به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 تیر 94 [ 19:49]
    تاریخ عضویت
    1392-5-06
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,831
    سطح
    25
    Points: 1,831, Level: 25
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    45

    تشکرشده 122 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array

    آیا این نشانه وابستگی شدید این آقا و دخالت زیاد خانواده ایشون نیست آیا این رفتارها طبیعیه؟

    من خواستگاری دارم که دوبار باهاشون صحبت کردم بار اول که در حضور مادرشون که اومده بودن شروع کردن مسائل و خواسته هاشونو عنوان کردن و هرچیزی که می گفت مادرش تصحیحش می کرد و یا جملشو تکمیل میکرد برام عجیب بود که با این سن و سالش اینجوریه

    به هرحال دفعه دومم که اومدن ما جداگونه از خانواده ها رفتیم صحبت کردیم صحبتامون بهتر بود و یکی دوتااز شرایطشو که من نمی تونستم قبول کنم گفت حالا بازم اگر خواستین راجع بهش صحبت کنیم شاید دربارش متقاعد شدین و منم فعلا نظرم 50 50 بود و گفتم راجع بهش باید فکر کنم که بعد این آقا گفت با بزگترا این موضوعو مطرح می کنیم ببینم نظر اونا چیه گفتم صحبتای ما خصوصی بوده و من با مطرح شدنش تو ی جمع موافق نیستم
    ولی بازم وقتی رفتیم بیرون مادرشون پرسیدن که خوب چی گفتین و چی شد بگین تا من راهنماییتون کنم که پسرش به من گفت اگر می خواین مسائلو بگین

    خلاصه که از اونا اصرارو از من انکار خلاصه موضوعاتو و حرفای منو اونجا به شور و مشورت گذاشتن و هر چیم پدرش می خواست نظری بده مادرش می پرید وسط حرفش و نمی ذاشت ایشون حرف بزنه بعدم مادرش با یه لحن بدی به من گفت اینم در نظر بگیرید که شما دانشجویید و هر کسی اینو نمی پذیره جوری شده بود که اینقدر عصبانی بودم از رفتار و حرفای مادرش که فقط آرزو می کردم زودتر پاشن برن ولی سعی کردم با ادب و احترام و البته سکوت حرفاشونو گوش بدم

    جالب این بود که قبلش پسرشون دائم می گفت من مادرم خیلی با فرهنگه و اهل دخالت تو زندگی ماها نیست آیا این فرهنگه؟
    اینم بگم که این آقا حدود 10 سال از من بزر گترن و حدود 35 سال سن دارن

    حالا سوال من اینه که شمایی که تجربه خواستگاری دارید ایا این رفتارا طبیعیه من خودم دوتا برادرم ازدواج کردن و بین خواستگارای خودمم اینجوریشو تا حالا ندیده بودم

    آیا این نشانه وابستگی شدید این آقا اونم با این سن نیست که راجع به صحبتای خصوصی به این شکل توی جمع با خانوادش حرف می زنه و اونام با این لحن راجع به حرفای من نظر می دن

    ویرایش توسط جویا : یکشنبه 05 مرداد 93 در ساعت 15:27

  2. کاربر روبرو از پست مفید جویا تشکرکرده است .

    فرشته مهربان (دوشنبه 06 مرداد 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    با سلام

    این قضیه از جانب شما یک جور امتحان بوده؟ یا تصادفی بوجود آمده.

    شما جلسه اول با توجه به رفتارهای مادر و آقا پسر شک میکنین که نکنه آقا پسر وابستگی زیادی به مادرشون دارن و مادرشون قصد دخالت در زندگیشون دارن و ایشون کامل مستقلانه نمیتونن تصمیم بگیرن.
    بعد در جلسه دوم شما ضمن اینکه مستقیم در خصوص دخالت و وابستگی خانواده سوال میکنین، غیر مستقیم هم مسایلی و مطرح میکنین که موجب اختلاف میشه و ازشون میخواین در یک جلسه دیگه بصورت خصوصی در موردش صحبت کنین. اما ایشون به خواسته شما اهمیت نمیدن و جلوی جمع مطرحشون میکنن.

    حالا من نمیدونم اون مسایلی که میگین چی بوده و تا چه حد خصوصی و مربوط بشما دوتا بوده یا نه به خانواده هاتون هم تا حدودی مرتبط بوده.

    یا دخالت مادرشون تا چه حد بوده ؟ مثلا حالت مشورتی داشته یا نه هرچی من بگم درسته و الا بلا شما اشتباه میکنی و باید اینو قبول کنی و... از این دست حرفا زدن؟

    واکنش ها چطوری بوده، منطقی بود؟ واکنش خانواده شما چگونه بوده؟

    اینا مسایلیست که اگه تو لحن گفتار مادرشون و آقا پسر دقت نکردی الان دوباره دقت کن ببین آیا شما اشتباه برداشت کردی و ایشون با بزرگترش مشورت کرده یا نه، اصلا نتونستن جلوی خودشون و بگیرن و مشورت نبوده دخالت بوده


    بنظرم با یک جلسه و یک اتفاق نمیشه قضاوت درستی داشت، شما بهتره صبر کنین تا این خانواده یک جلسه دیگه ای ترتیب بدن، اونجا از آقا پسر بپرسین چرا با اینکه شما مخالف بودین و تاکید کرده بودین که این مسایل خصوصیست ایشون حرف شما رو نپذیرفتن و برخلاف میل شما عمل کردن.

    حرفاشونو بشنوین و منطقی بررسی کنین.ببینین در برابر واکنش منطقی شما ایشون چگونه پاسخ میدهند.
    در نهایت بنظرم یک باره دیگه ایشونو امتحان کنین، یسری مسایلی مطرح کنین و دوباره ازشون درخواست کنین که دوتایی باهم حلشون کنین ببینین بازم به مادرشون گزارش میدهن؟
    یا با سوالاتتون سعی کنین ایشون و به چالش بیندازین و بررسی کنین ببینین تو مسایل مختلف زندگی خودشون بیشتر تصمیم میگیرن یا مادرشون؟

    شما باید با ایشون خیلی بیشتر آشنا بشین، اما درسته یک بخش کارشون اشتباه بوده اونم اینجا که با اینکه ازشون خواستین این مسایل خصوصی مطرح بشه ایشون گوش نکردن و بحرف شما اهمیت ندادن.
    اما من اگه بودم بار اول و میذاشتم بحساب ناشی گری ایشون یا هول شدگیشون، اما حتما حواسمو بیشتر جمع میکردم و ایشون و چند بار دیگه امتحانشون میکردم اگه دیدم زیادی این مسایل تکرار میشه اونوقت جواب رد میدادم.


    ولی بار اول زیاد نمیشه قضاوت درستی داشت.بنظرم تنبیه بار اول میتونه تذکر منطقی و بررسی بیشتر و دقیق تر باشه تا رد کامل.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : یکشنبه 05 مرداد 93 در ساعت 16:05

  4. 4 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    Amir_23 (جمعه 24 مرداد 93), Nilofar mordab (یکشنبه 05 مرداد 93), آویژه (یکشنبه 05 مرداد 93), جویا (یکشنبه 05 مرداد 93)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام دوست گرامی

    بله. به نظرم زنگ خطر برای شما به صدا در آمده. بگویید "جلسه بعد را مایلم پیش یک مشاور برویم تا بصورت حرفه ای تفاوت ها و شباهت هایمان را بررسی کنیم" و قبل از آن، خودتان به مشاور بگویید که چنین نگرانی دارید و می خواهید مطمئن شوید.

    شاد باشید.







    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  6. 4 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    mohammad6599 (دوشنبه 06 مرداد 93), فرشته مهربان (دوشنبه 06 مرداد 93), بی نهایت (دوشنبه 06 مرداد 93), جویا (یکشنبه 05 مرداد 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 تیر 94 [ 19:49]
    تاریخ عضویت
    1392-5-06
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,831
    سطح
    25
    Points: 1,831, Level: 25
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    45

    تشکرشده 122 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آویژه و دختر بیخیال عزیز
    واقعا از لطفتون ممنونم
    راستش من از برخورد مادرش خیلی ناراحتم اولش با لبخند به ما گفت خوب مسائلتونو بگین تا شاید با هم حلش کنیم
    وقتی پسرش مطرح کرد جوری با تغیر شروع به صحبت کرد انگار نه انگار که دو ساعته مهمون ما هستن و ما اینقدر بهشون احترام گذاشتیم بعدم در شرایطی که پدرش داشت با من حرف می زد حرف شوهرشو قطع کرد و کیفشو برداشت و گفت حالا شما فکراتونو بکنین و با حالت بدی رفت حتی تو این مدت نظر خود پسرشم در مورد اون موضوعات نپرسید انگار نه انگار ما یعنی دو ساعت داشتیم تو اتاق صحبت می کردیم در حالی که خود آقا پسر گفته بود و تاکید داشت من از نظر فکری آدم مستقلیم
    پدر و مادر من همیشه به ما احترام گذاشتن و برام واقعا سخت بود این طرز بخورد مادرش

    پدرش و خود پسرشون خیلی از ما خوششون اومده بود و پدرشم مرد خیلی محترمی بود یعنی مادرش قشنگ تو همین یه لحظه از یه چیز عادی یک مشکل درست کرد من حتی ممکن بود شرایطو بپذیرم ولی با این برخورد حتی دلم نمی خواد دوباره بیان

    آویژه شما که متاهل هستید و خداروشکر تو زندگیتون موفق بودید آیا مطرح کردن این به خود خواستگار کهدلم می خواد مسائلمون همیشه بین خودمون حل بشه و هیچوقت اجازه ندیم کسی وارد حریم زندگیمون بشه ممکنه باعث ایجاد حساسیت تو فرد بشه و یا نه و چه طور باید مطرح کرد خود شما اصلا مطرح کردین
    م
    منونم
    ویرایش توسط جویا : یکشنبه 05 مرداد 93 در ساعت 18:22

  8. کاربر روبرو از پست مفید جویا تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (دوشنبه 06 مرداد 93)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام.

    شما از ایشون خواهش کردید صحبت های شما رو توی جمع مطرح نکنند ولی ایشون چقدر گوش کردند ؟؟ نمیتونستند اون قدر صبر کنند برند خودشون با هم صحبت کنند و توی جلسات بعدی دوباره وقتی صحبت می کنید باهاتون در میون بزارند مجددا ؟؟ در واقع ایشون به نظر شما احترام نذاشتند.

    یه چیز دیگه ببنید من برم خواستگاری مواردی که با اون خانم به طور خصوصی باهشا صحبت کنم حالا نه با تمام جزئیات و.. ولی مطمئن باشید نکات کلیدیش رو حتما با خانوادم (پدر ومادرم ) مطرح میکنم و از دیدگاه اونا رو میپرسم (ولی طوری هم صحبت میکنم که اگه وصلت انجام بشه بعد ها به ضرر خانمم تموم نشه ) و قطعا در تصمیمی که میگیرم نظرشون تاثیر خواهد گذاشت به هر حال اونا تجربه دارند و قبولشون دارم...شما طوری گفتید هنوز هیچی نشده انتظار دارید طرف اومده خواستگاری شما به کسی هیچی نگه و از همون اول کاری شما محرم اسرار باشید !! طبیعتا این انتظار کمی غیر معقول هستش چون حتی شما هم باید بعد ها راجب صحبت های کلیدی اون اقا به خونوادتون بگید تا اونا هم کمکتون کنند

    ولی این طور که شما از این اقا گفتید و رفتار های مادرشون راستش من که خوشم نیومد..

    ضمنا دیدید وقتی ادم یه چیزی رو نداره بد تر کاری میکنه به بقیه نشون بده اون چیزو داره..نمونش شما اکثر ادمای مرفه رو نگاه کنید میبیند اونا یه تیپ خیلی ساده و شیک میزنند قریب به اکثرشون در عوض یه عده دیگه که واقعا اون قدر ها چیزی ندارند اون قدر هر روز یه تیپ می زنند و توی چشم باشند تا به نوعی کمبودشون رو این طوری جلوه بدند و بگند کمی از بقیه ندارند ولی خود این رفتارشون نشون میده خیلی هم از بقیه کم تر دارند..

    میگم نکنه این اقا میدونسته مامانشون این کارو میکنه برای همین هی تاکیید داشته که مستقله !!

    به هر حال اگه اون قدر این اقا نکات مثبتی داشت شاید بهتر باشه یه بار دیگه هم بیان خونتون..ولی اگه نه نکات مثبتی ندارند و فکر می کنید موقعیت های بهتری داشته باشید و.. پس بهتره کمی تجدید نظر کنید.

    انشالله هر تصمیم بگیرید که به صلاحتون باشه.

  10. کاربر روبرو از پست مفید فدایی یار تشکرکرده است .

    جویا (دوشنبه 06 مرداد 93)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    آویژه شما که متاهل هستید و خداروشکر تو زندگیتون موفق بودید آیا مطرح کردن این به خود خواستگار کهدلم می خواد مسائلمون همیشه بین خودمون حل بشه و هیچوقت اجازه ندیم کسی وارد حریم زندگیمون بشه ممکنه باعث ایجاد حساسیت تو فرد بشه و یا نه و چه طور باید مطرح کرد خود شما اصلا مطرح کردین
    م
    منونم
    عزیزم، حرف من این نیست که چطور بگویی. به او بر می خورد یا نه و ...

    حرفم این است که قبل از آنکه بخواهی چنین ایرادی را در ایشان برطرف کنی، باید فرض را بر این بگذاری که این روندِ همیشگی ِحل تعارض های ِ بین شما و ایشان خواهد بود. می توانی تحمل کنی؟! پس بی خیال شو. اگر نمی توانی تحمل کنی، اجازه بده مشاور تو را در این مورد مطمئن کند و بعد تصمیمت را بگیر.

    من هم پرسیدم و دیدم و شنیدم. بسیار زیاد، آنقدر که مطمئن شدم.



    .شما طوری گفتید هنوز هیچی نشده انتظار دارید طرف اومده خواستگاری شما به کسی هیچی نگه و از همون اول کاری شما محرم اسرار باشید !! طبیعتا این انتظار کمی غیر معقول هستش چون حتی شما هم باید بعد ها راجب صحبت های کلیدی اون اقا به خونوادتون بگید تا اونا هم کمکتون کنند
    برخلاف نظر دوستمون، من معتقدم این انتظار چندان نامعقول نیست و باید دو طرف هر حرفی را طی صحبت های دو نفره، کاملا محرمانه تلقی کنند. چه برسد به اینکه توافق ضمنی کرده باشند که بعدا دوباره در موردش حرف بزنند!! (تنها و تنها موضوعاتی مثل زمان عقد و تا حدی مهریه را خوبست با مشورت بزرگتر ها پیش برد.) گذشته از آن، اگر کسی که خواستگاری می رود یا خواستگاری می شود، مطمئن نیست که در مورد فلان موضوع نظرش چیست یا مطلوب او چیست، پس هنوز به پختگی و استقلال لازم برای ازدوج نرسیده و باید دست نگه دارد. حتا در مورد پرسش پدر و مادر هم باید مقاومت کرد. همین مقدار کافیست: "صحبت ها خوب بود. ببینیم چه می شود " و ...



    چراغ خطر های که من در مورد این وضعیت می بینم:

    - هر وقت مشکلی بینتان پیش آمد، احتمال با خبر شدن خانواده شان هست.
    - اعتماد به نفس کافی برای تصمیم گیری ندارند.
    - به تعهد کلامی ( و شاید دیگر تعهد ها) خودشون پایبند نیستند.
    - مادر ایشان، (مثل خیلی از مادرها!) پسرش را کودکی نیازمند حمایت و وابسته می بیند ( حتا اگر اینجوری نباشد) و متاسفانه آن آقا هم نشانه ای از مقابله با این روند اشتباه، از خود نشان نداده.

    خلاصه که احتیاط کن.
    -
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  12. 3 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (دوشنبه 06 مرداد 93), بی نهایت (دوشنبه 06 مرداد 93), جویا (دوشنبه 06 مرداد 93)

  13. #7
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,052
    امتیاز
    146,692
    سطح
    100
    Points: 146,692, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,653

    تشکرشده 35,975 در 7,400 پست

    Rep Power
    1091
    Array
    با سلام

    شما دو نفر ، هم از نظر فرهنگی هم از نظر ویژگیهای شخصیتی بسیار متفاوت هستید و تفاوتهای مسئله ساز بین شما هست که حتی در روند خواستگاری به صورت اختلاف و عصبانیت شما ، خودش را نشان داده و همانطور که خود شما هم متوجه شده اید مادر ایشان مداخله کننده هست و کلاً در زندگی آنها مادر سالاری هست و اگر با چنین شرایطی و خصوصیاتی بخواهید ازدواج کنید باید مطیع محض همسرتان باشید و بپذیرید که ایشان مسائلشان را با مادرشان مطرح کنند و راهکارها و توصیه های مادرشان را اجرا کنند،اگر شما چنین چیزی را نمی پذیرید پس نمی توانید زندگی آرام و بدون اختلافی داشته باشید و هرگز هم تصور تغییر دادن ایشان را نکنید که نه شدنی هست و نه در انتخاب باید روی این تصور تکیه کرد و تصمیم گرفت


    موفق باشید





  14. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    واحد (شنبه 25 مرداد 93), آزرم (دوشنبه 06 مرداد 93), بی نهایت (دوشنبه 06 مرداد 93), جویا (دوشنبه 06 مرداد 93)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    38
    Array
    برای من خیلی جالبه
    این همه بحث و چالش پیش میاد که زیر نظارت خانواده ها ازدواج کنید اما حالا همه چیز متفاوت شده
    من که نمیدونم بلاخره با کدوم موزیک باید حرکات موزون انجام بدیم .. بیخیال
    .................................................. ........................
    به نظر من پسر عاقل و فهمیده ای بوده

    شما قصد مخفی کاری داشتید یعنی شرایطی داشتید که نباید پدر مادر ایشون میفهمیدن

    به این مسئله دقت کنید که درصد بالایی از موفقیت ازدواج برمیگرده با خانواده ها و خواستگاری یعنی در جریان قرار گرفتن خانواده ها از شرایط ازدواج فرزندانشون وگرنه دلیلی به برگزاری این مراسم نبود و شما میتونستید توی کافی شاپ یا پارک این آقا رو ببینید

    وقتی این آدم دست پدر مادرشو گرفته آورده خونه شما یعنی میخواسته اونها از شرایطی که شما در نظر میگیرید مطلع بشن و پدر مادر ایشون مجسمه نبودن که بیان و هیچ حرفی نزنن

    در ضمن اگر میخواهید با یک یا چند جلسه آشنایی ازدواج کنید که اصلا ازدواج نکنید بهتره

    چطوری میخواهید با یک جلسه آشنایی پی به این قضیه ببرید که مادرش در زندگی شما دخالت میکنه ؟؟؟ و از عنوان وابستگی شدید استفاده کردید!!!

  16. 2 کاربر از پست مفید معاون کلانتر تشکرکرده اند .

    واحد (شنبه 25 مرداد 93), جویا (دوشنبه 06 مرداد 93)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط جویا نمایش پست ها
    آویژه و دختر بیخیال عزیز
    واقعا از لطفتون ممنونم
    راستش من از برخورد مادرش خیلی ناراحتم اولش با لبخند به ما گفت خوب مسائلتونو بگین تا شاید با هم حلش کنیم
    وقتی پسرش مطرح کرد جوری با تغیر شروع به صحبت کرد انگار نه انگار که دو ساعته مهمون ما هستن و ما اینقدر بهشون احترام گذاشتیم بعدم در شرایطی که پدرش داشت با من حرف می زد حرف شوهرشو قطع کرد و کیفشو برداشت و گفت حالا شما فکراتونو بکنین و با حالت بدی رفت حتی تو این مدت نظر خود پسرشم در مورد اون موضوعات نپرسید انگار نه انگار ما یعنی دو ساعت داشتیم تو اتاق صحبت می کردیم در حالی که خود آقا پسر گفته بود و تاکید داشت من از نظر فکری آدم مستقلیم
    پدر و مادر من همیشه به ما احترام گذاشتن و برام واقعا سخت بود این طرز بخورد مادرش

    پدرش و خود پسرشون خیلی از ما خوششون اومده بود و پدرشم مرد خیلی محترمی بود یعنی مادرش قشنگ تو همین یه لحظه از یه چیز عادی یک مشکل درست کرد من حتی ممکن بود شرایطو بپذیرم ولی با این برخورد حتی دلم نمی خواد دوباره بیان

    آویژه شما که متاهل هستید و خداروشکر تو زندگیتون موفق بودید آیا مطرح کردن این به خود خواستگار کهدلم می خواد مسائلمون همیشه بین خودمون حل بشه و هیچوقت اجازه ندیم کسی وارد حریم زندگیمون بشه ممکنه باعث ایجاد حساسیت تو فرد بشه و یا نه و چه طور باید مطرح کرد خود شما اصلا مطرح کردین
    م
    منونم
    خب با توجه به نوشته های خودتون که از اتفاق افتاده،گفتین، بنظر منم اومد مادرشون اصلا منطقی برخورد نکردن.
    حتی نذاشتن شوهرشون صحبت کنن و حرفشونو قطع کردن این نشون میده حتی حرف شوهرشون هم قبول ندارن.
    و اینکه ایشون سریع تغییر موضع دادن.

    حالا ما که نمیدونیم چه مسایلی مطرح کردین و شما با چه لحتی بیان کردین، اگه لحنتون کامل منطقی بوده و ایشون این برخورد و داشتن پس غیر منطقی و خشن برخورد کردن.

    1.بنظر من الان مسله دیگه ای که بیشتر مشخصه، طرز واکنش ایشون با نظرات مخالفه.

    2.یکی اینکه پسرشون بدون مادرشون اصلا تصمیم گیری نمیکنن ( اگه مسله مرتبط با شخص فقط خودشون بوده)

    3.و مسله مهمتری که شما باید بهش توجه کنین اینه که شما بهرحال خواسته ای یا درخواستی از خواستگارتون داشتین خب حالا بهر نحوی ایشون مخالف بودن و با رفتارشون مخالفت خودشون و خانوادشون و بیان کردن . الان ایشون شروط و خواسته شما رو قبول نکردن.
    خب چقدر این خواستتون واست مهم بوده؟ اگه خیلی مهم بوده پس باید جواب رد بدین دیگه.

    تازه خانوادشون واکنش منطقی هم اصلا ندارن.مهم نیست حرف شما چی بوده و خواستتون معقول بوده یا نه، مهم اینه که مادرشون منطقی برخورد نکردن. بنظرم برخوردشون در شان یک خانوم بالای 50 40 سال اصلا نبوده.

    همینا کافیه برای رد کردنشون.
    از اون گذشته اصلا این خانواده بعد از اینکه اینگونه خونتونو ترک کردن دوباره تماسی گرفتن؟
    شاید اونها خودشون هم پشیمون شده باشن و نیازی نباشه شما اینقدر درگیری فکری پیدا کنین.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : دوشنبه 06 مرداد 93 در ساعت 15:09

  18. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    جویا (دوشنبه 06 مرداد 93)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 تیر 94 [ 19:49]
    تاریخ عضویت
    1392-5-06
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,831
    سطح
    25
    Points: 1,831, Level: 25
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    45

    تشکرشده 122 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فرشته مهربان واقعا از لطف شما سپاسگزارم
    ممنونم آویژه و دختر بی خیال از راهنمایی خوبتون واقعا ممنونم

    فرشته مهربان من یه سوال دیگم دارم امیدوارم بازم سر بزنید و ببینید
    اینکه با وجود این حالت کنترل کنندگی که تو مادرشون بود اگر مادر سالاری داشتن با وجودی که مادرشون ناراضی و ناراحت رفت چرا بازم پیگیر شدن و تماس گرفتن ایا این دلیل میشه که شاید اینطور نباشه
    و اگر ایشون مادر سالاری تو خونشون بوده آیا بعدش تو زندگیشون مرد سالار میشن؟ نباید برعکس باشه چون ایشون به نظر نمی رسید مرد سالارم بشه و اتفاقا کمیم اعتماد به نفس پایینی داشت و به نظر محکم نمی رسید و یه سری چیزایی رو هم که من می گفتم از جمله ادامه دادن درسم یا مسائل دیگه گرچه اولش راضی نبود ولی بعد قبول کرد {گرچه من زن سالاری رو هم تو زندگی اصلا نمی خوام و اتفاقا از این شیوه بیزارم }

    و دیگریم یه سوال دیگه که کلیه و ربطی به ایشون نداره همون که

    مطرح کردن اینکه به خود آقا بگیم که دلم می خواد مسائلمون همیشه بین خودمون حل بشه و هیچوقت اجازه ندیم کسی وارد حریم زندگیمون بشه ممکنه باعث ایجاد حساسیت تو فرد بشه و یا نه و چه طور باید مطرح کرد چون من خیلی زندگیا رو دیدم واقعا با مداخله بقیه از هم پاشیده
    آویژه عزیزم و دوستان دیگه هم اگر به طور خاص راجع به این مسئله نظرشونو بگن ممنون میشم


    آقای فدایی یار و معاون کلانتر من انتظار ندارم ایشون محرم اسرار من باشن چون سری در کار نبوده یه سری توافقات در مورد بعد ازدواج بوده که کاملا به زندگی دو نفر مربوطه و یه سری مسائلی که ایشون مطرح کرد و من برام پذیرفته نبود و گفتیم باید روش فکر کنیم بالاخره یا من می پذیرم یا ایشون


    ضمن اینکه مردی که قراره بشه سرپرست یه خانواده و میره خواستگاری یه دختر خانمی باید اینقدر مرد شده باشه که بتونه راجع به دو تا تصمیم بعد زندگیش خودش تصمیم بگیره
    وگرنه بعدا هزار مشکل و مسئله تو زندگی هست چه طوری قراره از پس اونا بر بیاد اونم تو این سن و سال





    ممنونم

    ویرایش توسط جویا : دوشنبه 06 مرداد 93 در ساعت 16:24


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 فروردین 97, 23:06
  2. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  3. من زیادی عجولم یا این تاخیر طبیعیه؟؟؟؟!!
    توسط فرین در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: یکشنبه 30 مرداد 90, 03:33
  4. با شوهرم که زیاد برام احترام قائل نیست چطور برخورد کنم؟
    توسط شعله در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 آبان 87, 13:09
  5. زیباترین و مهمترین هنر زندگی چیست ؟!
    توسط elina در انجمن آگاهی ها، مهارتها و روشها
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: جمعه 10 آبان 87, 11:11

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.