به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array

    درد دل در شرایط نامساعد: همسرم من رو مقصر تمام مشکلات زندگی می دونه

    سلام یاران همدردی

    دوست نداشتم تاپیکی بزنم که غمی توش باشه اما احساس کردم اگر با کسی دردل نکنم نمی تونم مقاوم باشم.

    راستش مشکل از این قراره که همسرم در کارش دچار مشکل شده و قراردادش به زودی تموم میشه و هنوز نتونسته کار جدیدی پیدا کنه (مدت خیلی زیادی که دنبال کار می گرده) ، با اینکه رزومه خیلی قوی ای داره.

    حالا در این حین من باردار شدم و دچار مشکلی شدم که خیلی نگرانم کرده و از اینکه هر لحظه ممکنه سقط کنم می ترسم. ضمن اینکه از نظر روحی هم خیلی ضعیف شدم و اصلا اون دلجوی قدیمی نیستم (مثل اکثر خانمهای باردار).

    حالا همسرم چون از نظر کاری در شرایط بدی هست مدام دنبال بهانه است که با من یک دعوا راه بیاندازه و انتظار داره آرومش کنم اما من نیاز دارم یکی به خودم در این شرایط ارامش بده. البته سعی کردم بی خیال این نیاز باشم اما دیگه نمی تونم این همه فشار از طرف همسرم رو تحمل کنم. اون مدام تمام مشکلات زندگی رو تقصیر من میاندازه و من رو متهم به انواع رفتارهای بد می کنه.

    خیلی صبرم زیاد بود اما الان توان صبر کردن ندارم و بیشتر از اون نمی دونم چه طور صبری باید داشته باشم و ایا این مشکل با صبر (یا تدبیر خاصی) قابل حله یا نه. با حرفها و رفتارهاش دارم به این نتیجه می رسم که جدایی تنها راه حل مشکل ماست.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  2. 14 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    ammin (جمعه 07 شهریور 93), khaleghezey (پنجشنبه 06 شهریور 93), m.reza91 (پنجشنبه 06 شهریور 93), maryam240 (پنجشنبه 30 بهمن 93), meinoush (پنجشنبه 06 شهریور 93), Nilofar mordab (پنجشنبه 06 شهریور 93), paiize (پنجشنبه 06 شهریور 93), parsa1400 (پنجشنبه 06 شهریور 93), terme00 (پنجشنبه 06 شهریور 93), میشل (جمعه 07 شهریور 93), آرام دل (پنجشنبه 06 شهریور 93), خیال تو (پنجشنبه 06 شهریور 93), شیدا. (پنجشنبه 06 شهریور 93), صبا_2009 (پنجشنبه 06 شهریور 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 اسفند 93 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1393-3-10
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 352 در 135 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام ، کار واقعا برای آقایون مهمه و این مشکلی که واسه همسرت پیش اومده اگه واسه هرمرد دیگه ایم پیش میومد عکس العملش همین بود، اینجور وقتا دنبال یکی میگردن که کاسه کوزه هارو سرش بشکونن و چه کسی بهتر از زن!
    اصلا به جدایی فکرنکن، همچین بحرانی با گذشت زمان حل میشه و البته کار پیدا کردن ایشون

    زیاد باهاش کل کل نکن، وقتی میبینی حوصله نداره و دنبال بهونس فقط بهش محبت کن تا اونم حوصلش سرجاش بیاد

    ، خیلی سخته با این شرایطی که هست صبور باشی مخصوصا اینکه بارداری ، ولی به خاطر مراقبت از فرزندتم که شده آرامش رو به خودت و همسرت منتقل کن
    کتاب درمورد تربیت فرزند هم زیاد هست ،اونارو بخون سر گرم شی ، یا از اینترنت مطالبی درمورد اینکه چی بخوری واسه فرزندت بهتره پیدا کن،

    خلاصه تا شوهرت کار پیدا نکنه همین وضع هس ،باید تو مدیریتش کنی .
    ویرایش توسط سپیده ی تاریک : پنجشنبه 06 شهریور 93 در ساعت 02:18

  4. 11 کاربر از پست مفید سپیده ی تاریک تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 06 شهریور 93), khaleghezey (پنجشنبه 06 شهریور 93), marta (شنبه 08 شهریور 93), maryam240 (پنجشنبه 30 بهمن 93), meinoush (پنجشنبه 06 شهریور 93), paiize (پنجشنبه 06 شهریور 93), parsa1400 (پنجشنبه 06 شهریور 93), terme00 (پنجشنبه 06 شهریور 93), میشل (جمعه 07 شهریور 93), آرام دل (جمعه 07 شهریور 93), دلشکسته (شنبه 08 شهریور 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-26
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    7,915
    سطح
    59
    Points: 7,915, Level: 59
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 433 در 149 پست

    Rep Power
    33
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط deljoo_deltang نمایش پست ها
    سلام یاران همدردی
    انتظار داره آرومش کنم اما من نیاز دارم یکی به خودم در این شرایط ارامش بده. البته سعی کردم بی خیال این نیاز باشم اما دیگه نمی تونم این همه فشار از طرف همسرم رو تحمل کنم.
    .
    سلام دلجوی عزیزم تبریک میگم که داری مامان میشی
    منم گاهی وقتها تو زندگی مشترکمون دچار همچین احساسی میشم.. منم همسرم کارش یه جوریه که هم درامدش کمه هم ازش راضی نیست و کلی هم دنبال کار گشته نتونسته کار بهتری پیدا کنه..
    با این که همسرم خیلی فرد قابل قبول و با شخصیتو با اخلاقیه ولی دوست داشتم از هر لحاظ حمایتم کنه و حامی خوبی واسم باشه ولی گاهی وقت ها میبینم به هم میریزه و از من انتظار حمایت و دلگرمی و همراهی داره..
    اوایل با شنیدن همه حرفاش (حرفهای نگران کننده و دلسردکننده در مورد وضعیت نابسامان کاری و درامدش) خیلی بهم میریختم ولی یواش یواش دارم عادت میکنم و سعی میکنم نه ناراحت بشم نه دلسرد فقط دلداریش میدم. گرچه الان هم گاهی با بعضی حرفاش خیلی ناراحت میشم البته سمت و سوی صحبت هاش من نیستم ولی خب بازم ناراحت کنندست..
    به قول ؛سپیده تاریک عزیز تا زمانی که کار پیدا نکرده وضع به همین منواله
    راستی شما اولین نفری بودی که تو همدردی به اولین تاپیک من جواب دادی و همیشه تو ذهن من باقی میمونی..
    راستی فکر کنم شما خارج از کشور زندگی میکنید نه ؟ نمیدونم خانوادتون ( مادر - پدر- خواهر یا برادری )کنارتون هستند یا نه‌؟ یا حتی دوست و اشنایی هم میتونه تو لحظه های بارداری کمک و همدرد خوبی واستون باشن.

  6. 10 کاربر از پست مفید خیال تو تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 06 شهریور 93), khaleghezey (پنجشنبه 06 شهریور 93), maryam240 (پنجشنبه 30 بهمن 93), meinoush (پنجشنبه 06 شهریور 93), paiize (پنجشنبه 06 شهریور 93), parsa1400 (پنجشنبه 06 شهریور 93), terme00 (پنجشنبه 06 شهریور 93), میشل (جمعه 07 شهریور 93), آرام دل (جمعه 07 شهریور 93), دلشکسته (شنبه 08 شهریور 93)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بر بانو دلجوی دلتنگ

    خدا حفظت کنه که خیلی خانوم خوب و عاقل و فهمیده و دلسوزی هستی همیشه با دقت نظر میدی و واقعا هم تخصصیه نظرات شما
    بارداری خیلی سخته خود من اصلا فکرشم نمیکردم اینقدر مشکل باشه و روی یه زن فشار وارد کنه واقعا هم تا وقتی خودت بچه داری نشی متوجه نمیشی مادرت چقدر برای بدنیا آوردن و بزرگ کردنت زحمت کشیده.
    یاد جمله خواهرم میوفتم میگفتش بعضی وقتها اینقدری که این بچه اذیتت میکنه میخوای بلندش کنی بکوبیش به زمین یا یه چیزی رو بلند کنی پرت کنی طرفش!!فکر میکردم داره شوخی میکنه ولی وقتی دختر خودمون دنیا اومد دیدیم نه خدایی آبجیم راست میگفتش هم خیلی شیرینه و هم خیلی سخته به خانومم میگم یه پسرم دنیا بیاد جفتمون جور میشه یه دختر یه پسر میگه فعلا بزار چند سال بگذره یادمب ره چه بلایی سروم اومده
    مار مردها توی دنیای خودمون خیلی به دنیای بیرون مخصوصا از نوع زنانش توجهی نداریم و اگرم توجه هم کنیم خیلی سر در نمیاریم(دنیای پیچیده ای دارن خانوما)شوهر شما الان توی فضای خودشه و دغدغش اینه شغلش در خطره و دنبال یه منبع درامد و چون دوست نداره جلوی شما کم بیاره و غرور مردانه ای هم که داره باعث میشه فرافکنی کنه و شوربختانه یه عادت بدی که در وجود ما انسانها هستش اینه که عصبانیت و نارحتی خودمان را سر نزدیکترین فرد بخودمان خالی میکنیم.

    زمان خودش خیلی از مسائلو حل میکنه و ان شاء الله ایشونم یه شغل جدید و خوب و دائمی پیدا میکنن لطفا دیگه حرف از جدایی نزیدصبور باشید مشکلات میان و میرن همیشه بوده و همیشه هست بقول یه عزیز:آدم وقتی بدون مشکله و خوب میتونه استراحت کنه که مرده باشه ایشالله نی نی خوشگلت دنیا میاد و با خودش کلی شادی و خنده میاره من یکی عاشقش این لحظاتم خیلی قشنگه مخصوصا وقتی بچه رو حس میکنی دستتو میزاری وول خوردنشو میبینی همش اینور و اونور میره پدرسوخته آخرشام که لگد میزنه چه دورانی بود خدایی خیلی خوب بود عالی بود
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  8. 10 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 06 شهریور 93), maryam240 (پنجشنبه 30 بهمن 93), meinoush (پنجشنبه 06 شهریور 93), Nilofar mordab (پنجشنبه 06 شهریور 93), paiize (پنجشنبه 06 شهریور 93), parsa1400 (پنجشنبه 06 شهریور 93), میشل (جمعه 07 شهریور 93), آرام دل (پنجشنبه 06 شهریور 93), خیال تو (پنجشنبه 06 شهریور 93), دلشکسته (شنبه 08 شهریور 93)

  9. #5
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 شهریور 94 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    نوشته ها
    481
    امتیاز
    5,996
    سطح
    50
    Points: 5,996, Level: 50
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 154
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,600

    تشکرشده 1,855 در 418 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانوم دلجو_دلتنگ عزیزم
    من کوچکتر از اونی هستم که بخوام چیزی بگم

    اما تا تاپیک شما رو خوندم گریه ام گرفت واقعا برام مهمید و تحمل ناراحتی شما رو ندارم
    براتون نذر کردم و دعاتون میکنم تنها کاری که از دستم بر میاد

    بارداریتون رو بهتون تبریک میگم انشاالله به سلامتی زایمان کنید و فرزند سالم و صالح به دنیا بیارید

    دوستان ایشون فرزند دومشونه که باردارند یک بار بارداری رو تجربه کردند و یه فرزند دارند

  10. 8 کاربر از پست مفید آرام دل تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 06 شهریور 93), khaleghezey (پنجشنبه 06 شهریور 93), meinoush (پنجشنبه 06 شهریور 93), Nilofar mordab (پنجشنبه 06 شهریور 93), paiize (پنجشنبه 06 شهریور 93), parsa1400 (پنجشنبه 06 شهریور 93), میشل (جمعه 07 شهریور 93), خیال تو (پنجشنبه 06 شهریور 93)

  11. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    دلجو جان اینطور که میگی شوهرت الان نمیتونه تو رو همراهی کنه واسه ناراحتی های بارداریت
    بهتره برای ارامش و تخلیه ناراحتی هات راه دیگه ای پیدا کنی. بیا اینجا تاپیک بزن. تاپیک مشاوره بهارزندگی و اقایsci رو بخون. کارایی کن که خوشحالت می کنه مثلا پارک باغ گل طلوع غروب خورشید و این چیزا
    نمیدونم چرا نوشتی فکر می کنی جدایی راه حلتونه اما اگه این افکارو از وقتی پیدا کردی که باردار شدی علتش همون حساسیت های بارداریه. به افکار و برداشت هایی که قبل از بارداری داشتی بیشتر میتونی اعتماد کنی به نظر من.
    ویرایش توسط meinoush : پنجشنبه 06 شهریور 93 در ساعت 12:01

  12. 9 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 06 شهریور 93), khaleghezey (پنجشنبه 06 شهریور 93), maryam240 (پنجشنبه 30 بهمن 93), Nilofar mordab (پنجشنبه 06 شهریور 93), parsa1400 (پنجشنبه 06 شهریور 93), میشل (جمعه 07 شهریور 93), آرام دل (جمعه 07 شهریور 93), خیال تو (پنجشنبه 06 شهریور 93), دلشکسته (شنبه 08 شهریور 93)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    273
    Array
    سلام دلجوی عزیز.

    بارداری تون رو تبریک میگم. ایشالله که صحیح و سلامت این دوران را می گذرونید و یه فرشته ی ناز به دنیا میارید.

    با توجه به شناختی که من نسبت به شما دارم می دونم اگر باردار نبودید خیلی خوب می تونستید از پس بحران شغلی همسرتون بربیاین. این آشفتگی با توجه به اینکه الان شما به دلیل تغییرات هورمونی و مسئولیت ها و افکار ناشی از این دوران کمی حساس شدین و به گفته خودتون بیشتر از همیشه به حمایت همسر نیاز دارین کاملا طبیعی هست. اما برای اینکه از این احساسات بد جلوگیری کنید و کمتر دچار تنش بشید به نظر من بهتره زمان های کمتری در کنار همسرتون باشید. مخصوصا زمان هایی که پیش بینی میکنید همسرتون در شرایط ایجاد تنش هستند سعی کنید خیلی زود محیط رو ترک کنید. یا خودتون رو با دخترتون یا کار دیگه مشغول کنید. مثلا برید دوش بگیرید یا نماز بخونید.
    اگر به عصبانیت و نق و نوق های همسرتون به این دید نگاه کنید که نگران وضعیت شما و آینده دو فرزندتون هستند و چون مستاصل هستند و تلاش هاشون تا حالا به نتیجه نرسیده اینطوری واکنش نشون میدن، احساس منفی تون نسبت بهشون کمتر میشه و شاید حتی بتونید دلجویی کنید. در واقع همسرتون راه ابراز نگرانی و محبت رو فعلا گم کرده و با این رفتارها داره تلاش میکنه که یک راه برون رفت پیدا کنه، و فشار روی خودش رو کمتر کنه.

    بانک های عاطفی دیگه تون رو تقویت کنید. اگر دوستی دارید که باهاش صمیمی هستین وقت بیشتری باهاش بگذرونید اگر صحبت کردن با خانوادتون بهتون انرژی میده تعداد دفعات صحبت یا مدتش رو بیشتر کنید.

    با توجه به شرایطتتون فکر کنم پیاده روی و قدم زدن مناسب نباشه، اما اگر براتون امکان داره و پزشکتون اجازه میده از قدم زدن یا یوگا برای آرامشتون کمک بگیرید. تمرین های ریلکسیشن و تنفسی را انجام بدین مخصوصا زمان هایی که دچار حمله افکار منفی میشید. از توقف فکر استفاده کنید. از افکار جایگزین مثبت استفاده کنید. احساسات منفی و مخصوصا خشمتون رو نسبت به همسرتون بنویسید و بعدش نوشته هاتون رو بسوزونید(تو سینک ظرفشویی یا یک جای مشابه).

    تمرکز اولتون خودتون و سلامتی تون باشه.

  14. 9 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 06 شهریور 93), khaleghezey (پنجشنبه 06 شهریور 93), maryam240 (پنجشنبه 30 بهمن 93), meinoush (پنجشنبه 06 شهریور 93), Nilofar mordab (پنجشنبه 06 شهریور 93), parsa1400 (پنجشنبه 06 شهریور 93), آرام دل (جمعه 07 شهریور 93), خیال تو (پنجشنبه 06 شهریور 93), دلشکسته (شنبه 08 شهریور 93)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 دی 93 [ 01:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-08
    نوشته ها
    352
    امتیاز
    3,876
    سطح
    39
    Points: 3,876, Level: 39
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    555

    تشکرشده 496 در 196 پست

    Rep Power
    48
    Array

    درد دل در شرایط نامساعد: همسرم من رو مقصر تمام مشکلات زندگی میدونه

    . سلام عزیزم بهت تبریک میگم این تجربه شیرینی که خودتم حس کردی قبلا اما تو این مورد و استرسا و شرایطت درکت میکنم همیشه خدا جای شکرش رو باقی میذاره خدا به اندازه ظرفیت هرکس بهش مشکلات میده اگه مشکلات منو میدونستی و قراربود جای من باشی میچسبیدی زندگیتو میگفتی خدایا صدهزارمرتبه شکرت که این زندگیمه و جای شکر کردن رو برام باقی گذاشتی منم هیچوقت ناشکری نکردم هربار که غصه همه عالم میومد رو دلم منم به بچم فکرمیکردم دست میذاشتم رو شکمم و با وول خوردنش آرامش میگرفتم وضعیت شوهرمن و زندگیم صدبرابر بدتر از شمابود شوهرم بیکار و بی عار کلی طلبکار داشت خونه مادرشوهرم زندگی میکردم شوهرمم فقط کافی بود مادرش یه کلمه حرف زیر گوشش بزنه تا اعصاب و اوقاتمونو تلخ کنه و سرسوزن آرامشیم که داشتم زهرمارم میکردن تازه من 9ماه تمام بخاطر فشارهای عصبی که بهم وارد میکردن صبح ظهرشب هرچی میخوردم بالامیاوردم همه دوماه ویاربد داشتن من 9ماه ویار بد داشتم چقد از تنها بیمارستان رفتن و برگشتن اذیت میشدم مادروپدرو خونواده دلسوزی نداشتم همینیم که بودن اونسر دنیا من اینسر همه حمایتاشونم ازم دریغ میکردن چون پدرم گفته بود جداشو و من زیر بار نرفتم بخاطر همین بی اعتنا بودن تو کل دوران بارداریم فقط چندبار بامن تماس گرفتن و بعدم که من بخاطر مسافرت رفتن شوهرم رفتم خونشون چقد زخم زبون شنیدم همه حاملگیم دل درد کشیدم همش عصبی بود دکر میگفت استرس و اضطراب برات سمه ولی گوش شنوا شوهرم میگفت به من چه و با بی اعتنایی کار خودشو میکرد اذیتم میکرد خانوادش اذیتم میکردن منم که خودم اینقد مریض بودم که همش تو اتاق افتاده بودم شوهرم تا طلبکاراش میومدن میومد غرغراشو سروصداشو سرمن خالی میکرد مادروخواهرش توقع داشتن من با این حالم کارای خونشونو بکنم و آشپزی کنم بوی غذا برام چندش بود بخاطر اینا هر روز با شوهرم غرغرو سروصداشو تحمل میکردم همه دوروبریا و خونوادم میگفتن تا زمان داری سقط جنین کن و طلاق بگیر ولی من برای قتل نفس و بچم کوتاه نیومدم پاش وایسادم تحمل کردم عزیزم همه این پرحرفیا رو کردم تا بهت بفهمونم که بدتر از توهم هست ناشکری نکن خدارو شاکر باش که بدتر از این نیستی دلتو به بچه ای که داری و نی نی تو راهت خوش کن ارزششو داره خودتو سرگرم کن تحمل نکن ولی صبر کن بی خیال باش زیاد خودخوری نکن شوهرت یه ساعت غر میزنه و بعدش تموم میشه تو بخاطر این مسایل ساده خودتو ناراحت نکن خیلی بچت صدمه میبینه من تا 6هفت ماهگیه پسرم تمام بدنش کهیر میزد و بعداز هزارتا دکتر رفتن یه دکتر فهمید که بخاطر فشارای عصبی که تو بارداری و بعد زایمان به من و بچه وارد شده بچم به این روز افتاده بخاطر فشارای عصبی دوران بارداری ممکنه افسردگی بگیری و افسردگیشم به راحتی افسردگیای دیگه خوب نمیشه چند روز دیگه پسرم 2سالش میشه ولی من هنوز مشکلات افسردگی داره اذیتم میکنه هنوز کاملا خوب نشدم کاری نکن که بعد زایمان حوصله بچتم نداشته باشی آرامش خودتو حفظ کن عزیزم خودتو سرگرم کن به موضوعاتی که اذیت و ناراحتت میکنه فکرنکن من زندگیم خوب شد شوهرم سرش به سنگ خورد تا 4ماهگی بچشو ندیده بود نمیخاست ببیندش فکر کن من دست تنها بچمو تا 4ماهگی بدون هیچ حمایتی بزرگ کردم الان سر زندگیمم خانواده شوهرم حالا فهمیدن که چه برسر من آوردن الان پشیمونن و هرکدوم جدا جدا عذرخواهی میکنن و بخاطر کاراشون حلالیت میخان ازم ، الان همه چی خوبه فقط روحیه من مثل گذشته نیست خاطرات تلخ من از بارداریو زایمان همیشه تو ذهنم میمونه ولی همشم مقصر دیگران نبودن خودمم میتونستم بیخیال باشم تا به این روز نیفتم حالا هم شما از زندگی من درس عبرت بگیر تجربه را تجربه کردن خطاست از تجربه من درس عبرت بگیر به خودت سخت نگیر بازم بهت تبریگ میگم با اینکه بدترین روزای عمرم رو تو بارداری و زایمانم و بعدش گذروندم ولی به جرات میگم هیچ لذتی بالاتر از مادر شدن نیست قدر این لحظاتتو بدون ایشالا مشکلات حل میشن و همه چی به خوبی و خوشی پیش میره

    - - - Updated - - -

    . سلام عزیزم بهت تبریک میگم این تجربه شیرینی که خودتم حس کردی قبلا اما تو این مورد و استرسا و شرایطت درکت میکنم همیشه خدا جای شکرش رو باقی میذاره خدا به اندازه ظرفیت هرکس بهش مشکلات میده اگه مشکلات منو میدونستی و قراربود جای من باشی میچسبیدی زندگیتو میگفتی خدایا صدهزارمرتبه شکرت که این زندگیمه و جای شکر کردن رو برام باقی گذاشتی منم هیچوقت ناشکری نکردم هربار که غصه همه عالم میومد رو دلم منم به بچم فکرمیکردم دست میذاشتم رو شکمم و با وول خوردنش آرامش میگرفتم وضعیت شوهرمن و زندگیم صدبرابر بدتر از شمابود شوهرم بیکار و بی عار کلی طلبکار داشت خونه مادرشوهرم زندگی میکردم شوهرمم فقط کافی بود مادرش یه کلمه حرف زیر گوشش بزنه تا اعصاب و اوقاتمونو تلخ کنه و سرسوزن آرامشیم که داشتم زهرمارم میکردن تازه من 9ماه تمام بخاطر فشارهای عصبی که بهم وارد میکردن صبح ظهرشب هرچی میخوردم بالامیاوردم همه دوماه ویاربد داشتن من 9ماه ویار بد داشتم چقد از تنها بیمارستان رفتن و برگشتن اذیت میشدم مادروپدرو خونواده دلسوزی نداشتم همینیم که بودن اونسر دنیا من اینسر همه حمایتاشونم ازم دریغ میکردن چون پدرم گفته بود جداشو و من زیر بار نرفتم بخاطر همین بی اعتنا بودن تو کل دوران بارداریم فقط چندبار بامن تماس گرفتن و بعدم که من بخاطر مسافرت رفتن شوهرم رفتم خونشون چقد زخم زبون شنیدم همه حاملگیم دل درد کشیدم همش عصبی بود دکر میگفت استرس و اضطراب برات سمه ولی گوش شنوا شوهرم میگفت به من چه و با بی اعتنایی کار خودشو میکرد اذیتم میکرد خانوادش اذیتم میکردن منم که خودم اینقد مریض بودم که همش تو اتاق افتاده بودم شوهرم تا طلبکاراش میومدن میومد غرغراشو سروصداشو سرمن خالی میکرد مادروخواهرش توقع داشتن من با این حالم کارای خونشونو بکنم و آشپزی کنم بوی غذا برام چندش بود بخاطر اینا هر روز با شوهرم غرغرو سروصداشو تحمل میکردم همه دوروبریا و خونوادم میگفتن تا زمان داری سقط جنین کن و طلاق بگیر ولی من برای قتل نفس و بچم کوتاه نیومدم پاش وایسادم تحمل کردم عزیزم همه این پرحرفیا رو کردم تا بهت بفهمونم که بدتر از توهم هست ناشکری نکن خدارو شاکر باش که بدتر از این نیستی دلتو به بچه ای که داری و نی نی تو راهت خوش کن ارزششو داره خودتو سرگرم کن تحمل نکن ولی صبر کن بی خیال باش زیاد خودخوری نکن شوهرت یه ساعت غر میزنه و بعدش تموم میشه تو بخاطر این مسایل ساده خودتو ناراحت نکن خیلی بچت صدمه میبینه من تا 6هفت ماهگیه پسرم تمام بدنش کهیر میزد و بعداز هزارتا دکتر رفتن یه دکتر فهمید که بخاطر فشارای عصبی که تو بارداری و بعد زایمان به من و بچه وارد شده بچم به این روز افتاده بخاطر فشارای عصبی دوران بارداری ممکنه افسردگی بگیری و افسردگیشم به راحتی افسردگیای دیگه خوب نمیشه چند روز دیگه پسرم 2سالش میشه ولی من هنوز مشکلات افسردگی داره اذیتم میکنه هنوز کاملا خوب نشدم کاری نکن که بعد زایمان حوصله بچتم نداشته باشی آرامش خودتو حفظ کن عزیزم خودتو سرگرم کن به موضوعاتی که اذیت و ناراحتت میکنه فکرنکن من زندگیم خوب شد شوهرم سرش به سنگ خورد تا 4ماهگی بچشو ندیده بود نمیخاست ببیندش فکر کن من دست تنها بچمو تا 4ماهگی بدون هیچ حمایتی بزرگ کردم الان سر زندگیمم خانواده شوهرم حالا فهمیدن که چه برسر من آوردن الان پشیمونن و هرکدوم جدا جدا عذرخواهی میکنن و بخاطر کاراشون حلالیت میخان ازم ، الان همه چی خوبه فقط روحیه من مثل گذشته نیست خاطرات تلخ من از بارداریو زایمان همیشه تو ذهنم میمونه ولی همشم مقصر دیگران نبودن خودمم میتونستم بیخیال باشم تا به این روز نیفتم حالا هم شما از زندگی من درس عبرت بگیر تجربه را تجربه کردن خطاست از تجربه من درس عبرت بگیر به خودت سخت نگیر بازم بهت تبریگ میگم با اینکه بدترین روزای عمرم رو تو بارداری و زایمانم و بعدش گذروندم ولی به جرات میگم هیچ لذتی بالاتر از مادر شدن نیست قدر این لحظاتتو بدون ایشالا مشکلات حل میشن و همه چی به خوبی و خوشی پیش میره

  16. 7 کاربر از پست مفید Nilofar mordab تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 06 شهریور 93), khaleghezey (شنبه 08 شهریور 93), maryam240 (پنجشنبه 30 بهمن 93), meinoush (پنجشنبه 06 شهریور 93), میشل (جمعه 07 شهریور 93), آرام دل (جمعه 07 شهریور 93), دلشکسته (شنبه 08 شهریور 93)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    اینجا تالار دلتنگی اینجا تالار دلجویی اینجا تالار تخلیه درد های درونیه اینجا تالاریکه مدیر ها هم توش عضو هستند و تو حال احوال درد دل میکنن بانو اینجا تالار همدردی

    چه اشکالی داره بانویی مثل شما با مشاوره های به اون خوبی و آموزنده بیاد درد کنه . پس خوش اومدی

    اول منم مثل دیگر دوستان خبر خوبتونو تبریک میگم و انشالله که این مسیر به سلامت رد کنید

    بانو جدایی رو هرگز به زبون نیارین شما عهد کردین در سختی ها ومشکلات کنار همسرتون بمونید پس فراموش نکنید و بمونید . تا آخرش .

    نمیدونم ولی من حس میکنم همسرتون خیلی برا شما ناراحتا واز اینکه بیکار میشن اونم با وضعیت الان شما فشار بر ایشون چند برابر شده .فقط متاسفانه نمیدونن سمت این فشار به کدام سو بگیرا تا فشارکم بشه

    بعضی از مردها وقتی نمیتونن برا پرندهاشون دونه تهیه کنن حرسشونو سر پرنده خالی میکنن تا پرنده جرات جیک زدن نداشته باشه . یا پرواز کنه بره یا............. بسوزه و بسازه

    بانو نمیدونم برا بارداری با شوهرت هماهنگ بودی یا نه که شاید شاید یه حرف از ناراحتیهای شوهرت همین باشه .

    اگه خیلی خیلی موضوعت حاده و نمیتونی تحمل کنی و استرس باعث از دست رفتن فرزندت میشه با اجازه خودش چند روزو خونه رو ترک کن و ازش بخواه بهت سر بزنه واینکه قهر نیستی فشار عصبیتون بالاست و برا بارداریتون خطر ناک

    بانو اگه اشتباهی داشتی به کوچک بزرگیش کار ندارم اشتباهی که تو چشم شوهرت مونده والان که به مشکل خورده مدام تو سرت میزنه و ناراحتت میکنه و به زبون میاره .
    یه وقت که آروم بود باهاش صحبت کن و غرورتو بشکن و عذر خواهی کن ودر ادامه بهش بگو تو سختی بیکاری تنهاش نمیذاری و کنارش میمونی واینکه نگران نباشه خدا با نگاه به فرزندتون روزی شوهرتو خواهد داد طوریکه حتی به ذهنش هم نخواهد رسید . بهش بگو احتیاج به آرامش داری واز خودش کمک بخواه

    بانو زیاد شد ببخش . سعی کن تو مشاجرات زیاد دهن به دهنش نذاری شما سکوت کن باز میگم حس من اینکه اون برا شما ناراحته . سعی نکن با حرف اینو اون اوضاع بدتر کنی شما در نقطه آغاز یه زندگی هستید .

    سختی سختی که میگن یکیش همینه با جدایی بدتر میشه بهتر نمیشه

    بدرود

  18. 6 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 06 شهریور 93), maryam240 (پنجشنبه 30 بهمن 93), meinoush (پنجشنبه 06 شهریور 93), میشل (جمعه 07 شهریور 93), آرام دل (جمعه 07 شهریور 93), دلشکسته (شنبه 08 شهریور 93)

  19. #10
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    واقعا نمی دونم از این همه لطف شما چطور تشکر کنم. فکر می کردم اصلا درد دل کردن بلد نباشم (و البته بلدم نیستم) اما شما خیلی خوب تونستید با همین چند خط نوشته من همدلی و همدردی کنید.

    سپیده تاریک عزیز، می دونم همسرم در شرایط خیلی بدی قرار داره و این باعث شده همه چیز رو (حتی من رو) سیاه ببینه. البته قبل از بارداری من و قبل از اینکه معلوم بشه قراردادش رو باهاش تمدید نمی کنند هم اوضاع کمی ملایمتر بود چون همسرم ادم کمالگراییه و به راحتی از هیچ چیز راضی نمیشه. من الان فرزند دومم رو باردار هستم و برای فرزند اولم خیلی مطالعه کردم (نزدیک دو سال ) و حتی هنوزم مدام در حال مطالعه برای تربیتش هستم. فکر می کنم شما درست می گید باید این اوضاع رو به زمان بسپارم. زمان حلال مشکلاته، حداقل در شرایط کنونیم بهتره هیچ تصمیمی نگیرم.

    خیال تو عزیز، بله در زمانی که مردها عصبانین بهتره حرفهای بدشون رو از یک گوش بشنوی از یک گوش دیگه در کنی. تنها راه حل همینه و بعدم اگر توان روحی داشتی باهاشون همدلی کنی. راستش همسرم با دلایل خودش ازم خواسته با هیچ کس در مورد این فرزند دوم صحبت نکنم و هیچ کس نمی دونه من باردارم حتی خانواده و دوستانم بنابراین از کسی نمی تونم کمک بگیرم ، خانواده من هم 17000 کیلومتر ازم فاصله دارند

    آقای خاله قزی گرامی ممنون از اینکه با من همدلی کردید امیدوارم خدا بهتون یک پسر سالم و صالح عطا کنه. من هنوز نمی دونم این دومی دختره یا پسر ولی هر چی باشه فقط دعا می کنم سالم به دنیا بیاد.

    آرام دل عزیز ببخش که ناراحتت کردم . این حالات من الان طبیعیه خودت هم باردار بودی می دونی ادم حساس میشه. امیدوارم به خیر و سلامت این دوران بگذره. منم برات دعا می کنم زندگیت پر از خوشی و شادی و سلامتی باشه.

    مینوش عزیزم، آخه این فکر و این راه حل در زمان گذشته در ذهن من بود و من به این نتیجه رسیده بودم اما به خاطر دخترمون و به خاطر اینکه فکر می کردم همسرم بر خلاف زبونش در دلش از زندگیمون راضیه ادامه دادم و سعی کردم خیلی تغییرات در زندگیم به وجود بیارم ولی الان زبان و رفتارهای همسرم برام مهم شده. درسته باید از جاهای دیگه شارژ بگیرم اما قبلا ها از خانوادم شارژ می شدم که اونها هم از من خیلی ناراحتن به حدی که حتی دیگه باهام تماس نمی گیرن و .... البته همینکه اینجا تاپیک زدم فکر می کنم خیلی بهترم.

    صبای عزیزم ، یکی از دلایل اصلی این به هم ریحتگی من مشکل جسمیم هست که باعث شده هر لحظه نگران سقط شدن بچه باشم. اما الان حالم از نظر روحی بهتره چون پیش خودم فکر کردم اگر خدا بخواد موجودی به دنیا بیاد ، به دنیا میاد و این نگرانی من مثال نگرانی دایه مهربونتر از مادره. من باید قوی باشم، باید چون قراره مادر دو تا بچه باشم. امیدوارم خدا کمکم کنه.

    نیلوفر مرداب عزیز ببخشید که خاطرات بدی رو براتون یادآروی کردم. ممنون که از تجربت برام نوشتی. منم مثل شما افسردگی بعد ( و قبل ) از زایمان رو تجربه کردم . تنها کسی که می تونهه به ما کمک کنه بعد از خدا خودمونیم.

    آقای پارسای گرامی ممنون. بله ممنون از همدردی و دلجوییتون. مثال پرندتون خیلی جالب بود. تا حال اینطور بهش فکر نکرده بودم. من و همسرم با توافق هم اقدام کردیم. الان که شرایط خوبی ندارم تنهاسعی می کنم در برابر همسرم سکوت کنم و البته گاهی دلجویی. همسر من با عذر خواهی و این قبیل صحبتها اروم نمیشه همسرم به تازگی حرف از بن بست در زندگی من و خودش می زنه. البته دارم سعی می کنم فعلا بی خیال باشم تا بعدا در موردش فکر کنم. من و همسرم اختلافات عمیق و بنیادی داریم اما تا حالا با وصله پینه این زندگی رو جمعش کردیم. امیدوارم زندگیمون به سمت بهبود بره.

    باز هم از همتون ممنونم. و ممنون که برای یک درددل هم لایک می زنید :)
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند
    ویرایش توسط deljoo_deltang : پنجشنبه 06 شهریور 93 در ساعت 20:19

  20. 9 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 08 شهریور 93), maryam240 (پنجشنبه 30 بهمن 93), meinoush (پنجشنبه 06 شهریور 93), Nilofar mordab (جمعه 07 شهریور 93), parsa1400 (پنجشنبه 06 شهریور 93), میشل (جمعه 07 شهریور 93), آرام دل (جمعه 07 شهریور 93), سپیده ی تاریک (یکشنبه 09 شهریور 93), صبا_2009 (پنجشنبه 06 شهریور 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.