به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 94 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1391-11-07
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,805
    سطح
    25
    Points: 1,805, Level: 25
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Bug ،،اخلاق و عادات بد روزمره من ،،یه روزمرگی بیخود

    سلام به همه

    خوشحالم که چندوقت پیش بااین تالار خوب آشنا شدم و میتونم اینجا مشورت بگیرم،ممنون از مسئولان سایت و اعضا که بنده از تجربیاتشون استفاده میکنم

    من این مشکلاتمو پیش هرکی که احساس کردم مورداعتماده گفتم و خب خودمم یادم رفت چی گفتم اونام تا یه جایی راهنماییم کردن
    ولی واقعا احتیاج دارم اینجا بنویسمشون و یه نتیجه بگیرم
    __________________________________________________ ___________
    من یه دختر19-20 سالم که الحمداله تن سالم و دارم ولی از لحاظ روحی بسیار حساسم
    خیلی کم حوصلم
    بیشتراوقات یهو احساس غمگینی میکنم-دست خودمم نیست-
    از کارهام سریع پشیمون میشم
    خیلی فکر میکنم که دیگران منو چجوری میبینن-هم ظاهرم هم کارهام-
    الان درسم برام تو اولویته ولی حوصله ندارم درس بخونم
    حوصله دخترای هم سنو سالمو ندارم
    از بیشتر پسرای هم سنو سالم -شناس یا ناشناس- بدم میاد
    همه رو خودمو از خودم دور میکنم بعد احساس تنهایی میکنم
    حتی اعضای خانوادمو هم ناراحت میکنم ولی اونا که به این زودیا دور نمیشن
    پس بااین اوصاف من افسردگی دارم
    و این هایی که گفتم نتیجه چندسال من از خودمه
    بااین کارهام من دارم وقتمو از دست میدم
    ازهمه چی عقب میوفتم
    من یه کار که یک ساعت طول میکشه رو ماه هاست که انجامش ندادم

    بااین همتی که دارم شما بگید چطوری خودمو ازاین ویژگی ها پاک کنم؟واقعا میخوام این اخلاق های بدو ترک کنم
    میخوام از نعمت هام نهایت استفاده رو ببرم نه اینکه وسیله اذیت و ازار روحی بشن برام
    ببخشید اینا رو تایپ کردم سرم درد گرفت مطمئنم شمام زیاد خوشتون نمیاد از همچین ادمی-که من باشم-
    طبل تو خالی
    امیدوارم یکدوم از شما هم مثل من نباشید و منم زودتر درست شم
    پیشاپیش مرسی از خوندن و راهنماییتون دوستان.

  2. کاربر روبرو از پست مفید ARAM-ESH تشکرکرده است .

    پونیو (پنجشنبه 02 مرداد 93)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 94 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1391-11-07
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,805
    سطح
    25
    Points: 1,805, Level: 25
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهش میکنم
    یعنی کسی رو مثل من ندیدید؟
    خودم دیدم یکی از اقوام نزدیکمو این رفتار هاش مثل من بوده و هست( ولی به غیر از اینها خیلی تفاوت ها داریم)
    راستش میترسم ایشون چند سال دیگه خودم باشن
    _____________
    من کسی رو ندارم که بهش اینارو بگم
    فقط مادرم که زیاد جدی نمیگیره انگار،،،، ولی میگه هر کاری میخوای بگو من برات انجام میدم،،،، ،وقتی خودم بگم اینکار و انجام بده که دیگه اثر نداره به خودم

    اگر این ها ازنظر شما مشکل نیستن اگر جای بدی مطرح کردم بگین منتظر نباشم

    مشکلم نیاز به روانپزشک نداره /روانشناس میخوام ولی هنوز بهش زنگ نزدم وقت بگیرم
    دیگه نمیخوام مادرمو دنبال خودم بکشونم،سختمه /براش توضیح بدم میخوام چکار کنم و فقط با سکوتش مواجه شم
    نمیدونید این سکوت مادرم و شما چقدر آدمو گیج میکنه

    - - - Updated - - -

    خواهش میکنم
    یعنی کسی رو مثل من ندیدید؟
    خودم دیدم یکی از اقوام نزدیکمو این رفتار هاش مثل من بوده و هست( ولی به غیر از اینها خیلی تفاوت ها داریم)
    راستش میترسم ایشون چند سال دیگه خودم باشن
    _____________
    من کسی رو ندارم که بهش اینارو بگم
    فقط مادرم که زیاد جدی نمیگیره انگار،،،، ولی میگه هر کاری میخوای بگو من برات انجام میدم،،،، ،وقتی خودم بگم اینکار و انجام بده که دیگه اثر نداره به خودم

    اگر این ها ازنظر شما مشکل نیستن اگر جای بدی مطرح کردم بگین منتظر نباشم

    مشکلم نیاز به روانپزشک نداره /روانشناس میخوام ولی هنوز بهش زنگ نزدم وقت بگیرم
    دیگه نمیخوام مادرمو دنبال خودم بکشونم،سختمه /براش توضیح بدم میخوام چکار کنم و فقط با سکوتش مواجه شم
    نمیدونید این سکوت مادرم و شما چقدر آدمو گیج میکنه

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 آذر 94 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1392-8-09
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    2,683
    سطح
    31
    Points: 2,683, Level: 31
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,932

    تشکرشده 348 در 164 پست

    Rep Power
    33
    Array
    arameshجان یه کم تحمل و صبر داشته باش تا بچها بیان جواب بدت.....
    به نطرم شما اول از همه اعتماد به نفس خیلی پایینی داری که اگه بری تو مقالات سایت تا حدی کمکت می کنه....
    دوم این که کار خاصی انجام نمی دی؟مثلا دانشجویی؟ هنری رو دوست داری؟خواهر برادر چه طور داری؟ خودت فکر می کنی وقتی به چی فکر می کنی تو رو غمگین می کنه؟؟؟؟؟؟؟
    ببین دوای دردت اینه که بری سرت رو بیرون خونه به کاری مشغول کنی و همزمان شروع نی اعتماد به نفست رو بالا ببری.....معجره اش رو می بینی...........
    راستی اگه اهل مطالعه هستی کتاب زندگی عاقلانه (الیس برک) رو بخر بخون....
    دوست من همه وقتی که غمگین میشی به غمگینیت دامن نزن فکر کن سرطان داری و شروع کن به چیزای خوب فکر کن...یه آهنگ شاد...یا هر چی که گاهی بهت روحیه میده....
    راستی تو اخیرا در چیزی و کاری عدم موفقیت یافتی ...؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  5. 2 کاربر از پست مفید کاغذ بی خط تشکرکرده اند .

    ammin (پنجشنبه 02 مرداد 93), ARAM-ESH (پنجشنبه 02 مرداد 93)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 94 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1391-11-07
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,805
    سطح
    25
    Points: 1,805, Level: 25
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چشم
    دوست عزیز-کاغذ بی خط- کاملا درسته من حس اعتماد بنفسم گاهی که یه اتفاق کوچیکی(خوب) میفته سراغم میاد ولی دیگه هیچ خبری ازش نیست
    قبلا اینجوری نبودم
    دقیقا به خاطر ناکامی توی کارها و عدم موفقیتی که دارم توی یه آشپزی ساده ،رانندگی یا درسم و روابطم باشه اعتماد به نفسمو از دست دادم
    گاهی حس میکنم خیلی خنگم گاهی حس میکنم خیلی زشتم گاهی فکرمیکنم هیچکی دوستم نداره ولی تا حالم یه ذره بهتر میشه فراموش میکنم و حتی دیگه یادم نمیاد چرا فکرمیکردم خنگم(زشتم-بدم)
    من پیش یه فرد عادی ممکنه نتونم ارامشمو حفظ کنم ولی ادای اون موقع خودمو که اعتماد بنفس داشتم میگیرم -مثل ادمایی که ادای ادمای موفقو درمیارن -تا به خیر بگذره ولی دستام میلرزه باکمک کیف دستی پنهونش میکنم
    ولی خب درکل خودمو از همه چی عقب کشیدم ،تا مجبور نشم جایی نمیرم حرفی نمیزنم غمگینم
    خودم هم فکر میکنم اعتماد به نفسم اگه حال و روزم خوب بشه دوباره سراغ میاد
    _________________
    دوستی ندارم چون هم خودم حوصلشو ندارم هم وقتی حوصلشو دارم دیگه مهارت دوست یابی و حفظ دوستامو ندارم
    هربار که رانندگی میکنم از دفعه قبل بدترم -باور کنید نمیدونم چرا-واسه همینم اصلا اقدام به گرفتن گواهینامه نکردم
    اولین تجربه رانندگی هنوز به این مشکلات نخورده بودم بخاطر همینم رانندگیم خیلی خوب بود اما الان.....
    ___________
    درضمن مطالعه هم ندارم هیچ کدوم از کتابامو نخوندم/درسی یا .....
    من بخوام زندگی عاقلانه داشته باشم حداقلاشو میدونم(مثلا سحرخیزی) ولی نمیتونم به این سمت خوب حرکت کنم چرا؟چون اونقدر اعتماد به خودم ندارم
    هرلحظه به خودم شک میکنم
    ----------------------------------------
    نه هیچ کارخاصی ندارم جز یه نقاشی که ازبس کارهای نصفه دارم اعصابم خورد شده میخوام به جای نصفه نیمه کنار گذاشتن کامل کنار بذارمش
    همش میام یه چیزی بکشم نظرم عوض میشه .میخوام عوضش کنم نمیشه .بدمیشه .حداقل خوب ازکار درنمیاد
    نمیدونم چرا نمیتونم اون چیزی که اول تو فکرمه رو کامل بکشم دفعه بعد بهترش کنم و همینطور طبق روال عادی پیشرفت کنم
    میترسم یه چیزی بکشم به نظر دوتا ادم حرفه ای تر مسخره بیاد یا حتی کسی که اصلا چیزی از نقاشی سردر نمیاره
    میخوام سال دیگه ام کنکور بدم ولی هنوز پیش دانشگاهی رو پاس نکردم- چون اصلا سراغش نرفتم نه اینکه افتاده باشم -
    تمرکزم ندارم اصلا برای درس خوندن وهمینطور حوصله
    نقاشی حالا هیچی درسمو چیکارکنم؟
    چندوقته حس میکنم پتانسیل یادگرفتن زبان خارجه رو دارم ولی جرئت حرکت به سمتشو ندارم
    -------------------------------------------
    من ادمی ام که اولین قدمو خوب برمیدارم - شاید بقیه بگن دشوار ترین قدم همون قدم اول- ولی ثبات و پایداری و اعتماد به نفس ندارم
    ----------------------
    خواهر برادر دارم/////////وقتی فکرمیکنم مسئولیت هایی درقبال خودم دارم که هیچکدومشو به خوبی انجام ندادم یا گاهی که فکر میکنم آدم بی خاصیتی شدم-گاهی ام که فکرمیکنم از عهده انجام کاری برنمیام غمگین میشم
    سع میکنم به ناراحتی دامن نزنم ولی دیگه همیشه که نمیتونم
    مثلا دیشب تا6صبح بیدار بودم خیلی غمگین بودم کاری ام جز غصه خوردن نمیتونستم انجام بدم
    ------------------------
    بیرون از خونه چیکار کنم منه تنها؟منه دختر جوون که جایی بخوام برم باید مواظب همه چیش باشم که محیطش چجوریه باکی میرم باکی میام چکار میکنم
    --------------------------
    من زیاد اهنگ گوش نمیکنم اگر بشینم یه جا فقط اهنگ گوش کنم بااین همه کار عقب افتاده که گفتم بیشتر غمگین میشم ،،،منظورم اینه دراین وهله هیچی هیچ تفریحی بهم روحیه نمیده جز اینکه یکی دستمو بگیره تا کارهامو به نحو احسن انجام بدم و دوباره شاد بشم
    راستی ممنونم -کاغذ بی خط-

  7. کاربر روبرو از پست مفید ARAM-ESH تشکرکرده است .

    پونیو (دوشنبه 13 مرداد 93)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    190
    Array
    سلام
    نقل قول نوشته اصلی توسط ARAM-ESH نمایش پست ها
    یعنی کسی رو مثل من ندیدید؟
    چرا!،تا دلتون بخواد؛ کافیه یه سر توی تاپیکای دیگه بزنید تا نمود های دیگه از مشکل رو تو جنبه های مختلف زندگی ببینید . برای شروع بهتره مقاله ی زیر رو بخونید ، خیلی با دقت این کار رو بکنید، حداقل نیم ساعت روشون فکر کنید :

    http://www.hamdardi.net/thread-154.html

    اگه مقاله رو با کیفیتی که گفتم خوندید ،ادامه بدید و گرنه لطفا بخونیدش!
    به نظر من مقابله با این ده خطای شناختی، قانون اساسی یه زندگیه با آرامش و بدور از افسردگی و اضطرابه . ببینید رویداد های زندگی (مثلا دیدن چهره ی شما توسط شخص دیگری ) روی افکار شما اثر میگذارند(مثلا این فکر : من زشت هستم) و این افکار احساس شما رو میسازند (مثلا حس تحقیر یا غمگین بودن)،برخی از روانشناس ها عقیده دارند که اگه شما بتونید افکارتون رو کنترل کنید میتونید احساسات منفی رو از خودتون دور کنید ؛ البته قصد این نیست که شما احساسات سالم رو از خودتون دور کنید (مثلا حس وحشت در ورود به قفس شیر!)بلکه احساسات نا سالم رو باید از خودتون دور کنید ؛احساساتی که بر اثر افکار اشتباه به وجود اومدند مثلا نگاه کنید :
    نقل قول نوشته اصلی توسط ARAM-ESH نمایش پست ها
    به خاطر ناکامی توی کارها و عدم موفقیتی که دارم توی یه آشپزی ساده ،رانندگی یا درسم و روابطم باشه اعتماد به نفسمو از دست دادم
    اینا یه سری رویداد هستند ،شاید یه بار توی رانندگی جلوی شخص دیگه ای ماشین رو موقع راه انداختن خاموش کرده باشید بعد این فکر به ذهن شما رسیده که
    1-اون شخص فکر میکنه من رانندگی بلد نیستم
    2-پس من یه بی عرضه هستم،
    به لیست خطاهای شناختی یه نگاهی بکنید کدوم خطاها رو مرتکب شدید : در مورد 1 ، ذهن خوانی کردید ؛در مورد 2،به خودتون برچسب زدید.
    حالا بریم یه قدم جلوتر ،سراغ افکارتون :
    نقل قول نوشته اصلی توسط ARAM-ESH نمایش پست ها

    3- گاهی حس میکنم خیلی خنگم گاهی حس میکنم خیلی زشتم گاهی
    4- میترسم یه چیزی بکشم به نظر دوتا ادم حرفه ای تر مسخره بیاد یا حتی کسی که اصلا چیزی از نقاشی سردر نمیاره
    5- چندوقته حس میکنم پتانسیل یادگرفتن زبان خارجه رو دارم ولی جرئت حرکت به سمتشو ندارم
    -------------------------------------------
    6-مسئولیت هایی درقبال خودم دارم که هیچکدومشو به خوبی انجام ندادم یا گاهی که فکر میکنم آدم بی خاصیتی شدم-گاهی ام که فکرمیکنم از عهده انجام کاری برنمیام
    3- به خودتون برچسب زدید.
    4-ذهن خوانی خیلی واضحه ،شما نقاشیتون خوبه منتها احتمالا دچار بی توجهی به امر مثبت هم شدید.
    5-پیش گویی کردید.
    6-این مورد رو خیلی کلی توضیح دادید ،تفکر همه یا هیچ و همین طور شاید تعمیم مبالغه آمیز( به خاطر "هیچکدومشو ")؛برچسب زدید(بی خاصیتی) و آخرین جمله هم بازم تفکر همه یا هیچ.
    یا
    نقل قول نوشته اصلی توسط ARAM-ESH نمایش پست ها
    مطمئنم 7-شمام زیاد خوشتون نمیاد از همچین ادمی-که من باشم-
    8-طبل تو خالی
    منم زودتر9- درست شم
    7-ذهن خوانی
    8-برچسب زدن
    9-برچسب زدن،بی توجهی به امر مثبت
    شاید شما در درونتون احساس ضعف میکنید ، ما که اینو نمیدونیم پس هیچ دلیلی نداره در مورد شما چنین قضاوت هایی بکنیم منتها افکار مسموم شما چنین خطاهایی رو براتون درست کرده که همه، همه چیز رو در مورد شما میدونند جالب اینه که ضعیف هم نیستید ولی تنها فکر ضعیف بودن شما رو به این روز انداخته!
    به طور خلاصه خطاهای شناختی این ها هستند:
    {
    تفکر همه یا هیچ : با مسائل مطلق برخورد میکنید و همه چیز را سیاه و سفید میبینید
    تعمیم مبالغه آمیز : هر حادثه منفی را شکستی همیشگی می پندارید
    فیلتر ذهنی: به جنبه های منفی می اندیشید و از کنار جنبه های مثبت بی تفاوت می گذرید
    بی توجهی به امر مثبت :اصرار دارید موفقیت هایتان بی ارزش هستند
    نتیجه گیری شتاب زده :
    ***ذهن خوانی: بی دلیل واکنش دیگران را منفی می پندارید
    ***پیش گویی :بی دلیل پیش گویی می کنید
    درشت نمایی : حوادث را بدون توجه به تناسب آن در نظر می گیرید
    استدلال احساسی :با توجه به احساس خود نتیجه میگیرید مثلا "احساس میکنم کودن هستم پس حتما کودنم"
    عبارات باید دار: با کلمات باید و نباید از خود یا دیگران انتقاد می کنید
    برچسب زدن : خطاها را به حساب شخصیت خود میگذارید ؛به جای اینکه بگویید اشتباه کردم می گویید اشتباه کار هستم بازنده ام کودنم
    شخصی سازی و سرزنش: گناه ها را به گردن می گیرید و خود را به خاطر کاری که مسئول ان نبوده اید سرزنش می کنید
    } => بر گرفته از کتاب از حال بد به حال خوب، دیوید برنز(burns)
    شاید اگه خوب به سایر افکارتون فکر کنید بتونید از افکار مخربتون همراه با خطاهای شناختی هر کدوم یه لیست دراز درست کنید.
    برای اطلاعات تخصصی با یه روانشناس مشورت کنید یا عضو انجمن آزاد بشید.کتابی هم که معرفی کردم کاملا عملی و کاربردیه.
    موفق باشید
    پ.ن.: خانم پونیو ،فکر کنم شما هم دچار بعضی از این خطاهای شناختی باشید .
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود



    ویرایش توسط m.reza91 : پنجشنبه 02 مرداد 93 در ساعت 22:15

  9. 4 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    ARAM-ESH (پنجشنبه 02 مرداد 93), Eram (سه شنبه 14 مرداد 93), پونیو (دوشنبه 13 مرداد 93), تیام (پنجشنبه 02 مرداد 93)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 آذر 94 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1392-8-09
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    2,683
    سطح
    31
    Points: 2,683, Level: 31
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,932

    تشکرشده 348 در 164 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام خانمی حالت امروز چه طوره؟؟؟؟؟؟؟؟
    ببین اولین کار تو زندگیت اینه که یعنی به نطر من بری چیش یه روانپزشک شاید با یه دارو در تو ایجاد تمرکز کنه و این مسیله قابل رفعه....عزیزم برای شروع این کارو بکن معجزه می بینی...
    بعدش به من بگو مقالات رو خوندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟متن آقا m reza رو هم چند بار بخون....
    راستی یه چیزی چرا ما باید در هر کاری موفق بشیم یعنی تفسیر تو از موفقیت چیه...؟یعنی فکر می کنی همه اشکال ندارن ....
    راستی خانمی یه پیشنهاد بیا برو یه کلاس هنری توی یه فرهنگسرا یا خانهای محله و البته مهم تر از اون باید ورزش کنی ورزش ورزش .....برو توی جمع ورزش کن برو مثلا ایروبیک بابت هزینه هم اگه مشکلی داری شهرداری ها یه باشگاههایی دارن که قیمتشون خیلی خوبه تو اینترنت سرچ کن....ببین مهم اینه که شروع کنی شروع کن باشه ...دفعه بعدی که میام دوست دارم نوشته باشی میرم باشگاه.....

  11. 2 کاربر از پست مفید کاغذ بی خط تشکرکرده اند .

    ARAM-ESH (شنبه 04 مرداد 93), m.reza91 (جمعه 03 مرداد 93)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 94 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1391-11-07
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,805
    سطح
    25
    Points: 1,805, Level: 25
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستم-کاغذ بی خط-
    ببخشید الان عجله دارم ! شب میام بقیه حرفامو میگم اگه چیزی به ذهنم رسید!!!
    امروز بهتر از دیروزم بااینکه دیر بیدار شدم کمتر ناراحت بودم،تونستم نصف فصل شیمی3رو یه دفعه بخونم
    من تو تیر ماه خیلی سعی ککردمو درسو برای کنکور شروع کنم ولی راستش یچوقت پیوسته نخوندم همش کتابمو رها میکنم برای همینم مطالب خوب توی مغزم نیستن تازه مثلا تستو دیگه نمیزنم اصلا کلا خیلی بد درس میخونم اصلا حوصله درس ندارم!آدمی بودم که یه بار مطلبو میخوندم(عمیق)دفعات بعد همرو یادم بود و مرور میکردم اما الان وقتی اینجوری میخونم دفعه بعد انگار اصلا نخوندم!!!!
    نه تمرکز دارم نه حوصله+استرس
    دیگه فکر کنید چی میشه!
    یعنی من میتونم امسال خوب شم و پیشو برم درست بخونم؟
    کاش پارسال تابستون خودمو درمان کرده بودمو پارسال پیشو میخوندم!
    قرص تاثیرش موقتیه یا کلا خوب میشم؟
    من پیش روانپزشک رفتم واسه اینکه مشکلمو تشخیص بده و منو بایه روانشناس که به درد مشکلم بخوره آشنا کنه،اسمو ادرسو دارم ولی هنوز اقدام به رفتن نکردم!دونوع قرص هم میخورم که بهم ساخته !یکی شب یکی صبح!وقتایی که ناراحتم نمیخورم !بهترم شدم ولی وقتی عصبی شم (یه کوچولو)سردرد میگیرم!!!!!!و هیچ داروی شیمیایی فکرنکنم اینو خوب کنه جز اینکه(اگه) انشاله کامل خوب بشم!
    بله خوندم و بازم میخونم چشم
    من میگم موفقیت یعنی اینکه توی پروسه انجام یه کار من 1-سردرد نگیرم-2-باحوصله و بدون حس بد ادامه بدم-3-تلاشم بازده داشته باشه-4- بدون اشتباه الکی -5-کارمو تااخر و بانتیجه انجام بدم
    نمیگم هم همه همیشه موفقن ولی من همیشه به خاطر نبود یکی ازاین 5گزینه موفق نمیشم!
    من میرفتم کلاس (هنری و ورزش) ولی چون تنها بودمو اونجا هم نمیتونستم (مثل عزیزم razi17) باکسی دوست بشمو حرف بزنمو و دیگران فقط نگاهم میکردن دیگه نرفتم راستش حس میکنم ایروبیک واسه سن من نیست و خانومای متاهل ویا بالای 25سال هستن وگرنه میدونم نشاط آور!
    دوس دارم یه باشگاه برم که هم دوستو همراهی داشته باشم و هم نخوام یه ساعت توی راه باشم!میدونم اگه برم توی همین فاصله رسیدن به باشگاه و برگشت کلی غصه میخورم
    یه بار یک ماه با چندتا دختر ازهمکلاسی هام رفتم باشگاه بعد موقع برگشت متاسفانه اونا .... (نمیتونم بگم واقعا!!)
    منم گفتم دیگه سراغم نیا که باهم بریم
    ------------------------------------
    سلام دوست عزیزm-reza91
    ممنون بابت پاسختون
    بله واقعا شما راست میگید
    ممنون مقاله خوبی بود بدون درنظر گرفتن تشخیص هایی شما خودم هم وقتی مطالعه کردم سعی کردم اون بخش هایی که عینا در من صدق میکنه رو بنویسم اونقدر زیاد شد که ترجیح میدم دیگه ننویسمش
    میتونم بگم همه ده خطای شناختی رو دارم و بعضی هاش صددرصدی و برخیش 50درصدیه!
    تفکرهمه یا هیچ+بی توجهی به امرمثبت+درشت نمایی+بایدها(آزار دهنده ترینش همینه) 100% صادق بود
    تعمیم مبالغه آمیز رو سعی میکنم کنترل کنم و به اصطلاح ناشکر نباشم یعنی وقتی دارم به سمت کفران نعمت میرم سعی میکنم خودمو کنترل کنم
    راستش اول میخواستم اسم موضوع رو بذارم :نمیتونم از نعمت ها و داشته هام لذت ببرم و راجع به همین حرف بزنم
    فیلتر ذهنی ام قبلا سعی کردم ازخودم دور کنم ولی فقط یکی دوبار ویه نفر یعنی اگه چندنفر ازمن انتقاد کنن یایکی انتقاد کنه و دیگری تاییدش کنه یا اون یک نفر مادرم باشه تسلیم میشم!
    استدلال احساسی ام که بله من کلا زندگیم چند سال بر پایه احساست هست درحالی که نباید همیشه پیرو احساسات باشم
    برچسب زدنم هم سعی میکنم اصلا پیش بقیه نگم که بمونه روی خودم! ولی اینجا گفتم و توی ذهنم هم هست
    شتاب زده نتیجه گیری کردن:بله دقیقا فکر میکنم من دیگه خوب نمیشم و این شخصیت منه
    حتی اومدن به این تالار هم اول یه تیر در تاریکی بود ولی الان میدونم اگه جدی باشم کمک شایانی بهم میشه
    درضمن من اینجا میام و مینویسم مشکلاتمو سردرد میگیرم
    کلا هرچی درد عجیب و غریب دارم تجربه میکنم ...هرچی سردرد از هرناحیه ای از سر باشه دارم تجربه میکنم وخیلی اوقات هم سردرد نمیذاره کاریو انجام بدم یا درس بخونم
    میترسم استرس زیاد از حد به مغزم آسیب برسونه یا رسونده باشه!
    خیلی ممنون میشم اگه واقعا میدونید که اینجوری نیست بهم بگید که خیالم راحت شه الان این استرس چندساله ام مغزمو نابود نکرده!
    چون(یادم نمیاد کجا شاید توی همین تالار )خوندم که یه دکتر گفته بود اگه استرس درمان نشه و کنترل نشه ممکنه آسیب همیششگی به مغز برسونه!
    راستی راجع به پیش دانشگاهی ام هم خیلی استرس دارم فکر میکنم اگه بخوام پاس کنم نمیتونم (پیش ریاضی)فکر میکنم درس پیش همونطور که میگن سنگین و من دوباره میام پیشاپیش سردرد میگیرم هرروز و نمیتونم بخونمش

    - - - Updated - - -

    سلام دوستم-کاغذ بی خط-
    ببخشید الان عجله دارم ! شب میام بقیه حرفامو میگم اگه چیزی به ذهنم رسید!!!
    امروز بهتر از دیروزم بااینکه دیر بیدار شدم کمتر ناراحت بودم،تونستم نصف فصل شیمی3رو یه دفعه بخونم
    من تو تیر ماه خیلی سعی ککردمو درسو برای کنکور شروع کنم ولی راستش یچوقت پیوسته نخوندم همش کتابمو رها میکنم برای همینم مطالب خوب توی مغزم نیستن تازه مثلا تستو دیگه نمیزنم اصلا کلا خیلی بد درس میخونم اصلا حوصله درس ندارم!آدمی بودم که یه بار مطلبو میخوندم(عمیق)دفعات بعد همرو یادم بود و مرور میکردم اما الان وقتی اینجوری میخونم دفعه بعد انگار اصلا نخوندم!!!!
    نه تمرکز دارم نه حوصله+استرس
    دیگه فکر کنید چی میشه!
    یعنی من میتونم امسال خوب شم و پیشو برم درست بخونم؟
    کاش پارسال تابستون خودمو درمان کرده بودمو پارسال پیشو میخوندم!
    قرص تاثیرش موقتیه یا کلا خوب میشم؟
    من پیش روانپزشک رفتم واسه اینکه مشکلمو تشخیص بده و منو بایه روانشناس که به درد مشکلم بخوره آشنا کنه،اسمو ادرسو دارم ولی هنوز اقدام به رفتن نکردم!دونوع قرص هم میخورم که بهم ساخته !یکی شب یکی صبح!وقتایی که ناراحتم نمیخورم !بهترم شدم ولی وقتی عصبی شم (یه کوچولو)سردرد میگیرم!!!!!!و هیچ داروی شیمیایی فکرنکنم اینو خوب کنه جز اینکه(اگه) انشاله کامل خوب بشم!
    بله خوندم و بازم میخونم چشم
    من میگم موفقیت یعنی اینکه توی پروسه انجام یه کار من 1-سردرد نگیرم-2-باحوصله و بدون حس بد ادامه بدم-3-تلاشم بازده داشته باشه-4- بدون اشتباه الکی -5-کارمو تااخر و بانتیجه انجام بدم
    نمیگم هم همه همیشه موفقن ولی من همیشه به خاطر نبود یکی ازاین 5گزینه موفق نمیشم!
    من میرفتم کلاس (هنری و ورزش) ولی چون تنها بودمو اونجا هم نمیتونستم (مثل عزیزم razi17) باکسی دوست بشمو حرف بزنمو و دیگران فقط نگاهم میکردن دیگه نرفتم راستش حس میکنم ایروبیک واسه سن من نیست و خانومای متاهل ویا بالای 25سال هستن وگرنه میدونم نشاط آور!
    دوس دارم یه باشگاه برم که هم دوستو همراهی داشته باشم و هم نخوام یه ساعت توی راه باشم!میدونم اگه برم توی همین فاصله رسیدن به باشگاه و برگشت کلی غصه میخورم
    یه بار یک ماه با چندتا دختر ازهمکلاسی هام رفتم باشگاه بعد موقع برگشت متاسفانه اونا .... (نمیتونم بگم واقعا!!)
    منم گفتم دیگه سراغم نیا که باهم بریم
    ------------------------------------
    سلام دوست عزیزm-reza91
    ممنون بابت پاسختون
    بله واقعا شما راست میگید
    ممنون مقاله خوبی بود بدون درنظر گرفتن تشخیص هایی شما خودم هم وقتی مطالعه کردم سعی کردم اون بخش هایی که عینا در من صدق میکنه رو بنویسم اونقدر زیاد شد که ترجیح میدم دیگه ننویسمش
    میتونم بگم همه ده خطای شناختی رو دارم و بعضی هاش صددرصدی و برخیش 50درصدیه!
    تفکرهمه یا هیچ+بی توجهی به امرمثبت+درشت نمایی+بایدها(آزار دهنده ترینش همینه) 100% صادق بود
    تعمیم مبالغه آمیز رو سعی میکنم کنترل کنم و به اصطلاح ناشکر نباشم یعنی وقتی دارم به سمت کفران نعمت میرم سعی میکنم خودمو کنترل کنم
    راستش اول میخواستم اسم موضوع رو بذارم :نمیتونم از نعمت ها و داشته هام لذت ببرم و راجع به همین حرف بزنم
    فیلتر ذهنی ام قبلا سعی کردم ازخودم دور کنم ولی فقط یکی دوبار ویه نفر یعنی اگه چندنفر ازمن انتقاد کنن یایکی انتقاد کنه و دیگری تاییدش کنه یا اون یک نفر مادرم باشه تسلیم میشم!
    استدلال احساسی ام که بله من کلا زندگیم چند سال بر پایه احساست هست درحالی که نباید همیشه پیرو احساسات باشم
    برچسب زدنم هم سعی میکنم اصلا پیش بقیه نگم که بمونه روی خودم! ولی اینجا گفتم و توی ذهنم هم هست
    شتاب زده نتیجه گیری کردن:بله دقیقا فکر میکنم من دیگه خوب نمیشم و این شخصیت منه
    حتی اومدن به این تالار هم اول یه تیر در تاریکی بود ولی الان میدونم اگه جدی باشم کمک شایانی بهم میشه
    درضمن من اینجا میام و مینویسم مشکلاتمو سردرد میگیرم
    کلا هرچی درد عجیب و غریب دارم تجربه میکنم ...هرچی سردرد از هرناحیه ای از سر باشه دارم تجربه میکنم وخیلی اوقات هم سردرد نمیذاره کاریو انجام بدم یا درس بخونم
    میترسم استرس زیاد از حد به مغزم آسیب برسونه یا رسونده باشه!
    خیلی ممنون میشم اگه واقعا میدونید که اینجوری نیست بهم بگید که خیالم راحت شه الان این استرس چندساله ام مغزمو نابود نکرده!
    چون(یادم نمیاد کجا شاید توی همین تالار )خوندم که یه دکتر گفته بود اگه استرس درمان نشه و کنترل نشه ممکنه آسیب همیششگی به مغز برسونه!
    راستی راجع به پیش دانشگاهی ام هم خیلی استرس دارم فکر میکنم اگه بخوام پاس کنم نمیتونم (پیش ریاضی)فکر میکنم درس پیش همونطور که میگن سنگین و من دوباره میام پیشاپیش سردرد میگیرم هرروز و نمیتونم بخونمش

  13. 3 کاربر از پست مفید ARAM-ESH تشکرکرده اند .

    m.reza91 (جمعه 03 مرداد 93), کاغذ بی خط (پنجشنبه 09 مرداد 93), پونیو (دوشنبه 13 مرداد 93)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 94 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1391-11-07
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,805
    سطح
    25
    Points: 1,805, Level: 25
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    امروز 40تا تست شیمی از درسی که دیروز مطالعه اش کردم زدم
    نمیتونم محاسبه ای هاشو انجام بدم چون روش تسلط ندارم
    ولی چیزی که ناراحتم کرد این بود وقتی میخوام تلاش کنم سوالو حل کنم بااین که محاسبش ساده است سرم میخواد منفجر بشه!!!چرا واقعا؟

    میدونم تازه یه بار روششو خوندم و هیچ مسئله حل نکردم نباید از خودم توقع داشته باشم سریع تو یک دقیقه تستشو بزنم ولی ولی چرا سرم درد میگیره؟
    میدونم اگه بگم باید میزدم خطای شناختیه نمیگم باید ولی چرا سرم درد میگیره؟

    این یه مثالش بود و
    توی درس خوندن کلا اینطوری ام و تا یه مشکل پیدا شه حتی اگه اشتباه سر بی دقتی باشه سردرد میگیرم!!!!گاهی اوقات میزارمش کنار گاهی ام تا نیم ساعت بعد حواسم هنوز پیش همونه !!
    سردرد

  15. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    190
    Array
    سلام
    ببینید شما احتمالا موقع درس خوندن سرتون درد نمی گیره،ولی موقع تست زدن این مشکل به وجود میاد؛ اولا که بهتره با یه پزشک مشورت کنید، ولی چیزی که مربوط به شناخت درمانی میشه اینه که شما باید ببینید ،اون موقع چه افکاری دارید ،مثلا قبل از شروع آزمون به خودت میگی که "باید" همه ی تست ها رو بزنم،تفکر باید همون اول کار به شما استرس القا میکنه ،بعد یه تست رو نمیتونید بزنید تفکر همه یا هیچ به شما میگه محاله دیگه همه ی تست ها رو بزنی و همین طور سایر خطاهای دیگه قطار میشند برای سایر افکار منفی ! ،در حالی که در حالت بدون این خطاها شما از 40 تا تست باید راحت 35-36 تاش رو بزنید ،وقتی نمیتونید ،اگر خوب درس رو خونده باشید،همین قدر که کتاب درسی رو مسلط باشید منظورم هست، یعنی افکار شما نمیگذارند این سوالات رو حل کنید و خوب اضطراب میتونه باعث سردرد هم بشه.
    ببینید ،مسئله الان اصلا کنکور و از این حرفا نیست ، مسئله الان این ده خطاست ؛ شما باید بخوای که فکرت رو عوض کنی و براش تلاش کنی ؛از این به بعد هر چیزی که باعث یه احساس بد برات میشه رو روی کاغذ بنویس مثلا "نمیتونم تست بزنم" بعد احساساتت رو بنویس مثلا "استرس"،"ناراحت"و...، بعد بیا افکارت رو با توجه به دو مورد قبلی بنویس مثلا " اگه نتونم همه ی تست ها رو بزنم چی؟"،مرحله ی بعد اینه که بیای خطاهای شناختی رو شناسایی کنی که در این مورد میشه :"پیش گویی-تفکر همه یا هیچ"، اخرین مرحله یه واکنش منطقی به این فکره مثلا " من درس رو کامل مطالعه کردم پس تست ها اگر استاندارد باشند میتونم جواب بدم ، اگرم استاندارد نباشند توقع پاسخ دادن به اونها منطقی نیست و من کار غیر منطقی نمی کنم." بعد اصلا بدون در نظر گرفتن اهداف آموزشی فکر منفیتون رو مورد آزمون قرار بدید یعنی برید تست ها رو بزنید با این ذهنیت که "آیا فکر من درسته یا نه؟ واقعا نمیتونم تست بزنم؟" وقتی یه مقدار آروم بشید میبینید میتونید حل کنید البته 40 تا تست رو با هم بزنید بعد تصحیح کنید تا از همون اول کار تفکر همه یا هیچ روتون اثر نذاره در آخر سرهم مثلا از 40 تا 33 تاش رو درست جواب دادید ،حتما نیمه ی پر لیوان رو ببینید (توجه به امر مثبت).
    در مورد پیش دانشگاهی مجددا دارید پیشگویی میکنید ؛ من 5 سال قبل مدرک پیش ریاضی گرفتم؛از این خبرا نیست،کی گفته!؟،مفاهیم دیفرانسیل رو توی حسابان خوندید فصل اولش در مورد سری ها و اون آخراش که در مورد انتگراله یکم جدیده ولی سخت نیست به خصوص انتگرالش که آبکیه،هندسه تحلیلی با مفاهیم آشنایید ولی از بعد برداری به هندسه نگاه میکنید،تو دانشگاه خیلی کمکتون میکنه،ریاضیات گسسته یکم اذیت میکنه(باز نه خیلی) ، شیمی خیلی ساده است (کلا شیمی 2 به نظر من سخت ترین بود البته نه سخت مطلق!)،فیزیکتون بخش های مکانیکش رو تو فیزیک 2 آشنا هستید ؛مباحثش سخت نیست ولی یکم زیاده و وقت باید بذارید روش، آخراشم که میرفت توی الکترومغناطیس و کوانتوم و حالت جامد،که خوب چون در حد الفبا هم درس نمیدند فقط مفاهیم، تو کتاب درسی هست و گرنه از اسمش نترسید! اتفاقا خیلی هم جذابه! بقیه درسام که حفظیند،مثلا کتاب زبان پیش واقعا یکی از بهترین کنابای آموزشی زبانه که اگه کتابای قبلی هم به همین سبک نوشته میشد انقدر مشکل زبان ما نداشتیم.
    کلا فکرتون رو عوض کنید ؛دونستن اینا کافی نیست باید بخواید و عمل کنید،حالا باز مثل پست قبلیتون یه پست بزنید که توش پر از خطاهای شناختی باشه!!
    کتاب از حال بد به حال خوب رو بخرید و به تمرین هاش عمل کنید.کمکتون میکنه.
    موفق باشید.
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود



    ویرایش توسط m.reza91 : یکشنبه 05 مرداد 93 در ساعت 14:40

  16. 2 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    ARAM-ESH (یکشنبه 05 مرداد 93), کاغذ بی خط (پنجشنبه 09 مرداد 93)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 94 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1391-11-07
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,805
    سطح
    25
    Points: 1,805, Level: 25
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ممنون
    کلا وقتی یه چیزو بخونم نفهمم یا سوالو حل نکنم
    ببینید از یه طرف حوصله ندارم تمرکز ندارم از یه طرفم استرس دارم یه ذره خودمو کنترل میکنم و درس میخونم تا یه ذره اشتباه میکنم اینا میان سراغم!
    مشورت کردم باهمون روانپزشک گفتن که شما استرست خوب بشه سردردت خوب میشه گفتم خب کی استرسم برطرف میشه؟گفتن زمانی که افسردگیت خوب بشه
    حالا چجوری افسردگیم خوب بشه؟وقتی کار و فعالیت مثبت داشته باشم میام کار مثبت انجام بدم توانایی قبل رو ندارم!!سرم درد میگیره!دستم میلرزه!اپلکم میپره!موهام ریزش شدید میگیره و ......
    من همه اینارو تجربه کردم یه مدت همشم بخاطر استرس

    بله توی درس خوندن و تست زدن پراز خطای شناختی ام !!!روش گام به گام این مسایلو نوشته توی کتاب، خوندم، بعد که اومدم سراغ تست موقع حل اینا(فقط این سوال ها) قاطی میکنم تمرکزمو از دست میدم 60ثانیه تموم میشه باید برم سوال بعدی
    درحالیکه باید رابطه بین جرم و حجم و درصد خلوص و بازده و درک کنم تا همشو توی یه مسئله به کار ببرم!فقط همین و به راحتی ام حل میشن ولی وقتی میدونم 60ثانیه زمان دارم قاطی میکنم
    حالا اگه به زمان بی توجه باشمو حلش کنم بازم از 60ثانیه بیشتر نمیشه ها

    خسته شدم انقدر هرچیزو توی تمرین حل کردمو توی امتحان قاطی کردم دیگه خسته شدم

    میدونم درس پیش رو همه دارند میخونند منم یکی مثل بقیه بااین تفاوت که من سردرد الکی کشتتم دیگهاسترس و اظطراب داره نابودم میکنهنمیدونم چکار کنم از دستشون خلاص شماگه منو رها کنند که بفهمم دارم چیکار میکنم همه مشکلات زندگیم حل میشنبخدا اسم استرس میاد گریم میگیره دیگه
    چشم فکر میکنم بقیه خطاهامو هم پیدا میکنم
    ____________________________
    یه چیزیم بگم من چندسال پیش که افسردگی گرفتم توی درسم به مشکل خوردم یعنی اغاز بی تمرکزی و بی حواسی من اغاز اینکه خوندنم بازده کمی بده بود توی یه رابطه هم گیر کرده بودم از اون موقع خوب نشدمو بدترم شدم تا به امروز
    شاید اگه اون موقع یکی از این دوتا رو (رابطه یا درس)برای مدتی رها کرده بودم مثلا یه ماه ! و اینطور کژ دارو مریز ادامه نداده بودم خوب میشدم!دلیل بدتر شدنم هم یکیش طولانی شدن مشکل و بقیشم میدونم چرا بدتر شدم مثلا وقتی برای خونوادم مشکلمو توضیح دادم چون سلامتیم براشون مهم تر بود میگفتن درستو فعلا رها کن تا خوب شی و میگفتم نه عصبانی میشدن
    چشم،کتاب از حال بد به حال خوب نوشته دکتر دیوید برنز ؟
    یه سرچ کردم راجع بهش اینو نوشته اخر مطلب احتمالا از همین نویسنده است:
    (وقتی از انجام کاری اجتناب می کنید ، همیشه درباره چیزی خود را فریب می دهید) این جمله رو قبول دارم

    من همش میخوام یه کارو انجام بدم ولی یهو استرس میگیرم و میرم انجامش بدم اصلا تمرکز ندارم یعنی پیش خوانی میکنم!
    میگم همش یعنی اکثر مواقع
    و وقتی این افکارو کنار میزنمو دید بامثبت میرم سراغش خوبم انجامش میدم
    ولی چه کنم شده عادت


  18. کاربر روبرو از پست مفید ARAM-ESH تشکرکرده است .

    m.reza91 (یکشنبه 05 مرداد 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چطوری دوباره فراموشش کنم و برگردم به روزهای خوبم ؟
    توسط pasta در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 92
    آخرين نوشته: یکشنبه 04 آبان 93, 01:19
  2. مشخص نمودن میزان اضافه وزن یا کمبود وزن(bmi)
    توسط keyvan در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 تیر 91, 14:02
  3. همسرم روزه نمیگیرد چه برخوردی با او داشته باشم
    توسط ghalam63 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: شنبه 09 مهر 90, 14:57
  4. نظر در مورد وزن همسر
    توسط sina.sina11 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 مرداد 90, 04:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.