دوستان این تاپیک رو فقط واسه درد و دل ایجاد کردم و الا رابطه ام تموم شده
و یک ماه هس صحبت نکردم ( از طرف من )
این تاپیک واسه درد و دل هس
شاید حرفایی که نمی تونم به اون بزنم به شما بزنم
هر کار میکنم تموم نمیشه
خودم رو با زبان و پروپوزال سرگرم میکنم
روزنامه ی همشهری خریدم چند روز متوالی و به چند جا سر زدم به عنوان مدرس زبان و گفتن تماس میگیرن
هرچی آهنگ شاد میزارم موقع کار با لپ تاپ افاقه نمیکنه باز گریه ام میگیره
دیوونه میشم به زندگی آبجیم و بقیه نگاه میکنم حسودیم میشه
من تو اون مدت 3 سالی که از این آدم خوشم میومده یه بار هم دم نزده بودم و بهش نزدیک نشده بودم
وقتی دیدم 2 ترم گذشت و تموم نشد رفتم مرکز مشاوره ی دانشگاهمون که روانپزشک بهم دارو بده اقلا می بینمش سرخ نشم
دو سال کامل دوا میخوردم و فقط امیدم به تموم شدن درسش بود
ای کاش اون یه اشتباه رو هم نمی کردم و از احساسم خبر نداش تا همچین دروغی بهم بگه
مث بقیه بودم
نمیدونم چرا نتونستم آروم ارتباط رو قطع کنم
- - - Updated - - -
میترسم با شما دوستان حرف نزنم با خودش حرف بزنم یعنی یه چند بار رفتم
نیم ساعت وقتم رو گرفتم و یه چیزایی تایپ کردم تا واسش بفرستم
ولی تموم که شده جرات نکردم بفرستم و زود پاکشون کردم
- - - Updated - - -
چند روز قبل تو دانشگاه دیدمش و سلام و علیک کردم و رد شدم
حتی سرم رو بلند نکردم و همون جوری سلام دادم و رد شدم
اومد دنبالم گفت که من همش خواستم دعوا رو تموم کنم ولی خودت نخواستی
دیگه آخرا هر کاری میکردم آتیشت رو بخوابونم نمیشد
مث یه کیسه بوکس وایستادم جلو حرفات و چیزی نگفتم
همه ب داد و بیدادت رو تحمل کردم ولی تو نمی خواستی دعوا تموم شه
منم گفتم من دوس داشتم یه جور بین ما دعوا بیفته که دیگه با هم حرف نزنیم و از همدیگه خجالت بکشیم
ولی راهش رو بلد نبودم
دوستان یعنی من خیلی بدم؟
راست میگف کلا مث یه کیسه بوکس وایستاده بود
درسته من زنگ میزدم
ولی وسط دعوا هیچ چی نمیگفت و فقط گوش میکرد
و می گفت اگه واسه من مهم نبودی یه فحش میدادم و خودم بلاکت میکردم
من چندان هم مودب نیستم و بلدم دعوا کنم
ولی اشتباه خودم رو میدونم
یه حرفی از دهنم پرید ول کن
آخه من چی کار کنم
بعد شنیدن چند باره ی اون دروغ چطور میتونستم مث قبل باهاش صحبت کنم؟
یعنی دیوونگی از من هس؟
خوب اگه دروغ نمی گفت
منم مث بقیه ی دخترا که دوستش هستن باهاش رفتار میکردم
البته بگم از مهر دیگه ایشالله نمی بینمش
اون روز بهم گفت
تو وقتی پارسال اون شب زنگ زدی منطقی یه چیزی گفتی
قرار شد رابطه مون عادی ادامه پیدا کنه
ولی بعد اون همه اش چند بار دعوام کردی
میگم خوب آخه تو حرفای زیرنافی رو قبل گفتن اون موضوع نمیزدی
بعد اون زدی
با پررویی تمام میگه اصن یادم نمیاد همچین حرفایی رو زده باشم
هرچی که به نفع خودش هس یادشه بقیه رو یادش نیس
البته 1شنبه دفاعش هس
و ایشالله از مهر دیگه نمی بینم این آدم رو
و حرفش هم کم کم از دهن دخترای دور و برم می افته
علاقه مندی ها (Bookmarks)