سلام دوستان
من 2 ساله عقد کردم از قبلم با همسرم آشنا بودم. نمیدونم چرا از پایه حتی تو رابطه مون همیشه همسرم انتظارات خیلی زیادی از لحاظ رفتاری ازمن داشت.
همیشه توقع داشت که من باید همه کارهای خوبی که یک انسان لازم داره (مخصوصا یک زن نسبت به شوهرش) رو من باید انجام بدم.
حتی میگه تو باید از هر چند تا رابطه جنسی که داریم یکیشو تو مشتاق باشی و جلو بیای و من مخالفت کنم!
مخصوصا زمانی که من از کاری از اون ناراحت شده باشم مدام میاد و میگه با من خوب باش. منو بوس کن! من شوهر خوبیم! ....
تا حالا هیچ وقت توی بحث هایی که داشتیم هیچ حقی رو به من نداده.... حرفی میزنه که بم بر می خوره اگه فقط ناراحتی مو با سکوت نشون بدم بدتر از قبل جر میکنه.
نمی دونم چجوری بهتون بگم.
همیشه به من میگه تو باید فلان تغیییر و کنی. تو باید اینجور باشی. انقد اینا زیاده که گاهی بش میگم من هیچ خوبیی دارم؟؟! که اونوقت باز قاطی میکنه.
همیشه میگه توی هر شرایط باشیم باید با من خوب و عالی حرف بزنی (منظورش قربون صدقه رفتنه)
البته نا گفته نمونه خودش توی قربون صدقه رفتن و محبت کردن خیلی قهاره! اما فقط اینکارو زمانی انجام میده که همه شرایط خوبه. شرایط کمی متشنج بشه اون عین پادشاه میمونه و من نوکر.
-هیچ وقت واقعا هیچ وقت من توی ناراحتی هام از اون کلمه عذر خواهی نشنیدم.
-هیچ وقت از من نپرسیده که من برات چیکار کنم.
-هیچ وقت از من نپرسیده از من را ضی هستی.
-هیچ وقت نگفته که اشتباه می کردم ببخشید.
-هیچ وقت نشده عیبی از خودش رو قبول کنه .
-هیچ وقت نخاسته هیچ تغییری کنه.
-هیچ وقت نشده اخم و ناراحتی منو ببینه و بپرسه چی شده.
-هیچ وقت نشده من راحت بتونم از کارهای که کرده اعتراضی کنم.(چون انقدر اون منو متهم میکنه که جایی واسه من نیست)
همیشه بهش گفتم تو عین آینه چند هزار تیکه میمونی واسه من من اگه بگم اه تو میگی ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااه !
میدونید همسرم خیلی خوب میتونه درست و غلط رو تشخیص بده اما اصلا نمیتونه عمل کنه.
فقط زمانی خوبه که من خوب باشم.
من نمی تونم طلاق بگیرم. نسبت بهش علاقه هم دارم. اون هم همینطور.
علاقه مندی ها (Bookmarks)