به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مهر 93 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    200
    سطح
    3
    Points: 200, Level: 3
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اختلاف رفتاری و حتی شاید فرهنگی با خانواده همسر

    سلام دوستان
    یه مشکلی برام پیش امده ممنون میشم راهنماییم کنید
    الان 2 ماه که عقد کردم و یه ماه دیگه هم عروسیمه و مشکلی که هست اینه که اصلاً نمی تونم با خانواده نامزدم کنار بیام.
    الان دقیقاً توضیح میدم قضیه چه جوریه
    همسرم با توجه به محل دانشگاهش و بعداً هم به خاطر محل کارش توی استان ما زندگی می کنه و من بعد آشنایی و چند جلسه صحبت کردن باهاش ازش خاستگاری کردم و خانواده ها رو در جریان گذاشتیم و کل این پروسه هم بیشتر از یه ماه طول نکشید و واسه اولین بار قرار شد من تنهایی برم و با پدر خانمم صحبت کنم که اگه ایشون تایید کردن ما خانوادگی بریم خاستگارری دقیقاً مشکل از اونجا شروع شد که با توجه به این که من از یه استان دیگه با کلی راه رفتم اونجا این جلسه توی پارک برگذار شد و من اصلاً بقیه خانواده ایشون رو ندیدم و خب این واسه من سخت بود چون ما ذاتاً مهمون نوازیم و این رفتار شون واسه من اصلاً خوب نبود و حتی بازتاب خیلی بدی هم پیش خانوادم داشت در حدی که حتی بنا رو بر منصرف کردن من گذاشتن اما خب چون من از اخلاق و رفتار نامزدم خوشم میومد ، با این قضیه کنار امدم و پدر و مادرم هم آبروداری کردن و این قضیه رو حتی به برادر خواهرم هم نگفتن و تو اون جلسه پدر خانمم خیلی بیش از بقیه چیزا به مسئله مالی دقت کردن و حقوق و مزایا و ..... حتی این رو هم پرسیدن که این ماشین هم که میگی مال توه سندش به اسم کیه.
    این مسائل گذشت تا رسیدیم به خاستگاری رسمی و بله برون که توی دو جلسه جدا برگذار شد.
    پدر من یه بازنشسته معمولیه اما خب زمین و ملک هم داره و کلاً ما بچه هاشو هم طوری تربیت کردن که هیچ وقت چشم مون دنبال مال و اموال کس دیگه ای نباشه و همیشه به خودمون تکیه کنیم (هر چند هیچ وقت هم توی زندگی واسه ماها هیچی کم نزاشتن و اقعاً هیچی کم نزاشتن البته با توجه به وسع خودشون)و توی جلسه خاستگاری وقتی من و همسرم رفتیم اتاق به اصطلاح حرف بزنیم بحث این جور چیزا هم مطرح شده بود و خب پدر من هم گفته بوده که چند تیکه زمین و باغ و ... داره
    جلسه بعدی که رفتیم واسه بله برون و ... پدر خانمم بحث این که پدرم یه مقدار زمینشو بده و واسه ما خونه بخره رو مطرح کرد که واقعاً همه شوکه شدن و اینجا اولین نفری که از کوره در رفت خود من بودم چون واقعاً خجالت کشیدم پیش خانوادم که نکنه اینا فکر کنن من این موضوع رو به پدر خانمم گفتم و خلاصه اینا هم گذشت و...
    و بلاخره ما عقد کردیم و الان هم که خب باید توی این فرصت کم جهیزیه تهیه کنیم خانواده همسرم بی خیال بی خیال نشستن خونشون و هر روز من و همسرم 7 صبح که میریم سر کار و 3 کارمون تموم میشه همون بیرون غذا می خوریم و میریم دنبال وسایلا تا 11 شب میرسیم خونه (البته همسرم میره خونه خودش و منم میرم خونمون) خب خانواده من هم انتظار دارن توی این موضوع مهم حداقل پدر مادر خانمم باشن و اینقدی بی خیال نباشن و همه این موضوعات دست به دست هم داده تا من اصلاً از ته قلبم احساس رضایت از داشتن رابطه با خانواده همسرم نداشته باشم و یه باری هم که رفتم خونشون (بعد عقد) واقعاً معذب بودم و به خودشم گفتم و الان از این میترسم که خود این موضوع یه جورایی باعث شروع مشکلات توی زندگیمون بشه و نمی دونم چی کار باید بکنم و واقعاً موندم که چی باید بکنم.
    البته این رو هم باید بگم که خانواده من مشکلی با نامزدم ندارن و درحدی که مثل دوختر خودشون بهش احترام میزارن و هواشو دارن.
    منتظر راهنمایی هاتون هستم

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,443 در 1,460 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام
    من درست متوجه مشکلتون نشدم؟شمامیخوای بدونی باخانواده همسرت جطورباشی؟
    وقتی باهمسرت مشکلی نداشته باشی ودوستش داشته باشی این چیزهادیگه نبایدذهنتون رومشغول کنه!!!خب هرخانواده ای یه اخلاق ورفتاری داره..شمااگه اخلاق همسرتون رومیپسندین پس دیگه نگران رفتارخانوادش نباشید..همه آدمهااونجوری که مامیخوایم نیستن..
    شمافقط همیشه سعی کن احترامشون رونگه داری...چون اونهاپدرومادرهمسرتن...
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  3. 3 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    012 (پنجشنبه 23 مرداد 93), parsa1400 (پنجشنبه 23 مرداد 93), terme00 (پنجشنبه 23 مرداد 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مهر 93 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    200
    سطح
    3
    Points: 200, Level: 3
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون که جواب دادین
    درسته من با همسرم هیچ مشکلی ندارم، و حتی راجب خانوادش هم بهش گفتم هروقت دوست داشته باشه می تونه بره خانوادشو ببینه یا ازمن بخواد ببرمش اما از من نخواد اونجا بمونم چون واقعاً حس خوبی در کنارشون بودن بهم نمی ده.
    و میدونم این داره همسرمو آزار میده که چرا من با خانوادش خوب نیستم(البته احترامشون رو نگه داشتم ما اما خب از ته قلبم ازشون (با توجه به اتفاقاتی که توضیح دادم) راضی نیستم)
    الان موندم چه جوری این قضیه رو مدیریت کنم.

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    برادر خوبم سلام ازدواجتون رو تبریک میگم . همونطور که شما خودتون گفتید شما از دو استان متفاوت هستید و این خودش تفاوتهای فرهنگی رو بیشتر میکنه . البته اختلاف فرهنگی همیشه هست حتی اگه عروس و داماد همسایه دیوار به دیوار هم باشند نمیشه گفت که باید مثل هم فکر کنند و عمل کنند . پس موضوعاتی که گفتید کاملا طبیعی هست . ایشون در مورد شما شناختی نداشتند و طبیعیه که چنین رفتاری داشته باشند . البته به نظر میرسه ایشون در این موارد کمی هم کم تجربه بودند احتمالا همسر شما اولین دختر خانواده بوده که ازدواج میکرده . و چون مدت شناخت شما و همسرتون هم زیاد نبوده و شناخت کافی از هم نداشتید پرسیدن اینجور سوالها خیلی هم دور از ذهن نیست . کسی که میخواد دخترش رو به شما بده حق داره بدونه دخترش چه جور زندگی خواهد کرد و وضعیت مالیش چطور خواهد بود . ایا در مذیقه خواهد بود یا زندگی راحتی خواهد داشت ؟ کسی که میخواد دخترش رو عروس کنه دغدغه های زیادی داره که اینو بعدا وقتی پدر شدید بیشتر متوجه میشید .در مورد خرید های جهیزیه هم بیشتر عروس و دامادها دوست دارند خودشون و با سلیقه خودشون باشه . در مورد هزینه هم نمیدونم تا چه حد تقبل کردند . ولی در حد توانشون ازشون انتظار داشته باشید . همسر خود من اصلا خانواده ام رو تحت فشار قرار نداد و گفت خودمون بعدا خرده خرده تهیه میکنیم . جهیزیه من در اون حدی بود که ایشون هزینه عروسی و خرید عروسی کردند . حالا که همسرتون دختر خوب و فهمیده ایه باهاشون صحبت کنید وبگید که دوست ندارید بار زندگی شما رو دوش خانواده ها باشه و دوست دارید به کمک همسرتون زندگیتونو بسازید . کمک دیگران حتی پدر و مادر با منته و موجبات دخالتهای بعدی رو فراهم میکنه . تنها روی کمک خدا و همدلی همدیگر حساب کنید . موفق و خوشبخت باشید .

  6. 3 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    012 (پنجشنبه 23 مرداد 93), paiize (پنجشنبه 23 مرداد 93), terme00 (پنجشنبه 23 مرداد 93)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    سلام

    شما اول راهی و اینا که گفتی برا اول راه بودن مشکل به نظر نمیاد سخت نگیر . مهم خودتون دوتا هستین و هر یک آینیه دیگری در بازتاب از همسرش نزد خانواده خودش .(متوجه شدی ) . یعنی با اثبات خودت به همسرت میتونی دل خانواده همسرتو بدست بیاری .

    در تکمیل سخن پاییز بانو باید بگم همنطور که به مادر خودت و پدر خودت احترام میزاری به اونا هم احترام بذار . همین .

    یادت باشه اونا قابل تغییر نیستن و این ما هستیم که باید با اونا کنار بیام .

    در کل مبارک باشه . این روزا از زیبا ترین دوران واوج شور جوانی شماست . با این حرفا خرابش نکن و مثل یه خورده سنگ شوتش کن . و از کنارش رد شو و از ذهنت پاک کن تا در آینده برات مشکل نشه .

    در بدترین حالت سعی کن شما مثل یک جنتل من واقعی رفتار کنی و عاقل باشی تصویر امروز شما نشانه شخصیت فردای شماست

    بعضی وقتا مادر پدرا حرکتایی میکنن که به مزاج ما خوش نمیاد . پس با احترام ازش رد شو . و به روشون نیار


    خوبختی فردا در گرو دعای اوناست بدرووووود .

  8. 2 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    paiize (پنجشنبه 23 مرداد 93), terme00 (پنجشنبه 23 مرداد 93)

  9. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,443 در 1,460 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    ببینیداین واقعاسخته واسه یه دخترکه همسرش خانوادش رونخوادوفقط خوددخترروبخواد....اینوتجربه کردم که میگم وباعث اختلافهات زیادی شد...پس باهمسرتون به دیدن خانوادش بریدهرچندکه ازرفتارهاشون خوشتون نیاد...چون بااین کارفقط همسرتون عست که ضربه میخوره وبعدتوی اداره کردن زندگیش به مشکل میخوره..
    جهیزیه که وظیفه نیست یه جورلطفه ازطرف خانواده دختر..سخت نگیرید...من موقع تهیه جهیزیه همش باشوهرم میرفتم یعنی مادرم هم بوداماگاهی دوست داشتم شوهرم نباشه تابامادرم راحت خریدکنم اما حالامیبینم شماناراضی هستی ازاینکه میریدواسه خرید!!!اتفاقااین روزهاقشنگترین روزهای زندگیتون میشن پس سعی کنیدخاطره های خوبی روبه جابزارید..
    درضمن درمورداحساستون نسبت به خانواده همسرتون باخانمتون صحبت نکنیدچون ناراحتی روتحمل میکنه که اگه شمابودیدیک ثانیه هم تحمل نمیکردید...

    - - - Updated - - -

    بانظرواحد عزیزهم موافقم...شمادوتاخانواده غریبه هستیدواسه هم...این سختگیریها ودل نگرانی هاطبیعی هستش...امااگه شمابتونی خودت رونشون بدی بااخلاق ورفتارخوب دیگه جای نگرانی واسه خانواده همسرت باقی نمی مونه...پس سعی کن این حساسیتهاروکمترکنی نه اینکه خدایی نکرده مشکل تازه ای درست بشه
    موفق باشید
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  10. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    parsa1400 (پنجشنبه 23 مرداد 93), terme00 (پنجشنبه 23 مرداد 93)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مهر 93 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    200
    سطح
    3
    Points: 200, Level: 3
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط واحد نمایش پست ها
    برادر خوبم سلام ازدواجتون رو تبریک میگم . همونطور که شما خودتون گفتید شما از دو استان متفاوت هستید و این خودش تفاوتهای فرهنگی رو بیشتر میکنه . البته اختلاف فرهنگی همیشه هست حتی اگه عروس و داماد همسایه دیوار به دیوار هم باشند نمیشه گفت که باید مثل هم فکر کنند و عمل کنند . پس موضوعاتی که گفتید کاملا طبیعی هست . ایشون در مورد شما شناختی نداشتند و طبیعیه که چنین رفتاری داشته باشند . البته به نظر میرسه ایشون در این موارد کمی هم کم تجربه بودند احتمالا همسر شما اولین دختر خانواده بوده که ازدواج میکرده . و چون مدت شناخت شما و همسرتون هم زیاد نبوده و شناخت کافی از هم نداشتید پرسیدن اینجور سوالها خیلی هم دور از ذهن نیست . کسی که میخواد دخترش رو به شما بده حق داره بدونه دخترش چه جور زندگی خواهد کرد و وضعیت مالیش چطور خواهد بود . ایا در مذیقه خواهد بود یا زندگی راحتی خواهد داشت ؟ کسی که میخواد دخترش رو عروس کنه دغدغه های زیادی داره که اینو بعدا وقتی پدر شدید بیشتر متوجه میشید .در مورد خرید های جهیزیه هم بیشتر عروس و دامادها دوست دارند خودشون و با سلیقه خودشون باشه . در مورد هزینه هم نمیدونم تا چه حد تقبل کردند . ولی در حد توانشون ازشون انتظار داشته باشید . همسر خود من اصلا خانواده ام رو تحت فشار قرار نداد و گفت خودمون بعدا خرده خرده تهیه میکنیم . جهیزیه من در اون حدی بود که ایشون هزینه عروسی و خرید عروسی کردند . حالا که همسرتون دختر خوب و فهمیده ایه باهاشون صحبت کنید وبگید که دوست ندارید بار زندگی شما رو دوش خانواده ها باشه و دوست دارید به کمک همسرتون زندگیتونو بسازید . کمک دیگران حتی پدر و مادر با منته و موجبات دخالتهای بعدی رو فراهم میکنه . تنها روی کمک خدا و همدلی همدیگر حساب کنید . موفق و خوشبخت باشید .
    ممنون که وقت گذاشتید و جواب دادید

    درسته حق با شماست اولین فرزند خانواده است که داره ازدواج میکنه اما این که رفتار ها توجیهش واسم سخته که اینقدر مالی به این قضیه نگاه بشه و چون من خودم قبلش گفته بودم که با توجه به پس اندازی که دارم قبل ازدواجم حتماً خونه می خرم و این این رفتارشون اگه من کمی دقت عمل نشون نمی دادم باعث ناراحتی بین اعضای خانواده می شد و البته شاید هم من زیادی تو محیط عاطفی خانواده بزرگ شدم که این رفتارها رو بی احترامی می دونم و شاید باید تو رفتار خودم تجدید نظر جدی بکنم.
    و یه موضوعی هم که هست خانوادش با خانواده مادرش اینا (حتی پدر بزرگ مادر بزرگ مادری ) هیچ رفت آمدی ندارن و وقتی در این باره هم از همسرم سوال پرسیدم جوابی نداد که بتونم قانع بشم و اگه خانوادم چیزی در این باره بپرسن بتونم جوابی واسش داشته باشم. و این موضوع هم یکی از دقدقه هام شده. همین که سر عقد نبودن خودش کلی حرف و حدیث داشت حالا توی مراسم عروسی هم نباشن یه جورایی موندم چی جوری جمعش کنم این موضوع رو.

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    دوست گرامی

    پرسش های پدر همسرتون رو میشه در چارچوب "نگرانی های یک پدر برای آینده دخترش" درک کرد. اگر ایشون اینقدر مادی بودن، از شما می خواستن به نام دخترشون بزنید.
    پس از این فکر ها بیاید بیرون لطفا و موضوع تمام شده است.

    نکته:
    درسته من با همسرم هیچ مشکلی ندارم، و حتی راجب خانوادش هم بهش گفتم هروقت دوست داشته باشه می تونه بره خانوادشو ببینه یا ازمن بخواد ببرمش اما از من نخواد اونجا بمونم چون واقعاً حس خوبی در کنارشون بودن بهم نمی ده.
    بسیار متاسفم که این جمله را بر زبان آورده اید. جملاتی این چنین تخریب کننده را هیچ راهکار بعدی نمی تواند درمان کند. دقت کنید؛ هیچ راهکاری!. شما باید آنقدر بزرگوار باشید که اگر روزی حتا همسرتان آمد و از خانواده اش شکایک کرد، او را آرام کنید و مقابل خانواده قرارش ندهید. چه برسد به اینکه خودتان ایجاد کننده این نگرش منفی باشید.
    به خانه پدر و مادرش بروید و نگاهتان را به آن دو عوض کنید و رابطه گرم و احترام آمیزی برقرار کنید. به مرور این حس شما بر طرف خواهد شد و زندگی شما شیرین تر.


    خدا را شکر که هر دو شما از توان مالی برخوردارید و می توانید از پس هزینه خرید وسایل بر بیایید ( اگر منظور قسمت مالی است) توقعات مالیتان را بازبینی کنید.
    ( اگر بحث همراهی نکردن آنها صرفا جنبه همدلانه دارد و نه مالی، خوشحال باشید که می توانید همه وسایل زندگیتان را مطابق میل خودتان بخرید، بدون دخالت کسی.

    به موضوع رفت و آمد آنها با خانواده مادری اش کاری نداشته باشید، چون به شما مربوط نمی شود و هر کس هم سوالی کرد، پایش را از گلیمش درازتر کرده! کافیست بگویید "نمی دانم" و بحث را همانجا ببندید.


    شاد باشید.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا
    ویرایش توسط آویژه : پنجشنبه 23 مرداد 93 در ساعت 10:55

  13. 2 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    012 (پنجشنبه 23 مرداد 93), paiize (شنبه 25 مرداد 93)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مهر 93 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    200
    سطح
    3
    Points: 200, Level: 3
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چون کاربر تازه وارد هستم نتونستم بیش از 3 پست در یه روز بزارم و ادامه حرفام موند واسه امروز



    توی بحث جهیزیه اصلاً موضوع بحث مالیش نیست این جمله مادرم بود توی بله برون که ما امدیم از شما دختر بگیریم نه جهیزیه و اگه جهیزیه میخواستیم میرفتیم مغازه لوازم خانگی فروشی نه خونه شما.
    و من هم مالی نگر نیستم و اگه هم از همسرم بپرسید هیچ وقت سر مسائل مالی بهش نه نگفتم (البته خب با توجه به وسع مالی خودم نه بیشتر)
    منظور من از این موضوع اینه که انگار نه انگار که دخترشون داره ازدواج میکنه و خب من هم دوست ندارم ذهنیت خانوادم از خانواده اونا بد بشه که متاسفانه این اتفاق داره میفته و شاید هم افتاده. که چقدر بی خیال ازدواج دخترشونن و مطمئناً مثل غریبه ها می خوان بیان توی تالار و بعد تالار هم برن (خب این کارو همکارای من، دوستای من و فامیل های دور من هم انجام میدن پس چه فرقی بین اونا با خانواده همسرم هست و خب فقط خود من هم نیستم که خانوادم هم هستن من هم تمام سعیم اینه که همسرم پیش خانواده من با غرور از پدر مادرش بگه و ذهنیت بد از اونا توی ذهن خانواده من نباشه).
    و در جواب دوستان که فکر می کنن واقعاً با بی انصافی به این نقطه رسیدم می خوام بگم، اینجوری نیست که از سر لج بازی و یا هر چیز دیگه ای دارم اینجوری فکر و تصمیم ویا عمل می کنم بعضی رفتارها و حرکات پدر خانمم واقعاً غیر قابل حضمه واسه من و بعضی جاهاشو حتی من از خانوادم و خانوادم هم از من پنهون می کنیم. چون می خوایم آبروداری کنیم.
    ما تو مراسم اول گفتیم این آدرس خونه ما، بیاین یه روز در خدمت باشیم و این هم محله ما و هر وقت دوست داشتین واسه تحقیق و ... بیاین تا مطمئن شین و محل کارمو هم که خانمم می دونه کجاست و...
    و تاکید هم کردیم که حتماً بیاین و از در و همسایه و فک و فامیل بپرسید و در جواب پدر خانمم گفتن که نه ما به این چیزا اعتقاد نداریم و از این جور صحبتها
    اما توی مراسم عقد که خونه ما برگذار شد و حدود 100 تا میهمان دعوت بود و بیشترش هم فک و فامیل ما بودن باز ایشون از چند نفری توی فرصت های مختلف که توی مهمانی کنارشون نشسته بودن (مثلاً غیر محسوس) اما ضایع بحث مالی رو تحقیق و تفحص کردن که خیلی هم واسه ما بد شد چون هر 4 نفری که ازشون سوال شده بود خب به پدر من به صورت تیکه وار گفته بودن. که این فامیل جدیدتون چقدر بی اعتماده. انگار داره واسه من ارث و میراث تقسیم میکنه و...
    این موضوع رو هم به همسرم نگفته بودم تا این که یه اتفقی پیش امد و چون اسرار کرد بهش گفتم و در ادامه واسه این که اذیت نشه گفتم که حق میدم به بابات خب می خواد بدونه توی زندگی چیزی کم و کسر نداشته باشی.
    خب همه اینا نم نم جمع میشه و اون احساس درونی که باید خوب باشه رو داغون میکنه وگرنه بحث من اصلاً مالی نیست بحث همراهی و همدلیه.
    والبته ناگفته نمونه من تا الان اصلاً بی احترامی که هیچ، حتی کوچکترین کم احترامیی هم نکردم و همه اینا رو هم صرفاً به خاطر همسرم و قبلاً هم (قبل خاستگاری رسمی) بهش گفته بودم در هر شرایطی احترام خانواده هامون رو باید داشته باشیم، اما از ته دل اون رابطه ای که دوست داشتم و آرزوم بود با پدر خانمم داشته باشمو، باهاش راحت باشمو ... رو ندارم. یعنی اینجوری نیست که خودم دوست نداشته باشم اما دل که چرکین بشه پاک کردنش سخته و الان دقدقه من اینه که این موضوع رو چه جوری مدیریت کنم تا آسیبی به زندگیه نوپامون نزنه.
    منم می فهمم که در هر صورت اونا پدر مادر خانممن و اما هر مرحله که جلو میریم خب چون رفتار مثبتی از اون سمت صورت نمی گیره اوضاع بدتر هم میشه
    و درباره رفت و آمد های خانوادگی خب این یه حق کوچیکه که من هم به عنوان یه عضو اون خانواده در جریان باشم خب هر کسی واسه خودش اصل و ریشه داره و ما خانواده ای هستیم که به این موضوع بشدت معتقدیم یعنی الان که بزرگ خاندان ما مادر بزرگمه احترامش والاتر از (حتی پدر مادرمونه) و همگی احترام ویژه براش قائلیم(چون از بچه گی جزء مهربونترین آدمای روی زمین مادر بزرگ و پدربزرگامون رو میشناسیم) و هر وقت بریم شهرستان اولین جایی که میریم خانه مادر بزرگه واسه دست بوسی.
    خب کسی که توی این محیط بزرگ شده واسش سخته پذیرفتن قطع رابطه با پدربزرگ و مادر بزرگ. و جمع کثیر خانواده مادری
    میگه داییم خارجه، میگم کدوم کشور؟ میگه نمی دونم
    اصلاً دچار بحران شدم شدید و نمی تونم بفهمم مشکل از منه که به اینجور چیزا اهمیت میدم یا از اونه که ساده از کنارش میگذره.
    و کلاً خانوادش اونی نیستن که من آرزوشو داشتم و موندم چی جوری باید با این قضیه کنار بیام؟
    ببخشید که پر حرفی کردم. ولی دلم پره و به کسی هم نمی تونم خیلی چیزارو بگم.

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مهر 93 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    200
    سطح
    3
    Points: 200, Level: 3
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا کسی راهنمایی نمی کنه؟


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وقتی ناراحتم به سختی می تونم حرف بزنم(دوستان قدیمی لطفا باهام صحبت کنید)
    توسط ستاره آشنا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 مهر 97, 23:46
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  4. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 30 فروردین 92, 11:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.