من دانشجوی رشته کامپیوتر هستم.توی کلاسمون پسری بود که از مدت ها دنبال دوستی با من بود تا اینکه یه روز خودش جلوی منو گرفت و در حالی که گریه می کردم بهم پیشنهاد دوستی داد بهم گفت عاشقم شده مدت ها با هم دوست بودیم از دی ماه سال 86 تااوایل اردیبهشت که بهش یه کار توی بیمارستان پیشنهاد شد از اون موقع بود که رفتارش بکلی عوض شده اون کسی بود که بهم می گفت اگه یه روز از پیشم بری میمیرم ولی خودش الان ازم خواسته که برم گفته بود عاشقمه و می خواهد باهام ازدواج کنه ولی الان میگه نه نمیتونم با خودم کنار بیام حرفایی که بهم زده از دوست داشتن و عشقی که بهم گفته چه جوری بگذرم اون حتی حاضر نیست که به من یه فرصت بده.کسی که اگه یه روز از من خبری نمیشد تا شب سردرد داشت حالا مدت هاس که با من تماس نگرفته
نمیدونم چه طوری این همه تغییر رو تحمل کنم؟می دونم خدا هست و کمکم میکنه ولی نمیتونم دروغاشو باور کنم؟
آیا عشقش از روی هوس بوده که به این زودی تموم شده و الان منو دوست نداره؟
توی دانشگه با هم توی یک کلاسیم چه رفتاری باهاش داشته باشم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)