درود
بنظرم بشین با خانومت حرف بزن ببین واقعا مشکل کجاست.بعد بیایید و اینجا بنویسید.
خود من خیلی از باجناق خوشم نمیاد و همکلام نمیشم فقط سلام و شاید یه احوالپرسی خیلی کوتاه ولی بی احترامی اصلا و ابدا.
شما یه مرد هستی و دارای غرور لطفا ابهت خودت را نشان بده شما قرار نیست طلاق بگیر پس بزار خانومت خودش بره اقدام کنه اگه بخاطر این موضوع میخواد طلاق بگیره خوب بزار بره دنبالش دادگاه هم بیکار نیست بخاطر این مسئله درخواست طلاق را قبول کنه شما محکم و قوی باش حرفتو محکم بزن
غرورت آخرین چیزی باشه که از دستش میدی همسرتم جایی نمیره نترس.البته سعی کن بیشتر بهش محبت کنی و باهاش مهربان باش.حتما بشین باهاش حرف بزن کاملا حرفایی که داری و احساسی که داری بیان کن و بهش یادآوری کن که ازدواج کردید و الان باجناقت و آبجیش دارن خوش و خرم زندگیشونو میکنن و خانومت داره با اینکارش زندگی شما دو نفر را از بین میبره.
البته دادگاه برید از یه طرف بنظر خوبه البته نرید که خیلی بهتره ولی اونجا خانومت متوجه میشه طلاق گرفتن با اون چیز یکه تیو ذهنشه خیلی متفاوته و به چه دلیل پوچی داره زندگی خودشو خراب میکنه
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
علاقه مندی ها (Bookmarks)