به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 28
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 فروردین 95 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1393-5-10
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,356
    سطح
    20
    Points: 1,356, Level: 20
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New 1 ديگه همسرم رو نميشناسم

    دلم خيلي گرفته، دارم ديونه ميشم، ٢٨ سالمه و مهندسي كامپيوتر خوندم، همسرم ٣٧ ساله و معماري خوندن و البته شغلشون آزاده، ٤ ساله ازدواج كرديم و يه ني ني ٤ ماهه داريم الان، ما عاشق هم بوديم و برا رسيدن به هم خيلي خيلي انتظار كشيديم، اما تو زندگي مشترك هميشه اختلاف داشتيم و الان مدتيه كه خيلي بيشتر شده، سر هر موضوع كوچيك دعوامون ميشه و من حالا مدتهاست فقط گريه ميكنم، خيلي زياد، اونقد كه چشام ديگه تار ميبينه، شايد تأثيرات زايمان باشه اما هرچي كه هست حالم خيلي بده، خيلي وقتا يكيمون كم مياره و ميگيم جدا شيم اما باز تا الان نتونستيم، هر دفعه يكيمون اون يكي رو آروم كرده، اون ميگه ساده به دست نياوردمت كه ساده از دستت بدم .....
    الان با وجود مشكلات زيادمون واقعا منطقي ترين راه جداييه، اما نميتونم اونم نميتونه،خيلي درموندم....
    مشكلات ما سر چيزاي خيلي كوچيكه گاهي اما نميدونم چرا دعوا ميشه، اوايل منم خيلي دادو بيداد ميكردم اما الان ٩٠ درصد أوقات فقط گريه ميكنم، ديگه زبون همو نميفهميم، يه چيز ساده ميگم اون كلي برداشت ميكنه، كلي از من انتظار داره كه باب ميلش باشم مثلا پوششم، ارتباطهام، رفت و آمدهام، وهمه چيزم بايد مطابق با نظر اون باشه اما انتظاراتي كه من از اون دارم با كلي دعوا آخرش قبول ميكنه..... درمونده م

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 24 فروردین 03 [ 05:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,564
    امتیاز
    44,676
    سطح
    100
    Points: 44,676, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,967

    تشکرشده 6,441 در 1,459 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام
    چراهمون تاپیکتون روادامه ندادید.لطفاازهمون تاپیک قبلی پیگیربشیدوجواب سوالات روبدید
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 فروردین 95 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1393-5-10
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,356
    سطح
    20
    Points: 1,356, Level: 20
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اگه ممكنه اينجا جواب بديد چون بنا به دلايلي حتي بعضي اطلاعات كوچيك هم عوض شدن، و در ضمن اون تاپيك الان ديگه پاك شده، ممنونم

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 24 فروردین 03 [ 05:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,564
    امتیاز
    44,676
    سطح
    100
    Points: 44,676, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,967

    تشکرشده 6,441 در 1,459 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام هیلاجان خوش اومدی
    میشه موضوع دعواتون روبگی؟شوهرتون چی میگه؟چکارمیکنه؟شماچطور؟
    بایدبیشترتوضیح بدی مثال بزن...
    توی دعواکدومتون سعی مبکنیدکوتاه بیایدتا آرامش روبرقرارکنید!!
    دوست عزیزهمه زن وشوهرهادعوامبکنن امامدیریت کردنش مهمه...نه اینکه که درست میگه کی غلط...که برنده ست کی بازنده....
    شماکه اینقدرهمودوست داریدچه موضوعی اینقدرمهمع که حاضریدبخاطرش جدابشید...

    - - - Updated - - -

    این همون پستیه که توی تاپیک قبلی نوشتم.
    لطفاتوضیح بدیدبرسرچه موضوعاتی دعواتون میشه
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 فروردین 95 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1393-5-10
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,356
    سطح
    20
    Points: 1,356, Level: 20
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط paiize نمایش پست ها
    سلام هیلاجان خوش اومدی
    میشه موضوع دعواتون روبگی؟شوهرتون چی میگه؟چکارمیکنه؟شماچطور؟
    بایدبیشترتوضیح بدی مثال بزن...
    توی دعواکدومتون سعی مبکنیدکوتاه بیایدتا آرامش روبرقرارکنید!!
    دوست عزیزهمه زن وشوهرهادعوامبکنن امامدیریت کردنش مهمه...نه اینکه که درست میگه کی غلط...که برنده ست کی بازنده....
    شماکه اینقدرهمودوست داریدچه موضوعی اینقدرمهمع که حاضریدبخاطرش جدابشید...

    - - - Updated - - -

    این همون پستیه که توی تاپیک قبلی نوشتم.
    لطفاتوضیح بدیدبرسرچه موضوعاتی دعواتون میشه
    الان چند مورد رو مثال ميزنم اما قبلش اين سوال رو جواب بدم كه كي سعي ميكنه آرامش رو بر قرار كنه؟؟ راستش يكي دو سال اول تقريبا ٩٠ درصد أوقات چه اون مقصر بود و چه من، اين اون بود كه واسه آشتي پيشقدم ميشد و گاهي من روزها طول ميكشيد و هر چقد ميومد آشتي نميكردم اما الان منم سعي كردم از اون ياد بگيرم و وقتي بدونم اشتباه از من بوده عذرخواهي ميكنم و ازش ميخوام برگرديم به آرامشمون، اينكه دعوامون سر چي هست!!! مثلا يه مورد خيلي بزرگش سيگار كشيدن همسرمه، اون قبلا سيگاري بوده اما بعد از ازدواجمون من ازش قول گرفتم ترك كنه و خداييش اينكارو كرد، ٣ سال كنار گذاشت سيگارو، مدتي بود وقتي دعوامون ميشد ميرفت يه پاكت ميخريد، بعدش كه آشتي ميكرديم و ميفهميدم پاكت رو بهم ميداد كه دور بريزمش، گاهي فقط يه دونه كشيده بود و من بقيه رو دور ميريختم، تا هفته پيش با دوستامون رفتيم سفر، اونا سيگاري بودن و ما كه تو سفر هم دعوامون شد (البته ما هردومون عادت نداريم مسائل مون رو پيش بقيه به راحتي نشون بديم بخصوص من، و توي اين سفر هم فقط خودمون ميدونستيم مشكل داريم وپيش بقيه سعي ميكرديم عادي رفتار كنيم ) همسرم از درستش سيگار ميگرفت و گاهي ميكشيد، سر اين موضوع دعوامون خيلي بيشتر شد!! و بعد از سفر كسي كه ٣ سال ترك كرده بود به من ميگه نميتونم كنار بذارم، شايد از اين به بعد گاهي بخوام بكشم، اين جوابيه كه به من ميده و براي من غير قبل بخششه، من اصلا با اين قضيه نميتونم كنار بيام، اون خيلي به پوشش من گير ميده و وقتي اعتراض ميكنم ميگه از دوست داشتنه كه حشود ميشم كسي نگات كنه، اگه خيلي بحث رو ادامه بدم ميگه اين مسئله ناموسيه و با هيچي قابل مقايسه نيست، آخرش هم من جوري ميپوشم كه اون ميخواد، تو خيابون يا محيط تحصيلم خيلي رو نگاه جنس مخالف رو حرف زد نشون با من حساسه، تو ارتباطاي خونوادگي مون همينطور،آخرش من كاري ميكنم كه اون راضي باشه، قبل بچه دار شدنمون، همش برا اينكه منو راضي كنه ميگفت تو قبول كن خودم همه كاراشو ميكنم، هروقت ميگفتم ميترسم تجربه اي ندارم، دست تنهام، ميگفت پس من اينجا چيكارم، خودم مثه كوه پشتتم، اما حالا تو كاراي بچه منو تنها ميذاره، نه اينكه كمك نكنه، اما خيلي كم، و اين اصلا با حرفاي روز اولش يكي نيست، هردومون عاشق ني ني مونيم، اون كه از روز اول ازدواجمون بچه ميخواست، اما من گاهي خيلي خسته ميشم و اون اصلا نميبينه، قبلنا اگه اشكمو ميديد، اينقد دورو برم ميچرخيد تا آروم شم، ميگفت تحمل ديدن يه قطره اشكتو ندارم، اما حالا بهم ميگه اينا همش بازيه، فيلمته، بعدشم ميزنه ميره بيرون، برا آشتي كه مياد ميگم تا دو دقيقه پيش اينو گفتي ميگه وقتي گريه ميكني تحمل ديدن گريه تو ندارم عصبي ميشم، خلاصه خيلي مسائل مون زياده اما گاهي شروعش با چيزاي كوچيكه ولي كار به أعصاب خوردي و دادوبيداد و گريه كردن من ميكشه

  6. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,963
    امتیاز
    33,192
    سطح
    100
    Points: 33,192, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,385

    تشکرشده 6,356 در 1,788 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Hila نمایش پست ها
    اون ميگه ساده به دست نياوردمت كه ساده از دستت بدم .........، يه چيز ساده ميگم اون كلي برداشت ميكنه،..... كلي از من انتظار داره كه باب ميلش باشم مثلا پوششم، ارتباطهام، رفت و آمدهام، وهمه چيزم بايد مطابق با نظر اون باشه



    سلام مشخصه که شوهرت زیاد دوستت
    داره تا اینجا بهت تبریک میگم.


    اما دوست داشتنش بانوعی تعصب بیشترازمعمول وترس ازدست دادن همراهه. اینکه میگی یه چیزساده میگم کلی برداشت میکنه ریشه ش به نظرم دراینه گاهی یایک دوره ای مطمئن نیست که دوسش داری وتوی حرفایی که بایه منظور دیگه میگی دنبال بیرون کشیدن چنین منظوری هست که تودوسش نداری...

    این قسمت هم ازپست آخرت بازاینو تأییدمیکنه

    [QUOTE=Hila;345134] اما حالا بهم ميگه اينا همش بازيه، فيلمته، بعدشم ميزنه ميره بيرون، [/QUOTE‏]‏

    شوهرت تشنه محبت وگرمای بیشتر در روابطته او به اوج میرسه اگه این گرماومحبت روبگیره وباورکنه بنابراین احتمالا سرچیزای کوچیک امتحانت میکنه مثلا :اگه ازسرکاربیاد خونه وپیشت نشسته باشه وتو به بهانه ای غیرازآوردن چای نشینی پیشش شایداون موقع چیزی بهت نگه وبروی خودش نیاره ولی یکساعت بعداگه مثلابانظرش درمورد بازیگریک فیلم هم عقیده نباشی اونو ربط میده به دوس نداشتن تو وممکنه ازش ی چالش درست کنه .



    برعکس اگه گرمای دوس داشتنت روحس کنه اگه به فرض تو مثلا یه ضرر اقتصادی هم بهش زده باشی که درشرایط مشابه بهترین شوهرها زنشون روسرزنش میکنن اوتو رو سرزنش نخواهد کرد.


    بنابراین سعی کن قلق رفتاربا این شوهر رو بدست بیاری وبهش صادقانه محبت کنی تاببینی چقدرشوهرفداکاروبامحبتیه بخصوص وبخصوص زمانی که داره امتحانت میکنه مثلا موقعی ازسرکارمیاد خونه اگه کسی زنگ زد سعی کن مکالمه روباهاش به خاطرشوهرت کم کنی. همیشه سعی کن جملاتت رو صحیح ادا کنی تا به دل نگیره مثلا اگه مدل موهاش رو دوس نداشتی بهش بگو بیااین یه مدل رو هم امتحان کن ببین اینم بهت میاد؟


    دیگه بقیش بایدبیاددست خودت. یه کوچولو هم تیزباشی وخلاقیت داشته باشی.


    احتمالا شما هم ازنظر ظاهر جزو زنان جذاب باشی اگه اینطوره سعی کن در آرایش کردنت وقتی تنها میخای جایی بری که شوهرت نیست بازمانی که برای شوهرت یادرکنارشوهرت قراره آرایش داشته باشی فرق داشته باشه(این یه مثال بود برای اینکه حس شوهرت روبیشتردرک کنی)

    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
    ویرایش توسط ammin : دوشنبه 27 مرداد 93 در ساعت 20:44

  7. 5 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 01 شهریور 93), del (شنبه 22 شهریور 93), deljoo_deltang (جمعه 21 شهریور 93), paiize (چهارشنبه 29 مرداد 93), بالهای صداقت (دوشنبه 27 مرداد 93)

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 فروردین 95 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1393-5-10
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,356
    سطح
    20
    Points: 1,356, Level: 20
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام، اول از اينكه دير جواب دادم متاسفم، با وجود نيني م وقت زيادي برام نميمونه، وقتي هم همسرم خونه باشه قاعدتاً وقتمون با هم ميگذره، شما به چيزي اشاره كردين كه من بارها از همسرم موقع دعوا يا بعدش آشتي شنيدم، خيلي وقتا به من ميگه: ' بزرگترين ترس زندگيم از دست دادن توئه، چرا نميفهمي! '
    من قبول دارم آدمي هستم كه به راحتي از موضع خودم كوتاه نميام، و از نظر اون خودخواه ومغرورم، اما اين همش نيست، نميدونم چرا ما راجع به هم مثه هم فكر ميكنيم، منم خيلي وقتا فكر ميكنم اين اونه كه خودخواهه وحق صد درصد با منه. شايد باورتون نشه، الان اگه بخوام مثال بزنم يادم نمياد بگم سرچي دعوامون ميشه، اينقد كه گاهي مسأله پيش پا افتاده ست. فقط اينو ميدونم ديگه اين دعواها خيلي زياد شده و اون بهم ميگه اين قهر كردناي تو زياد شده! ما به دليل محل زندگيمون از خونواده هامون دور هستيم ولي اگه حتي تو يه شهر و خيابون هم زندگي ميكرديم من با شناختي كه از خودم دارم اهل اين نيستم كه ساده مسائلمو باز كنم، بيان كنم، حتي پيش خونواده م، ترجيح ميدم اون ديگه آخرين قدم باشه، اگه بالاخره خودمون نتونستيم به نتيجه برسيم و واقعا بريديم بعد خونواده ها رو در جريان بذاريم، همسرم از روز اول اين مسأله رو بخاطر من رعايت كرده اما گاهي اعتراض ميكنه و ميگه با اخلاقي كه تو داري حتي نميذاري پيش شخص سومي مسائلمون رو مطرح كنيم كه يكي غير از خودمون بگه حق با كيه! بارها پيشنهاد داد بريم پيش مشاور، أما اينجا مشاور ايراني نداره و خودش با من مواقفه كه هر مشاور ديگه اي به دليل اختلاف فرهنگ و خيلي مسائل ديگه نميتونه راهنماي خوبي برا ما باشه،همسرم حتي اين مساله رو بيان ميكنه كه مشاور اروپايي در صورت وجود مشكل گاهي به راحتي طلاق رو پيشنهاد ميدن و اين أونو ميترسونه.
    ما مثه ديونه ها شديم گاهي در لحظه همون تو أوج دعوا همديگه رو بدست مياريم دوباره، و از اينكه همديگه رو آزار داديم زجر ميكشيم، نميدونم چرا بعدش دوباره يادمون ميره و باز نميتونيم از خواسته هامون بگذريم و باز همون آش و همون كاسه.......

  9. کاربر روبرو از پست مفید Hila تشکرکرده است .

    ammin (چهارشنبه 29 مرداد 93)

  10. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,963
    امتیاز
    33,192
    سطح
    100
    Points: 33,192, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,385

    تشکرشده 6,356 در 1,788 پست

    Rep Power
    0
    Array
    روش قهرکردن درمورد شخصیتی مث شوهرشما نه تنها جواب نمیده باعث فشار روحی به هر دوتاتون میشه..حتی بعداز بدترین دعواها باهاش قهر نشو.گاهی لازمه به شیوه صبرومدارا بری جلو. اگه بخواهیم یکی به میخ بزنیم یکی به نعل وشخصیت شمارو هم درنظربگیریم،ضمن اینکه همچنان مطالب پست بالا رو درنظرمی گیرید،برای قانع کردنش به منظور درک بیشترشماوترک یا انجام یک رفتارخاص نسبت به شما،نیازبه این داریدجرأت مندانه احساست رو از رفتاری که دوست نداری، بهش بگی وکاملا بتونی قانعش کنی ابتداممکنه کمی غربزنه ومتهمت کنه به دوست نداشتن بایدصبرکنی وازواکنش لجبازانه استفاده نکنی ای کاش یه مثال ازاختلاف نظرها توی پستت بود تابهتر راهنمایی میشدی.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 فروردین 95 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1393-5-10
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,356
    سطح
    20
    Points: 1,356, Level: 20
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    الان ساعت ٣ شبه و من با وجود خستگي زيادم اصلا نميتونم بخوابم، بذاريد يه چيز رو صادقه بگم، من نميدونم چرا ما عاشق همديگه شديم!!! چونكه اگه بخوام از نظر شخصيتي خودمون رو مقايسه كنم كاملا با هم متضاديم، مثلا اينكه همسرم رشته أولي كه خوندن پرستاري هستش اينو تو تاپيك قبلي هم گفته بودم اما اينجا عنوان نكردم چونكه ايشون اصلا تو اين رشته كار نميكنن، چونكه به هيچ عنوان كار دولتي رو قبول ندارن و به اصطلاح خودشون آقا بالاسر رو نميتونن تحمل كنن، همينطور يه كار روتين وتكراري براش غير قابل تحمله، و اينكه ساعت كاري مشخصي داشته باشه، اين چيزيه كه خودش ميگه، اما الان تو رشته معماري و با توجه به اينكه شركت خودش رو داره كاملا راضيه، هرچند كه ريسك مادي تو كارش خيلي هست، البته منم خوشحالم چون شغل بهتريه و درآمد بيشتري داره، اما اينو گفتم كه بگم من دقيقا عكس همسرمم، من پيش از ازدواجم كارمند يه اداره دولتي بودم، يه شغل اداري با يه درآمد مشخص و بدون ريسك رو ترجيح ميدم، يه فرق ديگه ما اينه من كاملا حسابگر و دقيق هستم ولي همسرم خير، يه جوري كه تمام حساب كتاب زندگيمون دست منه، از قسط و قبض گرفته تا پس اندازو وهزينه ها، در واقع اون از هيچي خبر نداره و دقيق بودن من رو بخاطر رشته تحصيليم ميدونه و هميشه ميگه خوشحالم از اينكه تو اينقد دقيق و برنامه ريز هستي، يه فرق ديگه اينه كه اون خيلي شلوغ و اجتماعي و پر هيجان و كمي ماجراجو هستش اما برعكس اون من آروم و كمي مغرور و محافظه كارم، گاهي مثلا من آرامش يه گوشه دنج نشستن و يه كتاب خوندن رو دوست دارم و اون يه مراسم يا مهموني رفتن و تو جمع بودن رو، البته يه نكته مثبت همسرم رو بگم اينه هرگز حتي يه بار بدون من مهموني يا جايي نميره، اصلا أهل رفيق بازي نيست و اگه جايي من نخوام باهاش برم اونم نميره، بازم ميام مينويسم اما اينارو گفتم كه بگم اين تفاوتا گاهي باعث اختلاف نظر و دعوا ميشه

  12. کاربر روبرو از پست مفید Hila تشکرکرده است .

    ammin (شنبه 01 شهریور 93)

  13. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 مرداد 98 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1391-9-30
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    6,685
    سطح
    53
    Points: 6,685, Level: 53
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 251 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام هیلا جان
    پستتو خوندم دلم نیومد برات جوابی نذارم.
    شما و همسرتون همدیگه رو دوست دارین بچه تونو عاشقانه دوست دارین. اهل خیانت و کتک کاری و اعتیاد و ... نیستین.
    شما فقط تفاوتهای رفتاری و احساسی باهم دارین و در مورد خودتون غصه پروری دارین. گاهی شوهرم بهم می گفت تو خودت دلت می خواد تنش و ناراحتی داشته باشی. بعدها فهمیدم من از لحظاتی که می تونستم شاد باشم الکی بخندم و بیخیال باشم یک تراژدی درست می کردم.
    عواقب زایمان هم باعث تشدید اساسات منفی در شما شده. به زندگیتون تنوع و هیجان بدهید. لطفا به مسئله یا چیزی پیله نکنین. بی خودی و باهم بخندین فیلمهای طنز یا عاشقانه ببینین از اتفاقات بامزه دوران دانشجویی تون تعریف کنین.
    بی برنامه نصف شب یا صبح زود بزنین بیرون و بگردین. گاهی بچه رو به مادرتون بسپرین و خودتون باهم باشین.
    در یک کلام هیجانی باشین. باور کنین اولش سخته و شاید کمی تظاهر نیاز باشه ولی به مرور روحیه خودتونم شاد میشه.
    زندگیتون مشکل حادی نداره که مدام حرف جدایی رو بیارین و تابوها رو بشکنین. باور کنین زمانی در بدترین شرایط دعوا و کتک کاری و تحقیر پیش فامیل ما حرف طلاق نزدیم چون اگر می زدیم الان دخترم آواره و سرشکسته بود.

  14. کاربر روبرو از پست مفید suzana تشکرکرده است .

    deljoo_deltang (جمعه 21 شهریور 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.