به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 31
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 آبان 93 [ 22:48]
    تاریخ عضویت
    1393-5-17
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    264
    سطح
    5
    Points: 264, Level: 5
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اعتمادکردم بهم خیانت کرد یادآوری کارش من عذاب میده آرامش ازمن گرفته

    سلام بچه هاحالتون خوبه؟ ایشالله که خوب باشه...ولیمن اصلا حالم خوب نیست...میشه بهم کمک کنید؟ روحیم خیلی ضعیفه دیشب خیلی گریه کردم الان هم همینطوراومدم اینجاباتون دردودل کنم بهم بگید چیکارکنم اصلا آرامش ندارم
    دختری 24ساله هستم یه پسری رو دوسال میخوام...ولی این خواستن من داره نابود میکنه نمیدونم چیکارکنم
    2سال پیش بایه پسری آشناشدم بهش اعتماد کردم به حرفاش...واقعانشون میداد پسر مثبتی باشه همش حرف ازوفاداری میزد میگفت قبلنا بهش خیانت شده باهردختری بوده بهش خیانت کرده ودلش شکسته یعنی همه حرفامون بیشتر سراین چیزا بود ازمن خوشش اومد میگفت چون فقط بااونم بهش گفتم وقتی باتوام معنی نمیشه باکسدیگه ای باشم بهم گفت حرف قشنگی زدی وازحرفم خوششاومد یک سال باش بودم هرچی میگفت قبول میکردم عاشقش شدم بدجور...تمام زندگیم براشگزاشته بودم هرجا میرفتم بایاد اون بود هرکاریمیکردم همش بااون مشورت میکردم تنها کاری که باش نکردم رابطه جنسی بود ازمن میخواست ولی من نمیزاشتم واونم میگفت باشه بعدازازدواج...خیلی باورش داشتم...میگفتم این باهیچکی نیست فقط من رومیخواد فقط بامنه دوستام میگفتن باورنکن حتما باکس دیگه ای هم هست من قبول نمیکردم مثلا بعضی وقتها بم میگفت یک هفته بم زنگ نزن منم زگ نمیزدم دوستام میگفتن باکس دیگه ای داره میگذرونه ولی من حرف اون روباورمیکردم که میگفت که کاردارم...یک روز یه دفعه ازش پسوورد ایمیلش میخواستم اونم داد منم سریع رفتم تو کنورسیشن واین باکسش درکمال ناباوری چتهای اون رو بادخترای دیگه دیدم وای نمیدونید چه حالی شدم اول خندم گرفت ولی وقتی حرفاش بادخترها خوندم فهمیدم چه کلاهی سرم رفته همه حرفها درطول این یک سالی که باش بودم باشون عاشقونه چت کرده یکی دوتا نبودن چندتابودن حرفش بایه دختری خوندم که برنامه ریختن دختره بیاد خونش وباهم سکس کنن....تواین باکسش عکساش دیدم که برا دخترها فرستاده جهت آشنایی ......بهش زنگ زدم گفتم همه این کارها رومیکردی وتوبامن بودی؟؟؟؟؟اول جا زد ولی وقتی تاریخ چتها رو دقیق گفتم گفت آره من باهمه اونا بودم تومدتی که باتوبودم همون لحظه بغضم ترکید وگریه مردم بهش گفتم چرا بامن این کارو کردی چرا بدبختم کردی چرا؟؟؟؟؟؟ اونم گریه کرد گفت تروخدا گریه نکن اگه گریه کنی خودم میکشم....خلاصه تاچندروز من توشوک بودم بااینکه بهم خیانت کرد ولی باز دوستش داشتم ازم خواست ببخشمش بهش گفتم باید فقط بامن باشی اونم گرفت همشون پاک کرد وبه قول خودش همشون دک کرد.....چندماه گذشت ولی بازدیدمش سراغ اونا رفت اعتراض که کردم گفت مجبورم من نمیتونم بایکی باشم تو نمیتونی نیاز جنسیمون برطرف کنی اونامیتونن منم نمیتونم باکسی باشم که نتونه نیازجنسیمو برطرف کنه اگه میتونی بیا جلو...بهش گفتم من نمیتونم گفت پس بهم گیر نده چرا بااون ددخترهاهستم...روزبه روز ازمن فاصله گرفت نمیزاشت بهش نزدیک بشم نمیزاشت ببینمش زنگ میزدم جواب نمیدا دیگه مثل سابق بام حرف نمیزد درنهایت بهم گفت من درقبال توهیچ مسئولیتی ندارم وروی من تکیه نکن اون همه عشق وعلاقه اون همه عاطفه واعتماد همشازبین رفت ومن تبدیل شدم به یه کنه به یه مزاحم ......بهم گفت دخترمیارم خونه حق نداری اعتراض کنی بهش گفتم بیار...من چیکارتو دارم من تورودوست دارم ولی توآزادی جلوت رونمیگیرم...ولی حرفش عملی کرد ویه دختر شب آورد عکساش برام فرستاد که توبغلشه.......یعنی اون لحظه نابود شدم حس کردم تمام دنیا روسرم خراب شد ازاون روز تاالان آرزوی مرگ میکنم جلو چشمام دارم میبینم باون دخترای هرزه هست باشون چت میکنه میارتشون خونه میرن بیرون ومن هیچ کاری نمیتونم بکنم دارم نابود میشم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام
    آیا شما تفاوتی در معنی دو واژه دوستی و ازدواج میبینید
    نمیدونم چرا برای هیچ دختری معنی دوستی و ازدواج تعریف نشده یا حداقل من تا حالا ندیدم دختری معنی دوستی رو بدونه !!!

    وقتی شما با فردی دوست میشید اون فرد حق داره با هزار نفر دیگه دوست باشه و هیچ مسئولیتی نسبت به شما نداره ، شما چند تا دوست هم جنس دارید ، اصلا چرا از واژه دوستی استفاده میشه به نظرتون

    اما اگر آشنایی شکل بگیره که هدف از همون ابتدا ازدواج باشه اونموقع تعهد معنی میده

    از این به بعد اگر میخواهید با پسری دوست باشید بدونید که تعریف دوستی چیه و انتظار معجزه از دوستی نداشته باشید

    اسم این رابطه رو هم عشق نذارید ، رابطه شما هوس و وابستگی بوده نه عشق
    متاسفانه بعضی از دخترا بعد از اینکه با یک انتخاب غلط از راه غلط با پسری دوست میشن دیگه نسبت به همه پسرا بد بین میشن مخصوصا پسرایی که هدفشون ازدواجه

    و بدبختانه تر اینکه مجددا تن به دوستی میدن با اینکه میدونن معنی دوستی چیه؟؟؟

    از این آقا جدا بشید ، و توی این روابط تجدید نظر کنید
    میدونم که خیلی سخته و وابستگی بوجود اومده ولی اوج سختیش چند هفته و چند ماهه و بالاخره این حس از بین میره

    موفق باشید

  3. 7 کاربر از پست مفید معاون کلانتر تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 18 مرداد 93), azad73 (چهارشنبه 29 مرداد 93), man-bedoone-sahar (جمعه 17 مرداد 93), nafiseh joon (جمعه 17 مرداد 93), واحد (چهارشنبه 22 مرداد 93), خیال تو (جمعه 17 مرداد 93), سرگشته 2011 (جمعه 17 مرداد 93)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 بهمن 94 [ 01:16]
    تاریخ عضویت
    1392-7-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    2,623
    سطح
    31
    Points: 2,623, Level: 31
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 271 در 111 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سعی کن جای خالی این افرد فریبکار هرزه رو تو دلت با یه نفر دیگه (خدا) پر کنی. و بدون رابطه دوستی بین دختر و پسر در ایران فقط به منظور سواستفاده بوجود میاد (مگه موارد خیلی خیلی نادر).

  5. 3 کاربر از پست مفید Aminn تشکرکرده اند .

    nafiseh joon (جمعه 17 مرداد 93), هم آوا (یکشنبه 19 مرداد 93), خیال تو (جمعه 17 مرداد 93)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 03 آبان 93 [ 02:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    455
    سطح
    9
    Points: 455, Level: 9
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    141

    تشکرشده 80 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط معاون کلانتر نمایش پست ها
    آیا شما تفاوتی در معنی دو واژه دوستی و ازدواج میبینید ؟

    وقتی شما با فردی دوست میشید اون فرد حق داره با هزار نفر دیگه دوست باشه و هیچ مسئولیتی نسبت به شما نداره .
    سال ها بعد یاد تو از خاطرم خواهد گذشت و نخواهم دانست کجایی اما،
    ارزوی من برای خوشبختی تو ، تو را در خواهد یافت و در بر خواهد گرفت
    و احساس خواهی کرد اندکی شادتر واندکی خوشبخت تر
    ونخواهی دانست که چرا...

  7. 2 کاربر از پست مفید man-bedoone-sahar تشکرکرده اند .

    nafiseh joon (جمعه 17 مرداد 93), معاون کلانتر (جمعه 17 مرداد 93)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 مرداد 94 [ 19:43]
    تاریخ عضویت
    1390-2-26
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    2,918
    سطح
    33
    Points: 2,918, Level: 33
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    7

    تشکرشده 69 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با جواب خوب و درستی که آقای معاون کلانتر دادن جای هیچ حرف دیگه ای باقی نمیمونه.
    بهرحال عزیزم همه ی ما میدونیم شرایط سختی رو داری پشت سر میذاری اما ما مجبوریم تاوان اشتباهاتمونو پس بدیم و تنها و تنها و تنها راهش هم گذر زمانه.
    ارتباطتو ب طور کامل قط کن و ب خودت فرصت بده تا دوباره ب زندگی عادی برگردی.
    فقط یادت باشه به خاطر تسکین دردی که از این رابطه داشتی خودتو درگیر یه رابطه ی جدید غلط نکن.

  9. 5 کاربر از پست مفید سرگشته 2011 تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 18 مرداد 93), nafiseh joon (جمعه 17 مرداد 93), واحد (چهارشنبه 22 مرداد 93), هم آوا (یکشنبه 19 مرداد 93), معاون کلانتر (جمعه 17 مرداد 93)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 آبان 93 [ 22:48]
    تاریخ عضویت
    1393-5-17
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    264
    سطح
    5
    Points: 264, Level: 5
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یه مدتیه ازاون پسر جداشدم ولی نمیدونم چرا دلم به حالش میسوزه میگم چرا باید بره بااون دخترها رابطه برقرارکنه...یه بار بهش گفتم چرا تن به همچین کارایی میکنی تواهل نمازه وروزه ای ....مگه تو نبودی میگفتی بدون عشق نمیتونم سکس کنم....الان چی شد؟؟؟چرا میبینمت بادخترای هرزه میخوابی اصلا چطور میتونی؟ گریه کرد بهم گفت من همچین آدمی نبودم ادما من اینطور کردن توبامن نمون من به دردت نیمخورم آرزوم این بود که یه دختری مثل تو پیدابشه اینطور عاشقم باشه ولی یه زمانی اومدی که من دیگه قلبی براعاشق شدن ندارم دوست دارم الان میخوام خوش باشم دختر رو فقط برا سکس میخوام نه چیز دیگه ای...بهش گفتم اینطوری خودت نباز من تورورو یه طور دیگه شناختم ...گفت من تورو برا سکس میخواستم یک سال گذشت دیدم خبری نشد پس مجبورم رابطه رو تموم کنم...نمیدونم راست میگه یا دروغ ولی اصلا باورم نمیشه اون پسری باشه که من 2سال پیش شناختم...اون پسره مودب اون پسر مثبت اون پسری که چقدر بهم اهمیت میداد ومحبت میکرد....2سال پیش بین ما تعهد بود بهم قول ازدواج داد حتی ازم یه انتظارات اخلاقی داشت که میگفت میخوام بعدازازدواج اونطور باشی ومن قبول کردم ولی یه دفعه جا زد وگفت ازم انتظار نداشته باش من هیجکس دوست ندارم حتی تورو.....دلم خیلی شکسته میدونید دوست دارم ازدواج کنم ولی هنوز مهرش تودلمه اون علاقه ای که قبلنا به من داشت...الان نمیتونم کسی روقبول کنم هرکسیبهم پیشنهاد میده رد میکنم.....کارایی که بامن کرد نمیتونم فراموش کنم داره وجودم آب میکنه اونروز رفتم سر خیابون خونشون دیدم دختری که باش قرار گزاشته رفت داخل خونش...با این صحنه ها کمرم شکست...میدونم الان میره پیشش باهم سکس میکنن تا شب پیشش هست بخدا ازاین فکرها دارم دیوونه میشم چشامپراز اشک میشن میم خدایا من بکش نزاراین چیزارو ببینم چیکارکنم که نره سمت اینا نره توهمچین روابطی.....من قبلن خیلی به روابط جنسی علاقه داشتم ولی الان اسم روابط جنسی که میاد حالم بدمیشه یاد خیانت میفتم متنفرمیشم ازهرچی عشق وروابط جنسی.......خودم غرق کار کردم از8 صبح تا 10شب سرکارم حتی روزای تعطیل هم میرم اضافه کاری میگیرم تا این فکرم درگیر کار باشه ....زندگیم شده ازخونه تا کار ازکار تاخونه....اون دفعه سرکار بودم دیدم ازپشت در دفتر بهم نگاه میکنه ولی متوجه نشدم تا بهش نگاه کردم گزاشت رفت

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 مهر 93 [ 10:09]
    تاریخ عضویت
    1393-4-31
    نوشته ها
    254
    امتیاز
    976
    سطح
    16
    Points: 976, Level: 16
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive500 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    156

    تشکرشده 290 در 156 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط negina نمایش پست ها
    یه مدتیه ازاون پسر جداشدم ولی نمیدونم چرا دلم به حالش میسوزه میگم چرا باید بره بااون دخترها رابطه برقرارکنه...یه بار بهش گفتم چرا تن به همچین کارایی میکنی تواهل نمازه وروزه ای ....مگه تو نبودی میگفتی بدون عشق نمیتونم سکس کنم....الان چی شد؟؟؟چرا میبینمت بادخترای هرزه میخوابی اصلا چطور میتونی؟ گریه کرد بهم گفت من همچین آدمی نبودم ادما من اینطور کردن توبامن نمون من به دردت نیمخورم آرزوم این بود که یه دختری مثل تو پیدابشه اینطور عاشقم باشه ولی یه زمانی اومدی که من دیگه قلبی براعاشق شدن ندارم دوست دارم الان میخوام خوش باشم دختر رو فقط برا سکس میخوام نه چیز دیگه ای...بهش گفتم اینطوری خودت نباز من تورورو یه طور دیگه شناختم ...گفت من تورو برا سکس میخواستم یک سال گذشت دیدم خبری نشد پس مجبورم رابطه رو تموم کنم...نمیدونم راست میگه یا دروغ ولی اصلا باورم نمیشه اون پسری باشه که من 2سال پیش شناختم...اون پسره مودب اون پسر مثبت اون پسری که چقدر بهم اهمیت میداد ومحبت میکرد....2سال پیش بین ما تعهد بود بهم قول ازدواج داد حتی ازم یه انتظارات اخلاقی داشت که میگفت میخوام بعدازازدواج اونطور باشی ومن قبول کردم ولی یه دفعه جا زد وگفت ازم انتظار نداشته باش من هیجکس دوست ندارم حتی تورو.....دلم خیلی شکسته میدونید دوست دارم ازدواج کنم ولی هنوز مهرش تودلمه اون علاقه ای که قبلنا به من داشت...الان نمیتونم کسی روقبول کنم هرکسیبهم پیشنهاد میده رد میکنم.....کارایی که بامن کرد نمیتونم فراموش کنم داره وجودم آب میکنه اونروز رفتم سر خیابون خونشون دیدم دختری که باش قرار گزاشته رفت داخل خونش...با این صحنه ها کمرم شکست...میدونم الان میره پیشش باهم سکس میکنن تا شب پیشش هست بخدا ازاین فکرها دارم دیوونه میشم چشامپراز اشک میشن میم خدایا من بکش نزاراین چیزارو ببینم چیکارکنم که نره سمت اینا نره توهمچین روابطی.....من قبلن خیلی به روابط جنسی علاقه داشتم ولی الان اسم روابط جنسی که میاد حالم بدمیشه یاد خیانت میفتم متنفرمیشم ازهرچی عشق وروابط جنسی.......خودم غرق کار کردم از8 صبح تا 10شب سرکارم حتی روزای تعطیل هم میرم اضافه کاری میگیرم تا این فکرم درگیر کار باشه ....زندگیم شده ازخونه تا کار ازکار تاخونه....اون دفعه سرکار بودم دیدم ازپشت در دفتر بهم نگاه میکنه ولی متوجه نشدم تا بهش نگاه کردم گزاشت رفت
    عزیزم تو تنها نیستی
    خانوم ها گرفتار چنین مسائلی میشن
    من خودم در حال حاضر گرفتارش هستم
    دلیلش هم به نظر من گذر از سنت به مدرنیته هس
    ما دخترای ایرانی هنوز باور نکردیم که دوستی با ازدواج زمین تا آسمان فرق داره
    تنها راه مصون ماندن از چنین آسیب هایی تن ندادن به هرگونه دوستی قبل از ازدواج هست

    الان هم شما چیزی رو از دست ندادی
    یک تجربه اضافه شد به تجارب تو
    اصن همین مسئله باعث شده بیای اینجا مشاوره بگیری
    بفهمی معیارهات رو در مورد ازدواج باید تغییر بدی

    اینجا خیلی جای خوبی هس
    چون مردم با اسم مستعار چیزایی رو می نویسن که هیچ وقت حتی ممکنه تو زندگی عادیشون به پدر و مادر خودشون نگن

    الان این آقا رو ول کن
    دلسوری واسه چی؟ ( البته میدونم دست خودت نیس ولی تو خوشحال باش جلوی تو گریه کرده و فهمیده لیاقتت رو نداره )
    ایشون رو کنار بذار
    در عرض چند ماه به خال عادی برمیگردی

    تو همین تالار هم میتونی کمک بگیری و راه درست ازدواج رو پیدا کنی مثلا
    1- تو ازدواج نباید موردی فکر کنی باید معیارها رو نگاه کنی
    یکی از مهم ترین معیارها پاکدامنی هس که این آقا ندارن
    پس عاشقی تعطیل
    یه چند ماه به خودم سختی میدم یه عمر راحت زندگی میکنم

  12. کاربر روبرو از پست مفید nafiseh joon تشکرکرده است .

    واحد (چهارشنبه 22 مرداد 93)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 آبان 93 [ 22:48]
    تاریخ عضویت
    1393-5-17
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    264
    سطح
    5
    Points: 264, Level: 5
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باخودم میگم یه پسر چقدر میتونه پست باشه که میدونه یه دختری خیلی میخواتش ولی میره بادخترای دیگه رابطه برقرار میکنه اون میدونه من خیلی میخواستمش به این چیزهم اعتراف کرده ولی باز سر حرف خودش هست وقبول نمیکنه که داره اشتباه میکنه...بم یمگه به تو ربطی نداره من باهرکی دوست دارم میخوام باشم بزرگترازتو نتونست جلومو بگیره اون وقت توی جوجه میخوای جلومو بگیره اگه دوستم داری اگه واقعا عاشقمی ولم کن برو سراغ زندگیت 100 تاپسر آرزوشونه با توباشن ولی من نمیخوام اگه ببینم زنگ بزنی میدونم چیکارت کنم.من رو ازهمچی محروم کرد تانتونم باش رابطه برقرار کنم منم که دیدم اینطور کرد گفتم به درک بزار خوش باشه ولی یه روزی میفهمه داره اشتباه میکنه.....یه هفته از قطع رابطه نکذشته بود که اومد محل کارم......دیدمش تعجب کردم بهش محل ندادم اومدسمتم بام صحبت کرد وازم خواست براش کارش راه بندازم منم براش انجام دادم ورفت...تو دلم گفتم این همه کار کرد که من باش درتماس نباشم کلی بهم فحش داد من تهدید کرد الان براچی میاد سرکارم وبامن روبرو بشه.....بعدازاون روز چندروز گذشت دوباره سروکلش پیدا شد ودوباره ازم یه کاری خواست ومن براش انجام دادم ورفت ولی دیدنش واینکه بامهربونی بهم نگاه میکنه دلم میسوزونه...الان یه مدتی نه دیدمش ونه باش رابطه دارم میدونم که بادخترای دیگه هستش چیکارکم که غصه این افکار رو نخورم یه حسادتی وجودم میگیره.همه اون دخترها رو فحش میدم
    خیلی احساس تنهایی میکنم به شدت نازک نارنجی شدم تایه کم محبتی ازخانوادم یا دوستام ببینم شروع میکنم به گریه کردن وقهرکردن.....دیروز که پنجشنبه بود وقتی ازسرکار تعطیل شدم بایکی ازدوستام برنامه ریزی کردم که باهم بریم بیرون هوا بخوریم وبعدش بریم خونش بمونم تاجمعه......دلم خیلی برادوستم تنگ شده بود خیلی وقته ندیده بودمش قبل این برنامه چندبار باهم برنامه ریزی کردیم همه همدیگر رو ببینیم ولی قسمت نشد....ازصبح پنجشنبه خودم آماده کرده بودم برابعدازظهر...برادیدنش لحظه شماری میکردم...بعدازظهر ازسرکارم که تعطیل شدم یه راست بهش زنگ زدم بهش گفتم آمادم گفت یه دفعه خالم بهم زنگ زد وازم خواست برم خونش ساعت12شب برمیگردم بهت قول میدم ساعت 12 ازسرراه که برگردم میام دنبالت منم قبول کردم 12 که شد نیومد زنگ زدم گفت شرمنده ماشینم خراب شد ونمیتونم بیام دنبالت آژانس بگیر بیا خونمون گفتم نمیتونم ساعت12 گفت اشکالی نداره ایشالله یه روز دیگه بهش گفتم من امشب هوس کردم ببینمت چندمیخوام ببینمت نمیشه خسته شدم نمیتونم تاهفته دیگه صبر چه دوست بی معرفتی هستی بات قهرم وگوشی قطع کردم دوستم مینا چندبار بهم زنگ زد جوابش ندادم...کلی گریه کردم گفتم آآآآ اینم ازاین تفریح شب پنجشنبه یعنی خواستم یکم آب وهواعوض کنم ولی هزارتا اتفاق افتاد خسته شدم من دیگه کی فرصت کنم برم تفریح کنم همین یه جمعه رودارم که اگه نشه باید تایک هفته صبرکنم
    خانوادم تاموقعی که خونم جز غر وسرکوفت هیچ چیز دیگه ای ازشون ندیدم مدام سرم غر میزنن

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 مهر 93 [ 10:09]
    تاریخ عضویت
    1393-4-31
    نوشته ها
    254
    امتیاز
    976
    سطح
    16
    Points: 976, Level: 16
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive500 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    156

    تشکرشده 290 در 156 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط negina نمایش پست ها
    باخودم میگم یه پسر چقدر میتونه پست باشه که میدونه یه دختری خیلی میخواتش ولی میره بادخترای دیگه رابطه برقرار میکنه اون میدونه من خیلی میخواستمش به این چیزهم اعتراف کرده ولی باز سر حرف خودش هست وقبول نمیکنه که داره اشتباه میکنه...بم یمگه به تو ربطی نداره من باهرکی دوست دارم میخوام باشم بزرگترازتو نتونست جلومو بگیره اون وقت توی جوجه میخوای جلومو بگیره اگه دوستم داری اگه واقعا عاشقمی ولم کن برو سراغ زندگیت 100 تاپسر آرزوشونه با توباشن
    اون داره همه چی رو رو در رو میگه
    خیلی هم خوب باهات حرف میزنه
    اصن یه درصد حرف بد نزده بابا خودش میگه من لیاقتت رو ندارم ول من برو
    یه درصد خودخواهی نداشته ( البته بگم اینا همه موقته زیادی گیر بدی حرفایی که نباید بشنوی میشنوی پس زود ول کن )


    ببین اون همه چی رو رو در رو میگه
    باقی کارایی هم که تعریف میکنی چرندیات و مزض ریختنش هس که نباید بها بدی

    دوستی هم ادامه پیدا کنه دیگه تقصیر هودت هس

  15. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 26 آذر 93 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-13
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    1,059
    سطح
    17
    Points: 1,059, Level: 17
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    131

    تشکرشده 275 در 125 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    تمام مشکلات فعلی شما ناشی از ضعف و عدم اعتماد به نفس خودتون هست .
    مثلا در مورد خاص اون اقا پسر ، ایشون باید چند بار خودش را به شما ثابت کنه تا شما باور کنید ؟؟ برای خودتون ، عمرتون ، انرژی خودتون و... ارزش قایل بشید.
    تکرار 2 بار یک اشتباه .... هست.

  16. 4 کاربر از پست مفید alireza35 تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 18 مرداد 93), azad73 (چهارشنبه 29 مرداد 93), nafiseh joon (جمعه 17 مرداد 93), نازنین2010 (شنبه 18 مرداد 93)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.