سلام من ۲۵ساله هستم.پنج ساله ازدواج کرديم.همون اول شوهرم بىکار بود منم مىگفتم بلاخره درست مىشه.پدرم براى کادو ازدواحمون بمن ۵۰ملىون داد و منم بخاطر بىکارى همسرم دادم به اون تا سرماىه کار کنه.اونم زد توکار ساختو ساز خونه .اواىل خىلب همه چى خوبود.پىش دوستاش کلاس مىذاشت و حس پولدارى داشت.اما الان بعد چن سال همه پولاش تموم شد.ىعنى پولام .بهش مىگم پولامونو که با بىفکرىات و ندونم کارىت تموم کردى لاقل الان برو سر کار مىگه تنها ک نخوردم باهم خوردىم.مىگه من نمىتونم سر کار مردم برم واس کسى کار کنم.صبر کن ىه وام گنده بگىرم.اخه ما الان صفر شدىم .اما .الان خرج مونو بابام مىده و ته مونده پول ماشىنو داره خرج مىکنه.واقعا از بىکاربش خسته شدم.منم نمىذاره سرکار برم.غرورش زىاده فکر مىکنه ما پادشاه بودىمو الان بره سرکار همه بهش مىخندن.حرفه دوستاش و مردم واسش از زندگىش مهم تره.داىم وعده بىخود مىده و توهم پولدارى داره.لطفا کمک کنىن چکنم?
علاقه مندی ها (Bookmarks)