به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1393-5-02
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    1,986
    سطح
    26
    Points: 1,986, Level: 26
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 29 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سردرگمی در یک ارتباط اینترنتی

    ورود من به دنیای مجازی از 17 سالگی شروع شد . کار رو با چت روم ها شروع کردم . فضا با چیزی که من فکر میکردم خیلی فرق داشت . قصد من فقط حرف زدن بود نه چیز دیگه ولی میدونید که ... گذشت . دو سالی میشد که با دنیای مجازی ارتباطی نداشتم . سال اول دانشگاه بودم که یکی از دوستان من رو با یاهو 360 آشنا کرد . با آی دی و عکس خودم یک پروفایل درست کردم و ارتباطم رو با دوستان واقعی در دنیای مجازی شروع کردم . ورود به این سایت باعث باز شدن چشم و گوش بنده شد به طوری که علاقه مند شدم با جنس مخالفم ارتباط برقرار کنم در صورتی که من بین دوستام به عنوان یک شخص مذهبی شناخته شده بودم . برای همین تصمیم گرفتم از یک هویت جعلی استفاده کنم . اسم کوچیک خودم رو با عکس یک شخص ناشناس (خدا منو ببخشه ) روی پروفایل جدیدم گذاشتم . کاربلد نبودم برای همین نتونستم با کسی ارتباط برقرار کنم (قصدم فقط ارتباط مجازی بود) . برای همین بی خیال شدم و از پروفایل جدیدم برای کارهای دیگه مثل شرکت در بحث های سیاسی ، فرهنگی ، ورزشی و ...استفاده کردم . با آدم های مختلفی بدون در نظر گرفتن جنسیتشون ارتباط داشتم . زمان انتخابات نزدیک بود و بحث ها داغ تر شده بود . یه روز که عکس شخصیت سیاسی مورد علاقم رو گذاشته بودم ، دختر خانمی به خاطر همون عکس بنده رو به لیست دوستانشون اضافه کردن . شباهت های زیاد ما باعث آغاز یک دوستی شد . اول با شوخی های معمولی شروع شد . ولی همین شوخی ها باعث صمیمی شدن ما شد . با وجود بسته شدن 360 ارتباط ما همچنان ادامه داشت . من همون روزهای اول به ایشون گفتم که این عکس ، عکس من نیست . ولی نتونستم دلیل کارم رو بهش بگم . چون ممکن بود در موردم فکر خوبی نکنه که البته حق داشت . دوستی ما حدودا دو سال و نیم ادامه داشت . و ما توی این دو سال و نیم هیچ عکسی از هم ندیدیم . هیچ وقت از هم عکس نخواستیم . هیچ وقت به هم "تو" نگفتیم . حد و مرزی داشتیم که هیچ وقت ازش تخطی نکردیم . ایشون اوایل دوستی خیلی با محبت بودن . طوری که من اگه دو روز میرفتم مسافرت ، وقتی متصل میشدم با انبوهی از پیغام ها مواجه میشدم . زمان امتحان ها که میرسید وقتی قرار میذاشتیم که با هم چت نکنیم بیشتر از دو روز دوام نداشت و پیغام میداد که نمیتونم . حدودا دو سال از آغاز دوستی ما گذشته بود و تمام این دو سال ما مثل خواهر و برادر بودیم . تمام حرفهای ما یا مربوط به دانشگاه بود ، یا خاطره بازی بود ، یا در مورد وقایع روز . تقریبا به هم وابسته شده بودیم .تا جایی که اون سوالی که ازش میترسیدم ازم پرسیده شد . چرا شما دوتا پروفایل داری ؟ و چرا من نمیتونم پروفایل اصلی شمارو ببینم؟
    من غیر از هدفی که از این کار داشتم ، دچار یه مشکل جسمی بودم که دوست نداشتم ایشون ازش با خبر بشه . من اضافه وزن خیلی زیادی داشتم (در حد 40 کیلو) . دوست داشتم حداقل یک نفر قبل از دیدن ظاهرم منو قضاوت کنه .
    نتونستم جواب سوالهاش رو بدم و باهاش روراست باشم. و گفتم دلیلم به نظر شما منطقی نیست . شاید روزی بهتون گفتم .
    اینجا بود که اولین ضربه رو به رابطه دوستیمون زدم . من اون موقع درکی از اخلاق دخترها نداشتم و نمیدونستم که روراست بودن براشون چقدر مهمه . رابطه ما از جانب ایشون کم کم سرد شد . اگه من حتی سه روز پیغام نمیدادم از طرف ایشون پیغامی نمیومد . ایشون هیچ وقت به من بی احترامی نکردن ولی سرد شدن ایشون کاملا مشهود بود . ضربه دوم جایی زده شد که من خوابی که دیده بودم و در مورد ایشون بود رو براشون تعریف کردم . تنها برداشتی که میتونست از خواب داشته باشه این بود که من بهش فکر میکنم . و اما روراست نبودنه سرجاش باقی بود . رابطه سردتر شد . بعضا میشد که یک هفته پیغامی رد و بدل نمیشد .
    اون روز کذایی رسید . ایشون در عین صمیمیت گفتن که دیگه من و شما نمیتونیم با هم چت کنیم و در جواب سوال چرای من همون جوابی رو دادند که من سر اون سوال بهش داده بودم "دلیلم شخصیه"
    هفته اول به مرز دیوانگی رسیدم . شبها تا صبح میشستم و غصه میخوردم . غصه اشتباهاتم . ولی اینجوری خداحافظی کردنش برام خیلی سخت بود . انگار نه انگار که من آدمم . اون روز نذاشت حتی من حرف بزنم . نتونستم دوام بیارم و به ایشون اعتراض کردم . که البته ایشون با نهایت احترام با من برخورد کرد و تمام تلاششو کرد تا از دل من دربیاره . مدت کوتاهی در حد چند ماه چت کردن ها ادامه پیدا کرد ولی هر روز سرد تر از دیروز . تا جایی که برام آزار دهنده شد . طوری که وقتی حرف میزدیم احساس آدم اضافه بودن بهم دست میداد . بهش گفتم . و دوستی ما با دعای عاقبت بخیری برای همدیگه تموم شد .
    دو سال ما هیچ ارتباطی با هم نداشتیم . ولی تموم این دو سال روزی نشد که من منتظر پیغام از طرفش نباشم . روزی نبود که صفحه فیس بوکش رو چک نکنم . به هر دری زدم شاید یک مکالمه اتفاقی پیش بیاد ولی نشد که نشد . تمام صفحات دوستان و فامیلهاشون رو چک میکردم . تمام کامنت ها . همه جا رو زیر و رو میکردم تا شاید حداقل بتونم تصویری ازش ببینم .. تلاش ها ادامه داشت . پروفایل های جدید با اسم های مختلف ساختم تا شاید بتونم باهاش ارتباط بگیرم ولی نشد که نشد . همون روزهای اول که دوستی ما قطع شده بود من سعی کردم ایرادات خودم رو برطرف کنم . شروع کردم به وزن کم کردن توی اون دو سال 35 کیلو کم کردم و حداقل اون مشکل ظاهری رو برطرف کردم . همه چیز بی فایده بود . دیگه ارتباط مجدد غیر ممکن بود . تصمیم گرفتم فراموشش کنم . و تقریبا توی اینکار موفق شدم . پروفایل های جعلی رو بستم و ارتباط مجازیم رو به دوستان حقیقی محدود کردم . همه چیز خوب شده بود . به آرامش نسبی رسیده بودم . توی دانشگاه به صورت یک طرفه به دختری علاقه مند شدم ولی به دلیل یه سری مشکلاتی که داشتم نتونستم برای ازدواج اقدام کنم . توی همین اوضاع همان دوست اینترنتی پیدا شد . فقط با یک لایک ساده از طرف ایشون . همین باعث شد ما بعد از 2 سال با هم حرف بزنیم . البته در حد احوال پرسی و من که دیگه مثل قبل به ایشون علاقه نداشتم از وضعیت ازدواجشون پرسیدم . گفت که داره ازدواج میکنه . من توی اون لحظه ناراحت نشدم چون به شخص دیگه ای فکر میکردم . من هم به ایشون گفتم که به کسی علاقه مند شدم و حتی ازشون راهنمایی خواستم .
    به هزار و یک دلیل قضیه هم کلاسی نشد . البته من بازم ناراحت نیستم چون توی انتخابم اشتباه کرده بودم . گذشت . چت کردن ما بازم به صورت خیلی خیلی محدود شروع شد . ولی اینبار خیلی عجیب و غریب . ایشون یک روز خیلی گرم برخورد میکرد اما چند روز بعد کاملا برعکس طوری که حدودا چهار ماه بین صحبت های ما فاصله می افتاد . الان 10ماه از روزی که ایشون گفت داره ازدواج میکنه گذشته . اما میدونم این اتفاق نیافتاده . چراشو نمیدونم ..
    تکلیف من با ایشون چیه ؟ چرا نمیگه دست از سرم بردار . اگه داشت ازدواج میکرد چرا بعد از دوسال دوباره ارتباط برقرار کرد ؟ چرا برخورداش انقدر متغیره ؟ به نظر شما من باید چجوری باهاش برخورد کنم ؟ ممکنه بخواد چیزی بهم بگه و نمیتونه ؟ من خیلی دوست دارم دلایل روراست نبودنمو بهش بگم و ازش حلالیت بگیرم . به نظرتون کار درستیه ؟ نمیدونم چرا از فکرم بیرون نمیره .
    یه بار یک تست روانشناسی توی اینترنت دیدم . بر اساس اون تست ایشون شخصیه که هیچ وقت از ذهن من خارج نمیشه . این برای آینده من مشکل ایجاد نمیکنه ؟
    روزی نیست که صفحات ایشون رو تو شبکه های مجازی چک نکنم . چیکار کنم این عادت از سرم بیافته ؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید saeed.ms تشکرکرده است .

    سپیده ی تاریک (جمعه 03 مرداد 93)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1393-5-02
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    1,986
    سطح
    26
    Points: 1,986, Level: 26
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 29 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام
    به رابطه با اون خانم معتاد شدی که باید تمام سعیتو بکنی تا ترکش کنی.

    همون طور که شما بخاطر اضافه وزن باهاش روراست نبودی شاید دلیل تردید و رفت و برگشت های اون هم یه چیزی مثل این باشه
    رابطه مجازی تو ایران خیلی تعریف شده نیست تقریبا 80 در صد یا بیشتر ازدواج های کشوری مثل سویس از طریق فیس بوک و نت هست .
    ولی در ایران جواب نمیده مثلا بعد شش ماه اشنایی میبینه طرفش همجنسش بوده!!! ما اینیم دیگه.

    به نظر من اگه میخایی یکسرش کنی روراست حرفاتو بهش بگو که چه مشکلی داشتی اینطوری راحت میشی.
    اینم بگو که رفت و برگشت اون به روحیاتت اسیب میزنه و موافق این رابطه هردمبیلی نیستی.
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  5. 4 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 04 مرداد 93), saeed.ms (یکشنبه 05 مرداد 93), sara 65 (جمعه 03 مرداد 93), دختر بیخیال (جمعه 03 مرداد 93)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1393-5-02
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    1,986
    سطح
    26
    Points: 1,986, Level: 26
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 29 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بابت پاسخ ممنونم .
    الان ارتباط برقرار کردن با ایشون سخته .


    مطمئنم الان کوچیک ترین اهمیتی براش نداره که دلایل من چی بوده . حداقل رفتارش و برخوردای سردش اینو میگه
    شاید با خودش فکر میکنه داره به من لطف میکنه که چند وقت یه بار یه سری میزنه .

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام

    بهتر نیست کمی به خودت برسی و بیشتر ازین براش ارزش قایل بشی؟
    فکر و ذهنت رو مشغول کسی کردی که تفریحی گاهی بهت پیام میده و هیچ اهمیتی براش نداری ازون بدتر اینکه اینترنتی باهاش اشنا شدی و واقعی نشده

    علاوه بر این ها همون طور که قبلا هم گفتم در اصل اون هم برای شما مهم نیست و این پیج ها و ایمیل ها یه خاصیت شرطی سازی دارن و هر وقت میری چیز جدیدی میبینی یه تقویت برات به حساب میاد
    و هر دفعه یه طناب میندازه دور عادت و ترکش سخت تر میشه.

    یه جور بازیه خودت رو اسیر بازی اون دختر نکن خیلی ها بازی دوس دارن .
    ترک کن به پیجش هم سر نزن .
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  8. کاربر روبرو از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده است .

    saeed.ms (جمعه 03 مرداد 93)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1393-5-02
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    1,986
    سطح
    26
    Points: 1,986, Level: 26
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 29 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از این جهت که گفتین اسیر بازیش نشم که خیلی بی انصافیه در حق اون .
    میدونید . ایشون دست به قلم فوق العاده ای دارند . طوری که هر کسی بخونه مجذوب میشه . مضمون نوشته هاشم معمولا درد و دل با خداست .
    فکر نمیکنم صحبت با من برای اون تفریحی داشته باشه .

    شاید من برای اون مهم نباشم ولی اون برای من مهمه . وقتی از نوشته هاش میفهمم که دلگیره تمام روز ناراحتم .
    خیلی دلم میخواد که باهاش حرف بزنم و همه چیز رو بهش بگم تا بدهی بهش نداشته باشم . اصلا به نظرتون این کار درستیه که باهاش حرف بزنم ؟ یا منم مثل خودش بزنم به رگ بی خیالی ؟ نه خانی اومده نه خانی رفته

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام

    خب اگه انقدر ذهنتونو مشغول کرده و خودش هم هر از گاهی باهات حرف میزنه بهتره یک دفعه حرف بزنی و همون چیز هایی که میخوایید را بهش بگید
    اما نه به این انتطار که دوباره باهاش در ارتباط باشید چون به احتمال زیاد اون هم فقط حرف های شما رو خواهد شنید نه چیزی بیشتر ازین.
    البته این فقط نظر منه.

    ولی جدا دوستانه بهتون میگم ادامه این روابط کار درستی نیست و فقط تمام انرزی های زبون بسته رو هدر میده و بعدش هم میشه اسیبی مثل همین که الان دچار شدید و زمینه ذهنی شما رو مشغول خودش کرده.
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1393-5-02
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    1,986
    سطح
    26
    Points: 1,986, Level: 26
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 29 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حکایت منه :

    کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش
    ولی آهسته می گویم ، الهی بی اثر باشد


    ممنون بابت نظرتون . حتما سعیمو میکنم :)

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 شهریور 94 [ 22:51]
    تاریخ عضویت
    1392-10-02
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,511
    سطح
    22
    Points: 1,511, Level: 22
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 46 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به نظر من شما یه دلبستگی خیلی بی معنا نسبت به طرفتون پیدا کردین.پسر خوب مثلا تحصیل کرده ایی از شما این حرفا بعیده.تو این زمان شما باید به فکر درسها در درجه اول و رسیدن به اهدافت باشی و نذاری این مسایل غافلت کنه.درسته ادم بگی نه من عادت کردم من وابستش شدمو.....ازین حرفا ولی باید بشینی با خودت بگی من که اون ادمو ندیدم معیار های اخلاقی همو نمیشناسیم پس من چرا باید بهش فکر کنم.به عنوان یه دختر میگم اگه اون خانوم یه درصد دلش میخواست با شما دوستیرو ادامه بده حتما اصرار به دیدن و شناخت بیشتر میکرد پس بیخیال باش همون طور که اون عین خیالش نیست.......وتو براش فقط یه هم صحبت بودی فقط همین باور کن

  13. کاربر روبرو از پست مفید ستاره کویر تشکرکرده است .

    saeed.ms (یکشنبه 05 مرداد 93)

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1393-5-02
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    1,986
    سطح
    26
    Points: 1,986, Level: 26
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 29 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببینید همون طور که گفتم این من بودم که به دوستیمون آسیب زدم
    من بودم که نتونستم محبتی متقابل داشته باشم . هرجور فکر میکنم این منم که دل اونو شکستم . شاید به زبون نیاره ولی سرد شدن رفتارش اینو نشون نمیده ؟
    من خیلی بهش مدیونم . وجود اون بود که باعث شد من به خودم بیام . اگه اون نبود شاید تا سال ها من به فکر نمیافتادم تا از شر اضافه وزنم خلاص بشم .
    حقش نیست که حداقل دلیل پنهان کاریهامو بدونه ؟
    حق من نیست که اون دربارم درست فکر کنه ؟


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وقتی ناراحتم به سختی می تونم حرف بزنم(دوستان قدیمی لطفا باهام صحبت کنید)
    توسط ستاره آشنا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 مهر 97, 23:46
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  4. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 30 فروردین 92, 11:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.