به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    سلام
    دیشب روحانی هیئت داستانی رو تعریف کرد که برای من خیلی تکان دهنده بود …، داستان مربوط به مرحوم نراقی از علمای بزرگ و عرفای الهی و یکی از استادان شیخ انصاری بود.. بخشی از این داستان رو اینجا میزارم که شاید بی ارتباط هم به این محفل نباشه که نیاز هست به کسانی که اینجا مراجعه میکنند و مشکلی دارند با وسواس و با اگاهی بهشون مشورت و راهنمایی بدیم و در مورد مشکلشون قضاوت اشتباه نکنیم و البته فرای اینجا توی تمام لحظات زندگی با وسواس و هوشیاری رفتار کنیم…



    مرحوم‌ نراقي‌ روزی از منزل‌ بيرون‌ مي‌آيد و يكسره‌ به‌ سمت‌ وادي‌ السّلام‌ نجف‌ براي‌ زيارت‌ اهل‌ قبور ميرود؛ در اينحال‌ مي‌بيند عدّه‌اي‌ از اعراب‌ جنازه‌اي‌ را آوردند و قبري‌ براي‌ او حفر نموده‌ و جنازه‌ را در ميان‌ قبر گذاشتند، و رو كردند به‌ من‌ و گفتند: ما كاري‌ داريم‌، عجله‌ داريم‌، ميرويم‌ به‌ محلّ خود، شما بقيّۀ کارهای اين‌ جنازه‌ را انجام‌ دهيد!
    جنازه‌ را گذاردند و رفتند.
    مرحومِ نراقي‌ ميگويد: من‌ در ميان‌ قبر رفتم‌ كه‌ كفن‌ را باز نموده‌ و صورت‌ او را بروي‌ خاك‌ بگذارم‌، و بعد بروي‌ او خشت‌ نهاده‌ و خاك‌ بريزم‌ و تسويه‌ كنم‌؛ ناگهان‌ ديدم‌ دريچه‌ايست‌، از آن‌ دريچه‌ داخل‌ شدم‌ ديدم‌ باغ‌ بزرگي‌ است‌، درخت‌هاي‌ سرسبز سر به‌ هم‌ آورده‌ و داراي‌ ميوه‌هاي‌ مختلف‌ و متنوّع‌ است‌.
    از دَرِ اين‌ باغ‌ يك‌ راهي‌ است‌ بسوي‌ قصر مجلّلي‌ كه‌ در تمام‌ اين‌ راه‌ از سنگ‌ ريزه‌هاي‌ متشكّل‌ از جواهرات‌ فرش‌ شده‌ است‌.
    من‌ بي‌اختيار وارد شدم‌ و يكسره‌ بسوي‌ آن‌ قصر رهسپار شدم‌، ديدم‌ قصر با شكوهي‌ است‌ و خشت‌هاي‌ آن‌ از جواهرات‌ قيمتي‌ است‌؛ از پلّه‌ بالا رفتم‌، در اطاقي‌ بزرگ‌ وارد شدم‌، ديدم‌ شخصي‌ در صدر اطاق‌ نشسته‌ و دور تا دور اين‌ اطاق‌ افرادي‌ نشسته‌اند.
    سلام‌ كردم‌ و نشستم‌، جواب‌ سلام‌ مرا دادند. بعد ديدم‌ افرادي‌ كه‌ در اطراف‌ اطاق‌ نشسته‌اند از آن‌ شخصي‌ كه‌ در صدر نشسته‌ پيوسته‌ احوالپرسي‌ مي‌كنند و از حالات‌ اقوام‌ و بستگان‌ خودشان‌ سؤال‌ مي‌كنند و او پاسخ‌ ميدهد.
    و آن‌ مرد مبتهج‌ و مسرور به‌ يكايك‌ از سؤالات‌ جواب‌ ميگويد. قدري‌ كه‌ گذشت‌ ناگهان‌ ديدم‌ كه‌ ماري‌ از در وارد شد و يكسره‌ بسمت‌ آن‌ مرد رفت‌ و نيشي‌ زد و برگشت‌ و از اطاق‌ خارج‌ شد.
    آن‌ مرد از درد نيش‌ مار، صورتش‌ متغيّر شد و قدري‌ به‌ هم‌ برآمد، و كم‌ كم‌ حالش‌ عادّي‌ و بصورت‌ اوّليّه‌ برگشت‌.
    سپس‌ باز شروع‌ كردند با يكديگر سخن‌ گفتن‌ و احوالپرسي‌ نمودن‌ و از گزارشات‌ دنيا از آن‌ مرد پرسيدن‌.
    ساعتي‌ گذشت‌ ديدم‌ براي‌ مرتبۀ ديگر، آن‌ مار از در وارد شد و به‌ همان‌ منوال‌ پيشين‌ او را نيش‌ زد و برگشت‌.
    آن‌ مرد حالش‌ مضطرب‌ و رنگ‌ چهره‌اش‌ دگرگون‌ شد و سپس‌ به‌حالت‌ عادّي‌ برگشت‌.
    من‌ در اين‌ حال‌ سؤال‌ كردم‌: آقا شما كيستيد؟ اينجا كجاست‌؟ اين‌ قصر متعلّق‌ به‌ كيست‌؟ اين‌ مار چيست‌؟ چرا شما را نيش‌ ميزند؟
    گفت‌: من‌ همين‌ مرده‌اي‌ هستم‌ كه‌ هم‌ اكنون‌ شما در قبرگذارده‌ايد، و اين‌ باغ‌ بهشت‌ برزخي‌ من‌ است‌ كه‌ خداوند به‌ من‌ عنايت‌ نموده‌ است‌، كه‌ از دريچه‌اي‌ كه‌ از قبر من‌ به‌ عالم‌ برزخ‌ باز شده‌ است‌ پديد آمده‌ است‌.
    اين‌ قصر مال‌ من‌ است‌، اين‌ درختان‌ با شكوه‌ و اين‌ جواهرات‌ و اين‌ مكان‌ كه‌ مشاهده‌ مي‌كنيد بهشت‌ برزخي‌ من‌ است‌، من‌ آمده‌ام‌ اينجا.
    اين‌ افرادي‌ كه‌ در اطاق‌ گرد آمده‌اند ارحام‌ من‌ هستند كه‌ قبل‌ از من‌ بدرود حيات‌ گفته‌ و اينك‌ براي‌ ديدن‌ من‌ آمده‌اند و از بازماندگان‌ و ارحام‌ و أقرباي‌ خود در دنيا احوالپرسي‌ نموده‌ و جويا ميشوند، و من‌ حالات‌ آنان‌ را براي‌ اينان‌ بازگو ميكنم‌.
    گفتم‌ اين‌ مار چرا تو را ميزند؟
    گفت‌: قضيّه‌ از اين‌ قرار است‌ كه‌ من‌ مردي‌ هستم‌ مؤمن‌، اهل‌ نماز و روزه‌ و خمس‌ و زكات‌، و هر چه‌ فكر ميكنم‌ از من‌ كار خلافي‌ كه‌ مستحقّ چنين‌ عقوبتي‌ باشم‌ سر نزده‌ است‌، و اين‌ باغ‌ با اين‌ خصوصيّات‌ نتيجۀ برزخي‌ همان‌ اعمال‌ صالحۀ من‌ است‌؛ مگر آنكه‌ يك‌ روز در هواي‌ گرم‌ تابستان‌ كه‌ در ميان‌ كوچه‌ حركت‌ ميكردم‌، ديدم‌ صاحب‌ دكّاني‌ با يك‌ مشتري‌ خود گفتگو و منازعه‌ دارند؛ من‌ رفتم‌ نزديك‌ براي‌ اصلاح‌ امور آنها، ديدم‌ صاحب‌ دكّان‌ مي‌گفت‌: شش‌ شاهي‌ از تو طلب‌ دارم‌ و مشتري‌ مي‌گفت‌: من‌ پنج‌ شاهي‌ بدهكارم‌.
    من‌ به‌ صاحب‌ دكّان‌ گفتم‌: تو از نيم‌ شاهي‌ بگذر، و به‌ مشتري‌ گفتم‌: تو هم‌ از نيم‌ شاهي‌ رفعِ يد كن‌ و به‌ مقدار پنج‌ شاهي‌ و نيم‌ بصاحب‌ دكّان‌ بده‌.
    صاحب‌ دكّان‌ ساكت‌ شد و چيزي‌ نگفت‌؛ ولي‌ چون‌ حقّ با صاحب‌ دكّان‌ بوده‌ و من‌ به‌ قدر نيم‌ شاهي‌ به‌ قضاوت‌ خود ـ كه‌ صاحب‌ دكّان‌ راضي‌ بر آن‌ نبود ـ حقّ او را ضايع‌ نمودم‌، به‌ كيفر اين‌ عمل‌ خداوند عزّوجلّ اين‌ مار را معيّن‌ نموده‌ كه‌ هر يك‌ ساعت‌ مرا بدين‌ منوال‌ نيش‌ زند، تا در نفخ‌ صور دميده‌ و خلائق‌ براي‌ حساب‌ در محشر حاضر شوند، و به‌ بركت‌ شفاعت‌ محمّد و آل‌ محمّد عليهم‌ السّلام‌ نجات‌ پيدا كنم‌.
    نمیدونم‼ کلا خیلی سخته … گذر سلامت از گذرگاه این دنیا خیلی سخته ، چقدر ما غافلیم که باید برای تک تک لحظات عمرمون و تک تک کارهایی که تو این دنیا کردیم اون دنیا که زندگی ابدی ما هست پاسخ بدیم….

    اون زمان که ما مدرسه میرفتیم ، سه تا ثلث داشتیم، ثلث اول ، ثلث دوم ، ثلث سوم… امتحانات ثلث اول و دوم برای این بود که بفهمیم چه کاره ایم و چند مرده حلاجیم! و روی نقاط ضعفمون و اشتباهاتمون کار کنیم تا توی ثلث سوم که اصل کار بود روسیاه نشیم و با موفقیت ازش عبور کنیم… با خودم فکر میکنم کاش میشد توی زندگی الانمون هم، هر از گاهی خدا پرده های اوضاع و احوال ما توی اون دنیا رو برامون لحظاتی پس میزد تا بفهمیم چند چندیم و قراره بعد از مرگمون چه زندگی ای داشته باشیم ، تا اگه اوضاع اون دنیامون با خرابکاریهای این دنیامون بدقواره هست ، فکری به حالش بکنیم و ابادش کنیم …

    اگه ما ادمها از اوضاع و احوال اون دنیامون خبردار میشدیم ، اونوقت ، اگه الان زندگی خوبی داشتیم ، وضع مالی خوبی داشتیم ، همسر و بچه های فوق العاده ای داشتیم ، بدن سالم و جذابی داشتیم ، تا دستمون رو رو به اسمون میکردیم و از خدا طلب چیزی میکردیم و هنوز به زمین نرسیده ، خدا ارزمون رو براورده میکرد و بدجوری مستجاب الدعوه ای بودیم برای خودمون ، اونوقت توهم این برمون نمیداشت که حتما پیش خدا ما خیلی عزیز هستیم که خدا اینقدرهوامون رو داره و همه چیز رو بهمون داده و هر چیزی هم ازش طلب میکنیم بهمون میده و از اونطرف خدای نکرده اگه مشکل مالی داریم ، اگه سلامتی کامل نداریم ، اگه مشکل ازدواج داریم یا همسر خوبی نداریم ، اگه هر چی خدا رو صدا میکنیم و ازش طلب چیزی رو میکنیم و میبینیم انگارنه انگار خدا صدای ما رو میشنوه و تمام این چیزهای به ظاهر منفی رو بزاریم به حساب اینکه حتما ما خیلی گناهکار هستیم و حتما پیش خدا ذلیل و بی ابرو هستیم و… که این وضع زندگی این دنیامون هست و خدا هم به ظاهر به ما محل نمیده… ولی غافلیم از اینکه بفرمایش حضرت علی : انسانها خوابند، با مرگ بیدار می شوند_ ان الناس نوم بالموت انتبهو _ …. کاش این فرصت برای ما انسانها بود که توی طول عمرمون لحظاتی از این خواب شیرین یا کابوس وار این دنیا بیدار بشیم و اون سوی پرده و واقعیت رو ببینیم تا اون دنیامون اگر ویرانه ای هست فرصت ساختنش رو داشته باشیم و اگر اباد هست بیشتر تلاش کنیم تا ابادیش رو حفظ کنیم و ابادترش کنیم ولو اینکه این دنیا و زندگی الانمون به کام ما نباشه….
    ویرایش توسط مدیرهمدردی : یکشنبه 29 تیر 93 در ساعت 14:22 دلیل: ویرایش و انتقال از حال و احوال به انجمن اعتقادی

  2. 6 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    Esssssi (سه شنبه 31 تیر 93), khaleghezey (یکشنبه 29 تیر 93), Mvaz (جمعه 27 فروردین 00), rayehe (پنجشنبه 06 آذر 93), فرشته مهربان (پنجشنبه 02 مرداد 93), مصباح الهدی (یکشنبه 29 تیر 93)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    محمد دادا بیخیال دیگه فدات شم اینجوری که شما نوشتی خدایی آدم میترسه بدتر از شیعه بودن زده میشه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  4. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    محمد 93 (جمعه 03 مرداد 93)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    38
    Array
    دوست عزیز

    به نظر شما واقعا اون مرحوم وارد قبر یک نفر شدند و از آنجا بواسطه دریچه ای وارد برزخ شده و اون مرده و سایر مرده های برزخ رو دیده!!!!!

    اگر مبنا رو صحبت های ایشون در نظر بگیریم پس شب اول قبر و سوال و جوابی که قراره انجام بگیره عملا وجود خارجی نداره ،چون هنوز اون فرد رو در قبر نگذاشتند سریع به برزخ رفته

    به نظر من این اصولی نیست که فردی که پیامبر و امام نیست و در حقیقت معصوم نیست بتونه به عالم برزخ سفر کنه (اونم نه در عالم رویا بلکه در بیداری)

    هرچند که این داستان داستان خوبیه و برای ترساندن و متوجه ساختن ما نسبت به عواقب کارها مون و رعایت حق الناس خیلی تاثیر پذیره

    اما فقط یک داستانه

    این نقل قول ها دست به دست به دست ما رسیده و اگر هر کسی یک قسمت از این نقل قول رو فراموش کرده باشه و یا عبارتی به اون اضافه کرده باشه (بدون کوچکترین غرضی) موضوع و ماجرای داستان و اتفاقی که برای فرد افتاده بکل عوض میشه

    مثلا ممکنه اون فرد خوابی دیده باشه و کاملا نقل قول این ماجرا از زبان ایشون متفاوت با این چیزی باشه که برای ما بیان شده

    به نظرم بجای نقل قول بهتره به کتاب قرآن رجوع کنیم که بسیار مفیدتر و راهگشا تره و سندی از اون مطمئن تر و قابل استناد تر نیست

    و همیشه در قرآن برای افرادی که حق و حقوق دیگران رو پایمال میکنند عذاب جهنم متصور شده که هزار برابر از نیش مار بدتره

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط محمد 93 نمایش پست ها
    با خودم فکر میکنم کاش میشد توی زندگی الانمون هم، هر از گاهی خدا پرده های اوضاع و احوال ما توی اون دنیا رو برامون لحظاتی پس میزد تا بفهمیم چند چندیم و قراره بعد از مرگمون چه زندگی ای داشته باشیم ، تا اگه اوضاع اون دنیامون با خرابکاریهای این دنیامون بدقواره هست ، فکری به حالش بکنیم و ابادش کنیم …
    سلام محمد،

    این پرده رو قراره خودمون کنار بزنیم...

    دقت کن، خودت میگی: پرده. نمیگی: دیوار. پرده رو کافیه بخوایم کنار بزنیم. مسئله اینه که بخوایم کنار بزنیم، یا نخوایم. یا کی بخوایم.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  7. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    Mvaz (جمعه 27 فروردین 00)

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    سلام


    از یک عالم دینی میپرسن ، تعریف حق الناس چیه؟ ایشون میگه… شما اتومبیل دارید؟ طرف میگه بله دارم… عالم میگه، شده تا به حال توی خیابون همینطور بی جهت ترمز بزنید؟ بعد طرف میگه ، اره گاهی پیش اومده.. بعد عالم میگه … تمام کسایی که پشت سر شما ترمز کردند ، شما مدیون اونها هستید و بابت لنت ترمز و استهلاکی که بخاطر ترمز شما ، اونها هم مجبور شدند جور بکشند ، شما مدیون هستید و حق الناس به گردن شما هست …


    نمیدونی خوشحال باشی از اینکه دنیا چنین خدایی داره که یک شاهد و قاضی بی نهایت عادله و ذره ای اجازه نمیده به هیچ یک از بندگانش ظلم بشه و این چنین مو رو از ماست میکشه بیرون و هر بنده ای باید بابت ذره ذره حرکات و رفتار و گفتارش پاسخگو باشه و خیالت راحته از اینکه اگر در این دنیا در حقت ظلمی شد ، اگر کسی اجحافی در حقت کرد ولو ممکنه اون اجحاف ، حتی یک چیز ساده مثل یک پوزخند تمسخر امیز باشه … ولی اون دنیا اون کسی که بهت ظلم کرده پاش بدجور گیره… یا…

    یا اینکه نمیدونی ناراحت باشی که تمام این سختگیری ها برای شخص خودت هم هست … که تو هم یکی هستی مثل بقیه … که باید اگر در زمان زنده بودنت حقوقی که تضییع کردی رو احیا نکردی و دل صاحبان اون حقوق رو به دست نیاوردی … اون دنیا پوستت رو میکنن…


    مثلا این دنیا غیبت کسی رو کردی ، به کسی تهمت زدی ، کسی رو مسخره کردی ، به کسی نیش و کنایه زدی، مال کسی رو خوردی ولو یک ریال و… میتونی تا زنده ای ، تلفن رو برداری و از اونطرف رضایت بطلبی … میتونی حق رو به صاحب حق برگردونی… اما اگر فرصت حیاتت تموم بشه … اون دنیا ، توی قیامت اولا اینکه باید بین میلیاردها میلیارد انسانی که خدا خلق کرده بوده و اونجا همه محشور میشن ،مثلا چند صد سال و یا چند هزار سال ، بگردی تا اونطرف رو پیدا کنی و بعد وقتی پیدا کردی رضایتش رو جلب کنی که اینقدر اون دنیا همه گیر هستند و حتی انسانها از همسر و فرزندان خویش هم فراری هستند … بعد چطور میخوایم رضایت اون طرف رو که خودش اونطور گیر هست رو جلب کنیم؟….


    زیر نقشه های کشورها یا استانها… یک عددی نوشته شده به اسم مقیاس… مثلا نوشته مقیاس یک به ده میلیون… یعنی هر نفطه ای که توی نقشه هست باید ضریب ده میلیون بخوره تا ابعاد واقعیش به دست بیاد… نسبت زندگی توی این دنیا با اون دنیا هم یک چیزی شاید شبیه همین باشه…توی این دنیا 60-70 سال نهایتا زندگی میکنیم بعد با همین مقدار ناچیز زندگی ، باید یک زندگی بی نهایتی رو برای اون طرفمون بسازیم... توی این دنیا یک کار خیر یا شر به ظاهر کوچیک انجام میدی ، ولی ابعاد واقعیش وقتی میری اون دنیا مشخص میشه … یک محبت کوچک به والدینت انجام میدی … چقدر نیکی و پاداش برای اخرتت درج میشه و یک ترمز بیخودی توی خیابون میزنی بعد اونطرف میبینی چند صد سال گیر هستی تا این گناهت رو رفع و رجوع کنی….



    بعد وقتی ادم میشینه به این چیزها فکر میکنه .. به این چیزهایی که اصل داستان هستند اما در هیاهوی روزمرگی ما فراموش شدند… وقتی خوب که فکر میکنی میبینی این افرادی که مسئولیتی قبول میکنن ، چقدر افراد خیلی خیلی خیلی شجاعی هستند… چقدر افراد شجاعی هستند که وقتی میخوان منصبی بگیرن ، اینقدر مشتاقانه پیش قدم میشند و حتی چقدر تبلیغ و پوستر از خودشون به در و دیوار میچسبونن.. در صورتیکه وقتی به اونطرف داستان و اون دنیای دیگه فکر میکنی باید طوری باشه که التماس کسی رو بکنی که طرف بیاد مسئولیتی رو بگیره… اخه وقتی برای یک ترمز بیجهت اونطور بازخواستت کنن .. بعد چه دلی میخواد که یک مسئولیتی داشته باشی که صدها و هزاران و میلیون ها نفر متاثر از تصمیمات و اقدامات تحت لوای اون مسئولیت هستند…


    خدا کنه که خدا ما رو به فضل خودش محاکمه کنه نه به عدل خودش، که هیچ کدوم از ما تحمل محاکمه عادلانه اش رو نداریم…


    .


    أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

    ( زمر / 36 )


  9. 2 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    Mvaz (جمعه 27 فروردین 00), rayehe (پنجشنبه 06 آذر 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی مسئولیتی و مسافرت های مجردی همسرم
    توسط haniye68 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 آبان 95, 02:59
  2. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 اردیبهشت 95, 02:23
  3. اذیت های نا پدریم و بی مسئولیتی پدرم
    توسط raha74 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 اردیبهشت 95, 09:13
  4. نارضایتی مشتری در کسب و کار
    توسط tazza در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 04 خرداد 93, 23:20

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.