من توی پست قبلیم راجب وضعیتم توضیح دادم.یکی از خواستگارهایی که اخیرا داشتم هنوز فکر منو مشغول میکنه.چون نکات مبهمی وجود داره.من با این آقا آشنا شدم وبا اطلاع خانواده. چهار بار همدیگرو توی مکانهای عمومی دیدیم.البته چون توی یه شهر دیگه زندگی میکرد بین این دیدارها وقفه افتاد و ما تلفنی هم در تماس بودیم.بعد از یه مدت ایشون با خانواده به خواستگاری من اومدن.ایشون با من همسن بودن.نظامی بودن و هر دولیسانس بودیم.ضمنا ظاهر خیلی خوبی داشتن.خانوادشون خیلی مذهبی بودن.من چون شناخت قبلی ازشون داشتم و اولین خواستگاری بود که واقعا خوشم اومده بود،اجازه دادم همه چیز پیش بره.ما دوباره بیرون رفتیم وباهم صحبت کردیم راجب همه چیز از جمله مهریه.چون گفته بودن با مهریه زیاد موافق نیستن من خودم پیشنهاد100سکه رو دادم.روز دوم که به خونه ما اومدن.بحث مهریه شد وایشون گفتن با100سکه موافقن.یک هفته موندن و بعد به شهرشون برگشتن.توی این هفته همه چیز خوب پیش رفت.قرار عقد واسه دو ماه بعد گذاشته شد.ایشون خیلی به من ابراز علاقه میکردن.ضمنا گفته بودن به مذهبی بودن خانوادشون نیستن وپوشش من رو که در حد عرف بود قبول داشتن.بعد از دو هفته باز اومدن.این بار واسه 10روز مرخصی گرفتن..ضمنا یک دفعه گفتن که مهریه 100تا زیاده و باید عنداستطاعه بشه.من قبول نکردم.ایشون گفتن پس شرط بشه که اگه ازم خواستی ماها ربع سکه بدم.گفتم باید مشورت کنم.بعد دوروز با وجود مخالفت خانواده قبول کردم.بعد گفتن که خرید عقدو انجام بدیممنم فکر کردم که این به شناخت بیشترمون از هم کمک میکنه.ما هر روز بیرون میرفتیم بعضی وقتا با خانواده و گاهی هم دوتایی.خریدای من انجام شد.من شنیده بودم واسه عقد فقط پسر واسه دختر خرید میکنه.ولی ظاهرا رسم اونا اینطور نبود.منم واسه ایشون کت وشلوار وچیزای دیگه رو خریدم که مبلغش خیلی بیشتر شد ولی چیزی نگفتم.روز بعد برای خرید حلقه رفتیم و خریدیم.
روز آخری که قرار بود ایشون به شهرشون برگردن صبح به من زنگ زدن وگفتن با خانواده قرارشده بیان خونه ما.وقتی اومدن پدرشون گفت تو این مدت یه سری مسایلی بوده که باید راجبش صحبت وحل بشه.خود پسر شروع به صحبت کرد وگفت اول اینکه چرا برای خرید به بالای شهر رفتیم وچرا من اول یه کفش گرونو برداشتم وچون اندازم نبوده نخریدم.منم گفتم در نهایت خریدای ارزونی کردم و خریدای شما هم از بالای شهر بوده.بعد گفتن نظر من اینه که شما روز عقد باید چادر سفید بپوشی وبعد از ازدواج توی خونه وقتی مهمون میادم همینطور.پدرم گفت شما گفته بودیم با پوشش ایشون مشکلی ندارین.گفت من منظورم این بود که توی خونه شما اینجوری باشه.بعد که اومد به خونه من،من تعیین میکنم چی بپوشه.اینم بگم که ایشون گفته بودن هیچ پس اندازی ندارن ونمیتونن خونه رهن کنن.منم چون خودم خونه داشتم گفتم که میتونیم بریم خونه من.خلاصه برادرم با ایشون خیلی منطقی بحث کرد ایشون عصبانی شدن وبا حالت قهر باخانواده رفتن.خبری ازشون نشد.سه روز بعد من به بابا گفتم بهشون زنگ بزنه بگه جواب منفیه وچون هر دو حلقه دست ایشون بود حلقه منو پس بیارن.پدر ایشون گفتن این کارو نمیکنن جون اونا هم سرویس خریدن و ضرر کردن و ما باید ضررشونو جبران کنیم.الان سه ماه گذشته و هیچ خبری نشده.از نظر روحی برای من روزای سختی بوده.دوستام میگن شاید اونا کلاهبردار بودن و نیتشون از اول همین بوده.چون برای خرید سرویسم منو نبرده بودن.دارم دیوونه میشم ازین که فکر میکنم فریب خوردم.آخه اون میگفت منو دوست داره.خدا رو به خاطر داشتن من شکر میکنه.ضمنا یه روز مونده به آخر غیرمستقیم میخواست آدرس آپارتمان منو بگیره.خواهش میکنم نظرتونو در این مورد بگین.من منتظرم
علاقه مندی ها (Bookmarks)