فرشته مهربان واقعا از لطف شما سپاسگزارم
ممنونم آویژه و دختر بی خیال از راهنمایی خوبتون واقعا ممنونم
فرشته مهربان من یه سوال دیگم دارم امیدوارم بازم سر بزنید و ببینید
اینکه با وجود این حالت کنترل کنندگی که تو مادرشون بود اگر مادر سالاری داشتن با وجودی که مادرشون ناراضی و ناراحت رفت چرا بازم پیگیر شدن و تماس گرفتن ایا این دلیل میشه که شاید اینطور نباشه
و اگر ایشون مادر سالاری تو خونشون بوده آیا بعدش تو زندگیشون مرد سالار میشن؟ نباید برعکس باشه چون ایشون به نظر نمی رسید مرد سالارم بشه و اتفاقا کمیم اعتماد به نفس پایینی داشت و به نظر محکم نمی رسید و یه سری چیزایی رو هم که من می گفتم از جمله ادامه دادن درسم یا مسائل دیگه گرچه اولش راضی نبود ولی بعد قبول کرد {گرچه من زن سالاری رو هم تو زندگی اصلا نمی خوام و اتفاقا از این شیوه بیزارم }
و دیگریم یه سوال دیگه که کلیه و ربطی به ایشون نداره همون که
مطرح کردن اینکه به خود آقا بگیم که دلم می خواد مسائلمون همیشه بین خودمون حل بشه و هیچوقت اجازه ندیم کسی وارد حریم زندگیمون بشه ممکنه باعث ایجاد حساسیت تو فرد بشه و یا نه و چه طور باید مطرح کرد چون من خیلی زندگیا رو دیدم واقعا با مداخله بقیه از هم پاشیده
آویژه عزیزم و دوستان دیگه هم اگر به طور خاص راجع به این مسئله نظرشونو بگن ممنون میشم
آقای فدایی یار و معاون کلانتر من انتظار ندارم ایشون محرم اسرار من باشن چون سری در کار نبوده یه سری توافقات در مورد بعد ازدواج بوده که کاملا به زندگی دو نفر مربوطه و یه سری مسائلی که ایشون مطرح کرد و من برام پذیرفته نبود و گفتیم باید روش فکر کنیم بالاخره یا من می پذیرم یا ایشون
ضمن اینکه مردی که قراره بشه سرپرست یه خانواده و میره خواستگاری یه دختر خانمی باید اینقدر مرد شده باشه که بتونه راجع به دو تا تصمیم بعد زندگیش خودش تصمیم بگیره
وگرنه بعدا هزار مشکل و مسئله تو زندگی هست چه طوری قراره از پس اونا بر بیاد اونم تو این سن و سال
ممنونم
علاقه مندی ها (Bookmarks)