به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array

    فقط هم خونه همسرمم!!

    سلام به همه دوستای همدردی

    مدتهاست که اینجا نیومدم.
    دو ماه پیش عروسی کردیم. پشیمونم ولی. اگه راه پیش پام بود و گرفتار فشارهای اجتماعی جامعه نبودم میزاشتم می رفتم. به دور از همه ی درگیریها زندگیمو بکنم.
    اصلا فکرش رو نمی کردم که با ازدواجم حالم بشه اینی که هست الان.
    یه تصور خیلی ارمانی از ازدواج داشتم. الان هر کی میخواد ازدواج کنه احساس می کنم می خواد بدبخت شه. چون مراحل مختلف ازدواج و سختیایی که برام بوده یادم میاد و این اذیتم می کنه - برادرم می خواد ازدواج کنه بجای اینکه خوشحال باشم ناراحتم چون احساس می کنم بعدش ...-.

    من و همسرم به شخصه با هم مشکلی نداریم اما خانوادش اذیتم کردن و میکنن. هیچوقت نمی تونم فراموش کنم هیچکدوم از کاراشونو. بر خلاف این حرف که شوهر ادم اوایل حداقل پشت ادمه شوهرم از روز اول حامی سرسخت اشتباهات محرز خانوادش بود و هست.

    هیچوقت با خانواده همسرم وارد دعوا نشدم اما خستم کردن. انگیزه زندگی رو ازم گرفتن. برا همه چی حرف می زنن و دخالت می کنن.
    از انتخاب لباس عروس.خرید عروسی که اجازه ندادن شوهرم بیاد باهام فقط مادر شوهرم منو برد برا خرید و با نقش بازی همیشگی که کمرم درد می کنه از چند تا مغازه مورد نظر خودش خرید کرد من اصلا نمی گفتم چی می خام یا نمی خام فقط می گفت این بر می داشتم.
    در حالیکه به شوهرم می گفت بهترینها رو گرفت. و به همسرم یه لیستی داد که زنت باید اینا رو برات بگیره در حالیکه برا دامادش که تازه عروسی کرده بود هیچ کدومشون رو نگرفته بود.

    طلایی که من برا شوهرم برداشتم خیلی بیشتر از طلایی بود که اونا برا من برداشتن.توجه کنید لطفا.
    پول پاتختی و رقص و .... رو به همسرم گفت از ش بگیر و گرفتن به بهانه اجاره خونه. با کمک به همسرم مشکل ندارم با کارای اینا می سوزم.
    روز بعد عروسی طلامو فروختن اصلا برام مهم نیست چون بشدت متنفر بودم از اون طلا.الان ندارمش بهترم در عوضش مادرم بعد عروسی با وجود جهیزیه عالی و بهترین مراسم عروسی که جداگانه برام گرفتن چند تا النگو و.... برام خرید ن و بهم هدیه دادن که ناراحت نباشم برا کارشون.

    ما الان شهر اونا نیستیم. اما به همسرم گفتن ماشینت رو بده برادرشوهرم اژانس کار کنه. شما که نمی خای همش سرکاری اخر هفته ها فقط می خای و ....!!!!!!!!!!!!!!!
    سوختم این جا هم . داغون شدم خودمون رو کشتیم خونه پارکینگ دار گرفتیم. شوهرم صم بکم ماشینو داد. حالا خودمون برا این ور اون ور رفتن باید بدبختی بکشیم ...

    چی بگم. حرف زدم محکوم به ناسازگاری میشم. نزنم از تو میسوزم. گفتم می خایم ماشین رو . ما نفروختیمش برا اجاره خونه و .... اما کو گوش شننوا.

    مادر شوهرم و خواهر شوهر بزرگم بشدت تو زندگیم دخالت کردن و عذابم دادن. چون تو زندگی دخترشون که ازدواج کرد هم دخالت می کردن و اونجا به نفع دختر خودشون عمل می کردن دومادشون رو پدرشو در اوردن. بین اونا اختلاف ایجاد کردن تا جایی که کارشون به طلاق و طلاق کشی رسید و دوماده فقط می گفت مادرت تو زندگیم دخالت نکنه.

    حالا بیا و ببین تو این دعوا با چه مارموز بازی ای به نفع خودشون حرف می زدنو مظلوم نمایی می کردن. با سیاستهاشون دوماده رو سر جاش نشوندن چه طوری نمی دونم چون بشدت رازدارن و مارموز. هر روز با شوهرم چهل دقیقه نیم ساعت بیست دقیقه حرف میزدن اما من متوجه هیچی نمیشدم شوهرمم بشدت مامانی لام تا کام حرف از خانوادش نمیزنه.

    سری قبل بعد ماه رمضون رفتم خونه مادرم. گفتم یه مدت پیششون بمونم. اما اس ام اسی بین من و همسرم دعوا پیش اومد-علتش هم اعتراض من به دخالتای خانوادش و یکطرفه بودن همسرم به نفع اونا بود چون من تو خونه خودم احساس غریبی می کردم- و گفت همین فردا برگرد. من نتونستم جلو خانوادم روم نشد از یه شهر دیگه تازه رسیدم چن روز باشم حالا میگه برگرد گفتم نمیام.


    بعد از چند روز برگشتم خونه. گفت بیا حرف بزنیم.
    از اونجایی که اصلا توقع خانوادش رو نداره کوچکترین حرفم از اونا اونو از کوره در می بره.

    صحبتمون نتیجه ای نداشت. چون من به کاراش اعتراض کردم و اون منو متهم به ناسازگاری کرد.
    شد نباید چیزی که باید می شد.
    اولین بار دستش رو روم بلند کرد. مایی که هنوز بعد دو سال همدیگه رو شما صدا می کنیم. احترام زیادی براشون قائلیم. احترام بیش از حد من باعث دخالت خانوادش شد. حال باید ....

    بعدش اومد عذر خواهی کرد. خیلی خواست از دلم دربیاره اما تا زنده ام این صحنه رو فراموش نمی کنم.

    الان هم باهاش هستم تو خونه قهر نکردیم. صحبتها هست اون محبتشو می کنه . اما من فقط باهاش هم خونه ام.
    اصلا دوسش ندارم که از رو ناچاری فقط زندگی می کنم باهاش.

    مهم نیست کاراش برام. ظاهرم رو حفظ می کنم اما داغونم از درون . روزا فقط گریه البته چن روز اول. اما الان رسیدم به پوچی . اصلا هیچی برام مهم نیست کارایی رو که میگه انجام میدم اما فقط انجام میدم.

    عشق نیست از طرف من. دوست داشتن نیست. انگیزه نیست . فقط هستم باهاش همین. چون هنوز اولویتش خانوادش هستن. تو زندگی خودش مونده دست از حمایت اونایی که همه چی شون سر جاشه فقط خسیسن بر نمی داره.

    یه جوری تربیت شدن که همه دنیا تو خونواده خودشون خلاصه شده.

    اصلا دوست نداشتم اینطوری بشه زندگیم. از یه ادم بشاش که شهره بودم حالا به یک ادم افسرده تبدیل شدم.

    مادرم قضیمونو فهمید میگه بیخیال باش. هر کاری دوست دارن بزار بکنن. پولشو می گیرن ماشینش رو میگیرن توجهش رو می گیرن تو زندگیتو بکن اما مگه میشه همچین چیزی!!!!!!!؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 شهریور 93 [ 16:50]
    تاریخ عضویت
    1393-3-24
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    228
    سطح
    4
    Points: 228, Level: 4
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    129

    تشکرشده 54 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.

    تاپیک‌های قبلی شما رو خوندم. متوجّه شدم به طور پیوسته مشکلات شما داره سخت‌تر می‌شه.

    پیشنهاد می‌کنم از طریق کارشناسان تالار مشکلاتتون رو حل کنید.

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    چقدر سخت می گیری
    باور کن اینا فقط اول زندگی مهمه
    پول شاباش و پاتختی و ...
    مهم خوشبختیه
    مهم اینه که تو و همسرت همدیگه رو درک کنید
    مهم اینه که روزی که همسرت به طلای تو احتیاج داشت برای اجاره خونه بهش دادی و این همیشه تو یادش هست به شرطی که منت نذاری سرش و همه چی رو خراب نکنی
    مادر شوهر و ... مهم نیستند اینا رو سالی چند بار می بینی که می تونی با تدبیر روبروشون رفتار کنی و اینقدر با همسرت روابطت عالی باشه که هیچ کی نتونه بین شما رو به هم بزنه
    به خانوادش احترام بذار و حریم ها رو حفظ کن
    مادرت یه چیزی میدونه که میگه زندگیتو کن
    یه روزی می فهمی که این چیزا ارزش حرص خوردن نداره مهمترین مسئله همسرت و خودت هستی
    که خدارو شکر همسرت بهت محبت میکنه قدرشو بدون
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  4. 3 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    دلسوخته (یکشنبه 23 آذر 93), شیدا. (شنبه 01 شهریور 93), شاپرک 114 (شنبه 01 شهریور 93)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 مهر 93 [ 16:46]
    تاریخ عضویت
    1392-2-03
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    1,226
    سطح
    19
    Points: 1,226, Level: 19
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 74 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    برای اینکه تو زندگی آرامش داشته باشی باید گذشت کنی و کینه ایی نباشی.
    اینکه کسی کاربدی انجام بده و شما تا آخر عمرت فراموش نکنی فقط خودت رو داغون میکنه. باید ببخشی نه به این دلیل که اون آدم لایق بخششه بلکه به این دلیل که خودت لایق آرامشی.
    سختی های زندگی با این خانواده قابل درکه ولی اگر فرد با ایمانی هستی همیشه هر کاری که براشون انجام میدی بدون توقع و چشم داشت انجام بده و فقط رضای خدا رو در نظر داشته باش با این دیدگاه اگر اونا برات جبران نکردن دیگه عصبانی و دلخور نمیشی.

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    ممنونم از شما دوستای خوب

    خدا رو شکر بعد یه دوره سختی زندگیم داره خوب میشه . دیگه زدم به بی خیالی دیگه!


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.