به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 مرداد 97 [ 03:33]
    تاریخ عضویت
    1388-10-22
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    6,529
    سطح
    52
    Points: 6,529, Level: 52
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 12 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 خداحافظ زندگی - یه کوله بار غم و غصه

    سلام دوستان ......
    چند وقته دیگه نیومدم اینجا .......... اصلا حوصله نداشتم ... احساس می کنم دیگه راه حلی نیست
    .. ====================================
    شرح مختصر: حدود 6 ماه عروسی کردیم............ حدود 3 سال عقد بودیم............. ------------------------------

    ناراحتی من از اینجا شروع شد که " خانواده همسرم (البته خواهر خانمم بیشتر و همسرش) انگاری از من خوششون نمیومد وقتی دوران عقد به خانومم سر میزدم(باجناقم: داماد سرخونه بود) خیلی بی اعتنایی ...

    خیلی بی احترامی در رفنتار 3 سال تحمل کردم و همش به خانومم می گفتم ... دوستانه با خواهرت حرف بزن که چرا اینقدر بی احترامی .......... متاسفانه خانوم (رودرباستی داشت) و اصلا نگفت و آخرش گفتم( چرا ج سلام منو نمیده ... توام به شوهرش سلام نده .... کاری نداشته باش مثل اونا) اما هیچ وقت اینکارو نکرد و اونارو تحویل می گرفت . الی من اینجا احساس شکستگی و تنهایی می کردم ---------------------------------

    خلاصه تا روز عروسی که: اصلا بهم تبریک نگفتند و فقط اومده بودند ..... خیلی بهم برخورد ... به خانومم گفتم دیگه نه من نه اینا ................ توام حق ناری باهاشو ن 1 کلمه حرف بزنی .............. -------------------------------------


    گذشت و خانومم خ ناراحت بود که چرا من اینو گفتم................

    . هر روز روز تلخی میشد خانواده خانومم می گفتن باید بیایی و با باجناقت آشتی کنی و. معذرت خواهی.. درحالی که من کاری نکرده بودم(خیلی هواشو دارن) ---------------------------


    تا اینکه خانومم گفت ما اخلاقمون به هم نمی خوره و باید جدا شیم..
    .. 5 ماه هست که دارم اب میشم..... خانواده خانومم هم دیگه حرفو رابطه ای با من نداارن./.
    -0000000000000000000000000000 حالا فردا خانومم میخاد در خواست طلاق بده.......................... شاید توافقی .....................

    چه کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مشکل ما اینقدر بزرگ هستش که جدا شیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    فردا برم همه چیزو تموم کنم.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دارم داغون میشم .....................

    من خیلی همسرم رو دوست دارم و حتی بهش گفتم : بخاطر تو اونارو تحمل می کنم و توام باهاشون در ارتباط باش ولی روزگارم شب و تیره و تار شده
    . ---------------------------------------------------- کمک فوررررررررررررررررررررررر رررررررررررررررری ؟
    ویرایش توسط Ostad139 : شنبه 01 شهریور 93 در ساعت 20:46

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 فروردین 94 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1393-5-30
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    673
    سطح
    13
    Points: 673, Level: 13
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این مسئله که تموم بشه یه مسئله ی دیگه و حتی وخیم تر رخ میده . نباید بذارید ازتون اخاذی کنن.
    اگه میتونید حتما کتاب " اختیار شما در دست کیست " رو مطالعه کنید. انتشارات قطره.

  3. کاربر روبرو از پست مفید پوینده تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 03 شهریور 93)

  4. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,367 در 1,792 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام حرف دلت چی میگه دلت دل تو ارزش نداره؟؟همینجوری به حراجش میذاری؟من فکرمیکنم داری میری توی نقش قربانی وحس وحال خاص خودش مواظب باش داری چکارمیکنی.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  5. 3 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 03 شهریور 93), m.reza91 (شنبه 01 شهریور 93), terme00 (دوشنبه 03 شهریور 93)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام
    من احساس میکنم شما خیلی تحت تاثیر حرفای دیگران و رفتاراشون قرار میگیرید ، از طرفی دوست دارید توجه دیگران رو به خودتون جلب کنید .
    باجناقتون و خواهر خانمتون به شما توهین کردند، چه اهمیتی داره؟
    اگه خیلی بی تفاوت میذاشتیدشون کنار کار به اینجا نمیکشید ولی به نظر میرسه شما اصلا اعتماد به نفس ندارید ؛ اگه همسرتون با اونا ارتباط داشته باشه شما فک میکنید اون به شما توجهی نداره و چون نتونستید اعتمادش رو جلب کنید این ارتباط رو حفظ کرده ،پس شما بی ارزشید!و برای اون مهم نیستید! ؛ احتمالا این چیزیه که بهش فکر میکنید .
    من توی تمام تاپیکای شما از جمله تاپیک 88 تون دارم ضعف اعتماد به نفس و نیاز به توجه رو میبینم .باید به خودتون متکی باشید و قوی باشید . یه جایی این وضعیت رو متوقف کنید شاید همین الان موقعشه.
    به نظر من مسئله طلاق نیست ،مسئله چیزیه که سالهای ساله داره شما رو آزار میده.شاید به خاطر شرایط تربیتی حاکم به شما.
    پیشنهاد میکنم عضو انجمن آزاد بشید و از مشاوره ی تخصصی استفاده کنید. طلاق کمکی بهتون نمیکنه.
    موفق باشید.
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود




  7. 3 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    ammin (یکشنبه 02 شهریور 93), khaleghezey (دوشنبه 03 شهریور 93), terme00 (دوشنبه 03 شهریور 93)

  8. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,367 در 1,792 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درموردبخش اول صحبتهات:توپ روبنداز زمین خانمت حرفهات واحساسی که رفتارهای اونهابهت میده روبهش بگو( درددل صادقانه) ولی اختیار اینکه چگونه ارتباطی داشته باشه روبه عهده خودش بذار اون هم بایدمحاسباتی رو داشته باشه شوهرش_خانوادش_ داماد_ ومحاسبه کنه رفتار و نوع ارتباط چطورباشه..



    اما درمورد بخش دوم:باروش منطقی تر وبدون انفعال رفتارکن وقتی زنت وزندگیت رودوست داری حرف دلت روبهش بگو.بگو که راضی نیستی وزندگیت رومیخوای،واحساس میکنی که او(خانمت)خودش نیست و هر دوتاتون نیازبه فرصت بیشتر دارید.اینکه اخطاریه از دادگاه برات بیاد وبری ببینی چی میگند یه طرف۰واینکه راضی به جدایی نیستی وبدون طی شدن مراحلی برای ساختن (صبروکارکردن روی زندگی)باپای خودت بخوای بری یه طرف دیگه
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
    ویرایش توسط ammin : یکشنبه 02 شهریور 93 در ساعت 12:13

  9. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 03 شهریور 93), terme00 (دوشنبه 03 شهریور 93)

  10. #6
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 دی 94 [ 22:37]
    تاریخ عضویت
    1391-12-28
    نوشته ها
    868
    امتیاز
    9,210
    سطح
    64
    Points: 9,210, Level: 64
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,872

    تشکرشده 3,054 در 793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چقدر ساده اسم طلاق رو میارید ، سر چه چیز کوچیکی !

  11. 2 کاربر از پست مفید omid65 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 03 شهریور 93), terme00 (دوشنبه 03 شهریور 93)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    با جناقتون با خانومش داره با آرامش زندگى مى کنه بعد شما بخاطر اون دارى زندگيتو خراب مى کنى؟
    ديگران اينقدر با ارزشن ؟
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  13. 2 کاربر از پست مفید terme00 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 03 شهریور 93), m.reza91 (دوشنبه 03 شهریور 93)

  14. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود

    بنظرم بشین با خانومت حرف بزن ببین واقعا مشکل کجاست.بعد بیایید و اینجا بنویسید.
    خود من خیلی از باجناق خوشم نمیاد و همکلام نمیشم فقط سلام و شاید یه احوالپرسی خیلی کوتاه ولی بی احترامی اصلا و ابدا.
    شما یه مرد هستی و دارای غرور لطفا ابهت خودت را نشان بده شما قرار نیست طلاق بگیر پس بزار خانومت خودش بره اقدام کنه اگه بخاطر این موضوع میخواد طلاق بگیره خوب بزار بره دنبالش دادگاه هم بیکار نیست بخاطر این مسئله درخواست طلاق را قبول کنه شما محکم و قوی باش حرفتو محکم بزن

    غرورت آخرین چیزی باشه که از دستش میدی همسرتم جایی نمیره نترس.البته سعی کن بیشتر بهش محبت کنی و باهاش مهربان باش.حتما بشین باهاش حرف بزن کاملا حرفایی که داری و احساسی که داری بیان کن و بهش یادآوری کن که ازدواج کردید و الان باجناقت و آبجیش دارن خوش و خرم زندگیشونو میکنن و خانومت داره با اینکارش زندگی شما دو نفر را از بین میبره.
    البته دادگاه برید از یه طرف بنظر خوبه البته نرید که خیلی بهتره ولی اونجا خانومت متوجه میشه طلاق گرفتن با اون چیز یکه تیو ذهنشه خیلی متفاوته و به چه دلیل پوچی داره زندگی خودشو خراب میکنه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  15. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    terme00 (دوشنبه 03 شهریور 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. غصه های یه دختر به ظاهر شاد
    توسط t@r@neh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 بهمن 96, 02:44
  2. زندگی پر از غصه
    توسط غصه در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: جمعه 06 بهمن 91, 23:54
  3. تمام غصه های من
    توسط ارشیدا در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 30 دی 91, 11:10
  4. فقط میخوام درد دل کنم.دلم غصه داره به خاطر اختلاف پدر و مادرم.
    توسط راحیل خانوم در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: چهارشنبه 22 آذر 91, 01:48
  5. دارم از غصه دق میکنم از کارم اخراجم کردن...دانشگاهم بده...ازدواج....آینده ام
    توسط ema1989 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: جمعه 07 مهر 91, 14:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.