به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 مرداد 94 [ 11:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-27
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,321
    سطح
    20
    Points: 1,321, Level: 20
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    غم بزرگ من ، عذاب زندگی

    سلام ، خواهش میکنم هر کی میتونه یه جیزی بگه
    میدونید مشکل من چیه ؟ من 25 سالمه و لیسانس از رشته خوب دارم
    اما پدر مادرم خاضرن منو به هرکی بدن ، هرکی رو میبینن بدون اینکه این ادم خوبه یا بده ( اصولا ادمای ضعیف ازنظر تحصیل و درامد ) جوری باهاش رفتار میکنن طرف میفهمه میگن بیا دختر مارو بگیر ، اما من ادم مغرور البته از نوع درستش شاید یکم هم زیاد بود قبلا و تو دنیا فسادی نکردم که بخوام بخاطرش خودمو شایسته هرکسی ببینم اما خانواده ام بخاطر یه بیماری مادر زادی که دارم ،اینحور باهام رفتار میکنن ، تاحاالا چند بار شده با مامانم بیرون بوده یه جوری برخورد میکنه با مردا که حالم بد میشه و اعصابم خورد میشه ، من واقعا دارم زحر میکشم
    کعلوم نیست این کارشون چه اثری روم بگذاره تاحالا بهش فکر نکردم ولی اگه به سرم بزنه از خونه فرار کنم ،معروم نیست عملیش نکنم
    همین چند روز پیش زنگ ردم یه داروخونه ای برای داروم .البته من داروهای خیلی گرونی ندارم ،برای همه فامیلمون حرف زدن درباره مقدارش خنده داره ،ولی مامانم اینجور به همه میگه انگار تمام مخارج خونه واسه من میره
    زنگ زدم داروخانه که وضعیت داروم چی شد ، مرده جوری حرف میزنه انگار جواب بله رو قبلا از من گرفته ، خیلی حالم بد میشه اینجور مواقع که حتی شاید از نوع حرف زدن اون ادم نه لزوما خود حرفاش بدم میاد چه برسه به خودش
    باورتون نمیشه ، یکبار یه مرده زندار چنان جلوی من هول کرده بود که نمیدونستم از کدوم طرف اون مغازه برم بیرون یا چی بگم ،فقط سعی کردم اروم و مودب باشم
    دلیلش هم این بود که بابا و مامانم اینقدر خودشون رو بدبخت نشون میدن که بعضیا فکر میکنن ما به نون شبمون محتاجیم در صورتی که اوضامون از خیلیا بهتره درحد کارمند درامد داریم و خودمون خونه داریم و کرایه خونه هم نداریم ، اما مامان بابام برای ارامش خودشون این رفتارها رو میکنن ،تازه قسمت بدش هم اینه که فکر میکنن من هم از این ادما خوشم میاد و به فکرشونم و منتظرم بیان خواستگاریم اونها نمیان ، من تا نفهمم کجای این دنیام قصد شوهر کردن ندارم ،به وقتش شاید به فکر بیفتم اما حالا حالا ها اصلا نه
    ننمیدونید چه احساس بدی دارم تو این زندگی از درون زجر میکشم ، احساس تحقیر وذلت خیلی بده
    تورو خدا کسی اگه چاره ای برای این زندگی داره بگه چیکار کنم زجر نکشم

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    گلی جان،

    بعضی دخترخانمها اینجا شاکی هستند که خانواده اصلا به فکر من نیستند و برام خواستگار جور نمی کنند.
    برای خواستگاریابی و ازدواج رسمی پدر و مادر نقش مهمی دارند. روابط اجتماعیشون، دوستانشون و ...

    این که به فکر ازدواج شما هستند خیلی هم خوبه و قابل تحسین.
    فقط باید یه مقدار با آرامش معیارها و ملاکهات را بهشون بگی.
    با نرمی و آرامش و سیاست و کــــــم کـــــــم.

    یکی از ویژگیهای منفی که می دونی براشون مهم هست و اون خواستگار بالفعل یا بالقوره ( منظورم کسی که اونا دوست دارن خواستگار شما بشه) داره، بهشون بکو.
    اینطوری خودشون هم منصرف می شن و بعد کم کم سطح و گروهی که توش دنبال خواستگار هستند تغییر می کنه.

    سعی کن روی رفتارهای خودت هم کار کنی و از این حالت عصبی دور بشی.
    روابطت را با دیگران (مخصوصا اونایی که در سطح مورد نظرت هستند) بیشتر کن.

    و مهــــم این که
    25 سالت هست و باید دیگه کم کم به فکر ازدواج باشی. بذارش یه جایی اون بالای جدول کارهای پیش رو.
    دیر می شه ها!
    روزهای قشنگی که قراره در کنار همسر آینده ات داشته باشی را زودتر شروع کنی بهتره
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  3. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    golii (چهارشنبه 15 مرداد 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 مرداد 94 [ 11:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-27
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,321
    سطح
    20
    Points: 1,321, Level: 20
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    گلی جان،

    بعضی دخترخانمها اینجا شاکی هستند که خانواده اصلا به فکر من نیستند و برام خواستگار جور نمی کنند.
    برای خواستگاریابی و ازدواج رسمی پدر و مادر نقش مهمی دارند. روابط اجتماعیشون، دوستانشون و ...

    این که به فکر ازدواج شما هستند خیلی هم خوبه و قابل تحسین.
    فقط باید یه مقدار با آرامش معیارها و ملاکهات را بهشون بگی.
    با نرمی و آرامش و سیاست و کــــــم کـــــــم.

    یکی از ویژگیهای منفی که می دونی براشون مهم هست و اون خواستگار بالفعل یا بالقوره ( منظورم کسی که اونا دوست دارن خواستگار شما بشه) داره، بهشون بکو.
    اینطوری خودشون هم منصرف می شن و بعد کم کم سطح و گروهی که توش دنبال خواستگار هستند تغییر می کنه.

    سعی کن روی رفتارهای خودت هم کار کنی و از این حالت عصبی دور بشی.
    روابطت را با دیگران (مخصوصا اونایی که در سطح مورد نظرت هستند) بیشتر کن.

    و مهــــم این که
    25 سالت هست و باید دیگه کم کم به فکر ازدواج باشی. بذارش یه جایی اون بالای جدول کارهای پیش رو.
    دیر می شه ها!
    روزهای قشنگی که قراره در کنار همسر آینده ات داشته باشی را زودتر شروع کنی بهتره
    مرسی از جوابتون شیداجان

    لبیتعارف بگم خالم از این هایی که مادرم برام جور میکنه بهم میخوره بهم میخوره بهم میخوره ، چندشم میاد ازشون ،همین الان اینقدر از مادرم ناراحتم که حاضرم بکشمش ،حقش هم هست
    من میخوام درس بخونم هنوز هم به بلوغ فکری برای ازدواج نرسیدم ،اصلا شوهر نمیخوام
    وقتی شوهر نمیخو.ام چه معیاری رو بگم ؟ گذشته از اون به نظرتون ادم های بیسواد و کم سواد به درد من میخورن که معیارم دکتراست
    اما یه امای مهم اصلا مادر من دنبال ادم به دردخور نیست برای من خیلی هم دلیل داره از بین خواهرش مادربزرگم فقط اونو به یه بیسواد داده ،البته خودشم از همه خواهرش بیسواد تره،دوما حسودیش میشه من شوهر خوب داشته باشم ،سوما به ادم خوب باید جهاز خوب بدن ،این فقط میخواد چهارتا اشغال جورکنه و طرفش ضعیف و بدبخت باشه و نتونه حرفی بزنه ،گذشته از اون چون مریضی دارم اصلا منو شایسته شوهر خوب نمیدونه ،و صدتا دلیل دیگه
    گذشته از همه اینها پدر مادر من بخصوص پدرم اینقدر بد لباس میگردن که اصلا ادم خوب طرفشون بیاد و چیزی هم که خیلی مهمه من اصلا الان فکر شوهر نیستم وگرنه شاید یکم بیشتر افتابی میشدم
    اما نمیدونم با اینها باید چیکار کنم ،اینقدر الان ناراحتم و رفتارشون ازیت کننده است و خودشون رو زدن ب بی غیرتی که نمیدونم چیکار باید بکنم
    یکبار غیر مستقیم به مادرم گفتم میخوای برای پسرت یه اشپز بگیریم؟ کلی بهش برخورد واسه اون ارزوها داره
    نمیدنم باهاشون چیکار کنم ؟درضمن هیچی هم سیاست ندارم و تو خونه تحت فشار شدیدم ،امکان داره سزطان بگیرم از حرص و جوش


    - - - Updated - - -


    یه تاپیک اینجا دیدم با عنوان هر پسری ببینم دلم میلرزه ،
    باید روی یک جمله دیگم هم تایید کنم (مادر من هم پنجاه و هفت سالشه خیلی هم خودش هات و امید به زندگیش بالاست ) مادر من هم تا اسم پسر میشنوه از دهن یکی یا فقط یکی رو میبینه که جنسیتش پسره بدنش میلزه! ذهنش مشغول میشه بدون توجه به اینکه این ادم اصلا چیه و کیه و اصولا این ادما هی چصوصیت مثبتی ندارن ،فقط پسرن فقط همین
    از امروز تصمیم گرفتم ویژگی رک بودن و بی حیا تر شدن رو پیش بگبرم و داد بزنم زیاد به دست و پای این ادمها نپیچ اینها هیچ ارزشی برای من ندارن ،منتها تصورش اینه من هم مثل خودشم و حتما تماسی با اون پسر داشتم و اون منو نخواسته که دارم با عصبانیت بهش اینو میگم ، ولی دیگه همین کارو میکنم داد میزنم میگم دنبال اینجور ادمها نرو

  5. کاربر روبرو از پست مفید golii تشکرکرده است .

    شیدا. (جمعه 17 مرداد 93)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    باهاشون صحبت کن و خیلی منطقی بگو با این کار ارزش شما رو پایین میارن
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  7. 3 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    golii (پنجشنبه 16 مرداد 93), دختر بیخیال (پنجشنبه 16 مرداد 93), شیدا. (پنجشنبه 16 مرداد 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 مرداد 94 [ 11:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-27
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,321
    سطح
    20
    Points: 1,321, Level: 20
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    سلام
    باهاشون صحبت کن و خیلی منطقی بگو با این کار ارزش شما رو پایین میارن
    اون اوایل که مورد اولی رو مادرم گفته یا نگفته بود مدام اسمشو میورد ،بعد از یه مدت حتی با داد بهش گفتم مگه من مثل توم؟ اینها به درد خودت میخورن با داد فریاد ناسزا
    ولی چیکار کنم که مادرم فکر میکنه من مثل خودشم ،حال و احوالم مثل خودشه و غم و ناراحتی هام
    مادر من خوشحالی نلراحتی خنده گریه افسردگی ،پول خواستم ،سفر خواستن ،بیرون رفتن تو اینترنت اومدن ،میل داشتن، میل نداشتن و همه چیز رو بخاطر شوهر( خواستن )میدونه ،حتی نمیتونه درک کنه شاید من بخاطر مریضیم گاهی افسرده باشم

    اینهمه بهش داد زدم اینها به درد من نمیخورن مگه تو گوشش رفت ؟ خیال میکنه من تا اسمشون رو میشنوم سریع شمارشون رو گیر میارم و باهاشون در ارتباطم ،با این تصورش چیکار کنم ؟ وقتی میگم باور نمیکنه چیکار کنم ؟
    مادربزرگم چهل سال پیش این ادمو باهاش اینجوری رفتار کرده ،خودش هم همینجوری میخواسته ،چون دلش درس نمیخواسته ،حالا کجای من رو من مثل خودش میدونه نمیدونم
    بابام یکذره هم روی هیچی فکر نمیکنه تمام حرفاش و دروغ هاشو باور میکنه ، وقتی هم باهاشون صحبت میکنم باز طرف مامانم رو میگیره

  9. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    گلی خانم خیلی از مامانت ناراحتی و بهشون توهین می کنی.
    این درست نیستاااااااا
    ضربه اش را بیشتر از همه خودت می خوری.

    یه کم آرومتر، خانم.

    اگر حرفهایی که در مورد مادرت گفتی همه اش درست باشه، که می تونی با بی توجهی و اهمیت ندادن، فشار عصبی که روت هست را کمتر کنی.
    اگر هم به خاطر حساسیت زیاد خودت، مشکلات را بزرگتر و سخت تر می بینی، باید یه کم حساسیت هات را کمتر کنی.

    حالا دکترا خوندن چه ربطی به ازدواج داره، دختر خوب.
    هم دکترات را بخون و هم ازدواج کن.
    تا حالا مستقیم به مامانت گفتی که من با کسی ازدواج می کنم که تحصیلاتش مثل خودم یا بالاتر باشه؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  10. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    golii (شنبه 18 مرداد 93), خیال تو (جمعه 17 مرداد 93)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-26
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    7,915
    سطح
    59
    Points: 7,915, Level: 59
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 433 در 149 پست

    Rep Power
    34
    Array
    ایشون به هر حال مادرتون هستن و حق ایشون به گردن شما خیلی زیاده.. به هر حال 25 سال زحمتتون رو کشیدن.. پس هیچ وقت بهش ب احترامی نکنی و صدا بلند کردن اکیداااااا ممنوع
    ببین خوب مادرتون تو یه شرایط و فصایی بزرگ شدن که شاید

  12. کاربر روبرو از پست مفید خیال تو تشکرکرده است .

    golii (جمعه 17 مرداد 93)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 مرداد 94 [ 11:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-27
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,321
    سطح
    20
    Points: 1,321, Level: 20
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    گلی خانم خیلی از مامانت ناراحتی و بهشون توهین می کنی.
    این درست نیستاااااااا
    ضربه اش را بیشتر از همه خودت می خوری.

    یه کم آرومتر، خانم.

    هر دو قسمت حرفاتون درسته ، و هم اینکه حساسیت من زیاده و خب به دنبالش فشار بیتر روی منه
    اما مادر پدر من هم باید بفهمن که رفتارشون اشتباهه و تا اسم پسر میشنون دلشون نره ،مگه هر پسری شایسته منه

    و خیال تو حرفای شما صحیحه ولی فکر میکنم خانواده من هم یکم زیاد دخترشون رو دست کم گرفتن ،چون دیدم که مردم با دختر مشکل اخلاقی دار خودشون هم اینطوری برخورد نمیکنن



    اگر حرفهایی که در مورد مادرت گفتی همه اش درست باشه، که می تونی با بی توجهی و اهمیت ندادن، فشار عصبی که روت هست را کمتر کنی.
    اگر هم به خاطر حساسیت زیاد خودت، مشکلات را بزرگتر و سخت تر می بینی، باید یه کم حساسیت هات را کمتر کنی.

    حالا دکترا خوندن چه ربطی به ازدواج داره، دختر خوب.
    هم دکترات را بخون و هم ازدواج کن.
    تا حالا مستقیم به مامانت گفتی که من با کسی ازدواج می کنم که تحصیلاتش مثل خودم یا بالاتر باشه؟
    نه تاحالا اصلا برعکس مامانم که همیشه به دنبال فکر ازدواجه من هیچی صحبت نکردم ولی چطور خودش نمیفهمه ؟ و اگه واقعا نمیفهمه چرا وقتی گفتم برای اقا پسرت اپز و خیاط بگیریم بهش برخورد ؟

  14. #9
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط golii نمایش پست ها
    نه تاحالا اصلا برعکس مامانم که همیشه به دنبال فکر ازدواجه من هیچی صحبت نکردم ولی چطور خودش نمیفهمه ؟ و اگه واقعا نمیفهمه چرا وقتی گفتم برای اقا پسرت اپز و خیاط بگیریم بهش برخورد ؟

    گلی عزیز،
    آشپز و خیاط که بد نیست. مخصوصا یک خانم آشپز و خیاط که عالیه.

    اول این که در مورد برادرت هم بد صحبت نکن. حتی اگر مادر شما بینتون فرق می ذاره و توجه بیشتری به برادرت داره، برادرت که مقصر نیست.
    خانواده ی خوب و منسجم و سالم داشتن، یه نعمته. با خانواده ات در نیفت. خودت را جدا از اونها و در مقابلشون نبین.

    هر خانواده ای مشکلاتی داره. بالاخره 5-4 تا آدم هستند که هر کدوم با اون یکی تفاوتهایی داره و این تفاوتها گاهی مشکلاتی ایجاد می کنه.
    باید بتونید علیرغم این تفاوتها و مشکلات همدیگه را دوست داشته باشید، به هم احترام بذارید و محیط سالم و شادی برای زندگیتون ایجاد کنید.
    نه این که دائم در حال مبارزه و دفاع باشی. میدون جنگ که نیست.

    بیشتر جوونها با پدر و مادراشون اختلافاتی دارند. علتش هم که مشخصه. فاصله بین نسلها و تغییرات فرهنگی اجتماعی که توی این فاصله ایجاد می شه.
    علاوه بر اون تجربه ی پدر و مادرها، که درکش برای جوون سخته.
    تنها شما نیستی که فکر می کنی پدر و مادرت درکت نمی کنند یا .... خیلی از جوونها این فکر را دارند.

    گلی جان،
    اگه بخوای اینطوری با حالت تدافعی و خشم و کینه تو خونه زندگی کنی، به خودت آسیب می زنی.
    باید طوری باشه که تو خونه آرامش داشته باشی، نه این که دائم در فکر انتقام و امتیاز گرفتن از طرف مقابل باشی.


    مامان بابای شما هم مثل همه ی مامان باباهای دیگه، نگرانند.
    نگران آینده ی شما
    نگران فردای شما
    نگران خوشبختی و آرامشت.
    مطمئن باش دوستت دارند و از نگرانیشونه که این رفتارها را دارند. به نظر خودشون این رفتار درسته. اگر غلط بود که انجام نمی دادند.


    اولین پیشنهادم بهت این هست که با مامانت گاهی بشین دردو دل کن.
    مثل یک دختر مهربان و همدم و فهیم. بذار از گذشته اش، جوونیش، تجربیاتش، پشیمونیهاش، موفقیتهاش و ... برات بگه.
    گوش کن و قضاوتش نکن. توی دعوا اون حرفها را نکش وسط.
    اما با خودت بهشون فکر کن تا ارتباط بین رفتارهای امروزش و صحبتهایی که می کنه پیدا کنی.
    خیلیاش مربوط به هم هست. شاید اتفاقها و چیزایی را تجربه کرده که نمی خواد تو تجربه کنی و برای همین نگرانته.

    دومین پیشنهادم اینه که توی همون درد و دلهای مادر و دختر، به مامانت از خواسته هات بگو.
    مثلا بگو من دوست دارم همسرم این ویژگیها را داشته باشه.
    یا این که ار رفتارهای سبک و دور از شان یک خانم بدت می آد. این که توی سوپرمارکت یا داروخانه و ... با فروشنده ها رفتار سبک دارند یا ... همون مثالهایی که برای ما گفتی.
    اینا رو مدل درد و دل بگو.

    و سومیش این که
    از اینترنت کتابهای خودشناسی و روانشناسی و .... دانلود کن، بخون.
    شما که تحصیلکرده ای و علاقمند به یادگیری. یه مقدار وقت بذار روی موضوعاتی که مربوط به شناخت خودت و کنترل و مدیریت رفتارهات و همینطور مهارتهای ارتباطی می شه کار کن.
    چطور بتونی طرف مقابلت را درک کنی.
    علیرغم تفاوتها یا مخالفتها، آروم و منطقی و با جرات مطرحشون کنی و حلشون کنی و ....
    این تالار هم یک تاپیک راجع به رفتار جراتمندانه داره، اون تاپیک را بخونی بد نیست. این که چطور بدون پرخاشگری و عصبانی شدن، حرفهامون را بزنیم و خواسته هامون را مطرح کنیم.


    امیدوارم خشم و ناراحتی که از مادرت داری، عمیق و قدیمی نباشه و راحت از دلت بره. یه کم تلاش لازمه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : جمعه 17 مرداد 93 در ساعت 12:02

  15. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    golii (شنبه 18 مرداد 93), تیام (جمعه 17 مرداد 93)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 مرداد 94 [ 11:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-27
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,321
    سطح
    20
    Points: 1,321, Level: 20
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    گلی عزیز،
    آشپز و خیاط که بد نیست. مخصوصا یک خانم آشپز و خیاط که عالیه.

    اول این که در مورد برادرت هم بد صحبت نکن. حتی اگر مادر شما بینتون فرق می ذاره و توجه بیشتری به برادرت داره، برادرت که مقصر نیست.
    خانواده ی خوب و منسجم و سالم داشتن، یه نعمته. با خانواده ات در نیفت. خودت را جدا از اونها و در مقابلشون نبین.

    هر خانواده ای مشکلاتی داره. بالاخره 5-4 تا آدم هستند که هر کدوم با اون یکی تفاوتهایی داره و این تفاوتها گاهی مشکلاتی ایجاد می کنه.
    باید بتونید علیرغم این تفاوتها و مشکلات همدیگه را دوست داشته باشید، به هم احترام بذارید و محیط سالم و شادی برای زندگیتون ایجاد کنید.
    نه این که دائم در حال مبارزه و دفاع باشی. میدون جنگ که نیست.

    بیشتر جوونها با پدر و مادراشون اختلافاتی دارند. علتش هم که مشخصه. فاصله بین نسلها و تغییرات فرهنگی اجتماعی که توی این فاصله ایجاد می شه.
    علاوه بر اون تجربه ی پدر و مادرها، که درکش برای جوون سخته.
    تنها شما نیستی که فکر می کنی پدر و مادرت درکت نمی کنند یا .... خیلی از جوونها این فکر را دارند.

    گلی جان،
    اگه بخوای اینطوری با حالت تدافعی و خشم و کینه تو خونه زندگی کنی، به خودت آسیب می زنی.
    باید طوری باشه که تو خونه آرامش داشته باشی، نه این که دائم در فکر انتقام و امتیاز گرفتن از طرف مقابل باشی.


    مامان بابای شما هم مثل همه ی مامان باباهای دیگه، نگرانند.
    نگران آینده ی شما
    نگران فردای شما
    نگران خوشبختی و آرامشت.
    مطمئن باش دوستت دارند و از نگرانیشونه که این رفتارها را دارند. به نظر خودشون این رفتار درسته. اگر غلط بود که انجام نمی دادند.


    اولین پیشنهادم بهت این هست که با مامانت گاهی بشین دردو دل کن.
    مثل یک دختر مهربان و همدم و فهیم. بذار از گذشته اش، جوونیش، تجربیاتش، پشیمونیهاش، موفقیتهاش و ... برات بگه.
    گوش کن و قضاوتش نکن. توی دعوا اون حرفها را نکش وسط.
    اما با خودت بهشون فکر کن تا ارتباط بین رفتارهای امروزش و صحبتهایی که می کنه پیدا کنی.
    خیلیاش مربوط به هم هست. شاید اتفاقها و چیزایی را تجربه کرده که نمی خواد تو تجربه کنی و برای همین نگرانته.

    دومین پیشنهادم اینه که توی همون درد و دلهای مادر و دختر، به مامانت از خواسته هات بگو.
    مثلا بگو من دوست دارم همسرم این ویژگیها را داشته باشه.
    یا این که ار رفتارهای سبک و دور از شان یک خانم بدت می آد. این که توی سوپرمارکت یا داروخانه و ... با فروشنده ها رفتار سبک دارند یا ... همون مثالهایی که برای ما گفتی.
    اینا رو مدل درد و دل بگو.

    و سومیش این که
    از اینترنت کتابهای خودشناسی و روانشناسی و .... دانلود کن، بخون.
    شما که تحصیلکرده ای و علاقمند به یادگیری. یه مقدار وقت بذار روی موضوعاتی که مربوط به شناخت خودت و کنترل و مدیریت رفتارهات و همینطور مهارتهای ارتباطی می شه کار کن.
    چطور بتونی طرف مقابلت را درک کنی.
    علیرغم تفاوتها یا مخالفتها، آروم و منطقی و با جرات مطرحشون کنی و حلشون کنی و ....
    این تالار هم یک تاپیک راجع به رفتار جراتمندانه داره، اون تاپیک را بخونی بد نیست. این که چطور بدون پرخاشگری و عصبانی شدن، حرفهامون را بزنیم و خواسته هامون را مطرح کنیم.


    امیدوارم خشم و ناراحتی که از مادرت داری، عمیق و قدیمی نباشه و راحت از دلت بره. یه کم تلاش لازمه.
    lبا این حرفاتون هم موافقم ، پدر من چون خودش ادم ساده ای بوده و توی هیچ مرحله ای چه داری چه نداری فکر خیانت و رفتارای بد نبوده و با مادرم زندگی رضایت بخشی رو داشته و کلا به شدت قانع بوده چیزی که من از همون بچگی باهاش مخالف بودم ، فکر میکنه همه ادمها خوبن ، یا اگه زن بگیرن خوبن یا به خلافای بعضی ها واقف نیست و متوجه هم نیست دیگه ادمها با کسی ازدواج نمیکنن که بهشون نمیخوره یا صدتا اشکال داره و باهاش میسازن
    اما خب مادرم به امور واقف تره ، من میتونم بفهمم که مادرم خودخواهه و بیشتر از پدرم برای ارامش خودش میخواد از شر من راحت شه
    ولی بهه هرحال باید به هردوشون حق داد پدرم سادگی هاا و بیاطلاعی خودشو داره و دنیا رو از دید خود ش میبینه ،مادر هم رفتار مثبتی از مادرش ندیده و حق خودش میبینه
    من باید میزان صبر و تحمل درونیم رو بالا برم
    به خاطر کسی هم که مثلا خواستگاره حرص نخورم بهرحال ادمای عادی شاید به خودشون جرات بدن برن خواستگاری دختر رییس جمهور و وزیر و امثالشون ،من که پدر مادرم خیلی دنیا رو البته به اشتباه ولی از لحاظ پرداختن به امور ظاهری اشتباه کردن و هرکسی به خودش جرات میده بیاد طرفشون ، من باید مثل خواستگار بزخورد کنم باهاشون ،خواستگار که حرص خوردن نداره!
    مرسی شیدا جان از حرفاتون

  17. 2 کاربر از پست مفید golii تشکرکرده اند .

    تیام (جمعه 17 مرداد 93), شیدا. (جمعه 17 مرداد 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.