سلام خیلی سعی کردم تا افسردگیمو ازبین ببرم و به ارامش برسم و خیلی هم موثر بوده و الان به آرامش نسبی رسیدم ولی میدونم اگر قرار باشه زندگیم به روال قبل بگذره افسردگیم برمیگرده ازتون راهنمایی میخام نمیدونم از کجا شروع کنم ولی چندموردشو میگم اگر سوالی بود بپرسید مورد اول رفتارای همسرمه اصلا به برنامه منظم زندگی اهمیت نمیده و همه چیز رو درپول میبینه این چندماه که درگیر دادگاه و پس گرفتن پولش والان بعده 8ماه حکم قطعیش اومده و طرف محکوم شده تا حالش خوبه که ماهم ارامش داریم ولی همینکه یه ذره کارش بهم میریزه یا عصبیه فکرمیکنه ازمن و بچه طلبکاره تو خونه بدخلقی میکنه منم هرچی سعی میکنم آرومش کنم فایده نداره به کوچکترین دلیلی بچمو کتک میزنه بهش میگم این بچه هنوز دوسال هم نداره باهاش راه بیا الان بچه توسنیه که رفتاراتو یادمیگیره گوشش بدهکارنیست بچمم دقیقا کاراشو تکرارمیکنه دوتایی باهم کتک و کتک کاری میکنن این وسط من کلافه میشم بعدم به من میگه طرف بچه رو نگیر هرچی بهش میگم بچه است هنوز هیچی نمیفهمه تو باید بهش اهمیت بدی و باتوجه کردنت رامش کنی گوش نمیده بچمم یادگرفته دیگران رو ازمهمون گرفته تا یکی تو خیابون ببینه کتک میزنه و چیزی به سمتش پرت میکنه . شبا تاصبح میشینه فیلم میبینه صدای تلویزیونم زیاده مزاحم خواب ما میشه فردا هم تا ساعت 5بعدازظهر خوابه اگر بچه بره سراغش کتک میخوره منم دوسالو نیم نزدیک به 3سال بخاطر بارداریم و بچه کوچیک و وضعیت زندگیم خونه نشین شدم که افسردم کرد دیگه صبرم تموم شده خسته شدم ازاین بی برنامگی همه روزام تکراری شدن صبح تاشب همش کاره خونه بچم و شوهرم خیلی بریزوبپاش میکنن روزی دوبار خونه رو جارو میزنم همش دارم جمع و جور میکنم همیشه هم خونم بهم ریخته است اطرافیان میگن اینقد خودتو اذیت نکن بذار بریزن و بپاشن شب به شب تمیز کن یا صبح به صبح تمیزکن ولی خودم نمیتونم تحمل کثیفی رو ندارم بهم ریختگی هم عصبیم میکنه همه روز یادرحال تمیزکردن خونه و آشپزی و تمیزکاریم یا خوابم ازاین مدل زندگی کردن خسته شدم شوهرم این مدت که توخونه بودم عادت کرده که همیشه منو تو خونه و آشپزخونه ببینه دلش نمیخاد من بیرون برم ولی خودم برام خیلی سخته قراربوده شهریه مرخصی دانشگاهمو بده برم انتقالی بگیرم برایه واحد دانشگاه که با خونم یه خیابون فاصله داره و برم دانشگاه ولی چندبار بهش یادآوری کردم که شهریور شدو باید برم دنبال کارای دانشگاهم میگه حالاصبرکن ایشالا درست میشه. قراربود برم کلاس شنا و آموزش زبان همش امروز و فردا میکنه میخام یه کار راه بندازم ازاین بیکاری و الافی دربیام یه بهانه دیگه میاره واقعا دیگه تحمل این وضعیت رو ندارم لطفا راهنماییم کنید آرام دل عزیز مینوش جان آقای خاله قزی کاملیای عزیز فرشته مهربان دختربیخیال فرشته اردیبهشت و دیگر دوستان و مدیران محترم لطفا راهنماییم کنید به وضع قبلم برنگردم خیلی برای آرامشم تلاش کردم نمیخام دوباره افسرده بشم
علاقه مندی ها (Bookmarks)