به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 مرداد 93 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1393-5-03
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    49
    سطح
    1
    Points: 49, Level: 1
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    10
    تشکرشده 3 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    مخفی کردن بارداریم از شوهرم چون بچه دوست نداره

    من و شوهرم 28 و 31 سال سن داریم زندگی خوبی داریم ولی حالا من باردارم بدون اینکه به شوهرم بگم قرص رو ول کردم الان یک هفتست فهمیدم باردارم تو این یک هفته ازش فاصله گرفتم کمی شک کرده ولی نمیدونه اگه بفهمه میگه بچمو سقط کنم چون روز خواستگاری به من گفت تا پنج سال بچه نمیخواد الان ما نزدیک سه ساله عروسی کردیم.من خیلی دلم بچه میخواست میدونم اشتباه کردم پس منو سرزنش نکنید خودم به قدر کافی حالم خرابه نمیدونم چجوری این موضوع رو با شوهرم در میون بزارم اگه بگه سقط کن چیکار کنم.وقتی من بچه ها رو تحویل میگیرم اون اصلا احساس نداره تازه به من گیر هم میده انقدر دور و بر بچه ها نباش.منم زنم دلم میخواد مادر بشم.چند بار به دروغ گفتمش من دلم میخواد مادر بشم عصبانی شد گفت دیگه از این شوخیا نکن.خودش تک فرزنده لوس و ننر بار اومد تو فامیلاشون اکثرا تک فرزندند.به من بگید چجوری تحت تأثیر قرارش بدم.دارم از استرس میمیرم

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام و عرض تبریک
    هیچ گونه پیشگویی و اینکه شوهرتون چه واکنشی میتونه نشون بده ،نکنید. این خودش به آرامشتون میتونه کمک کنه. بعد هم شما باردار شدید ؛یکم منطقی فکر کنید: هیچ راهی برای بازگشت به عقب نیست،دکمه ای هم وجود نداره که شما فشارش بدید و بارداریتون کنسل بشه؛ تنها راه عاقلانه گفتن حقیقت به ایشونه، عقب انداختن گفتن قضیه هم، تغییری در اصل ماجرا ایجاد نمیکنه .
    یه مسئله ای هم هست؛ ایشون اگه خیلی رو این موضوع حساس بودند خودشون هم باید روی روند اجرای روش ضد بارداری نظارت می کردند و به شما کمک می کردند؛ پس تمام مسئولیت به عهده ی شما نیست.شایدم خیلی براش در اولویت نیست.
    چیزی که الان مهمه اینه که با توجه به شرائطتون شما باید هر چه سریعتر با مطرح کردن بارداریتون ،از استرس و فشار روانی ناشی از فکر واکنش های احتمالی شوهرتون خارج بشید.
    فکر کنید در مورد عصبی شدنش یا پیشنهاد سقط (البته اینا فقط افکار شماند و لزوما واقعی نیستند!)چه واکنشی میتونید نشون بدید؟
    مثلا شرایط غیر بهداشتی بودن سقط جنین غیر قانونی رو مطرح کنید ، یا گناه بودنش رو،یا ازش با ملایمت انتقاد کنید و بگید من ناراحت میشم و...
    به طور کلی سعی کنید مهارت کلامی با شوهرتون رو بالا ببرید و خواسته هاتون رو مطرح کنید ، نه اینکه مخفی کاری کنید یا اونا رو سرکوب کنید ؛این روش به مرور فاصلتون رو با شوهرتون زیاد میکنه.
    شما در هر 24 ساعت(دقت کنید ،نه شبانه روز) 3 پست میتونید ارسال کنید.
    موفق باشید
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود



    ویرایش توسط m.reza91 : جمعه 03 مرداد 93 در ساعت 17:22

  3. 5 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    Mehrasa (شنبه 04 مرداد 93), meinoush (جمعه 03 مرداد 93), paiize (یکشنبه 05 مرداد 93), terme00 (شنبه 04 مرداد 93), فرشته اردیبهشت (جمعه 03 مرداد 93)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام
    مادر شدنت رو تبریک میگم

    چرا تصمیم به این بزرگی رو تنهایی گرفتی
    بهتر بود چند هفته قبل تاپیک میزدی میپرسیدی چطور جرات مندانه خواسته ام رو با همسرم در میون بذارم که بچه میخام.
    عجب همسرتو دور زدی


    اما جدا استرستو کنترل کن برای بچه خوب نیست
    بهر حال اشتباهی کردی ولی میتونی به خوبی بگذرونیش

    رضا درست میگه باید سریعتر بهش بگی که بارداری
    مثلا ازش بخاه برین بیرون یجایی که خاطره دارین احساساتیش کن حرفای عشقولانه بزنین بعد بگو میخام یچیزی بگم ولی سعی کن خوشحالیتو کنترل کنی (یعنی یه پیش فرض مثبت ایجاد کن)اگه بگم بال در میاری

    در حین گفتن این سعی کن استرس نداشته باشی و این رو هم نذار بفهمه که از واکنشش میترسی و نگرانی (چون اون رو مجبور به دعوا میکنی)
    بگو بچمون بیشتر از ما عجله داشته بیاد حالا اولش همه چی رو نگو که عمدا قرص نخوردی
    ممکنه ناراحت هم بشه اون موقه هم با مهارت های زنانه ات خنثی کن بگو میدونم خوب مراقبت نکردم ولی دوس دارم مادر بشم و میدونم که تو کمکم میکنی


    ته تهش اینه عصبانی بشه ولی اخرش قبول میکنه و یادش میره که بچه نمیخاسته(البته واکنشش بستگی به شخصیتش داره و این شمایی که بهتر میتونی پیش بینی کنی و بدونی چطور باید بگی)
    یه زن کاربلد هر کاری میتونه بکنه.
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  5. 7 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    m.reza91 (جمعه 03 مرداد 93), Mehrasa (شنبه 04 مرداد 93), meinoush (جمعه 03 مرداد 93), Nilofar mordab (یکشنبه 05 مرداد 93), paiize (یکشنبه 05 مرداد 93), Somebody20 (شنبه 04 مرداد 93), terme00 (شنبه 04 مرداد 93)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 مرداد 93 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1393-5-03
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    49
    سطح
    1
    Points: 49, Level: 1
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    10
    تشکرشده 3 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام انقدر حالم خراب بود که یادم رفت سلام کنم شوهرم وقتی عصبانی میشه کنترلش رو از دست میده تا الان رو من دست بلند نکرد اما بیرون وقتی با کسی درگیر میشه کار به زدوخورد میرسه.خیلی کم تحمله اگر چیزی بر خلاف میلش بشه قیامت بپا میکنه در مورد بچه مطمئنم جوش میاره خودم از کارم پشیمونم ولی خوشحالم دارم مادر میشم.چند بار گفتمش چرا بچه دوست نداری میگه بچه دار شیم تمام حواست به سمت بچه میره اینم بگم خیلی زیاد حسوده.امروز به زن باباش گفتم باردارم مونده بود چی بگه کمی آرومم کرد و گفت بگو خودتو خلاص کن منم فردا میخوام بگم از استرس دارم میمیرم

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    در اینکه باید بگی شکی نیست اما نحوه گفتن مهمه که هم همسرت رو اروم نگه داری و هم حسادت رو درش بر نیانگیزی و هم همسرت رو درک کنی و هم از حسی که داری باهاش صحبت کنی و هم هم حسی اون رو بگیری.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  8. 3 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    Mehrasa (شنبه 04 مرداد 93), paiize (یکشنبه 05 مرداد 93), فرشته اردیبهشت (شنبه 04 مرداد 93)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 اسفند 93 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1393-3-10
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 352 در 135 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام نترس و بهش بگو اون مدلی که فرشته اردیبهشت گفت عالیه، اینم اضافه کن که حتی ذره ای علاقم به تو کم نمیشه و حتی خیلی بیشتر از قبل دوست دارم ،مخصوصا که قسمتی از وجود هر دوی ماس ... یه سوال شرایط مالیتون خوبه؟ اگه ازین نظر مشکل نداشته باشین بعید میدونم ازت بخواد سقطش کنی ، پدرش میشه ها ،کم نیس.

  10. 3 کاربر از پست مفید سپیده ی تاریک تشکرکرده اند .

    Mehrasa (شنبه 04 مرداد 93), paiize (یکشنبه 05 مرداد 93), فرشته اردیبهشت (شنبه 04 مرداد 93)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 مرداد 93 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1393-5-03
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    49
    سطح
    1
    Points: 49, Level: 1
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    10
    تشکرشده 3 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    به شوهرم گفتم خیلی عصبانی شد سرم داد کشید باور نکرد آزمایش رو نشونش دادم قبول کرد سفیدی چشمش معلوم نبود پر خون شد گفت هر چه زودتر سقطش کنم منم گریه کردم و به پاش افتادم از خونه زد بیرون واسه افطار که اومد خونه کمی آروم بود بعد از افطار کمک کرد ظرفا رو جمع کردیم شوهری که دست به سیاه و سفید نمیزد حالا کمکم کرده از قصد رفتم مبل رو جابجا کنم اومد و خودش درستش کرد با اینکه با من قهره اما خوشحالم. جاشو جدا کرد اولین باره ازش جدا میخوابم

  12. 3 کاربر از پست مفید Mehrasa تشکرکرده اند .

    m.reza91 (یکشنبه 05 مرداد 93), paiize (یکشنبه 05 مرداد 93), فرخ رو (یکشنبه 05 مرداد 93)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 10:13]
    تاریخ عضویت
    1392-12-29
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    2,472
    سطح
    30
    Points: 2,472, Level: 30
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    91

    تشکرشده 234 در 76 پست

    Rep Power
    22
    Array
    خب برو کنارش، نشد نزدیکش بخواب... بذار بفهمه که بچش اصلا فاصاه بین شما نمیاره... اگه تو بیداری نذاشت... منتظر باش که خوابید بری کنارش اروم بخوابی تا بیدار شد تو رو کنار خودش ببینه ولی خودتو حتی بیدار شدی بزن به خواب که نتونه چیزی بگه...
    با محبت نگاش کن...الان نه تنها شوهرت بلکه پدر بچته....

  14. 4 کاربر از پست مفید setare sorbi تشکرکرده اند .

    m.reza91 (یکشنبه 05 مرداد 93), Mehrasa (یکشنبه 05 مرداد 93), paiize (یکشنبه 05 مرداد 93), هیام " (یکشنبه 05 مرداد 93)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 تیر 94 [ 00:45]
    تاریخ عضویت
    1393-3-08
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    911
    سطح
    16
    Points: 911, Level: 16
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    91

    تشکرشده 37 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    مبارکه مادر شدین خیلی حس زیباییه میفهمم.
    من هم با دوستان موافقم بیشتر از قبل به همسرتون توجه کنید ومدام به خاطر اینکه نخواسته هم که باشه باعث شده شما شیرینترین لذت زندگیتونو تجربه کنید ازش تشکر کنید.
    همینکه بهتون کمک کرده تا میزو جمع کنید ومبل رو جابجا کنید خودش نشونه ی اینه که کاملا بارداریتون رو درک کرده.
    بهشون حق بدید این خلق وخوی همسرتون به خاطر تک فرزندیشون میتونه باشه چون از کودکی یاد نگرفته چیزی ویا کسی رو با دیگری قسمت کنه.
    ایشون اگر مطمئن بشن که وجود بچه تو توجه شما خللی وارد نمیکنه وشما رو ازش نمیگیره نه تنها از بچه بدش نمیاد بلکه همونجور که به شما وابستگی داره به فرزندش وابسته میشه.

    به نظرم تا این قضیه برای خودتون خوب جا نیوفتاده وبه عنوان جدید پدر ومادر بودن عادت نکردین به کسی چیزی نگین .بالاخره بعضی ها ممکنه یه چیزی بگن وهمسرتون رو حساس تر کنن.

  16. 3 کاربر از پست مفید هیام " تشکرکرده اند .

    Mehrasa (دوشنبه 06 مرداد 93), paiize (یکشنبه 05 مرداد 93), مهربونی... (یکشنبه 05 مرداد 93)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 16:39]
    تاریخ عضویت
    1393-4-21
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    222
    سطح
    4
    Points: 222, Level: 4
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوش بحالت عزیزم
    تبریک میگم
    منم خیلی دوس دارم مامان شم شوهرم راضی نیس بخاطر شرایط مالیمون که مناسب نیست
    شوهرت هرچقدر هم نراضی باشه مطمدن باش ته دلش خوشحاله
    اصلا ازش فاصله نگیر
    همش دوروبرش باش بذار فک نکنه از الان حواست پی بچس اونو فراموش کردی

  18. 2 کاربر از پست مفید paryam تشکرکرده اند .

    Mehrasa (دوشنبه 06 مرداد 93), paiize (یکشنبه 05 مرداد 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 95, 22:29
  2. منو زن داداشام دوستیم دوست دوست
    توسط ارشیدا در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 11:00
  3. دوست داشتن دختری که با پسر دیگری است و می گوید مرا دوست دارد
    توسط mehdi1369 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 28 آبان 90, 11:29
  4. من دوست پسر دوست صمیمیم رو دوست دارم
    توسط MisS AviatoR در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 28 اسفند 89, 12:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.