علاقه و مهرورزي به مردم، رساترين و نافذترين وسيله جلب رحمت و محبت خداوند است؛ زيرا اين دلبستگي، در راستاي عشق و محجبت به خداوند است. اميرالمومنين (ع) مي فرمايد: «رساترين وسيله براي جلب رحمت الهي، اين است كه در باطن نسبت به همگان عطوف و مهربان باش.» پديده دلبستگي و مهرورزيدن به مردم ، به معناي واقعي كلمه ، خواه به هم كيش و خواه جز آن، در رفتار و گفتار پيشوايان دين فراتر از شمارش است؛ زيرا مهر ورزيدن به مردم ، آن چنان ژرف است كه از راه آن مي توان تربيت و هدايت افراد را عميق ساخت . خداوند خطاب به موسي (ع) مي فرمايد : «و مهري از خودم بر تو افكند تا زير نظر من پرورش يابي.» طه /39
بي شك، مهرورزي به مردم، بسياري از ناهمواري ها را هموار مي سازد، به ويژه اگر ابزار محبت از سوي مربيان ، حاكمان و قدرت مداران باشد . اميرالمومنان در آغاز منشور جاويد خود به «مالك اشتر» چنين مي نويسد : «اي مالك! دلت را در رحمت آوردن به مردمان و مهرورزيدن و ملاطفت نسبت به آنها كاملا واقف و آگاه دار، زيرا مردم دو دسته اند : يا برادران ديني تواند يا همنوعات انساني تو.»{112} و در كلامي ديگر، چگونگي معاشرت با مردم را با بيان رسا و شيوا بيان مي كند: «با مردم چنان معاشرت كنيد كه اگر بميريد بر مرگ شما اشك بريزند و اگر زنده بمانيد به شما عشق ورزند.»
محبت و مهرورزی
مي دانيم كه بشر، تا كنون، براي لزوم هيچ حقيقتي مانند مهر و محبت انسانها به يكديگر، اصرار نورزيده است .
اگر همه كتب اخلاقي را باز كنيد و ورق بزنيد، جز اين اشعار كه «اي انسان ها به يكديگر مهر و محبت بورزيد» محصولي ديگر نخواهيد ديد .
اگر آن قسمت از علوم انساني را مانند روان شناسي و روان پزشكي و علوم گوناگون حقوقي و سياسي واقعي ، كه رابطه انسان ها را با يكديگر مطرح مي كنند، از نظر بگذرانيد، بدون ترديد پديده محبت را در ميان مسائل گوناگون ان علوم ، مانند رگه هاي الماس در ميان انبوه زغالسنگ ، خواهيد يافت . به اين شعارهاي زير درست توجه فرماييد:
1-دنيا بدون محبت زنداني تاريك است
2-در آن جامعه اي كه محبت وجود ندارد، اعضاي آن جامعه ، يا مشتي حيوانات وحشي اند يا پيچ و مهره هاي ماشين بزرگ و ناخودآگاه
3-هيچ مشكل انساني وجود ندارد كه با كليد محبت باز نشود.
4-هر جا كه دردهاي درمان ناپذير ارتباطات انساني روبرو شددي ، نسخه محبت را بنويسيد و عمل كنيد ، همه آن دردها مرتفع مي شود .
5-محبت كوه را كاه و كاه را كوه مي كند .
اين ابيات جلال الدين مولوي را هم در نظر بگيريد :
از محـبـت تـلـخ ها شـيـريـن شـود از محـبــت مـس هــا زريـن شـود
از محـبــت خـارهـا گـل مــي شـود وزمـحبت سركه ها مل مي شـود
از مــحـبــت دردهــا صــافـي شـود وز مــحبـت دردهــا شـافـي شود
اين همه خواصي كه مولوي براي محبت ابراز مي دارد ذوقيات و شعرگويي بي پايه نيست اين خواص تجربه شده اي است كه همه اقوام و ملل آنها را ديده يا شنيده اند آنچه كه مهم است اين است كه بشر روي چه علت با داشتن چنين سرمايه حيات بخشي ، در درد بيگانگي از انسان ها دست و پا مي زند؟ به نظر مي رسد رهبران روحي ما. در امتداد قرون اعصار، درباره تفسير محبت اشتباه بزرگي كرده اند، كه تا از آن اشتباه برنگردند، هيچ چاره اي براي دردهاي انسان سوز بيگانگي از انسان ها وجود نخواهد داشت .
اينان بايستي اصالت محبت را در درون آدميان به يكديگر اثباتكنند ، و به هر طريق واقع جويانه اي كه ممكن است ، انسان ها را به داشتن چنين سرمايه حيات بخش آگاه كنند . با اين موفقيت عظيمي كه فوق همه موفقيت هاي انساني است (كه در كشف اسرار طبيعت و هزاران نوع معرفت و دانش و پيشرفت نصيبش شده است ) مي توانند ادعا كنند كه نه تنها درماني براي دردهاي مهلك بشري پيدا كرده اند، بلكه زندگي انساني در روي زمين را آغاز كرده اند .
منبع : تبيان استان خوزستان
علاقه مندی ها (Bookmarks)