[/color]من[b] یه دوست پسر دارم 26 سالشه درسشو پارسال تموم کرده ول تا حالا نتونسته کاری پیدا کنه من هم 26 سالمه و خواستگارای خیلی خوب دارم با دوست پسرم به دلایل گوناگون دعوامون میشه که کار بخش زیادیشو باعث میشه خونوادش هم اونقدری ندارن که کمکش کنن فقط میگه در حد یه عروسی و خرید لوازم عروسی ، دوست پسرم در ضمن یک دنده ست و در ضمن خیلی هم محدودم میکنه که کجا برم و کجا نرم (منم اینکارو میکنم)، تازگیا یه خواستگار دارم خیلی مومنو متعهده ، کار رسمی داره شرایطش نسبتا خوبه خیلی هم قیافش به دلم نشسته نمیدونم چرا اینجوری شدم البته اونم میگه با آرایش مشکل داره و اصلا دوست نداره خانومش آرایش کنه ولی من عادت به آرایش دارم در ضمن میگه عاشقم شده خیلی معتقد به خداست و منو خالصانه دوست داره فکر میکنم با توجه به اعتقاداتش من چیکار کنم من با دوست پسر قبلیم حتی تماس فیزیکی در حد لمس و معذرت میخام خوردن و بوسه هم داشتم دوست پسرم میگه اصلا نمیخاد منو از دست بده البته گاها هم از کارام شدیدا عصبانی میشه من خودم لیسانس بیکارم ، هم دلم واسه دوست پسر اولم میسوزه هم از عکس الملش میترسم گاها ترس از مرگ و میر میزنه هم از قهر خدا میترسم هم از عاقبت کارم ترو خدا شما بگین جا ی من بودین چیکار میکردین؟ آخه من چه خاک ی تو سرم بریزم وانگهی فکر کنم خونوادم با دومی موافق باشن نه با اولی
علاقه مندی ها (Bookmarks)