به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array

    پشتیبانی بیش از حد و عواقب آن

    سلام دوستای گلم.
    من واقعاً سردگمم و الان بعد از 8 سال زندگی کردن احساس میکنم شکست خوردم و زندگیم اصلاً اون چیزی نیست که میخواستم. من 33 سالمه و 1 سال و نیم از شوهرم بزرگترم. یه دختره ناز 3ساله داریم.
    وقتی من و شوهرم با هم آشنا شدیم، شوهرم 23 سالش بود و تازه یک ماه بود که میرفت سرکار. ما عاشق هم شدیم و خیلی سریع (درعرض 9 ماه) ازدواج کردیم. خانواده همسرم خیلی کم کمکمون کردن. یعنی نداشتن که بخوان کمک کنن.
    من ماشینمو فروختم، موبایلمو فروختم (اون موقع سال 85 خیلی گرون بود تقریباً یک میلیون تومن)، حتی سرویس طلای خریدم رو هم طلای دست دوم برداشتم، خرید عروسی نکردم و کلی کارای دیگه که حقم بود و ازش گذشتم فقط واسه اینکه عاشق شوهرم بودم و دوست داشتم باهاش زندگی کنم.
    زندگی ما همینجوری پیش رفت. از اول همیشه حقوق من تقریباً 2 برابر حقوق همسرم بود. و من کل حقوقمو تمام و کمال واسه زندگیمون خرج میکردم.
    من به خاطر همسرم از خواسته هام گذشتم، رفت دانشگاه و درس خوند، مدرک گرفت، تا یه جاهایی کلاسایی که میخواست رفت، اون وسط مسطا یه 6 ماه بیکار شد و من تو تموم این مدت تحت فشار بودم. (فشار مالی)
    تا اینکه من مریض شدم. دیسک گردن گرفتم و به من گفتن باید از کارت بیای بیرون. چون شغلم برنامه نویسی کامپیوتره و گفتن از کامپیوتره که اینجوری شدی. بعد هم بچه دار شدم و 3 سال از دنیای کار اومدم بیرون.
    تو تمام این مدت یعنی از اول زندگی من تو فشار بودم. باور کنید یادم نمیاد یک ماه آب خوش از گلومون پایین رفته باشه. حتی گاهی وقتا کرایه ی فردا صبحمم نداشتم که بخوام برم سرکار.
    گاهی وقتا میشد که ماهها گوشت و مرغ نمی خریدیم و همینجوری هر چی دستمون میومد میخوردیم و زندگی رو سر میکردیم.
    که من دوباره تصمیم گرفتم برم سرکار چون دیگه نمی تونستم تحمل کنم اینهمه بی پولی و فقر رو. بایه بچه ی دوساله دوباره تصمیم گرفتم برم سرکار و رفتم.
    الان مدت یک ماهه که واسه پام یه مشکلی پیش اومده که با آتل و عصا میام سرکار. چون مجبورم. چون شوهرم هنوز که هنوزه داره حقوق حداقل بیمه رو میگیره. یعنی 600 تومن و ما فقط در ماه 850 تومن کرایه و قسط ماهانه داریم.
    از این وضعیت مالی زندگیمون خسته شدم.
    یکم هم از شوهرم بگم البته میدونم که خیلی طولانی شده.
    با همه ی این شرایط من جونم واسه شوهرم در میره. خیلی دوستش دارم. همه چیزش اون چیزی هست که من میخوام . از نظر ظاهری همونیه که میخوام. از نظر اخلاقی هم بیشتر چیزاشو دوست دارم. ولی بعضی از مسائل هست که احساس میکنم دیگه تحملشون رو ندارم.
    - مثلاً عدم مسئولیت پذیریش.
    - همیشه افسرده اس و بی حاله و بیشتر تمایل به خوابیدن داره وقتی خونس.
    - دوس داره کار بی درد سر داشته باشه . هر وقت خواست بره هر وقت خواست بیاد. یه حقوقی هم بهش بدن.
    مسایل دیگه ای هم باهاش دارم. ولی مهمترینش همیناس.
    الان مشکل اصلیه من اینه: "از بی پولی و فقر خسته شدم"
    دوست دارم بعد از 8سال کار کردن و حمایت کردن همسرم الان به نقطه ای رسیده باشیم که بتونم راحت بهش تکیه کنم و خودمو بکشم کنار ولی همونطوری که گفتم اصلاً نمیشه.
    می دونم خودم خرابش کردم ولی نمی دونم چطوری درستش کنم.
    توروخدا هر کسی که میتونه کمکم کنه

  2. 3 کاربر از پست مفید مو فرفری تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 04 شهریور 93), unknown144 (پنجشنبه 06 آذر 93), شاپرک 114 (یکشنبه 16 شهریور 93)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 فروردین 03 [ 00:47]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,961
    امتیاز
    33,036
    سطح
    100
    Points: 33,036, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,372

    تشکرشده 6,343 در 1,786 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    . کارایی که تا الان تو انجام دادی دست مریزاد داره وجای تحسین اما خودت هم درعنوان تایپیکت علت مشکل روگفتی.


    به قول مدیرهمدردی حمایت افراطی درماندگی می آموزد . شوهرت بجای ماهی روش ماهی گیری نیاز داره. بهش درحدمعقول اعتبار بده بهش بگو به تواناییش ایمان داری بهش به عنوان مرد زندگی اعتماد داری. نه اونقدرتعریف بیجاکه مسأله لوث وبی ارزش بشه نه سرزنش وتحقیرکه بی حالیش تثبیت بشه.


    بذار درگیرقسط وامها وروش جدید وصحیح پول درآوردن برای سبک کردن بار زندگی بشه.مثلابهش بگوقسط این ماه اینقدره ودرآمدما هم این میزان چه پیشنهاد جدیدی داری.۰حداقل یکی دوسال به صورت آهسته وتدریجی طول میکشه تاجای تو و شوهرت توی زندگی عوض بشه(بستگی به شرایط.میزان مسئولیت پذیری شوهرت ونحوه واگذاری تو داره که مدتش کمتر بشه).باید کم کم عادتش بدی و ازاون طرف خودت کم کم جلو هزینه کردن ازطرف خودت روبگیری....


    .دوره قدیم بعضی پادشاها که میرفتن شکار بخاطراینکه ضایع یاعصبانی نشه(یاهرانگیزه دیگه ای) یه تیرانداز ماهرقایم میشد جایی وقتی پادشاه تیر رومی نداخت همزمان شکارچی اصلی تیرو میزدبه شکارو پادشاه فکرمیکرد خودش شکارو زده....خب اوایل که مسئولیت ها رو منتقل میکنی به شوهرت بهتره ازچنین سیاست ظریفی استفاده کنی طوری پیشنهادهارو بدی که انگارخودش فکروعمل وانتخاب کرده اینجوری مسئولیت انتخابهارو خودش به عهده میگیره


    _نکته مهمی که درگوشی به خودت میگم اینه که اگر زن(بخصوص شوهر دار)همه مسئولیتهای اقتصادی روخودش به عهده بگیره چون هرانسانی نمیتونه همزمان برچند مسأله تمرکزکنه به مرور زمان روح وشخصیت اون زن زمخت میشه واین خلاف جهت اون لطافتهای زنانه ست.


    منظورم ترک کامل مسئولیتها نیست چون بیکاری مطلق بعدازاین دوره ۸ساله خودش بعدمدتی ممکنه به لحاظ روحی واسه شما بشه یک معضل(البته بعدیک دوره۶یایکساله که ترک کامل مسئولیت کرده باشی)
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
    ویرایش توسط ammin : دوشنبه 03 شهریور 93 در ساعت 14:16

  4. 5 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    anisa (سه شنبه 04 شهریور 93), khaleghezey (سه شنبه 04 شهریور 93), واحد (سه شنبه 04 شهریور 93), بالهای صداقت (سه شنبه 08 مهر 93), دختر بیخیال (دوشنبه 03 شهریور 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    مرسی ammin جان از جوابت.
    قبول دارم که 2 تا 3 سال زمان نیاز دارم تا شوهرم بشه مسئولیت پذیر ولی من خیلی وقت کم دارم. گفتم که زانوم مشکل پیدا کرده و همین روزاس که برم واسه عمل جراحی. این یعنی اینکه تا حدود 6 ماه نمی تونم بیام سر کار. میدونی به چه روزی می افتیم؟
    البته پدر و مادر من هروقت که ما بخوایم کمکمون کردن و میکنن ولی من از اونا هم شرمنده ام. از طرفی با اینهمه زحماتی که تا حالا کشیدم روزای خوشمون خیلی ناچیز بوده.
    خیلی خستم دوست خوبم.
    در مورد حرف درگوشیت هم کاملاً قبول دارم. دلم میخواد زن باشم. تکیه کنم. دلم میخواد یعنی واسم شده یه آرزو شوهرم دستمو بگیره با خودش ببره خرید.
    این حرفا رو جز اینجا جای دیگه ای نمی تونم بگم.
    دوست دارم یه روز زنگ بزنه بگه بعد از کارمون سه تایی بریم بگردیم، بریم شامو بیرون بخوریم. بگه یه برنامه ریزی واستون کردم که امشب بهتون خوش بگذره. اما دریغ........

  6. 4 کاربر از پست مفید مو فرفری تشکرکرده اند .

    anisa (سه شنبه 04 شهریور 93), khaleghezey (سه شنبه 04 شهریور 93), دختر بیخیال (دوشنبه 03 شهریور 93), شاپرک 114 (یکشنبه 16 شهریور 93)

  7. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 فروردین 03 [ 00:47]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,961
    امتیاز
    33,036
    سطح
    100
    Points: 33,036, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,372

    تشکرشده 6,343 در 1,786 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم مادر.همه چی اگه طبق برنامه وداشتن هدف جلو بره طی مرور زمان حل خواهدشد منظورمن از گذر زمان عادت بود.شخصیت شوهرت به مرور مسئولیت پذیروبانشاط وفعال شدن بود یعنی بصورت مقطعی میتونه حین عمل شما کارها رو انجام بده و امور رومدیریت کنه امابرای درازمدت به شما وخانوادت هم مربوطه که ضمن حفظ احترام ومنطق دربرابرشوهرت،بهش هم اجازه بدید خودش امور روبه عهده بگیره و خودتون حتی الامکان ازگرفتن مسئولیت های او خود داری کنید.شما طبق تشخیص وضرورت وزمانی که پزشک تعیین کرده به خدا توکل کن و بروعمل روانجام بده و نگران هیچی نباش نه جای خدا روبگیرنه جای شوهرت نه جای مادرش سعی کن فقط همسروهمدمش باشی_درمورد اون حرف درگوشی منظورم اولا این نبود که روح یک زن درصورت به عهده گرفتن کارهای اقتصادی مطلقازمخت میشه به سمت زمخت بودن میره بستگی به نوع شغل ومیزان مشغله وشبانه روزوسال تمرکزبراون تمرکرمیکنه ثانیا کم شدن لطافت زنانه منظورم اون عشوه گری هاوطنازی ها ولطافت روحی خود زن بود.(الان این موضوع بحث تایپیکت نیست).روی اعتبارواعتماد به شوهرت بیشترکارکن :امیدوارم ومطمئنم موفق میشی چون شوهرت هم زمینه مسئولیت پذیری رو داره ودرسابقه ش اینو نشون داده_توی مثنوی مولوی به داستان یک جهادگرکه جنگهای زیادی انجام داده اشاره شده روزی که درخانه خودش نشسته وصدای طبل جنگ رومیشنوه بارها تحریک وبلندمیشه بره جنگ که این باریاندایی میشنوه یا کسی اورو نصیحت میکنه که حالا نوبت تربیت نفس وجهاد اکبره. شما هم بعدا بایدبتونی جلو این حس حمایت افراطی روبگیری اونو بشناسی وتعدیلش کنی ومهارت مدیریت کردنش رو یادبگیری کجاکمک کنی کجا اعتبار بدی کجا مشورت بدی کجا اعتمادکنی وکجا توکل کنی وشوهرت ودغدغه هات روبه خدا تسلیم کنی، اصل و نکته حساس اینجاست.نگران زمانش نباش هرعادت ممکنه سه هفته هم طول بکشه تا ایجاد بشه
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
    ویرایش توسط ammin : دوشنبه 03 شهریور 93 در ساعت 16:44

  8. 3 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 04 شهریور 93), بالهای صداقت (سه شنبه 08 مهر 93), دختر بیخیال (دوشنبه 03 شهریور 93)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    می دونی aminn؟ (مثل اینکه جز شما هیچ کدوم دیگه از دوستان علاقه ای به راهنمایی ندارن)
    دیروز دوباره جنگ و جدل و بحث سر بی پولی بین ما بالا گرفت. منم هرچی تو دلم بود رو بهش گفتم. گفتم دیگه نمی تونم به این وضع ادامه بدم. البته خدا خودش شاهده که نه با دعوا گفتم نه غرورش رو شکستم. خیلی دوستانه و صمیمانه بدون تیکه و طعنه حرفم رو بهش گفتم.
    بعد هم بهش گفتم فکر میکنم احتیاج داریم که یکم پیش هم نباشیم. واقعاً احساس میکنم زیر بار مسئولیت داره خُرد میشه.
    هرروز منو باید بیمارستان های مختلف ببره واسه عکس، اسکن و کارای پردردسر دیگه.
    هرروز منو باید بیاره محل کارم و دوباره بیاد دنبالم.
    هرروز باید بچه رو ببره خونه مامانم و دوباره بریم دنبالش.
    شاید اینا وظایف خیلی ساده ای به نظر بیاد ولی شوهر منو داره خُرد میکنه. مثلاً اینکه هرروز باید برای ماشین یه جای پارک پیدا کنه، عذاب آور ترین و استرس آورترین کاره. باور کنید شونه هاش افتاده شده ، حالت چشماش افتاده شده. احساس میکنم اگه یه مدت پیش هم نباشیم اون هم کمی وقت واسه استراحت کردن و فکر کردن پیدا میکنه. الان همش دنبال اینه که یه جوری خودشو به مسئولیتهاش برسونه.
    به نظرتون کار درستیه؟ نمی خوام قهر کنم. در کمال دوستی و آرامش من یه مدت پیش پدر و مادرم بمونم. خودم با حمایت خانوادم مشکل پام رو حل کنم. اونم تو این مدت یکم به خودش فکر کنه و تصمیم بگیره.
    توروخدا هرچی به ذهنتون میرسه کمکم کنید

  10. کاربر روبرو از پست مفید مو فرفری تشکرکرده است .

    بالهای صداقت (سه شنبه 08 مهر 93)

  11. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    شوربختانه وضعیت مالی خیلی از زوج های جوان اینجوریه فقط باید نشست و دعا کرد که ایشالله بهتر بشه.
    خود من وضع درآمدیم خیلی خوب نیست متوسطه ولی واقعا دلم میگیره غصه دار میشم جوونای همسن خودم یا سن کمتر را میبینم که بخاطر گرانی و تورم اینقدر دارن اذیت میشن و زجر میبینن.

    با سپاس از جناب امین نظر من اینه شوهرت شاید فقط همینقدر در توانش باشه و داره همه تلاششو میکنه.مثلا خود ما توی همین ماه قبل خونه خریده بودیم تعمیر کردیم نه خیلی کاری ام نه تنبل ولی مسئله اصلی اینه که واقع فنی نیستم یه صفر کیلومتر خوب این دیگه دست من نیست توی سنین پایینتر باید میرفتم یاد میگرفتم بقول معروف دست به آچار میشدم که اشتباه کردم و نرفتم.یعنی واقعا خودم خجالت میکشیدم از همسرم ولی واقعا کاری از دستم بر نمیومد با اینکه تلاشمو میکردم و واقعا هم اذیت میشد.

    فکر کنم این وضعیت برای شما و شوهرتان هم هستش شاید همه توانش همینقدره البته با اینکاری که میخوای انجام بدی من اصلا موافق نیستم تجربه شخصی من میگه اعتبار سازی کن اعمتماد بنفسشو ببر بالا از نوشته هات معلومه خیلی زیاد دوسش داری نوشته هات داره فریاد میزنه اینکه مهربونی و برات مهمه خیلی باارزشه شوهرت و اونم دوست داره و داره همه تلاششو میکنه.خیلی حس خوبی بهم داد نوشته هات و عشقی که پشتشونه بهتون تبریک میگم

    پیش مادرت و پدرت نرو به شوهرت بگو امروز که واقعا ناراحت بودی اون حرفا رو زدی و تحت فشار روحی و جسمی زیادی قرار گرفتی و خسته شدی و منظوری نداشتی تشویقش کن بهش روحیه بده خیلی مهمه این خیلی بهش کمک میکنه از طرف عزیزترین فرد زندگیش تایید بشه و تشویقش کنه بهش انرژی میده باهم بشینین فکر کنین بگردین دنبال یه راه حل واسه درامد بیشتر ولی کم کم شروع کنید تا شوهرتم عادت کنه

    یکچیز بگم شاید خنده داره باشه اره برقی دیدی چوب رو میبره دیروز از دوستم قرض گرفتم بردم خونمون در رختکن چوبی بودش کوتاش کنم خیلی برام جالب بود انگار داشتم یه کار مهم فنی انجام میدادم گرچه سوتی دادم بیش از اندازه بریدمش

    تقصیر شماا نیست تقصیر شوهرتم نیست هردوی شما در حد توانتان دارید تلاش میکنید زندگی واقعا سخت شده توی این چند سال والا نمیدونم چی بگم خدایی بعضی وقتها بغضم میگیره هموطنای خودمو میبینم یا میشنوم و یا توی سایت میخونم فقر داره اذیتشون میکنه و کمرشون خم میشه.ایشالله که اوضاع بهتر بشه

    خلاصه :
    قهر تعطیل
    طعنه و تحقیر تعطیل
    خونه بابا و کمک از بابا تعطیل

    بجاش:
    بهش اعتماد بنفس بده
    خوب استراحت کن بخودت فکر کن زود خوب بشی
    بهش محبت کن و تشویقش کن بشیتنین حرف بزنین دنبال یه شغل دوم باشید
    حتی اگه یه قدم کوتاه هم برداشت تشویقش کن

    پ.ن:این فقط حرف دل خودمه واقعا اذیت میشن توی جامعه دارم میبینم خانواده ها تا به پسر میرسه خونه و ماشین و مغازه و خرج عروسی و کمک مالی ولی برای دختر فقط یه جهیزیه بعد عروسی هم که هیچی خیلی برام جالبه طرز فکر اینه که دوماد اضافیه و لاشخور و منتظره یه چیزی بشه و بپره وسط!!جالبترش اینه یکچیزی همب شه و سنشون بره بالا و مریض بشن این دختره که باید بره کمکشون و مراقبشون باشه و از دوماد انتظار دارن و توقع دارن اجازه بده ولی بازم دید فرقی نداره بازم لاشخوره و چترباز.یکی نیست بگه چطور موقع حمالی و کار مفت و سختی زن آدمو صدا میکنین که بیا کمک و صدتا حرف مفت میزنین ولی موقع کمک مالی و دست گرفتن پسر کیه شاه پسره قند عسله!!!خوب وقتی مریض شدی برو همون پسرت شاه پسرت و قند عسلتو بگو بیاد ور دلت بشینه ببینم اون عروست میادش پیشت نیگهتداره کمکت کنه سر ارث و میراثم که خدا نکنه دختر یکم ساده باشه مثل قروت سهمشو بالا میکشن و نصف یه پسر سهم میرسه بهش!!!
    این یه بحث کلیه و مربوط به کل جامعه هستش.واقعا تبعیض مزخرفیه و ظلم به دختر فرقی نداره چه خواهر آدم باشه و چه میخواد همسر آدم باشه یا دختر هرچی هست روش غلطیه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    ammin (سه شنبه 04 شهریور 93), anisa (سه شنبه 04 شهریور 93)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    84
    Array
    خانم مادر و همسری مهربان
    من تجربه ی چنین زندگی رو ندارم ولی دور اطرافم مخصوصا جدیدا خیلی زیاد میبینم شاید به خاطر شغلمم باشه .

    اکثر همکارای خانومم که مثل شما چند ساله ازدواج کردن به زور مایحتاج خودشون رو تامین میکنن و اگر کمک خوانواده هاشون نباشه واقعا تو ادامه ی زندگی میمونن.خیلیا هم خرج زندگیشون بیشتر با خانومه خونست . جالبه همشونم از بی مسئولیتی شوهراشون شکایت دارن و میگن مردا همش خرج تراشی میکنن و به فکر زندگی نیستن. شوهر هم اتاقیم هم دقیقا مثل شوهر شما کارش شده بچه رو اینور اونور بردن و دنبال زنش اومدن . همشم میگه شوهرم عرضه نداره. اما به نظرم شوهر اونم مقصر نیست .

    میدونم خیلی سخته گفتنش اسونه. اما من فکر میکنم به هر دوتون به اندازه کافی فشار میاد مقصر هیچ کدوم نیستین . از بحث و دعوا دوری کنین خواسته هاتونو با مهربونی و سازش از شوهرتون بخواید و به مرور زمان. اینکه بخواین یه مدتی جدا از هم زندگی کنین شاید برای شما خوب باشه اما فک میکنم به غرور شوهرت اسیب میزنه.

    باید روحیتونو حفظ کنین تا شوهرتونم روحیه بگیره و از افسردگی در بیاد . بچه مخصوصا دختر با عشوه و نازش زندگیو خیلی شیرین میکنه به کارای دخترتون بخندین.
    به این فکر کنید کسانی هستن از شما بدترن . خیلی ها هم هستن از نظر مالی مشکلی ندارن اما اثری از عشق و محبت تو زندگیشون نیست و خدارو شکر کنید. و دعا کنید.
    امیدوارم زودتر سلامتیتونو بدست بیارین .
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  14. کاربر روبرو از پست مفید anisa تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 04 شهریور 93)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    khaleghezi عزیز. مرسی از راهنماییت
    اول بگم اینقدر حرص نخور. همه جا خوب و بد هست. زندگی خودتو بچسب چیکار به تبعیض جامعه داری؟ امیدوارم خانواده خانومت قدر تورو بدونن.
    اینو بگم که من قهر نکردم. دعوا هم اصلاً نکردم. دیروز که باهاش حرف زدم در کمال احترام و آرامش انگار دارم به دوستم میگم بهش گفتم. ولی موضوع اینجاس که واقعاً همسرم به یه فضا احتیاج داره. همچنین باید بفهمه که من تو حرفم جدیم. قهر نکردم از صبح چند سری باهم حرف زدیم. فقط نمی خوام دور و برش باشیم و بهش فشارهای زیادی بیاریم.
    مطمئن باش دیگه از پدر و مادرم هم کمک نخواهم گرفت. اینبار باید مشکلمون رو خودمون حل کنیم. هر طور شده

    - - - Updated - - -

    مرسی آنیسا جان و دوستای دیگه حتماً سعی میکنم راهنماییتون رو به کار ببندم.
    امروز که با هم حرف زدیم تشویقش کردم که بره پیش روانشناس ولی دیگه نمیخوام مثل همیشه من هولش بدم.
    بهش گفتم خودت یه روانشناس پیدا کن و برو. منم که ببینم داری واسه برطرف شدن مشکلمون تلاش میکنی برمیگردم پیشت ولی پیش خودم یه فرصت شش ماهه رو در نظر گرفتم ببینم چیکار میکنه.
    تشویق تا حالا خیلی کردم. خیلی زیاد. تا همینجاش هم که اومده همه رو با تشویق من اومده. از درس خوندن و کلاس رفتن بگیر تا مسایل ریز زندگی. ولی الان میبینم بهش ظلم کردم به جای اینکه رو پای خودش وایسه یه متکی به من بار اومده.

  16. 3 کاربر از پست مفید مو فرفری تشکرکرده اند .

    ammin (یکشنبه 16 شهریور 93), anisa (سه شنبه 04 شهریور 93), khaleghezey (سه شنبه 04 شهریور 93)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    84
    Array
    میدونم شما یه تکیه گاه لازم دارین و چون تا حالا بار مسئولیت خیلی از مسائل بر دوش شما بوده و همش به شوهرتون بکن نکن یاد دادین این حسو دارین. میتونین بعضی مسئولیت هارو کم کم به عهدش بذارین و عادت بدین . مثل همین کاری که راجع به روانشناس کردین .
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  18. 2 کاربر از پست مفید anisa تشکرکرده اند .

    ammin (یکشنبه 16 شهریور 93), khaleghezey (سه شنبه 04 شهریور 93)

  19. #10
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 فروردین 03 [ 00:47]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,961
    امتیاز
    33,036
    سطح
    100
    Points: 33,036, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,372

    تشکرشده 6,343 در 1,786 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ‎ البته توی پست شماره ۵ت کمی عجله بودکه پستهای بعدی بهترشد

    بصورت خلاصه:۱_شوهرت زمینه مسئولیت پذیری روداره

    ۲_گرفتن کامل مسئولیتها ازطرف شوهرت تدریجی ونیاز به زمان داره

    .۳_به شوهرت اعتباربده بهش اعتمادکن وگاهی درکنارش مشاوره منطقی برای مدیریت امور بده


    ۴_احتمالادرآینده بخش کوچکی ازمسئولیتها همچنان به عهده شماباقی بماند


    .۵_ حمایت نکردن غیرضروری ورهاکردن او دراین موارد به احتمال زیادبرای شمابه شکل آزمون وخطا ایجاد خواهدشد یعنی باتوجه به سابقه گذشته امکان بعضی حمایتهای عجولانه ازطرف شماهست که باید این آزمون وخطاروپیش بینی کنیدتاخودت یا اوروسرزنش نکنی


    ۶_بخشی ازمسأله شما باتمرین صبروتقویت ایمان وتسلیم اموربه پروردگارحل میشه؛شاید تعجب کنی اگه بگم حمایتگری وقبول این همه مسئولیت درگذشته باوجوداینکه درظاهرمثبت به نظررسیده اما باعث شده جای خدارو بگیری و ناخودآگاه توکل وتسلیم را درشما ضعیف کنه

    ۷ _سعی کن ازخانوادت بصورت کامل وهمه جانبه کمک نگیری اول امیدت به خداباشه..خانوادت میتونند درکنار شوهرت به تو درمراحل درمان کمک کنند طبیعی که اگر مادرت باتو دریک شهرباشه موقع عمل وبیمارستان توروتنها نمیذاره یعنی کمک خانوادت مشارکتی باشه این منطقی تره.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  20. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    بالهای صداقت (سه شنبه 08 مهر 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم گرفتم عوض بشم و منفعل نباشم به کمکتون احتیاج دارم
    توسط E_Aysan در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 20 اسفند 94, 10:07
  2. زندگی با همسر مهندس کشتیرانی و عوارض آن
    توسط فرگل در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 دی 94, 19:29
  3. کمک کنید کامل خودمو عوض کنم و تیپم و رویه ام عوض کنم
    توسط مینای سخن گو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 شهریور 94, 07:57
  4. عذاب وجدان دارم به خاطر آتیش و دعوایی که تو خونه راه انداختم
    توسط پونیو در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 03 فروردین 93, 21:31
  5. +دعواهای بی نتیجه
    توسط tarlan در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 اسفند 86, 19:06

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.