منم مثله شما بودم و شدیدا وابسته ی خانوادم بودم . اوایلی که اومدم حالم واقعا بد بود اما زمان خودش همه چیز رو حل کرد و حالم بهتر شده اما خب خیلی وقتها میبینم خانوادم ناراحتن و یا دور هم جمع شدن و من اینور تنها هستم خیلی تاسف می خورم و این غم همیشه با من هست. باز هم میگم همه چی به خودتون ربط داره شاید شما از من هم حساستر باشی و تحمل این اوضاع برات خیلی سخت تر باشه. مهاجرت و زندگی کردن تو یه کشور دیگه اولش واقعا دشواره چون زبان بلد نیستی، فرهنگشون باهات فرق داره... اما این مشکلاتش کم کم حل میشه و بزرگترین مشکل بنظر من همین دوری از خانواده هست
اینجور که صحبت کردید آدم مذهبی هستید.. در مورد اون کشور بخوبی تحقیق کنید، چون بعضی از کشورها یخورده نژادپرست هستن و بابت حجاب یا مذهب شاید کمی اذیت بشید اما توی کشوری مثله کانادا این مشکلات نیست چون از هر مذهب و نژادی اینجا هستند و حجاب داشتن و مسلمون بودن چیز عجیبی نیست
باید بشینی معیارهات رو سبک سنگین بکنی. ایران یکسری خوبیهایی داره و یکسری بدیها. خارج هم همینطور. باید ببینی با توجه به خواسته ی خودت آیا ارزش داره که ازکشورت بری یا نه. مثلا مهمترین دلیل خود من اینه که آینده ی بهتری دارم و اگه بچه دار شدم برای اونها میتونم آینده ی بهتری رو بسازم چون امکانات بهتری اینجا هست و محیط سالمتره هم برای خودم به عنوان یک زن و هم برای بچه هام. یعنی از خواسته ی قلبی خودم که بودن با خانوادم بود به خاطر این گذشتم. شما هم باید با خودت کنار بیای و ببینی معیارت چیه و کدوم برات مهمتره.
در مورد ازدواجت هم خیلی باید دقت کنی که همسرت رو واقعا دوست داشته باشی چون توی اینجا تنها کسیکه داری همسرته و اگه با همسرت تفاهم نداشته باشی یا بهش علاقه نداشته باشی اوضاع دشوار میشه براتوت
علاقه مندی ها (Bookmarks)