به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array

    مشکل من با ذهنیت اشتباه دیگران نسبت به خودم! (اختلاف با اطرافیانم در تعیین زمان ازدواج!)

    سلام دوستان همدردی،
    امیدوارم خوب و خوش سلامت باشین.

    یک مشکل کوچیکی برام پیش اومده، خیلی دوست دارم بی تنش و بحثی و درنهایت آرامش حل بشه، خودم ترجیحا خواستم با حرف زدن منطقی حلش کنم اما متاسفانه هرکار میکنم شکست میخورم، موفق نمیشم:( شایدم کلمات و جملات خوبی و برای بیان خواسته ام انتخاب نمیکنم، میشه شما کمکم کنین.
    پیشا پیش از همتون ممنونم.


    من یسری برنامه ریزی برای زندگیم کردم، که در نهایت تا دو سال آینده به نقطه ای که مد نظرم میرسم. ( حالا یا به خود اون نقطه میرسم یا به هفتاد، هشتاد درصدش)

    اما اگه ازدواج کنم، ممکنه حتی به بیست سی درصدشم حداقل در دوسال آینده نرسم! برای همین در این برنامه ریزی دوساله ام، مقوله ازدواج و کنار گذاشتم.

    اما متاسفانه، فامیل بخصوص خاله ام و مامانم اینکار منو منطقی نمیدونن، نمیخوام ناراحتشون کنم یا ناامید، مثه قبل نیستم ایندفعه قصد ازدواج و دارم، اما فقط میخوام تا 25 سالگی به تعویق بیوفته.همین!

    متاسفانه با مامانم صحبت کردم و حالا همه فکر میکنن من اصلا نمیخوام ازدواج کنم و متاسفانه شرایط بدتری مهیا شده، مامانم و خالم قرار خواستگاری میذارن اونم بدونی که به من بگن!!!!

    مثلا صبح روزی که قراره خواستگار بیاد تازه من مطلع میشم اونم تازه اگه خودم زرنگ باشم و از نشونه ها بفهمم ورگرنه ممکنه حتی تا دقیقه نود هم مطلع نشم.

    وقتی با این خواستگاری های از پیش تعیین نشده برام، مواجه میشم حس بدی پیدا میکنم .طوری میشم که دیگه اصلا از ازدواج متنفر میشم.

    متاسفانه هرجا هم که میرم حرف ازدواجه، دوستام ، فامیل و خانواده همه فکر میکنن من نمیخوام اصلا ازدواج کنم برای همین هر جایی که میرم تا منو میبینن انگار کلمه * ازدواج * و دیدن شروع میکنن از خوبیای ازدواج میگن!!!!
    از همه بدتر بهم میگن خیلی دیر شده، الان وقت ازدواج دختره، نه 25 سالگی!!!!

    آخه ازدواج که سن نمیشناسه بستگی داره کی به اون حد آمادگی برسی، و هم کفوت و پیدا کنی. جالبه که ما تو خانواده هامون ازدواج های موفقی داشتیم و اکثرا هم در سن 26 27 ازدواج کردن.
    حتی مادر خودم 26 سالگی بعد از فوق لیسانسشون ازدواج کردن .

    میشه دوستان کمکم کنین تا بتونم این ذهنیت غلطی که همه نسبت به من پیدا کردن و پاک کنم؟ من نمیخوام همه فکر کنن من قصد ازدواج ندارم یا نمیخوام ازدواج کنم، یا هرجایی که میرم شروع کنن از ازدواج صحبت کردن.

    اینطوری بیشتر از ازدواج کردن زده میشم.


    من فقط میخوام اطرافیانم درک کنن که ازدواج برای من در این دوسال میشه ترمز!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : شنبه 25 مرداد 93 در ساعت 14:37

  2. 4 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 29 مرداد 93), m.reza91 (شنبه 25 مرداد 93), redalatkhah (یکشنبه 26 مرداد 93), ستیلا (سه شنبه 28 مرداد 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    دختر بی خیال عزیزم
    سلام. خوبی؟
    آخه چرا فکر می کنی ازدواج ترمزته؟
    ببین دیدی می گن ازدواج کنی سر و سامان می گیری؟
    چرا می گن سر و سامان؟ چون واقعا وقتی ازدواج کنی تکلیفت با خودت معلوم میشه. می فهمی چند چندی. می تونی راحت برنامه ریزی کنی.
    اما الان چی؟
    دقیقا وقتی که یه کار مهم داری همون موقع(من نمی دونم چرا این قدر خواستگاران وقت شناس هستن!:) ) همون وسطش یک خواستگار میاد. هر چی کار مهم تر باشه اون خواستگاره هم انگار مهم تر میشه و دیگه بقیه اش را خودت حتما تجربه داری و نمی گم.
    منظورم اینه که بسه دیگه این قدر بلاتکلیفی!
    ببین من هم اوایل یه همچین فکری داشتم که الان واقعا بهش می خندم!
    اولین تاپیک من بود البته.
    ولی الان که نگاه می کنم می بینم اگر همون دوران کارشناسی حتی ازدواج می کردم پایان نامه ام هم بهتر می شد. از بس که من تو این مدت دغدغه داشتم.
    اگه ازدواج می کردم فکرم از آیندم راحت بود. من دوستی داشتم که ازدواج کرده بود و راحت درس می خوند. کنکور ارشد داد و قبول شد و بعد هم پایان نامه ارشدش را سر موقع تموم کرد(فقط بچه نداشت).درسته مثلا یه سری دغدغه های غذا چی بپزم و ... داشت ولی مطمئنم دغدغه های منو نداشت. تو این دو سال بدبخت شدم این قدر که نمی تونستم تمرکز کنم. اگر یه همسر مثل خودم داشتم و درکم می کرد(مثل دوستم) خیلی راحت تر مسیرم را پیش می رفتم.
    الان هم می دونم اگر تکلیفم معلوم بشه راحت تر مسیرم را ادامه می دم.
    اون آدمه مهمه! تاپیک های آویژه را بخون. اون موقع ها اتفاقی تو همین سایت با سرچ کلمه پایان نامه دیدم. خودش متوجه نبوده ولی وجود همسرش به نظرم خیلی براش خوب بوده.

    دوست خوبم امیدوارم سر و سامان بگیری و یک همسری که بتونه تو را درک کنه پیدا کنی این جوری نه تنها ازدواج ترمزت نمیشه بلکه باعث میشه شتاب بگیری!!! چون دغدغه و استرس انتخاب و... نداری!
    الهی خوشبخت بشی
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  4. 9 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    meysamm (چهارشنبه 05 فروردین 94), Nilofar mordab (یکشنبه 26 مرداد 93), redalatkhah (یکشنبه 26 مرداد 93), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 26 مرداد 93), آرام دل (یکشنبه 26 مرداد 93), دختر بیخیال (یکشنبه 26 مرداد 93), ستیلا (سه شنبه 28 مرداد 93), شیدا. (یکشنبه 26 مرداد 93), صبا_2009 (یکشنبه 26 مرداد 93)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلام خانوم مصباح الهدی گرامی
    ممنون ، من خوبم ! شما خوبین؟

    شما هم که حرفای مادرم و دوستام و اطرافیان و زدین!(حالا من نمیدونم ایراد از طرز فکرمه یا قدرت بیان بدی که دارم!!!)

    چرا همه اینطوری فکر میکنن ؟ من که نگفتم که ازدواج درکل ترمزه برام!(من فقط گفتم یک برنامه ریزی فشرده برای خودم انجام دادم که نمیتونم فعلا به ازدواج فکر کنم!)

    بعدشم بیشتر دغدغه من برای خودم نیست بیشتر دلسوزی و دغدغه ام برای شخص مقابله که قراره همسر آینده من بشه.!!!
    بذار اصلا یجور دیگه حرفم و بزنم :

    اولا ازدواج خوبه ، میدونم ، همه اینارو میدونم که اگه شریک زندگیمو خوب انتخاب کنم ، ممکنه آینده ای خیلی بهتر از اینی که تو ذهنم دارم و تو برنامه هام برای خودم ترسیم کردم، داشته باشم! (البته اکثرا اطرافیان و دوستام و که میبینم ازدواج کردن، از برنامه هاشون عقب افتادن!)


    تازه اکثر خواستگارا سنین 27 و 28 سال هستن،شرایط ازدواجشون هم فراهمه ، تقریبا تو زندگیشون از لحاظ تحصیلی و مالی به یک ثباتی رسیدن.(حداقل از نظر من و خانوادم(چون زیاد تو مسایل مالی سختگیر نیستیم! بیشتر برامون مسایل اخلاقی مهمه!))
    بعبارتی اکثرا دیگه همسر میخواین و میخواین زندگیشونو شروع کنن!
    باز حداقل اگه 24 ، 25 سال بودن و مثله خودم هنوز درحال ادامه تحصیل بودن مشکلی نداشتم، خب میگفتم تا طرف مقابلم بخواد شرایطشو فراهم کنه منم وقت دارم تا به اون حد آمادگی ای که لازمه برسم.

    اما من الان آمادگیشو ندارم که بخوام یک زندگی و شروع کنم، یعنی احساس میکنم برای یک آدم خیلی باارزش که با هزار امید و آرزو میخواد ازدواج کنه ، نمیتونم آنچنان که لیاقتشو داره وقت بذارم!
    میدونم نمیتونم همسر خوبی براشون باشم. (خدایی برای بعضیاشون دلم میسوخت که منو بهشون معرفی کردن.)

    تاپیک آویژه عزیز و شمارو قبلا خوندم، (آخه من این مشکل و با خانوادم خیلی وقته که دارم از زمان پایان نامه خودم این مشکل و داشتم برای همین سرچ هایی هم در خصوص مشکلم داشتم)

    فکر هم میکردم شاید به ذهن کسی برای مشکلم راه حلی نرسه، اما دیگه تیری بود در تاریکی! گفتم شاید کسی اینجا تجربه ای داشته باشه در اختیارم بذارن!

    اینم میدونم اکثرا حق و به خانوادم میدین.

    البته شایدم خیلیاتون فکر میکنین این اصلا مشکل نیست، اما واقعا وقتی هرجایی که میرم همه از ازدواج حرف میزنن و سختگیری من نسبت به این موضوع ، اعصابم خورد میشه حس میکنم دیگه نسبت به این کلمه آلرژی پیدا کردم. (آخه از نظر خودم اصلا سختگیر نیستم!)

    دوست خوبم امیدوارم سر و سامان بگیری و یک همسری که بتونه تو را درک کنه پیدا کنی این جوری نه تنها ازدواج ترمزت نمیشه بلکه باعث میشه شتاب بگیری!!! چون دغدغه و استرس انتخاب و... نداری!
    ممنون، همچنین.

    شایدم شما درست میگی، من تا اسم ازدواج و خواستگاری میشنوم استرس شدیدی میگیرم و همش دوست دارم فرار کنم.
    شاید این حال من بعد از انتخابم خوب بشه .ممکن هم هست جاشو به هزار استرس و دغدغه دیگه بده.
    آخه من معتقدم هر دوره ای دغدغه و مشکلات خاص خودشو داره.
    مشکلات هیچوقت تموم نمیشن، فقط تغییر شکل میدن!

    پس شما کلا با من مخالف بودی با اطرافیانم موافق!
    و یک راه حل آروم برای قانع کردن مامان عزیزم نداشتی؟
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : یکشنبه 26 مرداد 93 در ساعت 19:40

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام.

    معلوم نیست در آینده هم فردی با خصوصیات مشابه فردی که امروز از شما خواستگاری میکنه سر راهت قرار بگیره.
    دو سال بعد کجا هستی؟
    اگه الان 23 ساله باشی یعنی هنوز لیسانسی. دو سال بعد یا فوق لیسانست رو گرفتی یا دانشجوی دکترا هستی.
    یا یک شغل خیلی عالی داری.
    در بهترین حالت دو سال دیگه دقیقا تو قله 100 اهدافت هستی. درسته؟

    خب بیا خودت رو تحلیل کن. ازدواج کجای زندگیت قرار داره، 10 سال دیگه چی؟
    اگه اون اهدافت بجای دو سال 4سال طول بکشه ولی بجاش با کسی ازدواج کنی که ممکنه دیگه سر راهت قرار نگیره، که ایده آل باشه، ارزشش بیشتره یا اون دوسال جلو بودن و بدون همسر ایده آل؟؟

  7. 6 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    redalatkhah (یکشنبه 26 مرداد 93), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 26 مرداد 93), مصباح الهدی (یکشنبه 26 مرداد 93), دختر بیخیال (یکشنبه 26 مرداد 93), ستیلا (سه شنبه 28 مرداد 93), شیدا. (یکشنبه 26 مرداد 93)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    سلام خانم دختر بیخیال
    بهم پیشنهاد داده بودین که پستهام رو کوتاه بنویسم و رنگی ، استثنائا توی تاپیک شما کوتاه مینویسم ولی دیگه رنگی نوشتن رو نمیتونم کاری بکنم براش ، اخه مردم بعدش چی میگن پشت سرم

    یک چیزهایی هست تو زندگی که هم خودت میتونی با پرداختن بهاش تجربه کنی ، هم میتونی از تجربه دیگران رایگان استفاده کنی ، گاهی اوقات این بها ، عمر هست ، ولی متاسفانه عمر چیزی هست که فقط زمانیکه از دستش دادی قدرش رو میدونی و البته دیگه هیچ فایده ای نداره.

    من هم ورژن شما بودم البته از نوع پسرش ، فکر میکردم ازدواج مانع از رسیدن به اهدافم میشه ، زمانی که درسم تموم شده بود ، به خودم و دیگران میگفتم ، حالا باشه بعد ازدواج میکنم ، فلان ماشین رو بخرم ، فلان خونه رو بخرم ، فلان شرکت رو بزنم ، به فلان ثروت برسم ، فلان کار رو بکنم و.... و یک چشم بهم زدم دیدم بهترین سالهای عمرم که دیگه هیچ وقت قابل برگشت نیستن رو به تنهایی سپری کردم ... متاسفانه یا خوشبختانه دهه سوم زندگی بخاطر تنوع ها و غیر یکنواختی که داره خیلی سریعتر از اون چیزی که فکر میکنی میگذره ... یک چشم بهم میزنی 27...28...30...

    پیشنهاد من برای شما اینه که اصلا فکر نکنیدازدواج در مسیر پیشرفت شما یک مانع هست ، ازدواج رو یک جاده موازی با اهداف دیگه زندگیتون تصور کنید. برای همین اهدافتون رو داشته باشید ، ولی در قبال ازدواج به هیچ وجه گارد نگیرید ، فرصتهایی که براتون به وجود میاد رو قشنگ بررسی کنید ، و همه چیز رو هم به خدا بسپارید . اگر خوب بودن که وارد بقیه مراحل میشید و در کنارش به اهدافتون هم میرسید و اگر نامناسب بودن که شما چیزی رو از دست ندادید.

    ازدواج یک امر الهی هست پس شک نکنید توی این داستان وسوسه شیطان هم داخل میشه ، یکسری از چیزهایی که به عنوان فکر و خیال و احساس و آینده نگری عنوان میکنید مثل اینکه میگید الان نمیتونم برای طرفم همسر خوبی باشم اینها بیشتر وسوسه شیطان هست .

    پس توصیه من برای شما اینه که اون گاردی رو که دارید از بین ببرید ، و هم برنامه ریزیتون برای اهداف اینده رو داشته باشید ، و اگر غیر از اهداف ایندتون بلحاظ سطح بلوغهای مختلف ، امادگی ازدواج رو دارید ، قشنگ!! و با اشتیاق کامل روی کیسهای ازدواج وقت بزارید و بدون ترس و با توکل به خدا جلو برید. اگر ایمان دارید که خدا بهترین ها رو برای بنده هاش میخواد ، پس شما فقط در مسیر رضایت اون و دستورات اون گام بردارید و نتیجه رو هم به خودش بسپارید.

    موفق باشید.


    أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

    ( زمر / 36 )


  9. 2 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    دختر بیخیال (سه شنبه 28 مرداد 93), ستیلا (سه شنبه 28 مرداد 93)

  10. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط صبا_2009 نمایش پست ها
    سلام.

    معلوم نیست در آینده هم فردی با خصوصیات مشابه فردی که امروز از شما خواستگاری میکنه سر راهت قرار بگیره.
    دو سال بعد کجا هستی؟
    اگه الان 23 ساله باشی یعنی هنوز لیسانسی. دو سال بعد یا فوق لیسانست رو گرفتی یا دانشجوی دکترا هستی.
    یا یک شغل خیلی عالی داری.
    در بهترین حالت دو سال دیگه دقیقا تو قله 100 اهدافت هستی. درسته؟

    خب بیا خودت رو تحلیل کن. ازدواج کجای زندگیت قرار داره، 10 سال دیگه چی؟
    اگه اون اهدافت بجای دو سال 4سال طول بکشه ولی بجاش با کسی ازدواج کنی که ممکنه دیگه سر راهت قرار نگیره، که ایده آل باشه، ارزشش بیشتره یا اون دوسال جلو بودن و بدون همسر ایده آل؟؟

    با سلام خانوم صبا_2009

    ممنون از سوال های چالش برانگیزتون!
    همیشه این سوالات و مادرم ازم میپرسیدن من از جواب دادن بهشون فرار میکردم.
    اما ایندفعه یکم نیاز به فکر کردن داشت ، ترجیح دادم سریعا پاسخ ندم و کمی فکر کنم.
    بنابراین از اینکه دیر پاسخ میدم عذر میخوام.


    اینطور که من از سوالاتتون متوجه شدم ، شما فکر میکنین که من فقط بخاطر درس ، دانشگاه ، ارشد و دکتری و کارو....این قبیل مسایل فعلا ازدواج نکنم.

    اما فقط اینا نیست، برنامه ریزی که من گفتم برای خودم دارم ، فقط معطوف به این مسایل نمیشه.

    حقیقتش من یسری اخلاقیات و عاداتی دارم ، که کمتر مردی میتونه اینارو تحمل کنه، من احساس کردم که اگه با بهترین مرد دنیا هم درحال حاضر ازدواج کنم ، بازم تو زندگیم به مشکل بر بخورم.

    پس بهتره عاداتی که حس میکنم منو به نقطه شکست تو زندگیم میرسونه و ترک کنم.
    اینکار هم یروزه که انجام نمیدن!

    نیاز به زمان داره!

    میتونمم چند مثال براتون بزنم:

    من بیشتر آدمی درونگرایی هستم، گاهی اوقات یهو دوست دارم تنها باشم، تنها بیرون برم ، حتی ساعت ها تنها تو اتاقم بشینم و نقاشی بکشم یا بنویسم یا اصلا بشینم فقط فکر کنم، حالا یا مسایل روزمره یا به یک مسله علمی و درسی!
    این اتفاق زیاد نمیوفته ولی خب همون مدت محدود هم اتفاق میوفته دردسر ساز میشه!
    شما فرض کنین تو همچین مدتی همسر من ، از من توجه بیشتری بخواد این رفتار من بدتر ایشونو دلسرد میکنه.

    یا اینکه من اکثرا کاری و انجام میدم که بهش علاقه دارم، بزور کاری و نمیتونم انجام بدم (البته نمیتونم که نه، دوست ندارم که انجام بدم.)
    اکثرا کاریو که حوصله اشو داشته باشم انجام میدم، ممکنه یک تایمی حوصله یکاری و داشته باشم و با شوق و ذوق انجامش بدم بعد یک تایم دیگه حوصله همون کار هم نداشته باشم.

    مثلا همین پست و من چند روزه میخواستم تایپ کنم ، اما حوصله تایپ کردن نداشتم!
    اما بجاش پست های دیگه تو تاپیک های دیگه تایپ کردم و گذاشتم !

    این حالتمو دوست ندارم ، و حتما باید قبل ازدواج این حالتمو درست کنم و اینکار نیاز به زمان داره.
    چون اینحالتم و اکثرا درک نمیکنن و اطراقیانمو ناراحت میکنم و من از اینکار متنفرم.
    مثلا دوستم بعد از یک ماه باهام قرار گذاشته من حوصله جواب پیامشو نداشتم و تاروز قرار جواب ندادم و حتی روز قرار چون تصمیم به ترک عادت گرفته بودم، رفتم و نهایت تا یک ساعت بیشتر نتونستم بمونم و بهانه ای آوردم و از پیششون رفتم.

    خب خالا شما فرض کنین همسر من باشه ، چطور میتونه این رفتار و تحمل کنه!

    این حالات خیلی به ندرت برام پیش میاد اما همون کمش هم باید خیلی کمتر بشه! یا اصلا بوجود نیاد. اصلا دوست ندارم کسی که قراره عزیز ترین کسم بشه اذیت کنم.

    پس حتما باید قبل از ازدواج به یک میزان آمادگی ای برسم، باید بخودم مطمعن باشم که میتونم یک نفر دیگه و خوشبخت کنم، تا از اونطرف انتظار داشته باشم شخص مقابل من هم یکی از اهداف زندگیش خوشبختی و خوشحالی من باشه.

    شاید حرف شما درست باشه ، در آینده من همچین موقعیت هایی برام پیش نیاد، یا پیش بیاد هم شرایط ها کمی پایینتر باشه، اما اولا که ما از آینده خبر نداریم ممکنه برعکس موقعیت بهتری پیش بیاد، اما بازم من خودم فکر میکنم (البته ممکنه اشتباه فکر کنم) که اگه من الان با این خصوصیاتم با صبورترین آدم هم ازدواج کنم به مشکل بخورم ، فوقش نهایت یکبار تحمل میکنه ، دوبار، سه بارو... ده بار! بار صدم دیگه دلخوری براش پیش میاد. چون صحبت یک عمر زندگیه.

    من فکر میکنم، بهتر باشه وقتی این عاداتم و کنار بذارم ، بفکر ازدواج بیوفتم و بعد این مدت حتی با آدمی با شرایط پایین تر از خواستگارهای الانم ؛ ازدواج کنم موفق تر از الان باشم ، چون حداقل اونموقع من از جانب خودم مطمعن میشم و میدونم میتونم بحران های زندگیم و بخوبی مدیریت کنم.و خودمم برای زندگیم بحران نمیسازم!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : سه شنبه 28 مرداد 93 در ساعت 13:49

  11. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    صبا_2009 (سه شنبه 28 مرداد 93)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 خرداد 99 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-21
    نوشته ها
    374
    امتیاز
    9,911
    سطح
    66
    Points: 9,911, Level: 66
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,128

    تشکرشده 851 در 242 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام دختر بیخیال عزیز و بقیه دوستان خوب همدردی.

    خیلی زیاد دلم براتون تنگ شده بود اما متاسفانه فرصت نبود بیام حتی امروز رمزمو گم کرده بودم

    دوست خوبم برای ازدواج اول ببین امادگیشو داری که وارد یه زندگی متفاوت تر از مجردی بشی .هرچند در ازدواج سن مهم هست اما مهترین موضوع درک و شعور زندگی کردن هست.از خودت بپرس ایا به اون سطح رسیدی که بتونی وارد یه زندگی متاهلی بشی .
    دوست عزیز ازدواج نه تنها مانع برای پیشرفتت نیست بلکه ازدواج موفق میتونه تو رو زودتر به اهدافت نزدیک کنه.

    وقتی خواستگار خوب و مناسب میاد به جای مقاومت این اجازه رو به خودت بده برای کسب تجربه بیشتر ازش استفاده کنی حتی اگه به جواب رد ختم بشه.
    فرو افتادن در مقابلِ خدا ؛ تنها راه برخاستن است …

  13. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    اینجور ایده آل گرایی دقیقا مقتضای سنت هست کاملا حرفات رو درک میکنم. خودمم دقیقا یه روزایی همینجوری فکر می کردم.

    نکته اول: اینکه امروز شما تصمیم بگیری ازدواج کنی معنیش این نیست که مثلا 3 ماه دیگه سر سفره عقد نشستی و با فرد ایده آلت ازدواج می کنی. ممکنه تا 4 سال دیگه هم همچنان مجرد باشی و فردی با شرایط منطبق با شما سر راهت قرار نگیره.

    نکته دوم: وقتی عادت به تنهایی و درون گرایی داری تا وقتی که کسی تو زندگیت نیست چطور می خوای این عادت رو برطرف کنی و خودت رو محک بزنی که عاداتت برطرف شده. ببین یه ورزشکار کی می تونه ادا کنه که سطحش رو پیشرفت داده؟ وقتی که تو تمریناش دقیقا تو شرایط مسابقه قرار بگیره.

    زندگی زناشویی و کلا زندگی همیشه حالت پویا داره. یعنی هیچ وقت به اون مرحله نمی رسی که هیچ مساله ای واسه حل کردن نداشته باشی و پات رو بندازی رو پات و بری دنبال خوشی. همیشه یه چالش وجود داره که باید یادبگیری به صورت آنلاین (یعنی همزمان که موتور زندگی روشنه، پره ها داره می چرخه باید دستت رو ببری تو موتور و ایرادش رو برطرف کنی) حلش کنی.

    درسته که ما از آینده خبر نداریم ولی دلیلی وجود نداره که فرصت های حال رو بسوزنیم به امید آینده، قبول داری؟

  14. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    فدایی یار (سه شنبه 28 مرداد 93), مصباح الهدی (سه شنبه 28 مرداد 93), دختر بیخیال (سه شنبه 28 مرداد 93)

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام خانم دختر بی خیال.
    منم اولش مثل سایر دوستان فکر کردم بحث مسایل درسی هست و.. ولی پست دومتون کاملش کرد.

    اما شما اشاره کردید که داشتید توی اقوام کسانی که حدود 26 ازدواج کردند موفق شدند و.. بالاخره همچین غیر عادی نیست..شما خودتون مشکل اصلی خودتون رو ریشه یابی کردید و گفتید این هستش که بقیه فکر می کنند کلا قصد ازدواج ندارید این طرز فکر باعث شده که بقیه به تب و تاب بیفتند با راهکار هایی مثلا شما رو بیش تر به ازدواج ترغیب کنند که گویا داره برای شما عکس هم حتی عمل میکنه...

    اکثر ما ادما کلا دوست ندارند بهشون دستوری چیزی گفته بشه و گر نه باهاش مقابله می کنند... این روند دو جانبه باعث شده از یه طرف شما از ازدواج با رفتار اطرافیان زده بشید و بقیه باز با این رفتار شما که میخواید بهشون بگید به قول خودتون ازدواج یعنی ترمز مقابله کنند... و این طوری هی از ازدواج میگند و..

    خالتون و بقیه از کجا میفهمند شما قصد ازدواج دارید یا نه؟؟ طبیعتا فکر کنم مادرتون باشه..پس باید اول مادرتون رو توجیه کنید خود به خود بقیه توجیه خواهند شد..به هر حال حق دارند اونا نگران باشند... اونا خب میگن با تجربه ی بیش تری داریم شاید فکر می کنند دوسال بعد سرد بشید نسبت به الان چون این سن ها رو رد کردند ولی شما که رد نکردید ... به نظرم بهتره همین طور که برای ما توضیح دادید خصوصی هم برای مادرتون توضیح بدید و بگید دلیلتون چی هست و بگید که این به این معنی نیست که کلا با ازدواج مخالف هستید و یکم هم شما کوتاه بیاید مثلا اجازه ی خواستگار اومدن رو به مادرتون بدید این طوری اونا مخفی کاری نمی کنند ولی بگید مثلا شرط داره که من بدونم یه شناختی از طرف بهم برسه و..
    بعدش که قرار نیست هر روز خواستگار بیاد خب فوقش هم اومد بیاد شما یه صحبتی می کنید و یه تجربه ای هم میشه..حتما تا شما از طرف خوشتون نیاد که بقیه نمیگند به زور ازدواج بشه .و.. شما کافیه بگید از طرف خوشتون نیومده و دیگه به بار دوم هم کار کشیده نمیشه..این طوری این حساسیت ها هم کم میشه .. و دیدگاه بقیه هم هخود به خود عوض میشه..وقتی بقیه میبینند داره براتون خواستگار میاد..

    اما یه ریزه کاری این وسط میمونه ..اگه همین الان شما به دفعه بگید خواستگار بیاد و.. من حس میکنم این حس به مامانتون و.. القا میشه اهان پس این دختره ما واقعا قصد ازدواج ندشات و با اصرار های ما به حقیقت پی برد و.. این طوری باز ممکنه برای شما بدتر بشه..اینو خودتون از پسش بر بیاد که طوری این روند رو انجام بدید که در نهایت شما برنده باشید..


    اما فارغ از این ها من نمی خوام خانم دختر بی خیال نصیحت کنم ولی چند تا چیز میگم...


    اولا این رفتار هایی که شما گفتید لااقل از نظر من غیر طبیعی که نیومد اتفاقا خوب هم شاید باشه..حالا گیریم به زعم شما و همه بد باشه شما چرا زودتر نخواستید تغییر کنید (جوابش رو به خودتون بگید ) اگه نه زودتر متوجه شدید مثلا خییل وقته شروع به تغییر کردید و با توجه به این موضوع بازه دوساله تعیین کردید و.. به نظرم این کار شاید درست نباشه..ادما طوی همین طول زندگیشون هست تغییر می کنند... منم یه زمانی این طوری فکر می کردم اگه قرار باشه تغییر کنم توی رفتارام باید حتما یه بازه ی خاصی باشه..مثلا حدود سه سال پیش همیشه منتظر عید ها یا تابستون ها بودم که مثلا یه کاری بکنم یه تغییر اساسسی چون تعطیل بودم و قت زیاد ولی از وقتی دیدگاهمو به این موضوع عوض کردم ..دیگه اصلا این چیزا برام مهم نیست..درسته هر تغییری زمان لازم خودش رو داره..ولی بحث من این بود میشه این تغییرات رو همراه با جریان زندگی اعمال کرد چه کنار همسر چه بی همسر و..

    دوم این که شما چرا فکر میکنید کسی که قراره همسر شما بشه نباید ادمی باشه که درک و شعور بالایی داشته باشه..شاید توی همین ما بین خواستگاری برای شما اومد بسیار فهمیده و کافیه شما براش این خصوصیات رو توضیح بدید با جزئیتاش رو بعد ازدواج انشالله اون وقت ایشون چرا قبول نکنند...شما که میگید که خیلی کمه..خب یه روز هم ایشون میزارند شما کلا توی حلوت خودتون باشید چه اشکالی مگه داره ..اصلا شاید اون اقا خودش هم بیش تر به این خلوت نیاز داشت مثلا بیش تر از شما حتی


    به هر خال شما الان این حرفو می زنید
    من فکر میکنم، بهتر باشه وقتی این عاداتم و کنار بذارم ، بفکر ازدواج بیوفتم و بعد این مدت حتی با آدمی با شرایط پایین تر از خواستگارهای الانم ؛ ازدواج کنم موفق تر از الان باشم ، چون حداقل اونموقع من از جانب خودم مطمعن میشم و میدونم میتونم بحران های زندگیم و بخوبی مدیریت کنم.و خودمم برای زندگیم بحران نمیسازم!

    از کجا معلوم دو سال بعد که فرصت ها رو از دست دادید (نه به این معنی بود که الزاما خواستگراای بهتری نداشته باشید) بعدش به این نتیجه برسید که اشتباه فکر می کردید !!


    در نهایت بگم ببخشید پستم طولانی شد...ولی من ننوشتم که بگم الان ازدواج بکنید یا نه..انشالله هر موقع هر جونی ازدواج میکنه در بهرتین زمان با بهترین فردش باشه... خواستم دیدگاهمو بهتون بگم.. و این که این قدر ایده ال گرا فکر نکنید شاید بهتر باشه...

  16. 2 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    دختر بیخیال (سه شنبه 28 مرداد 93), صبا_2009 (سه شنبه 28 مرداد 93)

  17. #10
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط محمد 93 نمایش پست ها
    سلام خانم دختر بیخیال
    بهم پیشنهاد داده بودین که پستهام رو کوتاه بنویسم و رنگی ، استثنائا توی تاپیک شما کوتاه مینویسم ولی دیگه رنگی نوشتن رو نمیتونم کاری بکنم براش ، اخه مردم بعدش چی میگن پشت سرم

    یک چیزهایی هست تو زندگی که هم خودت میتونی با پرداختن بهاش تجربه کنی ، هم میتونی از تجربه دیگران رایگان استفاده کنی ، گاهی اوقات این بها ، عمر هست ، ولی متاسفانه عمر چیزی هست که فقط زمانیکه از دستش دادی قدرش رو میدونی و البته دیگه هیچ فایده ای نداره.

    من هم ورژن شما بودم البته از نوع پسرش ، فکر میکردم ازدواج مانع از رسیدن به اهدافم میشه ، زمانی که درسم تموم شده بود ، به خودم و دیگران میگفتم ، حالا باشه بعد ازدواج میکنم ، فلان ماشین رو بخرم ، فلان خونه رو بخرم ، فلان شرکت رو بزنم ، به فلان ثروت برسم ، فلان کار رو بکنم و.... و یک چشم بهم زدم دیدم بهترین سالهای عمرم که دیگه هیچ وقت قابل برگشت نیستن رو به تنهایی سپری کردم ... متاسفانه یا خوشبختانه دهه سوم زندگی بخاطر تنوع ها و غیر یکنواختی که داره خیلی سریعتر از اون چیزی که فکر میکنی میگذره ... یک چشم بهم میزنی 27...28...30...

    پیشنهاد من برای شما اینه که اصلا فکر نکنیدازدواج در مسیر پیشرفت شما یک مانع هست ، ازدواج رو یک جاده موازی با اهداف دیگه زندگیتون تصور کنید. برای همین اهدافتون رو داشته باشید ، ولی در قبال ازدواج به هیچ وجه گارد نگیرید ، فرصتهایی که براتون به وجود میاد رو قشنگ بررسی کنید ، و همه چیز رو هم به خدا بسپارید . اگر خوب بودن که وارد بقیه مراحل میشید و در کنارش به اهدافتون هم میرسید و اگر نامناسب بودن که شما چیزی رو از دست ندادید.

    ازدواج یک امر الهی هست پس شک نکنید توی این داستان وسوسه شیطان هم داخل میشه ، یکسری از چیزهایی که به عنوان فکر و خیال و احساس و آینده نگری عنوان میکنید مثل اینکه میگید الان نمیتونم برای طرفم همسر خوبی باشم اینها بیشتر وسوسه شیطان هست .

    پس توصیه من برای شما اینه که اون گاردی رو که دارید از بین ببرید ، و هم برنامه ریزیتون برای اهداف اینده رو داشته باشید ، و اگر غیر از اهداف ایندتون بلحاظ سطح بلوغهای مختلف ، امادگی ازدواج رو دارید ، قشنگ!! و با اشتیاق کامل روی کیسهای ازدواج وقت بزارید و بدون ترس و با توکل به خدا جلو برید. اگر ایمان دارید که خدا بهترین ها رو برای بنده هاش میخواد ، پس شما فقط در مسیر رضایت اون و دستورات اون گام بردارید و نتیجه رو هم به خودش بسپارید.

    موفق باشید.
    با سلام

    ممنون از راهنمایی جامع تون!

    جالبه پس منم رنگی مینویسم، پشت سرم حرف میزنن!!! نمیدونستم، تازه فکر میکردم، تنوع میدم به چشماشون، ذوق هم میکنن.

    بگذریم،
    درمورد راه حلتون باید بگم من تا حالاشم همینکارو کردم، یعنی غیر از این کار دیگه ای نمیتونستم بکنم، مجبور بودم هرکسی که میاد و بررسی کنم.
    میدونم امر الهیست، اما اجرا شدن این امر یک زمانی داره، زمانشم برای هر شخصی متناسب با روحیات و اخلاقیاتش، متغییره!

    ولی واقعا این بررسی کردن ها، اونم وقتی فکر میکنی زمانش هنوز نرسیده، کمی استرس زاست.

    اینکه میگم هنوز آمادگیشو ندارم هم تو پست قبلیم برای خانوم صبا توضیح دادم.
    خواستین بخونین و نظرتون هم بگین.

    خودم که با توجه به مواردی که از زندگی های مختلف اینجا خوندم حس میکنم بهتره اول این ایرادات و درست کنم بعد بفکر ازدواج بیوفتم. ( اما بازم به فکر خودم اطمینان کامل ندارم)

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستیلا نمایش پست ها
    سلام دختر بیخیال عزیز و بقیه دوستان خوب همدردی.

    خیلی زیاد دلم براتون تنگ شده بود اما متاسفانه فرصت نبود بیام حتی امروز رمزمو گم کرده بودم

    دوست خوبم برای ازدواج اول ببین امادگیشو داری که وارد یه زندگی متفاوت تر از مجردی بشی .هرچند در ازدواج سن مهم هست اما مهترین موضوع درک و شعور زندگی کردن هست.از خودت بپرس ایا به اون سطح رسیدی که بتونی وارد یه زندگی متاهلی بشی .
    دوست عزیز ازدواج نه تنها مانع برای پیشرفتت نیست بلکه ازدواج موفق میتونه تو رو زودتر به اهدافت نزدیک کنه.

    وقتی خواستگار خوب و مناسب میاد به جای مقاومت این اجازه رو به خودت بده برای کسب تجربه بیشتر ازش استفاده کنی حتی اگه به جواب رد ختم بشه.
    سلام خانوم گل

    ممنون همچنین، ما هم همینطور! دلا بهم لوله کشیه!!!!

    درمورد آمادگی نه! حس نمیکنم این آمادگی و هنوز داشته باشم! ( فکر کنم شما پست قبلی منو نخوندین، اونجا کمی درمورد این عدم آمادگیم توضیح دادم)
    هروقت خواستگارزنگ میزنه، حس بدی پیدا میکنم، دوست دارم به یه نحوی کنسل بشه!
    حس بدی میاد سراغم، واقعا دست خودمم نیست.:((

    از خوبی های ازدواج هم میدونم، که اگه انتخاب درستی داشته باشم نه تنها پس رفت نمیکنم، تازه پیشرفت هم میکنم. اما هرچی سعی کردم با این حرفا و وعده ها خودمو آروم کنم، نشده، نهایت تا زمانی که خواستگار نباشه، آرومم .باز تا اسم خواستگاری و ازدواج میاد دوباره بهم میریزم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستیلا نمایش پست ها
    سلام دختر بیخیال عزیز و بقیه دوستان خوب همدردی.

    خیلی زیاد دلم براتون تنگ شده بود اما متاسفانه فرصت نبود بیام حتی امروز رمزمو گم کرده بودم

    دوست خوبم برای ازدواج اول ببین امادگیشو داری که وارد یه زندگی متفاوت تر از مجردی بشی .هرچند در ازدواج سن مهم هست اما مهترین موضوع درک و شعور زندگی کردن هست.از خودت بپرس ایا به اون سطح رسیدی که بتونی وارد یه زندگی متاهلی بشی .
    دوست عزیز ازدواج نه تنها مانع برای پیشرفتت نیست بلکه ازدواج موفق میتونه تو رو زودتر به اهدافت نزدیک کنه.

    وقتی خواستگار خوب و مناسب میاد به جای مقاومت این اجازه رو به خودت بده برای کسب تجربه بیشتر ازش استفاده کنی حتی اگه به جواب رد ختم بشه.
    سلام خانوم گل

    ممنون همچنین، ما هم همینطور! دلا بهم لوله کشیه!!!!

    درمورد آمادگی نه! حس نمیکنم این آمادگی و هنوز داشته باشم! ( فکر کنم شما پست قبلی منو نخوندین، اونجا کمی درمورد این عدم آمادگیم توضیح دادم)
    هروقت خواستگارزنگ میزنه، حس بدی پیدا میکنم، دوست دارم به یه نحوی کنسل بشه!
    حس بدی میاد سراغم، واقعا دست خودمم نیست.:((

    از خوبی های ازدواج هم میدونم، که اگه انتخاب درستی داشته باشم نه تنها پس رفت نمیکنم، تازه پیشرفت هم میکنم. اما هرچی سعی کردم با این حرفا و وعده ها خودمو آروم کنم، نشده، نهایت تا زمانی که خواستگار نباشه، آرومم .باز تا اسم خواستگاری و ازدواج میاد دوباره بهم میریزم.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  18. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    ستیلا (چهارشنبه 29 مرداد 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خواهر شوهرم برام حد و مرز تعیین میکنه
    توسط نشاط زندگی در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 اردیبهشت 96, 11:11
  2. سرنوشت از قبل تعیین شده؟
    توسط saminnaz2 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 29 شهریور 95, 08:45
  3. نظرخواهی : شرایط تعیین شده برای ازدواج
    توسط sobhan13 در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: جمعه 28 تیر 92, 00:10
  4. چطور برای خودم هدف تعیین کنم؟(خواهش می کنم کمکم کنید)
    توسط نیلوفر 62 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 مهر 91, 23:23
  5. بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
    توسط mitra6057 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 28
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 91, 07:28

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.