به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اسفند 94 [ 19:17]
    تاریخ عضویت
    1392-12-01
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,928
    سطح
    26
    Points: 1,928, Level: 26
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 60 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New بددهنی و مشکا همسرم با خانواده ام

    سلام من و همسرم تقریبا هم سن هستیم و 4ساله که ازدواج کردیم. اوایل ازدواج خانواده بنده مخالف بودن خصوصا مادرم و از هیچ کوششی در این زمینه که این ازدواج سر نگیره فروگذار نکردن حتی یه بار زنگ زده بود و حرفهای بدی به خانمم زده بود. بهرحال مادرم بخاطر من از خر شیطون اومد پایین و راضی به ازدواج من و خانمم شد ولی همچنان سرد بود با خانمم و هست و من همیشه سعی میکنم کاری کنم حداقل جواب تلفن همدیگه رو بدن و یواش یواش کدورتها رو فراموش کنند. سر این مسایل بارها درگیری داشته ایم و گاهی این درگیری رو به مراحل فیزیکی هم میکشوند تا جاییکه یک بار تو گوش من زد و من هم عصبی شدم و دست روش بلند کردم. از اون موقع انتظار داره که من کامل خانوادم رو بذارم کنار و اونها بما سر نزنن و ما هم حداقل ممکن بریم اونجا مثلا سال به سال. در کل خانم بنده علاقه داره که فقط با کسایی که خودش دوست داره رفت و امد کنیم و با اونها هم بسیار کم. در صورتیکه خانواده بنده شهرستان هستند و نهایتا ما سالی 4 بار بتونیم به اونها سر بزنیم از طرفی من بچه بزرگ خانواده ام و خانواده حساب زیادی روی من دارند و انتظار دارند ازمن. جالبه که ناراحتی خودش از حضور خانواده من تو خونمون پیش اونها ابراز نمیکنه ولی هی پیش من غر میزنه و میگه کی میرن کی میرن منم گفتم زحمت من رو کشیدن نمیتونم بگم کی میرن هروقت دوست داشتن میرن. یعد بمن اسمس بسیار زشتی داده که تو ..... خانوادت رو بخور خانوادت باعث از هم پاشیدن زندگیت میشن و... .
    من هم گفتم تا ادب رو رعایت نکنی صحبت نمیکنم باهات. متاسفانه علاوه بر اینکه مادرم سیاست کافی برای برخورد با عروس رو نداشته خانمم هم تلاشی برای بهبود روابط نمیکنه و مسایل رو ضبط میکنه تا پس از رفتن خانوادم بارها واسم بازپخش کنه که فلانی اینجور کرد فلانی اونجور کرد خلاصه از لحاظ روانی کلا بهم ریختم.
    بحث بددهنی هاش هم بسیار من رو ناراحت میکنه و بعضی اوقات انقدر بد حرف میزنه که من هم کنترلم رو از دست میدم و بددهن میشم. یه مدت من صحبت از بچه میکردم میگفت توله میخوایم چیکار؟ واقعا اعصابم بهم میریخت از این حرفها. الان تازه باردار شده و من همه تلاشم برا اینه که همه چی خوب باشه ولی اون انگار که آتو گرفته که باردار و اون رو اهرمی کرده که تو لیاقت پدر شدن رو نداری و هیچ غلطی واسه بچت نکردی در صورتیکه اینطور نبوده. بخاطر بارداریش تعطیلات نیومد شهرستان بعدشم که میخواستم برگردم پدر مادرم هم میخواستن برن دکتر گفتن باهات میایم گفتم قدمتون روی چشم. از شهرستان تا تهران اسمس بد و بیراه میداد که چرا دارن میان. واقعا موندم که این تعارض کی میخواد تموم شه و ناراحتم از اینکه بچمون بخواد تو این جو وبا این بد دهنی ها بزرگ بشه. راهنمایی کنید دوستان.
    با تشکر

  2. کاربر روبرو از پست مفید امیر۶۲ تشکرکرده است .

    آرام دل (جمعه 17 مرداد 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 دی 93 [ 01:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-08
    نوشته ها
    352
    امتیاز
    3,876
    سطح
    39
    Points: 3,876, Level: 39
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    555

    تشکرشده 496 در 196 پست

    Rep Power
    48
    Array
    سلام دوست عزیز مقصراصلی خودشماهستید که اجازه دادید خانوادتون به ایشون بی احترامی کنند و حتی این مخالفتشون رو علنن خانمتون بفهمه چه برسه به اینکه تلفنی بهشون توهین کنند ببینید ایشون یه دختربودن و توقعاتی که از یه مرد در مقابل تازه عروسش داره رو ازشما داشتن و به این توقعات که یکی از مهمتریناش رعایت احترام و عزت نفس بوده از جانب شما بوسیله خانوادتون نادیره گرفته شده ودراینجا ما بدنبال مقصر نیستیم ولی شما باید این را بپذیرید و این مشکل رو باهر سختی کشیدنی حل کنید مخصوصا الان که ایشون باردارهستند خیلی حساستر هستند شما باید با خانوادتون صحبت کنید و خصوصا مادرتون که در رفتارشون تجدیدنظر کنند و بامحبت با ایشون رفتار کنند تا حداقل از فشار روحی که به همسرتون وارد میشه کاسته بشه فراموش نکنید که کوچکترین فشار روحی روی جنین تاثیرات منفی ای میذاره منم چون زنم و شرایط مشایه ایشون رو داشتم خوب درکشون میکنم شما باید قدم به قدم با ملاطفت این عزت نفس خورد شده خانمتون رو بازسازی کنید تا به حالت عادی برگرده شما باید جور اشتباه خانوادتون رو بکشید تا ایشون بحالت طبیعی برگرده و آرامش پیدا کنه و مطمین باشید که تا زمانی که مادرشما تغییر نکنند همسرتونم تغییری در فکرو اخلاقشون ایجاد نمیشه ببینید همسرتون توسط خانوادتون خورد شده و حرمتی که باید درنزد شما و خانوادتون داشته باشن بوسیله مادرتون یا شما خورد شده اولش نباید اجازه میدادید حرمتها ازبین بره حالا که این اتفاق افتاده تبعاتش رو بپذیرید و سعی کنید در آرامش غرور خورد شده همسرتون رو بازسازی کنید و حتما دراین زمینه مادرتون باید کمکتون کنند تا موفق بشید درضمن بابا شدنتونم تبریک میگم به گفته همسرم هیچ لذتی تو دنیا به پای لذت بابا شدن نمیرسه قدرشو بدونید و برای آرامش و آینده اش تمام تلاشتونو بکنید

  4. 4 کاربر از پست مفید Nilofar mordab تشکرکرده اند .

    نیکیا (یکشنبه 19 مرداد 93), هم آوا (یکشنبه 19 مرداد 93), امیر۶۲ (جمعه 17 مرداد 93), روزنه ی امید (یکشنبه 19 مرداد 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-26
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    7,915
    سطح
    59
    Points: 7,915, Level: 59
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 433 در 149 پست

    Rep Power
    34
    Array
    به نظر من هم بهتره تا یه مدتی شعی کنید هیچ تنشی تو زندگیتون ایجاد نشه.. حالا کاری ندارم این ازدواج با مخالفت صورت گرفته و کی با کی مشکل داره... الان شرایطتون یه کم سخت تر شده به خاطر بارداری همسرت.. به گفته خانوم نیلوفر مرداب این مراحل برای یه خانوم باردار سخت تره و اگه خوب طی نشه تبعات بدی داره برای بچه و خودش...
    بهتره یه حورایی آرامش رو بیارین تو خونتون.. اگه به هر دلیلی دوست نداره بره پیش خونوادتون اصلا بهش فشار نیارین و اصراری نکنین ( من که با خانواده همسرم خیلی خوبم و کلی احترامم رو نگه میدارن واقعا گاهی اصلا دوست ندارم برم خونشون .. نمیدونم چرا در حالیکه از زمان ورود به خونشون تا اومدنم هیچ چی جز مهربانی و احترام نمیبینم ( البته این خیلی بده و دوست دارم ازین حالت خارج بشم وهفته یه بار برم خونوشون) حالا بحث خانوم شما هم که فرق میکنه به هر حال ایشون با هم یه سری مشکلاتی داشتن)) اگه دلتون میخاد برین پدر مادرتون رو ببینی یه بار بهش بگو اگه نیومد خودتون تنهایی برین و ایشون با خونوادش می مونن.. اصرار کردن زیاد در این موضوع بار منفی زیادی داره و ایشون رو از شما و خانوادت دورتر میکنه... وقتی میبینه که شما به اجبار ایشون رو مجبور نمیکنی حس خوبی بهت پیدا میکنه و این باعث میشه که به هم نزدیکتر و با هم خوب تر باشین.
    اما در مورد پدر و مادرت که میخان بیان خونتون.. این که اومدن اونا حق طبیعی و انکار نا پذیره شکی نیست ولب بهتره یه کم شما این آمدن و رفتن ها رو مدیریت کنین.. وقتی میبینی که همسرت تا چه حد بهشون حساسیت داره ( اشتباهه و اصلا اصلا این مورد رو تایید نمیکنم ) ولی بهتره یه مدت دور باشن از هم. مثلا میتونی هزار جور بهانه درست کنی و این دیدارهارو حدالل کنی ( در کوتاه مدت) وقتی همسرت میبینه که تو به خاطر ایشون و ارامششون داری به هر دری میزنی باور کن خیلی روابطتون بهتر میشه..
    برای بهتر شدن رابطه مامانت با همسرت خیلی کارها میتونی بکنی.. به قول خانوم نیلوفر مرداب شما ناخواسته نقش زیادی در ایجاد دلخوری بین اونا داشتی . ا میتونی از قول مامانت به خانومت بگی که جقدر نگرانشه و توصیه کرده حتما مواطبش باشی و نمیدونم خلاصه کلی ازین جور چیزا بگی. رفته رفته میبینی که خود به خود همه چی به روال عادیش برمیگرده حتی شاید باورت نشه بهت میگه که ایشون رو ببره تا مامان بابات رو ببینه یا برعکس

  6. 3 کاربر از پست مفید خیال تو تشکرکرده اند .

    Nilofar mordab (شنبه 25 مرداد 93), هم آوا (یکشنبه 19 مرداد 93), امیر۶۲ (جمعه 17 مرداد 93)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط امیر۶۲ نمایش پست ها
    میرن منم گفتم زحمت من رو کشیدن نمیتونم بگم کی میرن هروقت دوست داشتن میرن. یعد بمن اسمس بسیار زشتی داده که تو ..... خانوادت رو بخور خانوادت باعث از هم پاشیدن زندگیت میشن و... .
    من هم گفتم تا ادب رو رعایت نکنی صحبت نمیکنم باهات.

    واقعا تعجب کردم از این ادبیات خانم
    چقدر رکیک و بد صحبت میکنه باور کنید 2-3 بار این قسمت را خوندم تا مطمئن شم که درست خوندم
    به هر حال خانم شما الان 30 سالشه یه دختر 10-12ساله که نیست قشنک میفهمه معنی حرفش چیه
    فقط به خاطر اینکه پدر و مادرتون منزل شما بودند اینقدر بد حرف زده ؟ یا مسایل دیگه ای هم با هم داشتین ؟

    وقتی بهش گفتی تا ادب را .... رفتارش چه تغییری کرد ؟

    به خانمت بگو من برای رسیدن به تو جلو خانوادم وایسادم و خیلی دلشون را شکستم تا به تو برسم نذار که فکر کنم چه اشتباه بزرگی کردم کاری نکن که باور کنم حق با مادرم بوده و تو را شناخته بود که اینقدر مخالفت میکرد
    و بهش بگو من اگه با پدر و مادرم رفت و امد دارم برا اینه که خیلی دوستشون دارم و از لحاظ روحی نیاز دارم که ببینمشون

    (خودم را گذاشتم جای شما و فکرکردم اگه یه روز شوهرم از من بخواد که با مادر و پدرم ارتباط نداشته باشم چه حسی بهم دست میده واقعا وحشتناکه )
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد
    ویرایش توسط نازنین2010 : جمعه 17 مرداد 93 در ساعت 09:21

  8. 2 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    هم آوا (یکشنبه 19 مرداد 93), امیر۶۲ (جمعه 17 مرداد 93)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اسفند 94 [ 19:17]
    تاریخ عضویت
    1392-12-01
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,928
    سطح
    26
    Points: 1,928, Level: 26
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 60 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و تشکر از همه دوستان ببینید اینکه در گذشته چه اشتباهاتی بوده درسته و اشتباهاتی هم که از طرف من بوده قبول دارم. من با پدرم صحبت کردیم و مادرم هم نرم تر شده ولی اینو درک کنید که من نمیتونم شخصیت مادرم رو عوض کن ایشون کلا زیاد مهارت گفتاری نداره اگرچه بارها متوجه شدم و خانمم هم متوجه شده که مادرم دوستش داره خانمم رو و نسبت به قبل از ازدواج خیلی فرق کرده بارها براش کادو گرفته بهش احترام میذاره اون مسایل واسه قبل از ازدواجمون بوده ولی بعد از ازدواج مادرم بی احترامی نکرده ولی خوب تا وقتی پیش همدیگه بودیم هیچ مشکلی نبوده ولی وقتی جدا شدیم و هرکی رفت خونه خودش انگار همه چی تموم شد و نه مادر شوهری هست نه عروسی. ببینید وقتی شماره خونه ما میفته همسرم اصلا جواب نمیده تا مادرم بتونه باهاش صحبت کنه و روابط بهتر بشه. در مورد مدیریت تعجب میکنم اخه 4 بار اومدن خانواده بنده به خونمون در سال هم نیاز به مدیریت داره؟
    من با مادرم صحبت کردم و گته بودم که شرایط عوض شده و خانمم دیگه عروسته و خداییش مادرم با اخلاق تندی که داره به همسرم از اون موقع به بعد بی احترامی نکرده ولی خوب این جریان کما فی سابق ادامه دار شده .
    خانم مرداب ابتدا تشکر میکنم از شما.
    باید عرض کنم خدمتتون من خانمم رو دوست داشته و دارم و بخاطرش جلو خانادم واستادم تا بتونم خانوادم رو بیارم واسه خواستگاری اون جریان بی احترامیها هم تلفنی بود که از اختیار من خارج شده بود. یعنی در اصل خانمم اشتباه کرد که زنگ زده بود با مادرم صحبت کنه که اون مسایل پیش اومد. بهرحال پشت سر نیست فضایی زنده.....پشت سر مرغ نمیخواند....زندگی ابتنی در حوضچه اکنون است بنده دنبال راه حل امروز هستم. ببینید بنده هم از پدر خانمم حرکاتی دیدم که گاهی قلبم گرفته ولی اصلا به روی خانمم نیاوردم برای زندگی مشترک باید از خودمون مایه بذاریم اینقدر من اشتبباهات اطرافیان خانمم رو نادید گرفتم که ایشون واقعا فکر میکنه هیچکس از اطرافیان ایشون ایرادی نداره. در صورتیکه من بارها حرفهای نامربوط شنیدم و ندید گرفتم. باور کنید اگه خانمم شب تا صبح دم گوشم غر نمیزد من بهتر میتونستم ازش دفاع کنم. جدیدا که بددهنیاش ازارم میده. خانمها ممکنه که این بددهنیها بخاطر دوران بارداری باشه؟
    ممنونم بانو نازنین خانمم خیلی زن خوبیه بخدا تو معرفت مث یه مرد با منه و حمایتم میکنه چشم نداره ببینه یه خار به پام بره ولی وقتی بحث خانوادم میشه قاطی میکنه. من همیشه سعی میکنم جلو خانوادم بزرگش کنم بهش پرو بال بدم بخدا اگه خانوادم بفهمن که این رفتار رو داره دیگه پا به خونمون نمیذارن اخه مگه من چند سال دیگه از نعمت پدر و مادر برخوردارم که بخوام اون چند روز در سال رو هم بقول دوستان مدیریت کنم؟ بر عکس باور کنید برا خانوادش همه کار میکنم و غیر از خودش همه خانوادش بهم تو نگفتن چرا؟ چون هیچ وقت جواب ندادم هیچ وقت جواب بدی رو با بدی ندادم . این اتفاق طوری شده که ایشون واقعا فکر میکنه خانواده ایشون بالاتر از منه در صورتیکه من میگم خانواده من و ایشن فرقی نداره چون حالا ما یه خانواده ایم

  10. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    امیر آقا من فکر می کنم اینجا دو تا مشکل وجود داره. یکی روابط خانمتون با خانواده ی شما و دیگری بددهنی ایشون.

    ممکنه خانمهای دیگه ای هم باشند که با خانواده همسر رابطه ی خوبی ندارند اما ناراحتیشون را با بددهنی نشون نمی دن.

    اگر خانمتون قبول می کنه با هم برین مشاوره.
    خانمها راحت تر با موضوع مشاوره رفتن کنار می آن و مثل آقایون مقاومت نمیکنند.
    اونجا به مشاور ( در جلسات تنهاییتون) بگید که هدف و تاکید اصلی شما کار روی بددهنی همسرتون هست.

    بددهنی خیلی زشته، مخصوصا برای یک خانم و از اون بدتر برای یک مادر.

    ایشون در دوران دوستی شما زنگ زدند به مادرتون که صحبت کنند؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  11. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    نازنین2010 (شنبه 18 مرداد 93), هم آوا (یکشنبه 19 مرداد 93), امیر۶۲ (جمعه 17 مرداد 93), خیال تو (جمعه 17 مرداد 93)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اسفند 94 [ 19:17]
    تاریخ عضویت
    1392-12-01
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,928
    سطح
    26
    Points: 1,928, Level: 26
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 60 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باید عرض کنم ایشون کلا ادم بددهننی نیستن ولی در حالتیکه عصبی میشن هر چی دوست دارن میگن و گاهی درگیر فیزیکی هم میشن. دلم از این میسوزه که خسته میشه کلی زحمت میکشه میپزه میشوره کمک حال من هست(سرکار میره) بعد با یک فحش و ناسزا و یک رفتار بد همه رو خراب میکنه هم منو ناراحت میکنه هم خودشو. الانم گذاشته رفته خونه پدر مادرش

  13. کاربر روبرو از پست مفید امیر۶۲ تشکرکرده است .

    آرام دل (شنبه 18 مرداد 93)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 مرداد 93 [ 18:17]
    تاریخ عضویت
    1393-5-17
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    16
    سطح
    1
    Points: 16, Level: 1
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام من ٦ساله كه با امين همسرم ازدواج كردم و اين مسائل رو خيلي فجيع تر تجربه كردم اوايل ازدواج مثل همسر شما جبهه ميگرفتم و همسرم مرد اروم و با ادبي بود حتي من بي احترامي ميكردم البته نه به شدت خانم شما ولي اون ناراحت ميشد و با احترام باهام صحبت ميكرد من الان ٢ساله كه كوچكترين بي احترامي به خانواده شوهرم نميكنم كه دلايلش رو ميگم باور نكردنيه حتي فاميل همسرم هميشه به من ميگن تو چطور تحمل ميكني و الان براي من تحمل نيست من عاشقانه مثل مادر و پدر خودم دوستشون دارم و همه كار واسشون ميكنم، اول اينكه شوهر من اروم و با ادب بود ولي اقتدار داشت طوري كه ميدونستم نبايد زماني كه راجع به خانوادش حرف بزنم بهشون بي احترامي كنم اين اقتدار همرات با احترام واسه همه خونه ها لازمه و پايه خانواده از همين اقتدار مرد محكم ميشه اون نبايد باادبي و احترام شما رو روي بي عرضگي شما بزاره بايد بدونه با توهين شما برخورد تند داريد و شديدا برخورد ميكنيد ، دوم اينكه همسر من هميشه ميذاشت قشنگ من گريه هام رو بكنم و حسابي تخليه شم و حرفهام رو بزنم و فقط و فقط گوش ميكرد حسابي كه حرفهام تموم ميشد به من ميگفت ماتي پدر مادر من تو رو دوست دارن اگه حرفي هم ميزنن بزار رو دلسوزي اونا سن و سالي ازشون گذشته من خجالت ميكشم وقتي به صورت پير و سالخورده مادر پدرم نگاه ميكنم وقتي به دستاي مادرم نگاه ميكنم تو اونها رو بعد ٥٠سال كه نميتوني عوض كني تو جوري رفتار كن كه اونها هم خوشحال شن پسرشون خوشبخت شده اونها وقتي يك رفتار بد از تو ميبينن فكر ميكن تو تو خونه با منم اينطوري سعي كن حداقل جلوي اونها جوري رفتار كني كه فكر كنن ما چقدر خوشبختيم. دلشون خوش باشه من ثمره زندگي اونهام حالا مثلا بيان بهت ميگن چرا خونه ات بهم ريخته است چون اينجا خونه پسرشونه وقتي ميان اينجا احساس ميكنن خونه خودشونه خوب چه اشكال داره من پسر بزرگشونم بزار اينجا احساس رئيس بودن كنن تو با اونها مهربون باش خدا هم جور ديگه بهت پاداش ميده ،،،، اينها يك قسمت كوچيك از حرفهاي همسرم بود نه زياد طرفداري من و ميكرد نه اونها رو خيلي اروم مسائل رو حل ميكرد ،،،،، من كم كم شروع كردم قران رو فارسي خوندن يك روز سوره بقره رو فارسي خوندم و با تاثير هايي كه حرفهاي همسرم روم گذاشته بودم از فرداي اون روز من خيلي خيلي تغيير كردم وقتي اون قسمت سوره بقره رو خوندم كه پسره به خاطر اينكه باباش رو از خواب بيدار نكنه يك معامله پر سود رو از دست ميده از خودم بدم اومد از طرفي ميديدم پدر شوهرم خيلي خيلي بد با شوهرم رفتار ميكنه يعني اگه بهتون بگم شايد باورتون نشه ولي همسرم فقط سكوت ميكرد خيلي تحقيرش ميكرد ولي هيچي نميگفت و خيلي قشنگ ميشست تا اخر تحقير هاي باباش و گوش ميداد حتي مثل من كه يهو عصبي ميشدم درو محكم ميبستم ميرفتم بيرون هم نبود بخدا ميشست تا اخر تحقير هاي باباشو گوش ميكرد وقتي ميرفتيم خونه من گريه ميكردم كه چرا جوابشو ندادي چرا،،،، و كلي غر زدن اون در جوابم ميگفت پدرمه چي بهش بگم اگه اون دلش خوشه و اروم ميشه حرفهاشو به من بزنه بزار بزنه اروم شه من پسرشم حقشه بزار بگه ارم شه و حرفها و نق هاي من هيچ تغييري روي رفتارش با پدر و مادرش نداشت ، با مادر من خيلي با احترام حرف ميزنه و كم كم با تاثير شوهرم كه هميشه ميگه پدر مادر نعمتن و هميشه پدر مادر خودشو ميزاره كنار مادر من و ميگه اگه پدر مادر تو گوشت هم زدن حق نداري سرت و بالا بگيري كه منظورش هم پدر مادر منن هم خودش شما هم بهتره نزاريد بارداري همسرتون بهانه اي براي ظلم به پدر و مادر بشه مثلا به همسرتون بگيد مادر من اخلاقش كمي تند هست ولي من خيلي دوسش دارم و از احترام به پدر مادر بگو بدون اينكه منظورت فقط پدر مادرت خودت باشن جمع ببند الان بعد اين همه سال رفتار خانواده همسرم خيلي فرق كرده چون من فرق كردم چون ياد گرفتم احترام بزارم و حرفهاي زنها روت تاثيري نزاره و هميشه اقتدار داشته باشه و اتفاقا اصلا روابط خودت رو با خانوادت كم نكن اگر هم ديدي خانومت باز هم به رفتارهاش ادامه داد خيلي محكم بگو كه هر جور كه رفتار كنه تو هم همينجو با خانواده اش رفتار ميكني و اگه ادامه داد محكم پاي حرفت وايسا و تو هم رفت و امدت رو به همون اندازه با خانواده اش كم كن تو به خاطر ازاديهاي زيادي چه از نظر نوع گفتار چه از نظر رفت و امدت به خانمت دادي باعث سركش شدن خانمت شدي و افتش خانوادت رو ميگيره محكم باش و مردونه رفتار كن موفق باشي

    - - - Updated - - -

    در ضمن چرا ما با كوچكترين اختلافات هميشه ميگيم رفت و امدت و كم كن ما كي باشيم كه بخوايم رفت وامدمون رو با پدر و مادرمون كم كنيم ميدوني چقدر دل پدر و مادر ميشكنه وقتي ببينن پسرشون بهشون سر نميزنه ، الان تو فاميل شوهر من يكي هست كه با خواهر شوهرش دعواش شد در حد زدن بعد عروسشون ٥ساله كه نذاشته نه پسره نه نوه اش و نه خودش برن خونه خانواده شوهرش يعني مادره پسره ٥ساله نوه اش رو نديده اونم سر بي غيرتي پسره و من وقتي اين مادر شوهره رو ميبينم عكس نوه اش رو كه مال ٥سال پيش بوده زده تو درو ديوار خونه اش حتي تمام گوشيش عكس نوه اش و واسه ديدنش دل تنگي ميكنه دلم ميسوزه بخدا ما عروس ها بعضي وقتها از يزيد بدتريم خودمون نميريم چرا نميزاريم پسرو نوه برن ولي عروسه خودش هر روز خونه مامانشه هميشه با خانواده اشه اين ظلمه باعث ميشه مرد خانواده احساس كوچيكي و افسردگي كنه از طرفي هم خانواده اش چند ساله برادر و بچه برادرشون رو نديدن خوب اين نتيجه ازادي عمل بيش اندازه به ما زنهاست الان اگه نتوني رفتار خانومت رو عوض كني و نتوني جلوي رفتارش رو بگيري مجبورت ميكنه بچه رو نبري خونه مادرت نميزاره و از اين طريق ميخواد مادرت و اذيت كنه من ميگم ما جوونيم بايد تحمل كنيم نه اينكه مادر با ٥٠-٦٠سال سن،،،،، من وقتي يه وقتهاي خيلي كم حرف زشت ميزدم شوهرم ميگفت زن ظرافت داره حيا داره وقتي از دهن يك مرد فحش ميشنوي توقعي نيست ولي وقتي از يك زن ميشنوي بدت مياد چون زن تمام زيباييش به نوع رفتار و حيا در صحبتشه البته اينها رو غير مستقيم ميگفت واقعا هم زني كه فحش بده ديگه جذاب نيست و اول از همه از خودت شروع كن موفق باشي

  15. 3 کاربر از پست مفید matti تشکرکرده اند .

    نازنین2010 (شنبه 18 مرداد 93), امیر۶۲ (یکشنبه 19 مرداد 93), بارانا (جمعه 17 مرداد 93)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط matti نمایش پست ها
    سلام من ٦ساله كه با امين همسرم ازدواج كردم و اين مسائل رو خيلي فجيع تر تجربه كردم اوايل ازدواج مثل همسر شما جبهه ميگرفتم و همسرم مرد اروم و با ادبي بود حتي من بي احترامي ميكردم البته نه به شدت خانم شما ولي اون ناراحت ميشد و با احترام باهام صحبت ميكرد من الان ٢ساله كه كوچكترين بي احترامي به خانواده شوهرم نميكنم كه دلايلش رو ميگم باور نكردنيه حتي فاميل همسرم هميشه به من ميگن تو چطور تحمل ميكني و الان براي من تحمل نيست من عاشقانه مثل مادر و پدر خودم دوستشون دارم و همه كار واسشون ميكنم، اول اينكه شوهر من اروم و با ادب بود ولي اقتدار داشت طوري كه ميدونستم نبايد زماني كه راجع به خانوادش حرف بزنم بهشون بي احترامي كنم اين اقتدار همرات با احترام واسه همه خونه ها لازمه و پايه خانواده از همين اقتدار مرد محكم ميشه اون نبايد باادبي و احترام شما رو روي بي عرضگي شما بزاره بايد بدونه با توهين شما برخورد تند داريد و شديدا برخورد ميكنيد ، دوم اينكه همسر من هميشه ميذاشت قشنگ من گريه هام رو بكنم و حسابي تخليه شم و حرفهام رو بزنم و فقط و فقط گوش ميكرد حسابي كه حرفهام تموم ميشد به من ميگفت ماتي پدر مادر من تو رو دوست دارن اگه حرفي هم ميزنن بزار رو دلسوزي اونا سن و سالي ازشون گذشته من خجالت ميكشم وقتي به صورت پير و سالخورده مادر پدرم نگاه ميكنم وقتي به دستاي مادرم نگاه ميكنم تو اونها رو بعد ٥٠سال كه نميتوني عوض كني تو جوري رفتار كن كه اونها هم خوشحال شن پسرشون خوشبخت شده اونها وقتي يك رفتار بد از تو ميبينن فكر ميكن تو تو خونه با منم اينطوري سعي كن حداقل جلوي اونها جوري رفتار كني كه فكر كنن ما چقدر خوشبختيم. دلشون خوش باشه من ثمره زندگي اونهام حالا مثلا بيان بهت ميگن چرا خونه ات بهم ريخته است چون اينجا خونه پسرشونه وقتي ميان اينجا احساس ميكنن خونه خودشونه خوب چه اشكال داره من پسر بزرگشونم بزار اينجا احساس رئيس بودن كنن تو با اونها مهربون باش خدا هم جور ديگه بهت پاداش ميده ،،،، اينها يك قسمت كوچيك از حرفهاي همسرم بود نه زياد طرفداري من و ميكرد نه اونها رو خيلي اروم مسائل رو حل ميكرد ،،،،، من كم كم شروع كردم قران رو فارسي خوندن يك روز سوره بقره رو فارسي خوندم و با تاثير هايي كه حرفهاي همسرم روم گذاشته بودم از فرداي اون روز من خيلي خيلي تغيير كردم وقتي اون قسمت سوره بقره رو خوندم كه پسره به خاطر اينكه باباش رو از خواب بيدار نكنه يك معامله پر سود رو از دست ميده از خودم بدم اومد از طرفي ميديدم پدر شوهرم خيلي خيلي بد با شوهرم رفتار ميكنه يعني اگه بهتون بگم شايد باورتون نشه ولي همسرم فقط سكوت ميكرد خيلي تحقيرش ميكرد ولي هيچي نميگفت و خيلي قشنگ ميشست تا اخر تحقير هاي باباش و گوش ميداد حتي مثل من كه يهو عصبي ميشدم درو محكم ميبستم ميرفتم بيرون هم نبود بخدا ميشست تا اخر تحقير هاي باباشو گوش ميكرد وقتي ميرفتيم خونه من گريه ميكردم كه چرا جوابشو ندادي چرا،،،، و كلي غر زدن اون در جوابم ميگفت پدرمه چي بهش بگم اگه اون دلش خوشه و اروم ميشه حرفهاشو به من بزنه بزار بزنه اروم شه من پسرشم حقشه بزار بگه ارم شه و حرفها و نق هاي من هيچ تغييري روي رفتارش با پدر و مادرش نداشت ، با مادر من خيلي با احترام حرف ميزنه و كم كم با تاثير شوهرم كه هميشه ميگه پدر مادر نعمتن و هميشه پدر مادر خودشو ميزاره كنار مادر من و ميگه اگه پدر مادر تو گوشت هم زدن حق نداري سرت و بالا بگيري كه منظورش هم پدر مادر منن هم خودش شما هم بهتره نزاريد بارداري همسرتون بهانه اي براي ظلم به پدر و مادر بشه مثلا به همسرتون بگيد مادر من اخلاقش كمي تند هست ولي من خيلي دوسش دارم و از احترام به پدر مادر بگو بدون اينكه منظورت فقط پدر مادرت خودت باشن جمع ببند الان بعد اين همه سال رفتار خانواده همسرم خيلي فرق كرده چون من فرق كردم چون ياد گرفتم احترام بزارم و حرفهاي زنها روت تاثيري نزاره و هميشه اقتدار داشته باشه و اتفاقا اصلا روابط خودت رو با خانوادت كم نكن اگر هم ديدي خانومت باز هم به رفتارهاش ادامه داد خيلي محكم بگو كه هر جور كه رفتار كنه تو هم همينجو با خانواده اش رفتار ميكني و اگه ادامه داد محكم پاي حرفت وايسا و تو هم رفت و امدت رو به همون اندازه با خانواده اش كم كن تو به خاطر ازاديهاي زيادي چه از نظر نوع گفتار چه از نظر رفت و امدت به خانمت دادي باعث سركش شدن خانمت شدي و افتش خانوادت رو ميگيره محكم باش و مردونه رفتار كن موفق باشي

    - - - Updated - - -

    در ضمن چرا ما با كوچكترين اختلافات هميشه ميگيم رفت و امدت و كم كن ما كي باشيم كه بخوايم رفت وامدمون رو با پدر و مادرمون كم كنيم ميدوني چقدر دل پدر و مادر ميشكنه وقتي ببينن پسرشون بهشون سر نميزنه ، الان تو فاميل شوهر من يكي هست كه با خواهر شوهرش دعواش شد در حد زدن بعد عروسشون ٥ساله كه نذاشته نه پسره نه نوه اش و نه خودش برن خونه خانواده شوهرش يعني مادره پسره ٥ساله نوه اش رو نديده اونم سر بي غيرتي پسره و من وقتي اين مادر شوهره رو ميبينم عكس نوه اش رو كه مال ٥سال پيش بوده زده تو درو ديوار خونه اش حتي تمام گوشيش عكس نوه اش و واسه ديدنش دل تنگي ميكنه دلم ميسوزه بخدا ما عروس ها بعضي وقتها از يزيد بدتريم خودمون نميريم چرا نميزاريم پسرو نوه برن ولي عروسه خودش هر روز خونه مامانشه هميشه با خانواده اشه اين ظلمه باعث ميشه مرد خانواده احساس كوچيكي و افسردگي كنه از طرفي هم خانواده اش چند ساله برادر و بچه برادرشون رو نديدن خوب اين نتيجه ازادي عمل بيش اندازه به ما زنهاست الان اگه نتوني رفتار خانومت رو عوض كني و نتوني جلوي رفتارش رو بگيري مجبورت ميكنه بچه رو نبري خونه مادرت نميزاره و از اين طريق ميخواد مادرت و اذيت كنه من ميگم ما جوونيم بايد تحمل كنيم نه اينكه مادر با ٥٠-٦٠سال سن،،،،، من وقتي يه وقتهاي خيلي كم حرف زشت ميزدم شوهرم ميگفت زن ظرافت داره حيا داره وقتي از دهن يك مرد فحش ميشنوي توقعي نيست ولي وقتي از يك زن ميشنوي بدت مياد چون زن تمام زيباييش به نوع رفتار و حيا در صحبتشه البته اينها رو غير مستقيم ميگفت واقعا هم زني كه فحش بده ديگه جذاب نيست و اول از همه از خودت شروع كن موفق باشي

    چقدر زیبا و قشنگ نوشتی

    منم موافقم که کمی با اقتدار رفتار کنید و از فاز احساسی بودن بیایید بیرون
    رفتارهای خانم اصلا منطقی نیست خیلی احساسی و ووقیحانه هست
    با تعاریفی که ازش کردید مطمئن هستم خیلی راحت میتونید تغییرش بدهید

    ماتی عزیز سه خط اخر نوشته ات واقعا مفید و کاربردی هست اگه دوست داشتی به اینجا هم سری بزن
    http://www.hamdardi.net/thread579-4.html#post341787
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد
    ویرایش توسط نازنین2010 : شنبه 18 مرداد 93 در ساعت 18:25

  17. 3 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    آرام دل (شنبه 18 مرداد 93), امیر۶۲ (یکشنبه 19 مرداد 93), شیدا. (شنبه 18 مرداد 93)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اسفند 94 [ 19:17]
    تاریخ عضویت
    1392-12-01
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,928
    سطح
    26
    Points: 1,928, Level: 26
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 60 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون بانو ماتی
    باید عرض کنم که اقتدار من هم در خونه کم نیست وقتی که میگم کاری نباید بشه نمیشه خداییش هیچوقت توهین به پدر مادرم نمیکنه یعنی من این اجازه رو ندادم این دفعه هم میگفت بهانه بیار تا پدر مادرت نیان خونمون گفتم زحمتمو کشیدن حق دارن که بیان و اومدن و هیچ بی احترامی که در کار نبود هیچی خانومم کلی سنگ تموم گذاشت واسشون. مشکل اینجاست حالا که رفتن باید درگیری و دعوا بشه که چرا تو کاری نکردی نیان و بعدا بیان و.... . ایشون درک نمیکنه چون پدر مادرش نیم ساعت فاصله دارن با ما و هر وقت بخواد میبینتشون و مثل من نیست که 400کیلومتر فاصله دارم و اصلا مشکلات پدر مادرم رو نمیدونم. هیچوقت مجبورش نکردم با من بیاد خونه پدر مادرم و میل خودش بوده ولی اگه نیاد میگه شما با خانواده خوش میگذره من بیام مزاحمم و این حرفها و اگه بیاد میگه این اینطوری کرد و اون اونطوری کرد . بعضی وقتها از ازدواجم پشیمون میشم من ازدواج کردم ارامش بگیرم نه اینجوری.
    الان بارداره ناراحتم ممکنه مشکلی واسه بچمون پیش بیاد اخه واسه هیچ و پوچ کش میده دعوا میکنه که بکجا برسه؟ واقعا فکر میکنه من بیخیال خانوادم میشم؟ زندگی رو واسه خودم و خودش سخت کرده.
    اونطور که فکر نکنید من مردی باشم که هیچ اراده ای نداره . من کامل زندگیم رو راهبری می کنم و اگه تشخیص بدم چیزی اشتباه هستش کوتاه نمیام. ولی بعضی وقتها بخاطر خانمم تو بعضی چیزها کوتاه میام. این رو هم اضافه کنم که اصلا اینطور نیست که وقتی رفتار بدی ازش سر بزنه من با ملاطفت برخورد کنم متاسفانه یا خوشبختانه این اخلاق تند مادرم در مواردی که احساس کنم حرکت غیر منطقی از طرف مقابل صورت میگیره رو به ارث بردم و در برابر حرف غیرمنطقی اصلا ساکت نیستم. جالبه وقتی در مقابل رفتار غلطش ابراز ناراحتی میکنم بدتر جبهه میگیره که خوب کاش با مادرت زندگی میکردی و ازدواج نمیکردی!!!!!! نمیدونم جایگاه مادر و همسر چه شباهتی داره؟
    مادرم به من خیلی علاقه داره و گاهی گفته که تو دنیا منو از همه کس بیشتر دوست داره و این باعث حسادت شدید در خانمم شده البته اینا رو فقط حدس میزنم و نمیدونم واقعا از چی نگرانه؟
    لطفا در مورد اقتدار بیشتر توضیح میدین؟ گنگ بود تعریفتون از اقتدار شاید خانمها چیزی رو اقتدار میدونن که من متوجه اش نیستم.
    تشکر از همه دوستان


    - - - Updated - - -

    در ضمن محیط کمی اروم شده بهش گفتم که از صحبت هاش واقعا ناراحت شدم. گفتم که نمیخوام بچمون طوری تربیت بشه که بعدا پشیمون بشیم. از چیزایی که دوست ندارم از زبون خانمم بشنوم گفتم. اون هم گفت که خسته میشه بعضی وقتها و از من راجع به چیزهایی گله کرد که اگه بمن میگفت سریع انجام میدادم. اخه من باید از کجا بفهمم الان چی لازمه واسه خونه .من امار لوازم لازم برای اشپزی و... رو ندارم بهم اطلاع نمیده چی لازم هست بعدا گلگی میکنه که چرا تو خرید کمک نمیکنی.من بعلت درگیر بودن تو بیمارستان و داروخونه و ... اصلا حواسم به یخچال و وسایل خونه نبود و کافی بود بهم بگه. بهم نگفت و بعدا گلگی کرد بنظر شما اینها بهانه است یا دلیل اصلی ناراحتیش؟
    ویرایش توسط امیر۶۲ : یکشنبه 19 مرداد 93 در ساعت 14:26


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.