به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 19:18]
    تاریخ عضویت
    1392-10-18
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    713
    سطح
    14
    Points: 713, Level: 14
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از تنهایی و مجردی و زندگیم رنج می برم

    سلام خدمت دوستان گل سایت همدردی
    من خیلی وقته عضو این سایتم و تا حالا چندبارم از طریق این سایت مشاوره گرفتم...
    من یه مشکل اساسی پیدا کردم که زندگیم و احساساتم و کلا همه چیزم رو تحت تاثیر قرار داده..
    21 سال سنم هست و مثل ادم های پیر 80 ساله شدم که نشستن یه گوشه منتظرم بمیرم..
    اینجوری بهتون بگم هیچ امیدی ندارم کل امیدهامو از دست دادم یه زمانی تنها کسی بودم که توی فامیل مسخره بازی در می اورد و می خندید. ولی الان نه کلا بهم ریختم هرشب الکی بفض می کنم و گریه گریه گریه تا خوابم ببره... کل شب و روز رو توی اتاقم هستم فقط واسه اب و غذا بیرون می یام (قبلا باشگاه می رفتم ولی الان نه چون حال و حوصله نداشتم)
    اینم بگم یه ادم فوق العاده احساسی و عاطفی و رمانتیک هستم...
    فقط می خوام ازدواج کنم ولی نمی تونم و نمی شه چون نه کار دارم نه موقعیت مالی درست و نه درسم تموم شده.. یکی می گفت تو به بلوغ زود رس رسیدی...
    حدود 7 ماه پیش عاشق یه دختر شدم که تاپیک توی سایت موجود هست ولی خیلی راحت تنهام گذاشت و از همون موقع مثل روانی ها شدم سر کوچیکترین مسعله ای به شدتی اعصابم خورد می شه که پشت سرم(ناحیه مخچه) درد می گیره...
    زندگیم و خانوادم اونی نیستن که می خواستم و ارزو داشتم اونا دنبال زندگی عادین ولی من دنبال زندگی نو و امروزی و پر از هیجان حتی یه بارم نشده کسی توی خانواده منو درک کنه بخدا ارزوم شده مثل همسن و سالهای خودم یه شب تا دیر وقت ببرون بمونم و خوش بگذرونم... با اینکه می دونن من چجور ادمی هستم ولی بازم گیر می دن بهم.
    در به در دنبال کارم که برم یه جا سرکار و یه خونه اجاره کنم و از خانوادم مستقل بشم...

    نمی دونم باید چیکار کنم اینجوری بهتون بگم اگه همین جوری وضع زندگیم ادامه پیدا کنه فکر کنم مجبور بشم برم تیمارستان بستری بشم...

    اصلا حالم خوب نیست اصلا

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    به یک روانپزشک و روانشناس مراجعه کن.
    تمام این مشکلات و احساسات رو واسش توضیح بده .
    و دارویی که تجویز کردن مصرف کن خوب میشی
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  3. کاربر روبرو از پست مفید anisa تشکرکرده است .

    paniz93 (پنجشنبه 02 مرداد 93)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مرداد 95 [ 15:24]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,922
    سطح
    39
    Points: 3,922, Level: 39
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 73.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    94

    تشکرشده 539 در 149 پست

    Rep Power
    41
    Array
    سلام دوست عزیز
    این که اینجا مشکلتونو عنوان کردین یعنی میل به تغییر دارین.. و این خیلی خوبه... این حس که شما میگی هیچ کس درکتون نمیکنه حرف خیلی از هم سن و سالای شماست.. منم تا چند سال پیش همین بودم .. جامعه ما در حال گذاره و این کشمکش بین نسل ما و گذشته نتیجش همینه... مطمئن باش اونم که تا دیر وقت بیرون میمونه خوش میگذرونه مشکلات خودشو داره ....عزیزم شما نمیتونی کسیرو عوض کنی یا مجبورشون کنی درکت کنن ... همیشه هر رفتاری هر کس مکنه و شما ناپسند میدونی بزار خودتو جای اونا و از دید طرف مقابل نگاه کن .. این مسئله ای که بهت کمک میکنه انتظار درک کردن همه چیزو از اطرافیات نداشته باشی...بین تو چه زمینه ای علاقه داری همونو شروع کن و منتظر کمک کسی نباش خودت باید به خودت کمک کنی ...
    به خاطر بحران روحی و عاطفی که گذروندی این مسئله برات حاد شده که ایشالا با کمک خدا و خودت حل میشه.. شاید حس کنی الان دنیا برات تموم شدست... عزیزم دنیا واسه من و تو یا هر کس صبر نمیکنه میگذره زمان و بعدا متوجه میشی چقدر لحظه هاتو از دست دادی ... همین که دنبال کاری خوبه ایشالا کار خوب پیدا میکنی..یادت باشه کاری که حس خوبی بهت میده مثل کمک به ادمای نیازمند هر طور که شده یا هر چیز دیگه انجام بده...کار خوب و خیر حس خوبی به انسان میده که واقعا تو روحیه موثره....

  5. کاربر روبرو از پست مفید ida bahrami تشکرکرده است .

    man-bedoone-sahar (پنجشنبه 02 مرداد 93)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 شهریور 93 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    135
    سطح
    2
    Points: 135, Level: 2
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط m0341 نمایش پست ها
    سلام خدمت دوستان گل سایت همدردی
    من خیلی وقته عضو این سایتم و تا حالا چندبارم از طریق این سایت مشاوره گرفتم...
    من یه مشکل اساسی پیدا کردم که زندگیم و احساساتم و کلا همه چیزم رو تحت تاثیر قرار داده..
    21 سال سنم هست و مثل ادم های پیر 80 ساله شدم که نشستن یه گوشه منتظرم بمیرم..
    اینجوری بهتون بگم هیچ امیدی ندارم کل امیدهامو از دست دادم یه زمانی تنها کسی بودم که توی فامیل مسخره بازی در می اورد و می خندید. ولی الان نه کلا بهم ریختم هرشب الکی بفض می کنم و گریه گریه گریه تا خوابم ببره... کل شب و روز رو توی اتاقم هستم فقط واسه اب و غذا بیرون می یام (قبلا باشگاه می رفتم ولی الان نه چون حال و حوصله نداشتم)
    اینم بگم یه ادم فوق العاده احساسی و عاطفی و رمانتیک هستم...
    فقط می خوام ازدواج کنم ولی نمی تونم و نمی شه چون نه کار دارم نه موقعیت مالی درست و نه درسم تموم شده.. یکی می گفت تو به بلوغ زود رس رسیدی...
    حدود 7 ماه پیش عاشق یه دختر شدم که تاپیک توی سایت موجود هست ولی خیلی راحت تنهام گذاشت و از همون موقع مثل روانی ها شدم سر کوچیکترین مسعله ای به شدتی اعصابم خورد می شه که پشت سرم(ناحیه مخچه) درد می گیره...
    زندگیم و خانوادم اونی نیستن که می خواستم و ارزو داشتم اونا دنبال زندگی عادین ولی من دنبال زندگی نو و امروزی و پر از هیجان حتی یه بارم نشده کسی توی خانواده منو درک کنه بخدا ارزوم شده مثل همسن و سالهای خودم یه شب تا دیر وقت ببرون بمونم و خوش بگذرونم... با اینکه می دونن من چجور ادمی هستم ولی بازم گیر می دن بهم.
    در به در دنبال کارم که برم یه جا سرکار و یه خونه اجاره کنم و از خانوادم مستقل بشم...

    نمی دونم باید چیکار کنم اینجوری بهتون بگم اگه همین جوری وضع زندگیم ادامه پیدا کنه فکر کنم مجبور بشم برم تیمارستان بستری بشم...

    اصلا حالم خوب نیست اصلا
    سلام دوست عزیز
    امیدوارم بهتر بشی و مجدد شادابی گذشته ات رو به دست بیاری
    عزیزم ،این افسردگی نشان از احساسات پاکت داره که به اون دختر داشتی ولی خوب اون هم حق انتخاب داشته به هر حال همه مختارند تا اونچه که می خواهند رو انتخاب کنند.
    انشاءالله که یک همسر خوبی نصیبت بشه فقط یک نکته رو توجه داشته باش که یک وقت به خاطر این افسردگی که داری و غم درونی به سرعت و بدون توجه انتخابی نکنی چون همونطور که میدونی ازدواج تصمیمی هستش برای یک عمر که خوب یا بد باهت هستش.

  7. #5
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظر من هم که جوان هستم بیرون ماندن با رفقا تا دیر وقت شب اصلا کار درستی نیست. اما یک راه حلی به نظرم می رسد که برای شما خوب است و ضرری ندارد.
    شما می توانید عضو یک گروه طبیعت گردی و کوهنوردی شوید که در برنامه هایشان اردوهای شبانه دارند. می روی و توی جنگل با اعضای گروه چادر می زنی و تا صبح می مانی. البته باید یک گروه خوب حرفه ای باشد که یک وقت خطری برایت پیش نیاید. من این گروه را به شما معرفی می کنم که حرفه ای هستند و خیلی برنامه های خوبی دارند. به من خیلی خوش می گذشت و خیلی شاد بودیم. بچه های با معرفتی دارد و ماه رمضان برنامه های عادی شان هم شب برگزار می شود :

    گروه کوهنوردی شهید ورکش

    - - - Updated - - -

    ببین برای اینکه شکست عشقی از یاد شما برود باید از اتاقت بیرون بیایی و برنامه های شاد داشته باشی.
    ببین آقای محترم عشق های این دوره زمانه همین طوری است. به عشق قبل از ازدواج دل نبند. تا وقتی کسی را رسما عقد نکرده ای دلت را به او نده. امیدوارم دوباره این تجربه را تکرار نکنی. این دوره زمانه بدجوری ادم را زمین می زند.

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 03 آبان 93 [ 02:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    455
    سطح
    9
    Points: 455, Level: 9
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    141

    تشکرشده 80 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست من
    خانم ایدا خیلی خوب توضیح دادن واستون...
    میخام بگم که من هم حدودا مثل شمام.خودم رو توصیف میکنم بعد میگم چه کردم...

    با خیلی ازعقاید قدیمی و اشتباه خونوادم مشکل دارم.چند بار بهشون تذکر دادم دیدم متوجه نیستن دیگه بیخیال شدم کاری بهشون ندارم.
    اونا منو میشناسن ولی مثل شما واسم عقده مونده یه شب با بچه ها(دوست پسرها) بیرون باشیم.والا نه مواد میکشیم نه دنبال دختریم نه ولگردی.فقط دور هم میگیم میخندیم کلی انرژی میگیریم واسه چند روز.اخه خیلی از شب و حال و هواش لذت می بریم(واقعا عاشق شب هستم) ولی من باید دوستام رو ترک کنم و قبل نه یا ده خونه باشم.حالا یه اخر هفته میخایم با بچه ها خوش بگذرونیم اینطوری میکنن.

    به قول خانم ایدا ما توی دوران گذار هستیم.
    درکمون نمیکنن.
    خب بیخیال.درک نکنن.ما خودمون دنبال کار خودمون رو میگیریم.

    کاری که من کردم.
    باشگاه میرم.
    درسم رو جدی دنبال میکنم.
    تخصصم رو دنبال میکنم تا کار موردنظرم رو در بهترین حالت بدست بیارم.
    خودم باید برم دنبال عشقم(خانمی که نظرم رو جلب کرده).کسی حس من رو درک نمیکنه.تا حدی که اصلا تلاش نمیکنم بهشون بگم چه برسه بخوام درکم کنن.
    دیگه این که به خودم گفتم من یه سرمایه ی خیلی با ارزشی به نام عمر و وقت دارم.دوست دارم چی بابتش بدست بیارم؟هدفم رو مشخص کردم.برنامه ریزی کردم واسش و دارم واسش تلاش میکنم.دیگه این که میرسم یا نه مهم نیست.مهم اینه که همیشه در مسیر باشم...

    شما هم سعی کن توی کلاس ها و باشگاه های مختلف ثبت نام کنی.توی گروه های مختلف عضو بشی.با چند نفر بهتر از خودت دوست شو.برو دنبال یه اینده ی خوشگل واسه خودت(برو یعنی این که پیگیر باش نه این که از خونه بری...)
    یه هنری هم یاد بگیر واسه اوقات بیکاری و همچنین تجدید قوا مثل گیتار،نقاشی،خطاطی،طراحی،س از دهنی...
    هر چیزی که با هنر درگیر شی و واسه یه اوقاتی از فکر خونواده و کار و زندگی بیای بیرون و واسه خودت حال کنی...

    فک نمیکنم خونه جداداشتن مشکلت رو حل کنه.به عبارتی مشکلت خونوادت نیست که با حذف اونا حل شه.تو کافیه اونها رو از ذهنت بیرون کنی و به اهدافت فک کنی.
    خودت رو بشناس.
    اهداف خوشگل و باارزش واسه خودت پیداکن.
    دنبالشون رو بگیر و در مسیر باش.

    واسه من که این شکلی داره جواب میده.امید که واسه شما هم مفید باشه دوست من :))
    موفق باشی
    سال ها بعد یاد تو از خاطرم خواهد گذشت و نخواهم دانست کجایی اما،
    ارزوی من برای خوشبختی تو ، تو را در خواهد یافت و در بر خواهد گرفت
    و احساس خواهی کرد اندکی شادتر واندکی خوشبخت تر
    ونخواهی دانست که چرا...

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 19:18]
    تاریخ عضویت
    1392-10-18
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    713
    سطح
    14
    Points: 713, Level: 14
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بچه ها همه حرف هاتون رو خوندم ولی نمی دونم چیکار کنم....
    بیرون نمی تونم برم انگار گوشه گیر شدم از مردم دارم فرار می کنم...
    از محیط های شلوغ متنفر شدم...

  10. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام
    اگه بدون زحمت خاصی و برای شروع بخایی حالت خوب شه یعنی انگیزه پیدا کنی تا به حال خوبت برگردی باشگاه رو توصیه میکنم تمام کسالت و افسردگی رو ازت میگیره با نشاط و تر و تازه میشی

    مطمان باش باید خودت بخایی از زندگی لذت ببری
    من گاهی که حالم بد میشه میفتم یه گوشه وقتی نمیتونم حالمو تغییر بدم شروع میکنم به لبخند زدن چند دیقه گاهی هم با صدا میخندم باور کن تمام افکارم زیرو رو میشن.
    به خودت سخت نگیر

    داری بهانه میگیری اگه شب امکان هیجان رو نداری روز چی؟ روزو که اجازه میدن برو دوچرخه سواری استخر پیاده روی تند معجزه میکنه این ها .
    به توجیهاتت غلبه کن و یه مدت کارایی که دوس داری رو انجام بده و همه افکار اضافه و ازار دهنده رو از خودت دور کن
    شطرنج بازی کن..

    ا
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  11. کاربر روبرو از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده است .

    man-bedoone-sahar (پنجشنبه 02 مرداد 93)

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 دی 00 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    121
    امتیاز
    7,040
    سطح
    55
    Points: 7,040, Level: 55
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 288 در 108 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    24
    Array
    سلام دادا

    چته مرد؟!
    وقتی خودتو اماده مردن کردی پس باید بمیری دیگه!

    من به عنوان یک فوق روانشناس جک و جانوران بهت میگم هیچیت نیس از ما هم سالم تری
    کل شب و روز رو توی اتاقم هستم فقط واسه اب و غذا بیرون می یام

    فقط می خوام ازدواج کنم
    عزیزم مام میخواییم ازدواج کنیم اما نمیشه ،نمیذارن،موانع ایجاد کردن، اینقد این دخترا سخت میگیرن که مراحلش از هفت خان رستمم سخترهاگه اره اره بیاید اگرم نه نه بازم بیایید تا قال قضیه کنده بشه دیگه
    یکی می گفت تو به بلوغ زود رس رسیدی
    چطوری فهمیده اونوقت ! مهندس بوده

    ---------شوخی بسه --------------------------------------------------


    حدود 7 ماه پیش عاشق یه دختر شدم که تاپیک توی سایت موجود هست ولی خیلی راحت تنهام گذاشت و از همون موقع مثل روانی ها شدم سر کوچیکترین مسعله ای به شدتی اعصابم خورد می شه
    اینم بگم یه ادم فوق العاده احساسی و عاطفی و رمانتیک هستم
    این مسئله ای که واست به وجود اومده برای تویی که به قول خودت احساسی ... هستی ضربه ای سنگین بهت زده که بعد از گذشت چندین ماه نتونستی هضمش کنی(یعنی نخواستی) و بقیه چیزهایی که میگی دلیل اصلیش همینه


    بهم میگی دقیقا منظورت از جمله زیر چیه ؟
    حتی یه بارم نشده کسی توی خانواده منو درک کنه
    زندگیم و خانوادم اونی نیستن که می خواستم و ارزو داشتم اونا دنبال زندگی عادین ولی من دنبال زندگی نو و امروزی و پر از هیجان
    بخدا ارزوم شده مثل همسن و سالهای خودم یه شب تا دیر وقت ببرون بمونم و خوش بگذرونم
    ایا باهات مثل یه نوجوان حرف بزنم یا یه مردی که به سنی رسیده که احساس میکنه اونقدر بزرگ شده تا ازدواج کنه و تشکیل خانواده بده ؟؟؟
    اگاه باش دوس من که:
    فرض کن که الان بیرونی و باهات تماس گرفتن که پدرت سکته کرده و فوت شده(خدای نکرده) و باعجله میری خونه میبینی پدرت صحیح و سالم داره چایی میخوره و خبر دروغ بوده ،،...
    بهم بگو در مدتی که این خبرو شنیدی تا ببینی دروغ بوده چه حسی داشتی؟
    دریک جمله : فلج روحی و احساسی شده بودی به خاطر این غم،غصه،اضطراب،نگرانی.....
    با اینکه پدرت سالم بود چرا این وضعیت واست پیش اومده بود؟؟
    فقط یه فکر و ذهنیت اشتباه! حقیقت خارجی که اصلا تاثیر نداشت چون اصلا اتفاق نیوفتاده بود

    الانم واست چنین حالتی بوجود اومده
    (یعنی فکر اشتباه این همه بلا داره سرت میاره!)
    پس باید از اسارت این فکر و ذهنیت و احساس بیای بیرون ....

    اینجوری بهتون بگم اگه همین جوری وضع زندگیم ادامه پیدا کنه فکر کنم مجبور بشم برم تیمارستان بستری بشم
    شما الان بستری هستی اما نه توی تیمارستان بلکه توی یه سلول انفرادی به نام اتاق!
    و این فکر از گذشته اومده حالو خراب کرده و خود به خود اینده ام خراب میکنه

    برای خارج شدن از این وضعیت یه راه مخربم وجود داره بنام اعتیاد ...قلیان ،سیگار،تریاک و.... (اینم بعدا خودش میشه یه مسئله!)

    پس راه درست چی میتونه باشه ؟
    این نوع فکر و ذهنیت از خودت دور کنی...سعی کن توی خونه نباشی ،برو بیرون خودتو خسته کن با ورزش ..نذا این نوع افکار تشکیل بشه اگرم داره ایجاد میشه سعی نکن جلوشو به زور بگیری چون قوی تر میشه(از راهنمایی دوستان استفاده کن)

    بجای اینکه :

    هرشب الکی بفض می کنم و گریه گریه گریه تا خوابم ببره
    چون ضمیرناخودآگاهت موقع خواب بیداره و با این کارت داری عمیق ترین ثاثیر منفی روش میذاری! و این نابودکنندس
    همیشه با افکارمثبت بخواب و بعد از بیداری مثبت فکر کن


    موفق باشی
    احساست همیشه بهاری
    ================================================== ==========

    گوش دادن به موسیقی قبل از خواب و بلافاصله بعد از بیداری اکیدا ممنوع
    ویرایش توسط احساس بهاری : جمعه 03 مرداد 93 در ساعت 16:05


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.