی چیز میدونه و فکر میکنه کاری که میکنه درسته ، حالا شما هم هی بهش راهکار بده اون هم مستقیم ، این خودش بد ترین شکل ممکنه یعنی راحت بگم با این کارت له اش کردی ، داغونش کردی ، ارزش اون رو با خاک یکسان کردی ،‌ احتمالا با خودش میگه این که من رو قبول نداره ، هر کاری که میکنم ایراد میگیره ، میگه اینجوری باش ، اونجوری باش و ...

    اصلا عزیز من قبول دارم که ممکنه بعضی از کارها رو ندونه یا بلد نباشه ، اما این راهش نیست که مستقیم بزنی تو برجکش ،
    میدونی وقتی گفتی تو دیشب دعواتون شده بعد اون گرفته خوابیده و تو بالا سرش گریه کردی " خودم رو گذاشتم جای اون : یعنی اگه راه فرار داشت و شهرتون کوچیک نبود و خیلی ها همدیگر رو نمیشناختن حاضر بود از خونه تون فرار کنه بره تو پارک بخوابه اما گریه تو رو نشنوه ، مطمئن باش اون هم نتونسته خوب بخوابه ، نه دیشب ، نه امروز ، مدام داشته به خودش فحش میداده و بد و بیراه میگفته که چه غلطی کردم زن گرفتم ،

    از شنیدن خبر دعواتون باور کن اشکم دراومد ، درسته که یک مردم ،‌اما از سنگ که نیستم واقعا روحم جریحه دار میشه وقتی میبینم زن و شوهری با هم دعوا میکنند ، ان شاء اله واسه هیچ کس پیش نیاد .

    بانو پروانه نزدیک به 2 ساعته واسه شما مینویسم ، حسابی ذهن منو مشغول کردین ، خواهش میکنم
    آولا آرامش تون رو حفظ کنید ، دوما رو تک تک واژگان وعباراتی که نوشتم تامل کنید ، بعد به پست های دیگه ای که گفتم هم سر بزنید .
    من معمولا طوری می نویسم که به درد خیلی ها بخوره ، نگاه به مشکل خودت نکن بلکه هنر ما زمانی است که راهکار های دیگر رو برای حل مشکلمون تطبیق بدیم و مشکلمون رو حل کنیم .

    باور کنید دوست داشتن هم هنره ، عشق ورزیدن هم هنره ، و ما بایست این را بیاموزیم ، میگیم هنر ، چون آموختنی است .

    اولین قدم داشتن باور درسته ، باورهاتون رو در مورد شوهرتون تغییر بدین ( به هیچ وجه از واژه برج زهر مار و ... استفاده نکنید ) ، بهش عشق بورزید ، اما برای ابراز علاقه او به او مهلت بدین ، اون احتمالا در مورد روابط زن و مرد از نظر عاطفی و احساسی اطلاعات کامل و یا درستی نداره ،
    با این روشی که میگم جلو برید :

    توقع تون رو از همسرتون کم کنید ، به اون طوری عشق بورزید که واقعا احساس کنه ، احساس داشتن یک حامی و پشتیبان رو به او بدین تا بفهمه و احساس کنه برای همیشه و تا آخر عمر بزرگترین و تنها حامی زندگیش رو درکنارش داره ،
    هرگز از جدایی و تنفر با او صحبت نکنید .
    بهش محبت کنید بی منت و بی ریا ، خیالتون راحت ،‌پر رو نمیشه اسیر محبت شما میشه

    شما امروز صیاد دلی باید بدونی دلش رو کی ، کجا و چه جوری صید کنی ، شما که نمیخوای دلش رو بشکنی ، میخوای باهاش خونه آرزوهات رو بسازی ، پس سازنده باش ، نه مخرب

    برای ساختن باید یادبگیری چه جوری بسازی ، این هم علمه و هم هنر یعنی تو ساختنت هنر داشته باشی بد صلیقه گی نکنی

    مطمئن باش اون روز همون فرشته ای خواهی بود که شوهرت از تو انتظار داره ، خودت رو باور کن و تصمیمت برای ساختن زندگیت مصمم ، این نوع تفکر خودش میتونه سازنده باشه ، از طرفی انرژی مثبتی که تو ذهن شما شکل میگیره خود به خود به اون هم منتقل میشه ، اما اگه افکارتون منفی باشه خودتون رو هم نمی تونید تغییر بدین چه برسه به زندگی تون

    سریال ایرانی ارمغان تاریکی رو احتمالا دیدین " به همسرتون مثل نقش اول فیلم که به همسرش علاقه داشت نگاه کنید ، چون صورت زنش رو با اسید سوزوندن تا آخر عمر خودش رو به کوری زد !!!!

    وای خدای من اگه همه زن و شوهرا این جوری به هم نگاه کنند ، دنیا گلستان میشه ، این شدنیه
    سعی کنید پرخاشگری ها و بی محلی های شوهرتون رو نبینید و بی منت بهش محبت کنید .

    در مورد رفتاری کردین دوباره فکر کنید ، در ضمن اگه گاهی بحث تون میشه اجازه ندین هیچ کس حتی پدر و مادر تون دخالت کنند ، حتما حتما حتما اگه دخالت کردند یادتون نره مبادا تو هم گله گذاری شوهرتو ببری پیش مامانت بلکه باید تو روشون دربیای که شوهرمه گاهی وقتا حق داره باهام بلند هم حرف بزنه
    مطمئن باش اگه این کار رو بکنی پر رو که نمیشه ، این حمایتت چنان اثری داره که حتی از رابطه هم براش لذت بخش تره ( در یک کلام شوهرت رو باور کن و حامی اش باش . )

    ببخشید از تمامی دوستان که این قدر متن های من طولانی میشه چون در روز 3 تا پیام نمی تونم بنویسم مجبورم هر راهکاری که به ذهنم میرسه در قالب یک متن جامع و کامل و تقریبا همه جانبه واستون بنویسم

    به امید روزی که تمام زنان و مردان همسرانی بی بدیل برای هم در زندگی مشترک باشند .

    عاشق باشید و امیدوار ، با توکل به خدا ، با آرزوی موفقیت

    این متن رو کاملا با دقت بخون و در مورد هرچی نوشتم اگه خواستی نظر بده ، اگر هم سوالی ، یا نظری داشتی بنویس مطمئن باش ( به شرط حیات و سلامت ) جواب میدم .

    با تقدیم احترام و تشکر از تحمل بالاتون که با صبر و حوصله مطالعه کردین - بینا

  9. 2 کاربر از پست مفید بینا تشکرکرده اند .

    پروانه 71 (سه شنبه 11 شهریور 93), هم آوا (جمعه 21 شهریور 93)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 بهمن 94 [ 16:59]
    تاریخ عضویت
    1393-4-31
    نوشته ها
    55
    امتیاز
    1,420
    سطح
    21
    Points: 1,420, Level: 21
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 80
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    48

    تشکرشده 49 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.دوستای عزیز.ممنونم از نظراتتوت.
    ولی کارمون اره بیخ دار میشه.بهش گفتم فردا میرم دادخواست طلاق میدم.مردی که حرف زنشو نفهمه پس من چرا باید یه عمر خودمو تباه کنم.
    اونم به دست و پا افتاده.ولی واقعا خستم و حوصله زندگی ندارم.. آقای بینای عزیز واقعا بابت اینکه برام وقت گذاشتبن .ممنونم.
    اوضاع روحیم بهم ریخته.راهم رو گم کردم.

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 09 بهمن 94 [ 18:36]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    1,186
    سطح
    18
    Points: 1,186, Level: 18
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 40 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام

    پروانه خانوم گل گلاب اشکمو در آوردی تمام دیشب مسئله تون ذهنم رو پر کرده بود ، و داشتم به راه حل هایی که بتونه به بهتر شدن زندگی تون کمک کنه فکر میکردم .

    عزیزم باز هم تند روی کردی ، ای کاش حرفی از طلاق و جدایی به میون نمی آوردی ، فکر عواقب کارتون رو هم بکنید ، شما در شهر کوچکی زندگی می کنی و اگر برچسب مطلقه بخوره رو پیشونیتون خیلی سخت بتونید دوباره ازدواج کنید و به زندگی عادی برگردید .

    تمام دیشب در ناخود آگاه ذهنم این مطلب رو داشتم که مبادا به جدایی فکر کنید

    یعنی همون دیشب میخواستم براتون بنویسم اما از بس نوشتم هم خسته شدم و هم یادم رفت اما الان دیگه وقتشه که بگم :

    یادمون باشه که این ما هستیم که زندگی رو میسازیم ، هر کس معمار زندگی خودشه ، اگه خشت خونه اش رو درست نچینه احتمالا این دیوار کج رو سرش خراب می شه

    به جای جدایی به محکم کردن پایه های زندگی تون فکر کنید .

    یک سوال اساسی :

    "" آیا فکر میکنید با شخص دیگری خوشبخت می شوید ؟ ""

    اگر امروز نتونید برای محکم کردن پایه های زندگی تون تصمیم درست بگیرید و زندگی که با عشق و علاقه شروع کردید رو ادامه بدین ؛ احتمالا فردا هم نمی تونید با هیچ کس دیگه ای زندگی کنید اول از همه اون چیزی که شما رو تهدید خواهد کرد ترس از ناسازگاری با همسر بعدی و از همه مهم تر احساس بی اعتمادی به مردان است .

    اگر روزی بی اعتماد بشید دیگه خیلی سخته بتونید دوباره به کسی اعتماد کنید . مخصوصا این که همسر شما از بهترین دوستان دایی شما بوده و شما با این حس اعتماد حاضر شدید جواب مثبت بدین و ازدواج کردین .

    خواهش میکنم در تصمیمتون تجدید نظر کنید .

    مردونه کمر همت بندید و برای ساختن زندگی تون بجنگید ، روزگار همینه تا بوده سختی و ناملایمات ة هیچ کس رو نمی تونی پیدا کنی که تو زندگی اش مشکل نداشته باشه ، تازه شما نامزدی ( منظورمک اینه که سر خونه زندگی مشترک و مستقل نرفتی )
    فــردا هـــزار تا مسئله دیگه تو زندگی تون پیش میاد از مشکلات مالی بگیر تا تربیت فرزند و ...

    شما باید مقاوم باشی ، عزم تون رو جزم کنید برای مقابله با این مشکلات

    من اون چیزی که تا الان میتونست بهتون کمک کنه گفتم بقیه اش دیگه با خودتونه

    زود قضاوت نکنید ، عجله نکنید ، اگه نمی تونید یا نمی دونید چه تصمیمی به نفع تون هست و یا باید چیکار کنید : "" حتما مشکلتون و راهکاری که به ذهنتون می رسه رو تو همین سایت مطرح کنید ، اگه تو پست های عمومی نتونستید به راه حل برسید اشتراک بگیرید و از مشاوران سایت راهنمایی بخواهید .

    اما توصیه می کنم اگر در شهر شما روانشناس بالینی یا مشاور روانشناس هست حتما اگر تونستید با همسرتون و اگر نتونسنید راضیش کنید به تنهایی به مشاور مراجعه کنید .

    حالا که مسئله جدایی رو مطرح کردید و همسرتون هم به تکاپو افتاده ( یا به قول خودتون به دست و پا تون افتاده وقت مناسبیه توجیح کن که ما برای ادامه زندگی باید خودمون ، علائق مون و نظراتمون رو بهتر و بیشتر بشناسیم
    و به این بهانه به مشاور مراجعه کنید

    باور کنید مشاور و روانشناس همیشه برای آدمای خل و دیوونه نیست همه ما گاهی اوقات به یک مشاور ، به یک روانشناس ، و یا کسی که امین ما باشه و بتونیم بهش اعتماد کنیم و اون هم حتما حتما حتما توانایی ارائه راه کار مناسب و درست و به موقع رو داشته باشه نیاز داریم ،

    خود من با این که مشکل حادی ندارم هر هفته یک جلسه میرم مشاوره حضوری

    نمی دونید چه لذتی داره وقتی احساس میکنی داری از زندگیت لذت میبری ، امتحان کن مطمئن باش ضررش کمتر از عواقب جدایی هست

    همین که گفتین همسرتون با گفتن جدایی بهم ریخته خودش خیلیه (( یعنی هنوز دوست تون داره )) از این مطلب ساده نگذرید
    بهش فرصت بدین تا خودش رو تو موقعیت جدید پیدا کنه ، بهش اعتماد کنید ، بذارید احساس کنه هنوز یکی هست که براش اهمیت داره ، دوستش داره ، نذارید احساس کنه هیچ کس رو نداره که حمایتش کنه تو ذهنش شکل بگیره

    تاکید می کنم "" بــذارید احساس کنه یه نفر هست که حاضره تا آخر عمر حامی و پشتیبانش باشه "" ، ‌"" یه نفر هست هست که هنوز دوستش داره ""

    اگر ممکنه شما هم یه مقدار سطح توقعات تون رو کم کنید برای ابراز محبت و عشق و علاقه بهش فرصت بدین ، اگه حالا که حرف از جدایی زدین اومد باهاتون حرف بزنه حتما به حرفاش گوش بدین ، و حتما انتظارت تون رو بهش گوش زد کنید ، بهش بگید من چیز زیادی از زندگی نمی خوام بگید انتظار زندگی آنچنانی رو ازش ندارید ( البته اگر انسان قانعی در زندگی هستید و می تونید به یک زندگی ساده اکتفا کنید ، که حدس میزینم احتمالا می تونید )

    مهمتر از همه این که احمتالا چون ازدواج سنتی داشتین قبل عقد با هم گفتگو هم نکردین تا از انتظارات و توقعات همدیگه مطلع بشین ،، الآن بهترین فرصته که :

    "" این موقعیت رو به یک فرصت عالی برای ساختن دوباره زندگی تون تبدیل کنید . ""

    حق یارتان ، با آرزوی شندیدن خبر های خوش و موفقیت در تمام مراحل زندگی

    با تشکر از صبر و حوصله تان - بینا

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 بهمن 94 [ 16:59]
    تاریخ عضویت
    1393-4-31
    نوشته ها
    55
    امتیاز
    1,420
    سطح
    21
    Points: 1,420, Level: 21
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 80
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    48

    تشکرشده 49 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای بینا.ممنونم...واقعا حرفاتون آرومم میکنه
    ولی من دیگه خستم..دیگه هیچ انرژی ندارم واس ادامه زندگی
    با اصرار زیاد نامزدم باهاش آشتی کردم.ولی بخدا اون درست بشو نیست
    با توجه به اینکه ازدواج ما سنتی بوده و ما باهم هیچ رابطه ای نداشتیم..اون باید تلاش کنه تا دل منو بدست بیاره(چون اون بوده که حدود 1 سال منو میخواسته)به جای اینکه من عاشقش بشم بیشتر ازش فاصله گرفتم.
    خیلی خستم.حوصله این زندگیو ندارم.بی انگیزم.6 ماه دارم خودمو میکشم واس این رابطه دیگه رمق ندارم.

  13. #9
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط پروانه 71 نمایش پست ها
    سلام.دوستای عزیز.ممنونم از نظراتتوت.
    ولی کارمون اره بیخ دار میشه.بهش گفتم فردا میرم دادخواست طلاق میدم.مردی که حرف زنشو نفهمه پس من چرا باید یه عمر خودمو تباه کنم.
    اونم به دست و پا افتاده.ولی واقعا خستم و حوصله زندگی ندارم.. آقای بینای عزیز واقعا بابت اینکه برام وقت گذاشتبن .ممنونم.
    اوضاع روحیم بهم ریخته.راهم رو گم کردم.

    درخواست طلاق دادی؟
    چرا کاری را که نمی خوای بکنی و در ضمن تقریبا قدرتی هم برای انجامش نداری ( از نظر قانونی )
    حرفش را می زنی و خودت را سبک می کنی؟

    دختر خوب،
    صبر داشته باش. ریشه را پیدا کن. دنبال راه حل باش.
    ما آخرش نفهمیدیم همسر شما بی محبته؟ سرده؟ درونگراست؟ خجالتیه؟
    چه دلیلی داره این رفتارهاش؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  14. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (جمعه 21 شهریور 93), terme00 (سه شنبه 01 مهر 93)

  15. #10
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 35,998 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    با سلام

    اصل مشکلتان را مشخص کن و به صورت یک عنوان در بیار و از طریق گزارش پست ارسال کن تا جایگزین عنوان کنونی شود .

    تاپیک بعد از تغییر عنوان باز خواهد شد





  16. کاربر روبرو از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده است .

    khaleghezey (جمعه 21 شهریور 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  2. پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 17 خرداد 93, 01:49
  3. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 فروردین 90, 07:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.