سلام یاران همدردی
دوست نداشتم تاپیکی بزنم که غمی توش باشه اما احساس کردم اگر با کسی دردل نکنم نمی تونم مقاوم باشم.
راستش مشکل از این قراره که همسرم در کارش دچار مشکل شده و قراردادش به زودی تموم میشه و هنوز نتونسته کار جدیدی پیدا کنه (مدت خیلی زیادی که دنبال کار می گرده) ، با اینکه رزومه خیلی قوی ای داره.
حالا در این حین من باردار شدم و دچار مشکلی شدم که خیلی نگرانم کرده و از اینکه هر لحظه ممکنه سقط کنم می ترسم. ضمن اینکه از نظر روحی هم خیلی ضعیف شدم و اصلا اون دلجوی قدیمی نیستم (مثل اکثر خانمهای باردار).
حالا همسرم چون از نظر کاری در شرایط بدی هست مدام دنبال بهانه است که با من یک دعوا راه بیاندازه و انتظار داره آرومش کنم اما من نیاز دارم یکی به خودم در این شرایط ارامش بده. البته سعی کردم بی خیال این نیاز باشم اما دیگه نمی تونم این همه فشار از طرف همسرم رو تحمل کنم. اون مدام تمام مشکلات زندگی رو تقصیر من میاندازه و من رو متهم به انواع رفتارهای بد می کنه.
خیلی صبرم زیاد بود اما الان توان صبر کردن ندارم و بیشتر از اون نمی دونم چه طور صبری باید داشته باشم و ایا این مشکل با صبر (یا تدبیر خاصی) قابل حله یا نه. با حرفها و رفتارهاش دارم به این نتیجه می رسم که جدایی تنها راه حل مشکل ماست.
علاقه مندی ها (Bookmarks)