به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 اسفند 93 [ 20:36]
    تاریخ عضویت
    1393-5-21
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    518
    سطح
    10
    Points: 518, Level: 10
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تردید در ازدواج بخاطر خانواده همسر

    سلام
    دختری هستم 28 ساله .دو سال پیش با نامزدم آشنا شدم.هردو خارج از ایران تحصیل می کردیم و با هم دوست شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم.تابستان پارسال نامزد کردیم اما مراسم عقد ما موکول به امسال شد.
    اما چند مورد وجود داره که منو با وجود عشق و علاقه قلبی دچار تردید کرده
    - خانواده همسرم به دلیل اینکه همسر من وضعیت مالی خوبی نداره راضی به وصلت در ابتدا نبودند و از ابتدای امر منو با حرفاشون اذیت کردند من خیلی نامزدمو دوست داشتم و دارم و برام مسئله مالی در اولویت نبود.اونها به من گفتن اگه بخواین ازدواج کنین باید بدونی که پسر ما کاری نمی تونه واست انجام بده.نه عروسی نه طلا و نه غیره. اونها در واقع برای من شرط گذاشتن.من 27 سالم بود اما خیلی احساسی بودم و هستم. گفتم چیزی نمی خوام .با هزار جور ناز به خواستگاری اومدن خانوادمو راضی کردم و گفتم که من این پسر رو دوست دارم به خاطر من هیچ چیز نگید.خانواده من خیلی به مسائل انسانی اهمیت میدن و گفتن هر چیزی که تو می خوای ما حرفی نداریم و هیچ نگفتن اما خانواده همسر من این رو به فال نیک نگرفتن و به اصطلاح عامیانه پرروتر و وقیح تر شدن
    متاسفانه من با عشق و محبت جلو اومدم اما اونها انگار نفهمیدن.
    من فوق لیسانس برق دارم همسرم هنوز لیسانسشو نگرفته و مشغول به تحصیله هردو کار پاره وقت داریم. از دوران دوستی با هم همخونه شدیم بر خلاف عرف ایران. اما من قصدم شناخت بود و چون اون بسیار مهربون و وفادار بود به حرفش ایمان داشتم که قصد فریب و سوئ استفاده نداره.در واقع زندگی و دوستی ما به سبک فرهنگ ایرانی شروع نشد.
    دوست ندارم اینو بگم اما گاهی فشار زندگی رو در مدت نامزدی و زندگی مشترکمون زیاد بر شونه خودم حس کردم و غصه خوردم از خستگی و غربت و اینکه همراه من نامزدم چرا از من ضعیف تر هست اما به خاطر اخلاقهای خوب دیگش به خودم دلداری دادم.
    در حال حاضر به ایران برگشتیم جهت عقد و ازدواج رسمی.
    ایشون پدر ندارن .ما قصد برگزاری مراسم عروسی نداشتیم اما مادر ایشون اصرار داشتن که برای ما جشن بگیرن .اما تا الان هیچ کاری برای ما نکردن جز خرید حلقه. و رفتن خارج از کشور و گفتن که من در مراسم نمی تونم باشم. خانواده من ناراحت شدن اما ابراز نکردن باز هم به خاطر من.
    ما تا دو هفته دیگه می خوایم عقد کنیم اما من ناراحتم چون خانواده همسرم هیچ کاری برای ما نکردن و البته بد هم رفتار کردن با من. تمام هزینه عقد رو پدر و مادر من دارن پرداخت می کنن و اینکه احساس می کنم نادیده گرفته شدم.
    خیلی شک دارم به نصمیمم و گاهی دلم می خواد از نامزدم جدا بشم چون اون هیچ کاری نمی کنه حتا حرفامو هم نمی فهمه.
    مادرش خیلی اذیت می کنه هر دفعه که باهاش پای تلفن هم حرف می زنم به من تیکه میندازه.
    ما از اونا توقع مادی نداریم اما انگار فکر می کنه که من باید هزینه عروسی و همه چیز رو میدادم.
    من دختر بی ایرادی هستم از لحاظ ظاهری اما همیشه می خواد روی من عیب بذاره.
    از لحاظ خانواده خانواده خیلی خوبی دارم اما اونا می خوان مارو کوچیک کنن.
    نمی دونم چرا.
    لطفا بهم کمک کنید .خیلی گیجم. می دونم خودم مقصرم که بر خلاف عرف عمل کردم می خواستم متفاوت ازدواج کنم با دید باز.اما الان با اینکه همه چیز رو از اونا می دونم نمی تونم تصمیم بگیرم به خاطر تمام چیزهایی مه دو سال به دوش کشیدم.
    یک چیزی بگم من احساس می کنم به خاطر فامیلم (خاله و مادر بزرگ و ...) مساله مالی واسم مهم شده چون خیلی به من سرکوفت اینکه چرا عروسی نمیگیرن برات و چرا هیچی واست نمی خرن مهم شده. از طرفی می دونم که این چیزها گذراست و اصل زندگی من و نامزمه و آرامش بین ماست اما این چیزها ناراحتم کرده
    ویرایش توسط zahra64 : سه شنبه 21 مرداد 93 در ساعت 21:38

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    همسرت چند سالش هست؟
    چرا الان لیسانس می خونه، در حالی که شما فوقی؟
    چقدر به استقلال و تواناییهای همسرت اعتماد داری؟ قرار هست تا همیشه وضعیت اینطور باشه یا حس می کنی مرد زندگیه؟

    مادر ایشون برای عقدتون نیستن؟ رفتن خارج؟ یعنی حتی عقد پسرش هم براش مهم نیست؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  3. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    شهراز (پنجشنبه 23 مرداد 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 اسفند 93 [ 20:36]
    تاریخ عضویت
    1393-5-21
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    518
    سطح
    10
    Points: 518, Level: 10
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همسرم 30 سالشه.
    فوق دیپلم داره تو ایران دانشجوی لیسانس بوده اما انصراف داده.رفته سربازی بعدش هم اومه خارح از کشور که درس بخونه و منتظر گرین کاردش باشه که با من اشنا شد. من خانواده ام خیلی پشتم بودن اما واسه اون اینجوری نیستن فقط خواهرش بهش کمک می کنه اونم زیاد نیست. نمی دونم خودش که می گه همه چی بهتر میشه و من همه کار می کنم واسه زندگیمون اما خیلی بیخیاله. همش من جوش می زنم و دنبال درامد بیشترم.
    مادرش رفته امریکا و اره انگار واسش مهم نبود هیچی. هیچ پولیم خرح نکرد حتی شهریه ایشون رو من و اون با کاری که داشتیم جمع کردیم و بازم کم داریم.

    - - - Updated - - -

    لطفا منو راهنمایی کنین اولین باره که دارم از کسی کمک می گیرم.همیشه همه چیمو خودم انجام دادم با فکر خودم اما الان موندم خدایا چه کنم.اگه عقد کنیم دیگه من راه برگشتی ندارم می خوام بدونم با این تردید چه کنم.
    از طرفی بدون نامزدم دیوونه میشم اما خانوادش خیلی رو اعصابم هستن خودش هم از اونا دفاع می کنه. خانوادش خیلی افاده دارن اما هیچی نیستن.خیلی اذیت میشم.اصلا معنی انسانیت رو نمی فهمن.می ترسم.

  5. کاربر روبرو از پست مفید zahra64 تشکرکرده است .

    شیدا. (چهارشنبه 22 مرداد 93)

  6. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    سلام.
    کسی که باهاش زندگی خواهید کرد نامزدتونه که در پست هاتون نامعلوم و ناشناخته هستن.

    در مورد اینکه الان چه کار کنین توصیه ام اینه که با توجه به اینکه عجله هم دارین اشتراک ازاد اینجا رو بگیرین و مشکلتونو با کارشناسای اینجا مطرح کنین. ما هم اینجا تو تاپیکت هر چی بتونیم می نویسیم. یعنی هر دو تارو هم این تاپیکو هم تاپیک خصوصی انجمن ازادتو پیش ببرید تا به نتیجه برسید
    http://www.hamdardi.net/payments.php


    موفق باشید
    ویرایش توسط meinoush : چهارشنبه 22 مرداد 93 در ساعت 18:19

  7. 4 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    Amir_23 (چهارشنبه 22 مرداد 93), دختر بیخیال (پنجشنبه 23 مرداد 93), شیدا. (چهارشنبه 22 مرداد 93), شهراز (پنجشنبه 23 مرداد 93)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    سحر جان سلام به همدردی خوش امدید . شروع زندگی شما و دو سال نامزدیتون طبق شرع و عرف ایرانی نبوده پس چرا میخواهید بقیه مراسم هاتون و عقد و عروسیتون مثل ایرانیها باشه ؟ شما مدت دو سال مثل یک همسر با ایشون رفتار کردید و محبتتون رو تمام و کمال نشون دادید حتی حمایت مالی هم کردید و ایشون دیگه این نیاز رو نمیبینه که برای به دست اوردن این توجه و محبت تلاش بیشتری بکنه . ایشون فهمیده که به ایشون علاقه داری و بهش وابسته شدی . ولی شما باید بتونی این علاقه رو مهارش کنی تا ببنینی ایشون هم اصلا به شما علاقه ای داره ؟ اگه متوجه بشه داره شما رو از دست میده ایا تلاشی میکنه ؟
    ویرایش توسط واحد : پنجشنبه 23 مرداد 93 در ساعت 10:20

  9. 4 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    دختر بیخیال (پنجشنبه 23 مرداد 93), رزا (پنجشنبه 23 مرداد 93), شیدا. (پنجشنبه 23 مرداد 93), شهراز (پنجشنبه 23 مرداد 93)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 اسفند 93 [ 20:36]
    تاریخ عضویت
    1393-5-21
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    518
    سطح
    10
    Points: 518, Level: 10
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط واحد نمایش پست ها
    ایشون فهمیده که به ایشون علاقه داری و بهش وابسته شدی . ولی شما باید بتونی این علاقه رو مهارش کنی تا ببنینی ایشون هم اصلا به شما علاقه ای داره ؟ اگه متوجه بشه داره شما رو از دست میده ایا تلاشی میکنه ؟
    فرمایشتون صحیحه. من احساس ضعف می کنم در قبال کنترل کردن علاقه ام.
    خیلی دوست دارم این کار را انجام بدم. راستش ازش مطمئن نیستم. فکر می کنم ول می کنه همه چیز رو.
    در واقع حس من اینه که بار عشق رو من به دوش کشیدم .این حس خیلی اذیتم می کنه.اون خیلی مهربونه. خیلی وقتا از خودش میگذره اما در این رابطه حاضر نشد هیچ کاری بکنه.حاضر نشد از خانواده اش بخواد که برای ما کاری انجام بدن به من گفت اگه نمی خوای برو واسه خودت کسی رو پیدا کن که این کارهارو واست انجام بده.گاهی حس می کنم واسش اهمیت نداره بودن یا نبودنم.
    هر دفعه ازش می پرسم میگه که اینحوری نیست اما این رو چندین بار حس کردم شاید چون من هیچوقت قهر نکردم هیچوقت پا پس نکشیدم. بهش گفتم تا آخر عمرم باهاتم. شاید چون همیشه وایسادم هر چی بهم گفتن باز نرفتم .یعنی بخدا فقط به خاطر دوست داشتن بود

  11. #7
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم شاید خانواده اش راضی به این ازدواج نیستند و هی این سنگ ها را می اندازند که منصرف شوی. من یک مورد مثل شما دیدم که هدف مادر پسر از این کارها جلوگیری از ازدواج بود. خانواده پسر راضی نبودند و برای همین هی حرف هایی می زدند که ناراحت کننده باشد و دختر بفهمد که باید منصرف شود. به هر حال حس می کنم این خانواده شما را نمی خواهند.

  12. 3 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    دختر بیخیال (پنجشنبه 23 مرداد 93), شیدا. (پنجشنبه 23 مرداد 93), شهراز (پنجشنبه 23 مرداد 93)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سلام عزیزم....از نظر من نامزد شما یک آدم بی مسئولیتیه که مطمین نه الان که بعداز ازدواج هم همین طور باقی میمونه شما همباید خرجشو بدی هم نازشو بکشی ودر کل نقش زن و مرد تو زندگی عوض میشه....شاید این آقا هزارتا حسن خوب داشته باشه ولی متاسفانه اون جنمی که باید یه مرد داشته باشه رو نداره..واقعا بایه شرایط سخت روبرو هستی با خودت فکر کن که من تا کجا میتونم تحمل کنم ؟چقدرمیتونم کوتاه بیام؟ کاش فقط مساه نگرفتن عروسی بود...اتفاقا من فکر میکنم مادر این نامزد شما خیلی هم به این وصلت رضایت داره چون کجا میتونه یه همچین دختری گیر بیاره که هم خرج عقد و عروسی بده هم کم توقع باشه و هم پسرش رو اینقد دوست داشته باشه؟؟؟ حالا بگذریم از تحصیلات و کمالات شماکه اونم داری عزیزم...دارن واست ناز میکنن چون میدونن دختر سرسختی هستی و نازشونو میکشی...نامزدت هم کم مقصر نیست ...به هر حال ببخشید که این حرف رو میزنم این آقا پسر اگر مادرش بگه ولش کن اینکار رو میکنه

  14. 2 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    شیدا. (پنجشنبه 23 مرداد 93), شهراز (پنجشنبه 23 مرداد 93)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 اسفند 93 [ 20:36]
    تاریخ عضویت
    1393-5-21
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    518
    سطح
    10
    Points: 518, Level: 10
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط رزا نمایش پست ها
    سلام عزیزم....از نظر من نامزد شما یک آدم بی مسئولیتیه که مطمین نه الان که بعداز ازدواج هم همین طور باقی میمونه شما همباید خرجشو بدی هم نازشو بکشی ودر کل نقش زن و مرد تو زندگی عوض میشه....شاید این آقا هزارتا حسن خوب داشته باشه ولی متاسفانه اون جنمی که باید یه مرد داشته باشه رو نداره..واقعا بایه شرایط سخت روبرو هستی با خودت فکر کن که من تا کجا میتونم تحمل کنم ؟چقدرمیتونم کوتاه بیام؟ کاش فقط مساه نگرفتن عروسی بود...اتفاقا من فکر میکنم مادر این نامزد شما خیلی هم به این وصلت رضایت داره چون کجا میتونه یه همچین دختری گیر بیاره که هم خرج عقد و عروسی بده هم کم توقع باشه و هم پسرش رو اینقد دوست داشته باشه؟؟؟ حالا بگذریم از تحصیلات و کمالات شماکه اونم داری عزیزم...دارن واست ناز میکنن چون میدونن دختر سرسختی هستی و نازشونو میکشی...نامزدت هم کم مقصر نیست ...به هر حال ببخشید که این حرف رو میزنم این آقا پسر اگر مادرش بگه ولش کن اینکار رو میکنه
    سلام
    فکر می کنم منو دوس نداره .اما یک سری به خانواده اش گفت که میرم به تنهایی عقد می کنیم لازم نیست شما هم بیاین که مادرش کوتاه اومد و اشتی کردن. راستش خودم خیلی خسته ام. نمی تونم فکر کنم که سر همه مسائل دارم راه حل می شم. از نظر مالی یا عاطفی.
    دلم شکسته. یعنی من اینقدر داغون بودم که هیچ کس منو واسه خودم نمی خواد. همیشه فکر می کنم نامزدم منو واسه موقعیت خودم یا خانواده ام می خواد. اونها خیلی پزی هستن چیزی که ما اصلا تو خانوادمون نداریم. خیلی ظاهربین هستن.من فقط واسم مهربونی ادمها مهمه که اونم نگرفتم بخاطر همین واسه چیزای سطحی هم داره بهم فشار میاد.
    نامزد من نمی تونه پول بسازه. همیشه دلم خوشه که بهم وفاداره و اهل خانوادست اما به نظر شما اینها کافیه.ایا من می تونم کسیو پیدا کنم که همه این چیزهارو باهم داشته باشه؟

    - - - Updated - - -

    واقعا هم فکر می کنم ناراضی باشن اما من خیلی بهتره شرایطم از پسر اونا. بخاطر همین هم منو اذیت می کنن که منو بیارن پایین.
    خیلی دلم گرفته. کاش اینجوری نبود. بخدا من خیلی ادم مهربونیم تو زندگیم بد هیچ کسو نخواستم . اما انگار قسمت من خوشی نیست

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نوپو نمایش پست ها
    عزیزم شاید خانواده اش راضی به این ازدواج نیستند و هی این سنگ ها را می اندازند که منصرف شوی. من یک مورد مثل شما دیدم که هدف مادر پسر از این کارها جلوگیری از ازدواج بود. خانواده پسر راضی نبودند و برای همین هی حرف هایی می زدند که ناراحت کننده باشد و دختر بفهمد که باید منصرف شود. به هر حال حس می کنم این خانواده شما را نمی خواهند.
    واقعا هم فکر می کنم ناراضی باشن اما من خیلی بهتره شرایطم از پسر اونا. بخاطر همین هم منو اذیت می کنن که منو بیارن پایین.
    خیلی دلم گرفته. کاش اینجوری نبود. بخدا من خیلی ادم مهربونیم تو زندگیم بد هیچ کسو نخواستم . اما انگار قسمت من خوشی نیست

  16. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    من فکر می کنم همین الان فکراتو کنی و تصمیم بگیری (باتوجه به شرایط موجود تصمیم بگیر نه آینده ) کسی کخ دنبال درآمد و رفاه همسرش باشه همین الان هم میتونه تلاش کنه که تو عقد هستید ولی احساس می کنم به پول و خانواده شما دلگرم شده و تلاش نمی کنه
    از طرفی داشتن رابطه یا شاید همخونه شدن با ایشون باعث شده الان تمام تلاشش رو نکنه
    این که میگن قبل از عقد روابط نزدیک با هم نداشته باشید صرفا به خاطر دین نیست بله احترام خود دختر و خانوادش و تلاش پسر برای رسیدن به دختر بخشی از این دلایل هست .
    و این که اگر مادر همسرتون وضع مالی خوبی ندارن چطور رفتن آمریکا ؟
    از تهران تا شهرری هم بخوای بری باید تو جیبت پول باشه چه برسه به یه کشور دیگه
    پس نمی خوان خرج کنن
    شما چنین خانواده ای روبرو هستی و الان به خاطر علاقه تحمل یه سری چیزا برات راحته اما یه مدت بعد همین سرکوفت ها و مقایسه های فامیل یه طرف و اینکه احساس می کنی قدرتو ندونستند و بهت احترام کافی نذاشتن یه طرف واقعا اذیتت می کنه
    حالا میتونی با مادرت و خانوادت هم مشورت کنی ...
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  17. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    شیدا. (پنجشنبه 23 مرداد 93), شهراز (پنجشنبه 23 مرداد 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.