ورود من به دنیای مجازی از 17 سالگی شروع شد . کار رو با چت روم ها شروع کردم . فضا با چیزی که من فکر میکردم خیلی فرق داشت . قصد من فقط حرف زدن بود نه چیز دیگه ولی میدونید که ... گذشت . دو سالی میشد که با دنیای مجازی ارتباطی نداشتم . سال اول دانشگاه بودم که یکی از دوستان من رو با یاهو 360 آشنا کرد . با آی دی و عکس خودم یک پروفایل درست کردم و ارتباطم رو با دوستان واقعی در دنیای مجازی شروع کردم . ورود به این سایت باعث باز شدن چشم و گوش بنده شد به طوری که علاقه مند شدم با جنس مخالفم ارتباط برقرار کنم در صورتی که من بین دوستام به عنوان یک شخص مذهبی شناخته شده بودم . برای همین تصمیم گرفتم از یک هویت جعلی استفاده کنم . اسم کوچیک خودم رو با عکس یک شخص ناشناس (خدا منو ببخشه ) روی پروفایل جدیدم گذاشتم . کاربلد نبودم برای همین نتونستم با کسی ارتباط برقرار کنم (قصدم فقط ارتباط مجازی بود) . برای همین بی خیال شدم و از پروفایل جدیدم برای کارهای دیگه مثل شرکت در بحث های سیاسی ، فرهنگی ، ورزشی و ...استفاده کردم . با آدم های مختلفی بدون در نظر گرفتن جنسیتشون ارتباط داشتم . زمان انتخابات نزدیک بود و بحث ها داغ تر شده بود . یه روز که عکس شخصیت سیاسی مورد علاقم رو گذاشته بودم ، دختر خانمی به خاطر همون عکس بنده رو به لیست دوستانشون اضافه کردن . شباهت های زیاد ما باعث آغاز یک دوستی شد . اول با شوخی های معمولی شروع شد . ولی همین شوخی ها باعث صمیمی شدن ما شد . با وجود بسته شدن 360 ارتباط ما همچنان ادامه داشت . من همون روزهای اول به ایشون گفتم که این عکس ، عکس من نیست . ولی نتونستم دلیل کارم رو بهش بگم . چون ممکن بود در موردم فکر خوبی نکنه که البته حق داشت . دوستی ما حدودا دو سال و نیم ادامه داشت . و ما توی این دو سال و نیم هیچ عکسی از هم ندیدیم . هیچ وقت از هم عکس نخواستیم . هیچ وقت به هم "تو" نگفتیم . حد و مرزی داشتیم که هیچ وقت ازش تخطی نکردیم . ایشون اوایل دوستی خیلی با محبت بودن . طوری که من اگه دو روز میرفتم مسافرت ، وقتی متصل میشدم با انبوهی از پیغام ها مواجه میشدم . زمان امتحان ها که میرسید وقتی قرار میذاشتیم که با هم چت نکنیم بیشتر از دو روز دوام نداشت و پیغام میداد که نمیتونم . حدودا دو سال از آغاز دوستی ما گذشته بود و تمام این دو سال ما مثل خواهر و برادر بودیم . تمام حرفهای ما یا مربوط به دانشگاه بود ، یا خاطره بازی بود ، یا در مورد وقایع روز . تقریبا به هم وابسته شده بودیم .تا جایی که اون سوالی که ازش میترسیدم ازم پرسیده شد . چرا شما دوتا پروفایل داری ؟ و چرا من نمیتونم پروفایل اصلی شمارو ببینم؟
من غیر از هدفی که از این کار داشتم ، دچار یه مشکل جسمی بودم که دوست نداشتم ایشون ازش با خبر بشه . من اضافه وزن خیلی زیادی داشتم (در حد 40 کیلو) . دوست داشتم حداقل یک نفر قبل از دیدن ظاهرم منو قضاوت کنه .
نتونستم جواب سوالهاش رو بدم و باهاش روراست باشم. و گفتم دلیلم به نظر شما منطقی نیست . شاید روزی بهتون گفتم .
اینجا بود که اولین ضربه رو به رابطه دوستیمون زدم . من اون موقع درکی از اخلاق دخترها نداشتم و نمیدونستم که روراست بودن براشون چقدر مهمه . رابطه ما از جانب ایشون کم کم سرد شد . اگه من حتی سه روز پیغام نمیدادم از طرف ایشون پیغامی نمیومد . ایشون هیچ وقت به من بی احترامی نکردن ولی سرد شدن ایشون کاملا مشهود بود . ضربه دوم جایی زده شد که من خوابی که دیده بودم و در مورد ایشون بود رو براشون تعریف کردم . تنها برداشتی که میتونست از خواب داشته باشه این بود که من بهش فکر میکنم . و اما روراست نبودنه سرجاش باقی بود . رابطه سردتر شد . بعضا میشد که یک هفته پیغامی رد و بدل نمیشد .
اون روز کذایی رسید . ایشون در عین صمیمیت گفتن که دیگه من و شما نمیتونیم با هم چت کنیم و در جواب سوال چرای من همون جوابی رو دادند که من سر اون سوال بهش داده بودم "دلیلم شخصیه"
هفته اول به مرز دیوانگی رسیدم . شبها تا صبح میشستم و غصه میخوردم . غصه اشتباهاتم . ولی اینجوری خداحافظی کردنش برام خیلی سخت بود . انگار نه انگار که من آدمم . اون روز نذاشت حتی من حرف بزنم . نتونستم دوام بیارم و به ایشون اعتراض کردم . که البته ایشون با نهایت احترام با من برخورد کرد و تمام تلاششو کرد تا از دل من دربیاره . مدت کوتاهی در حد چند ماه چت کردن ها ادامه پیدا کرد ولی هر روز سرد تر از دیروز . تا جایی که برام آزار دهنده شد . طوری که وقتی حرف میزدیم احساس آدم اضافه بودن بهم دست میداد . بهش گفتم . و دوستی ما با دعای عاقبت بخیری برای همدیگه تموم شد .
دو سال ما هیچ ارتباطی با هم نداشتیم . ولی تموم این دو سال روزی نشد که من منتظر پیغام از طرفش نباشم . روزی نبود که صفحه فیس بوکش رو چک نکنم . به هر دری زدم شاید یک مکالمه اتفاقی پیش بیاد ولی نشد که نشد . تمام صفحات دوستان و فامیلهاشون رو چک میکردم . تمام کامنت ها . همه جا رو زیر و رو میکردم تا شاید حداقل بتونم تصویری ازش ببینم .. تلاش ها ادامه داشت . پروفایل های جدید با اسم های مختلف ساختم تا شاید بتونم باهاش ارتباط بگیرم ولی نشد که نشد . همون روزهای اول که دوستی ما قطع شده بود من سعی کردم ایرادات خودم رو برطرف کنم . شروع کردم به وزن کم کردن توی اون دو سال 35 کیلو کم کردم و حداقل اون مشکل ظاهری رو برطرف کردم . همه چیز بی فایده بود . دیگه ارتباط مجدد غیر ممکن بود . تصمیم گرفتم فراموشش کنم . و تقریبا توی اینکار موفق شدم . پروفایل های جعلی رو بستم و ارتباط مجازیم رو به دوستان حقیقی محدود کردم . همه چیز خوب شده بود . به آرامش نسبی رسیده بودم . توی دانشگاه به صورت یک طرفه به دختری علاقه مند شدم ولی به دلیل یه سری مشکلاتی که داشتم نتونستم برای ازدواج اقدام کنم . توی همین اوضاع همان دوست اینترنتی پیدا شد . فقط با یک لایک ساده از طرف ایشون . همین باعث شد ما بعد از 2 سال با هم حرف بزنیم . البته در حد احوال پرسی و من که دیگه مثل قبل به ایشون علاقه نداشتم از وضعیت ازدواجشون پرسیدم . گفت که داره ازدواج میکنه . من توی اون لحظه ناراحت نشدم چون به شخص دیگه ای فکر میکردم . من هم به ایشون گفتم که به کسی علاقه مند شدم و حتی ازشون راهنمایی خواستم .
به هزار و یک دلیل قضیه هم کلاسی نشد . البته من بازم ناراحت نیستم چون توی انتخابم اشتباه کرده بودم . گذشت . چت کردن ما بازم به صورت خیلی خیلی محدود شروع شد . ولی اینبار خیلی عجیب و غریب . ایشون یک روز خیلی گرم برخورد میکرد اما چند روز بعد کاملا برعکس طوری که حدودا چهار ماه بین صحبت های ما فاصله می افتاد . الان 10ماه از روزی که ایشون گفت داره ازدواج میکنه گذشته . اما میدونم این اتفاق نیافتاده . چراشو نمیدونم ..
تکلیف من با ایشون چیه ؟ چرا نمیگه دست از سرم بردار . اگه داشت ازدواج میکرد چرا بعد از دوسال دوباره ارتباط برقرار کرد ؟ چرا برخورداش انقدر متغیره ؟ به نظر شما من باید چجوری باهاش برخورد کنم ؟ ممکنه بخواد چیزی بهم بگه و نمیتونه ؟ من خیلی دوست دارم دلایل روراست نبودنمو بهش بگم و ازش حلالیت بگیرم . به نظرتون کار درستیه ؟ نمیدونم چرا از فکرم بیرون نمیره .
یه بار یک تست روانشناسی توی اینترنت دیدم . بر اساس اون تست ایشون شخصیه که هیچ وقت از ذهن من خارج نمیشه . این برای آینده من مشکل ایجاد نمیکنه ؟
روزی نیست که صفحات ایشون رو تو شبکه های مجازی چک نکنم . چیکار کنم این عادت از سرم بیافته ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)