به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 مرداد 99 [ 20:30]
    تاریخ عضویت
    1393-4-31
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    6,307
    سطح
    51
    Points: 6,307, Level: 51
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 17 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 شک به عشق چند سالمم

    سلام 26 سالمه
    تو فوق لیسانس با مهدی که همکلاسیم بود اشنا شدم. ترم دو به من پیشنهاد دوستی داد. من اون موقع دچار یک عشق یک طرفه بودم و ردش میکردم. اما پس اصراراش بهش علاقمند شدم اما نمیدونم چطور شد یهو رفت با هم کلاسی دیگه ام دوست شد. خیلی بهم نزدیک شدن به طوریکه همه اونارو مثل زن و شوهر می دیدن. من برام مهم نبود دیگه. 4 ترمه تموم کردم بلافاصه دکتری قبول شدم. ترمای یک بودم دیدم سروکله اسمسای مهدی پیدا شد. اولاش توجه نکردم. اما به مرور زمان خامم کرد و کفت نتونسته منو فراموش کنه با اینکه با کس دیگس ولی بمن فکر می کنه و گفت بیخیال اون دختره شد
    منم دختر ؟؟؟ خام شدم. باهاش دوست شدم. بعد از چند ماه متوجه شدم با اون دختره بهم نزده و بطور همزمان با هردومونه، دعوای شدیدی شکل گرفت. من و اون دختره با مهدی. مهدی جلوی سه تایمون گفت منو می خواد و از سر دلسوزی با دختره بهم نزده دلش نیومده. من چند روزی بیی خیالش شدم اما اون بی خیال من نشد. منم دوسش داشتم. دوباره با هاش موندم. یکسالی گذشت. دیدم سرکله دختره دوباره پیدا شد. می گفت مهدی تو یکساله چند بار بهش زنگ زده و ازش خواسته برگرده اما دختره قبول نکرده. بعدا فهمیدم راست گفته. بعد از اون نمی دونم دختره چی شد
    خلاصه کنم تا الان من موندم با مهدی و من الان سال سومم. اون ارشدشو تموم کرد و دکتری مرحله اول قبول شد اما تو مصاحبه رد شد. الان 6 ماهه رفته سربازی. خانواده همون تلفنی با هم صحبت کردن و راضیند و بابام با مهدی حضوری صحبت کرده و مشکلی با ازدواج ما نداره و ازدواج ما موکل شده بعد از اتمام سربازیش
    من خیلی دوسش دارم با اینکه سالی یه بارم نمی بینمش. تو سال گذشته فقط دوبار دیدمش. امسالم 5 ماهه که ندیدمش.
    اما مشکل من اینه که بهش اعتماد کامل ندارم. بهتر بگم اون ترس دوران فوق لیسانس درونم مونده. به طوریکه تا مهدی یه خورده بی حوصله یا سرد میشه یا دیر جوابمو میده فکر می کنم یا با کسی دیگه دوست شده یا به کسی دیگه می خواد فکر کنه؟ این همش باعث میشه تو هفته چندبار باهاش دعوا کنم. این دعواهمم باعث شده تازگیا بی تفاوتر و سردتر شه. اما بی خیال من نمیشه، با اینکه شاید الان 1000 بار بهش گفتم نمی خوام باهاش بمونم.
    بعضی وقتا تصمیم می گیرم فراموشش کنم اما نمی تونم. دوسش دارم. خواستم به کسی دیگه فکر کنم بازم نتونستم یجورای مهدی برای من اول و اخر شده. میدونم حتی اگه ازش جدا بشم نمی توم با کس دیگه باشم

    اما این ترسا و شکای من زندگیمو برام زهر کرده. از طرفیم این شکامم به خاطر گذشتس و امکان تکرارش هست.


    الان نه راه پیش دارم نه پس فقط دارم عذاب می کشم. باید چکار کنم؟ بعضیا وقتی فکر می کنم مشکل از منه و من خیلی حساسم. بگید باید چکار کنم؟

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    اینم نتیجه اینکه میگم از دوست شدن با جنس مخالف خوددار یکنید

    معیارهای شما برای انتخاب همسر چیه
    خصوصیات مثبت و منفی خودتان و ایشون را بنویسید
    آیا شغل یا منبع درآمدی داره؟از خودش خونه داره؟
    شما میتوانید دوسال منتظر باشید تا ایشون برگرده؟
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  3. #3
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 مرداد 99 [ 20:30]
    تاریخ عضویت
    1393-4-31
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    6,307
    سطح
    51
    Points: 6,307, Level: 51
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 17 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نه اون سربازه و هنوز کاری نداره، خونه ام که نداره، من درسمم تموم بشه احتمالا هیت علمی بشم اونم ارشده یه کاری پیدا می کنه. ولی اینو بگم هر بار که قضیه نامزدی و عقدو پیش می کشم می گه تا کار پیدا نکنه یا من جایی مشغول نشم ریسک نمی کنه و ازدواجمون عقب میافته.
    من ظاهرش برام مهم بود و به دلم نشست. اولاش خیلی خوش اخلاق و خونگرم بود ک الان به خاطر بیماری کوچیکی که پیدا کرده سرد و بی تفاوتر شده و احتمالا به خاطر مصرف دارو هست. من با بیماریش مشکلی ندارم و خوب میشه اما بعضی از رفتاراش و سردیاش اذیتم می کنه
    میل جنسی بالایی داشت که اون رو شبیه خودم می دونستم و فکر می کردم تو زندگی زناشیمون می تونه خوشبخت کننده باشه. اما الان میلشو داره از دست میده.
    برای انتظار مشکلی ندارم من درسم مونده و تا اون موقع درسم تموم میشه. و راحتر سر زندگیمون میرم. اما نمی دونم تا این دوسال با این ترسا و شک هام چه بلایی سرم میاد. بعضی وقتا فکر می کنم دارم خفه می شم و روانی شدم.
    اینم بگم از نظر اهداف و طرز فکر و داشتن دورنما برای ایندمون خیلی شبیه همیم و یکی از علتای هست که با عث شده به کسی دیگه ننتونم فکرکنم.
    اما با تمام تفاسیر مهدی با نهایت سخت کوشیش یکم ناامیده و اونم شاید به خاطر بیماری و مصرف قرصاس. البته بیماریش جدی نیست. من خیلی دوسش دارم
    ویرایش توسط سوما : چهارشنبه 01 مرداد 93 در ساعت 17:49


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.