به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1393-3-18
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    2,315
    سطح
    29
    Points: 2,315, Level: 29
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 55 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نمي دونم به خونه برگردم يا نه

    سلام دوستان عزيزم. نماز و روزه هايتان قبول. امشب شب عزيزيه ما رو هم دعا كنيد. ما امروز از شمال برگشتيم. بعد از يك هفته كه با خانواده همسرم رفته بوديم. اصلا قصد رفتن نداشتم. من ١٦ روز بود كه بينيم رو عمل كردم. اصلا شرايطم براي رفتن مناسب نبود. ولي رفتم بدون غر زدن. خيلي سخت گذشت ١٨ نفر هم بوديم توي گرما. بد بود خيلي بد. به همسرم ولي خوش گذشت. هنگام برگشتن با همسرم بحثمان شد اون فكر مي كرد كه من اون رو توي جمع ضايع كردم ومن هر چي مي گفتم حرف خودش بود. خيلي خسته بودم. يك هفته نتونسته بودم بخوابم. صدام بالا رفت. اون هم فحش داد. عوضي و،، گفتم بچه ياد مي گيره. نگو. گفت مامانش عضويه بزار بدونه. گفتم شعور نداري مي دونم نبايد مي گفتم. ولي فحش من در مقابل حرفاي اون هيچ بود. زد توي صورتم. بارها صحبت كرده بوديم كه دستش رو روي من حق نداره بلند كنه. زدم پشت دستش گفتم دفعه آخرت بود. من جدي نبودم. ولي اون همچنان محكم زد توي دماغم كه ديگه هيچي نفهميدم. أشكم بي اختيار سرازير مي شد از شدت درد صورتم منفجر شده بود گفتم نگه دار. نگه نداشت. حالم داشت بهم مي خورد. وأي خدايا چه دردي داشتم. پياده شدم. خودم شروع به حركت كردم. دنبالم مي أومد خودش هيچي نگفت. پسرم مي گفت مامان سوار شو. رفتم عابر بأنك پول برداشتم. گمش كردم. توي اوشان بوديم.تلفنم يك طرفه بود. ولي زنگ هم نزد بهم. گفتم رفته. من هم آژانس گرفتم و آمدم منزل مادرم. شب اونجا دعوت بوديم. توي راه مادرم زنگ زدبهش گفته بود كه منتظره برگردم. مگر نه همه چي تمام مي شه. خودش چرا زنگ نرده بود. از دماغم خون مي أومد. گفتم همان موقع كه كربيد توي دماغم با وجودي كه مي دونست تازه عمل كردم براي من همه چيز تمام شده. من رسيدم خانه مادرم. اون هم زنگ نزد خواهرم هم رفت پسرم رو آورد منزل مامانم. ازش خواسته بود بياد ولي گفته بود خسته است. اين دفعه أولش نيست كه من رو ميزنه. دست بزن داره. ولي قول داده بود. نمي دونم الان بايد چيكار كنم تصميم درست چيه. به روي خودم نيارم و برم خونه. يا نه دوستان راهنماييم كنيد. در ضمن من هيچ وقت نداشته بودم خانوادم بفهمند ما اختلاف داريم هميشه سكوت كردم

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,443 در 1,460 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام رویای آبی واقعا متاسف شدم.
    میدونم خیلی سخته اما راستش شماهم اشتباه کردی.وقتی میدونی که امکان داره دستش روبلندکنه نباید تحریکش میکردی.باید سعی میکردی آرومش کنی.
    گفتی قبلا هم کتکت زده پس نبایدازاین قضیه به سادگی بگذری.باپدرومادرت درمیون بزاروبخواه که حامیت باشن.
    ایشون باید تعهدبدن که دیگه این کارونمیکنن.پدرتون باید ازش تعهد بگیره که اگه دوباره تکرارکردازحق شمانمیگذره.این ازازاین.
    اماراجع به اختلافهاتون باید سعی کنی مشکل اصلی روپیدا کنی.به نظر خودت اختلافهاتون به خاطر چی هست؟ رابطه عاطفیتون چطورهست؟
    درضمن به نظرمن بهتره فعلا پیش خانوادت بمونی تاپدرت باهاش صحبت کنه درمورد کتک زدنش.
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  3. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    افتابگردون (شنبه 28 تیر 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1393-3-18
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    2,315
    سطح
    29
    Points: 2,315, Level: 29
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 55 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پاييز جان ممنونم كه جوابم رو دادي. ما رابطه خوبي داريم ولي اون خيلي عصبيه. خودش هم مي دونه. تا جايي كه من رو هم عصبي كرده. من پدر ندارم. متاسفانه برادر هم ندارم. هميشه مي گه تو من رو عصباني مي كني. اگر سكوت كني من هم آروم مي شم كار به اين جاها نمي رسه. ولي گاهي من هم خسته ام. من هم احتياج دارم تا آروم بشم. هميشه كه نبايد من سكوت كنم. نقش اون در آرامش من چيه. همسرم خيلي مغروره. اون هميشه دوست داره اول باشه. هميشه برنده باشه. اگر اين حسش أرضا نشه شاكي مي شه. اگر به شوخي حرفي رو بهش بزني فكر مي كنه كه حتما پشت سرش حرف زدند يا مسخره شده توهين شده ...حالا هرچي هم بگي كه شوخي بوده. اگر بينيم رو تازه عمل نكرده بودم اين قدر ناراحت نبودم. وقتي مي زنه توي بيني من چي فكر مي كنه. با خودش نمي گه كارم به عمل مي كشه. يعني عصبانيت بايد اين طور باشه. مي گه تو داد زدي. خوب تو هم داد بزن چرا دستت رو بلند مي كني. بخدا من اصلا بلد نيستم فحش بدم ولي اون مثل ريگ فحش مي ده. بيچاره پسرم وقتي اومد پيشم كلي گريه كرد. همه هميشه از اخلاق و صبوري من تعريف مي كنند. تو كل فاميلشون هر كي مشكل داره زنگ مي زنه بأمن در ميون مي زاره اونوقت همسرم من راه مي ره مي گه تو أخلاق نداري. نمي خواد مشكل خودش رو ببينه. فقط من رو مقصر مي دونه. مي گه بجاي دماغت بايد اخلاقت رو عمل كني

    - - - Updated - - -

    مي دونيد علت دعوامون چي بود. ما شمال بوديم همسرم حمام بود صدام كرد كه حوله بده. بعد صدام كرد لباس بدم. سر صبحانه بوديم داشتم به پسرم صبحانه مي دادم. بعد صدام كرد كه سشوآر رو بدم گفتم توي چمدونه. همه دوستانمون گفتند بيا بعد سشوآر بكش رفته بود سر چمدون پيدا نكرده بود. من رو صدا كرد كه بهش بدم. من هم رفتم توي اتاق گفتم أ. بيا صبحانه بخور بعد بكش. شروع كرد به دادو بيداد. گفتم آروم صحبت كن همه صدات رو مي شنوند. گفت بزار بدونند تو چه أخلاقي داري. دادوبيداد. من هم شانه و سشوآر رو در آوردم پرت كردم روي تخت. اصلا روم نمي شد برگردم توي اتاق. گفتم همه صداش رو شنيده اند. وقتي رفتم سرميز پسر عموش به شوخي گفت كه صدات كرد تا موهاشو سشوآر بكشي. من هم لبخند زدم گفتم نه. اون هم توي راه برگشت گفت اين حرف رو كي زده. من به همشون مي گم تا بفهمم كي گفته. تو من رو مسخره كردي. شما پشت سر من حرف زديد ......من هم هرچي گفتم كه شوخي كرده بودند حرف خودش رو زد. تا من عصباني شدم داد زدم اون هم زد. دوستان كمكم كنيد. من اصلا نمي خواستم خانواده ام بفهمند ولي خودش به مامانم گفت. تازه به مامانم هم گفت اگر نبايد سوار ماشين بشه همه چي رو تموم كنه. ولي اون موقع من ديگه آژانس گرفته بودم. اون موقع كه زد توي دماغم براي من همه چيز تغيير كرد

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 تیر 93 [ 09:09]
    تاریخ عضویت
    1393-4-22
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    43
    سطح
    1
    Points: 43, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 18 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

  6. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,443 در 1,460 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    رویای آبی عزیز متاسفم درموردپدرتون.
    خب ازمادرتون بخواید باهاش صحبت کنه وازایشون قول بگیره که دیگه این کاررونمیکنه.
    دوست عزیزباید مهارتهارویادبگیری تابتونی درمواقع مهم بهترعمل کنی.
    اگه باهاتون تماس گرفت بهش بگید که ازکارش خیلی آزرده وناراحت شدید.اگه اومد واسه اینکه برگردیدباهاش صحبت کنید وعذرخواهیش روقبول کنید وبرگردید.
    نظرمادرتون چی هست؟باهاشون صحبت کردید؟
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1393-3-18
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    2,315
    سطح
    29
    Points: 2,315, Level: 29
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 55 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مادرم معتقده نبايد كار به اينجا بكشه. ولي متاسفانه نمي تونه تواين شرايط مديريت كنه. نمي خواد روشون توي هم باز بشه. بارها تواين شرايط خودم رو كنترل كردم تا بتونم اوضاع رو در دست بگيرم ولي ديروز از اين مسافرت بشدت خسته بودم. يك محيط ١٨ نفره. توي گرماي شمال. يه اتاقم بهم افتاده بود بدون كولر كه تا صبح از گرما كپك زديم. هيچ اعتراضي نكردم. گفتم بگذار بهش خوش بگذره. نه شنا تونستم بكنم نه از تفريحات ديگه استفاده كردم. آخه كسي كه ١٥ روزه عمل كرده مسافرت مي ره. نمي دونم. اعصابم حسابي بهم ريخته. اون ناراحت اينه كه من از ماشينش پياده شدم بقول خودش خط قرمز رو شكستم. بايد چيكار مي كردم مي نشستم تا از دماغم خون بياد اون هم ببينه بگه حقت بود نبايد من رو عصباني مي كردي. مي دونم خيلي مغروره. شايد اصلا زنگ نزنه. تعبيرش هم اينه كه من نگفتم كه بري كه من بگم برگردي. عذر خواهي هم اصلا جزء كارش نيست. يعني تا حالا نبوده مگراينكه معجزه بشه. اگر نيومد من بايد چيكار كنم. من با قهر نيومدم. ما منزل مادرم دعوت بوديم و بخاطر همين هم از شمال زودتر حركت كرديم. ولي اون الان فقط به اين فكر مي كنه كه من از ماشينش پياده شدم

  8. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 دی 00 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    121
    امتیاز
    7,040
    سطح
    55
    Points: 7,040, Level: 55
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 288 در 108 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    24
    Array
    سلام
    وقتی که رفتار و کردار این نوع مردهارو در مقابل زنان که مطیعشونن و مثل یه مادر بهشون محبت میکنن میشنوم از مرد بودنم شرمسار میشم ..واقعا اون مرد چه ادم نامردی میتونه باشه که در مقابل رفتار عاشقانه همسرش اینطور رفتار بکنه

    توصیه من اینه به شما که :
    صبور باشید
    یه شوک بزرگ بهش وارد کنید
    مثلا طوری رفتار کنید که اصلا به وجود چنین فردی نیاز ندارید بهش اهمیت ندید و کاری کنید که بیاد شمارو بکشونه سمت خودش چون در این صورته که قدر شمارو دونسته و سعی میکنه که در رفتار و کردارش تغییر ایجاد کنه
    مواظب باشید باهاش وارد رقابت نشید چون اون سعی میکنه در هر رقابتی به هر قیمتی پیروز بشه

    و از این ببعد یادتون باشه نذارید با حرکات و رفتارتون همسرتون فکر کنه شما نقش یه خدمت کارو واسش دارید
    ارزش خودتونو بالا ببرید
    دیگه اجازه تکرار چنین حوادثو ندید و بهترین کار جلو گیری از همین الانه وقتی که به وجود شما کمبود پیدا کرد و با انواع روش ها خواست شمارو بکشونه دوباره به زندگی
    اگه گفت طلاقتون میده بهش بگید که خیلی هم خوشحال میشید از این کارش
    پیام بهداشتی
    گاهی محبت مثل یه قند میمونه زیادیش میتونه به قند خون در طرف منجر بشه
    !!

    ================================================== ====================
    گاهی که به قوانین و مقررات اسلام برای ساختن و اداره یک خانواده فکر میکنم میبینم که .... !!! هیچی ندارم بگم !!! ( چقد دقیق )

  9. 2 کاربر از پست مفید احساس بهاری تشکرکرده اند .

    مهربونی... (یکشنبه 29 تیر 93), الهه آذر (یکشنبه 29 تیر 93)

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1393-3-18
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    2,315
    سطح
    29
    Points: 2,315, Level: 29
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 55 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان. چقدر خوبه كه شما هستيد ومن مي تونم باهاتون درددل كنم. ولي واقعا به كمكتان احتياج دارم. با خانواده همسرم كه اصلا نمي تونم صحبت كنم. چون وضع مالي همسرم خوبه و اونا مي گويند كه ناشكري مي كنم. چون همسرم معتاد نيست و مشكل مالي هم نداريم پس همه چيز خوبه
    چند روز پيش همسرم داشت با دوستش صحبت مي كرد و مي گفت كه عصبي شده و حال روحي خوبي نداره. چيزي كه هيچ وقت قبول نداره و هميشه تو زندگيمون مي گه من عصبيم. آنقدر من رو محكوم كرده كه ديگه واقعا نمي دونم كدوم كارم درسته و كدوم اشتباه. اصلا نمي دونم برخوردم تواين دعوا اخير درست بوده. اون كه گفته به اين راحتي كوتاه نمي ياد. جالبه نه. من كتك خوردم اون بايد كوتاه بياد. ولي من بازم نگرانشم. نگران تنهايي. نگران بي غذايي ...خندم مي گيره. ديگه نگراني معنا نداره. پسرم سراغش رو مي گيره. ولي من نمي خوام پسرم بهش زنگ بزنه. اون بايد زنگ بزنه و حالش رو بپرسه. دوستان برخورد صحيح چيه. شما بهم بگيد. الان مي خوام پسرم رو مدرسه ثبت نام كنم. اون بايدچك بده چقدرصبر كنم. تا حالاكه هيچ أقدامي نكرده. اگر نكنه من بايد چيكار كنم بهم كمك كنيد. معني عشق واقعي چيه. مگه مي شه كسي رو دوست داشته باشي و اون وقت دماغش رو خوني كني. مي شه. آقايون لطفا نظر بديد. اين چه جور دوست داشتنيه ؟حالم خوب نيست دلم براي خودم براي صداقتم براي اين همه عشقم مي سوزه. بخدا مناسبتي نيست كه براش كه شعرقاب نكنم. اتاق ما پر ازاشعار عاشقانست. نمي گم اون هم بهم محبت نكرده. نه. من هميشه صادق بودم. ولي با اينكاراش همه چيز رو ازبين مي بره. آدم به خودش هم شك مي كنه. خيلي حرف زدم. من رو ببخشيد

  11. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,443 در 1,460 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    رویای آبی عزیزفکرنمیکنم موندن شما زیادکمکی بکنه.درصورتی خوبه که اون احساس پشیمونی کنه.اما حالاکه اون پاپیش نمیزاره بهتره ازیه واسطه کمک بگیری.نمیدونم چطور؟اما باید یه راهی پیداکنی.شایدپسرت بتونه کمک کنه.یابهانه ای بشه واسه اینکه بفهمی چه قصدی داره.نمیدونم نظرم کارشناسی نیست.شایدهم چندروزکه بمونی دلتنگ بشه وسراغت بیاد.مگه نمیگی بهش محبت میکردی.پس بابد خیلی زود دلتنگت بشه.
    عزیزم باید مهارتهای طرزبرخوردبا آدمای عصبی رویادبگیری.مطالعه کن.تامیتونی دراین باره کتاب ومقاله بخون.انجمن توی همین سایت هست.قسمت کنترل خشم.باید بدونی چکارکنی تاوقتی برگشتی دیگه ایشالا هیچوقت این اتفاق نیفته.
    درضمن شما اونروز نباید به ناراحتیش دامن میزدید.باید سعی میکردید اوضاع رومدیریت کنی.نه این که عصبانی بشی وموقعیت روترککنی.اونم اونجوری توی جاده!!
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  12. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    مهربونی... (یکشنبه 29 تیر 93)

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    ناراحت شدم از اینکه با مشت زده تو بینی ات و خون امده (اونم بینی که تازه عمل شده بود )
    خیلی کار بدی کرده و اصلا قابل توجیح نیست
    دید که از بینی ات خون امد ؟ متوجه بود که چقدر بینی درد داره وقتی ضربه می خوره ؟
    از اون روز که از ماشین پیاده شدی دیگه هیچ تماسی با هم نداشتید درسته؟

    به نظر من بهتره به بهانه مدرسه بچه بهش زنگ بزنی چون ممکنه مدرسه ای که می خوای ثبت نام کنی پر شه
    باهاش تماس بگیر و در مورد مدرسه پسرت بگو و
    ازش بخواه که کارای ثبت نام را انجام بده
    اگه گفت نمیتونه و وقت نداره بهش بگو واقعا حالم خوب نیست و نمی تونم از خونه بیام بیرون بهش بگو بینی ام داره اذیتم میکنه
    و ازش بخواه برای ثبت نام بیاد و پسرت را هم با خودش ببره تا مدرسه را که قراره بره ببینه
    اصلا هم در مورد اون دعوا چیزی بهش نگو
    و یه وطری بهش بگو که دلیل خونه نیومدنت هم اینکه که به استراحت نیاز داری سعی نکن به موضوع دعوا ربطش بدی

    پسرت امسال میره کلاس اول بزار با دل خوش وشاد بره
    نمی خوای که خدای نکرده طلاق بگیری ؟!!!
    بهتره به خاطر 1 - زندگی خودت و 2- ارامش پسرت و 3-اینکه واقعا مشکل اساسی با شوهرت نداری کوتاه بیای
    خانواده شوهرت راست میکن معتاد و خلاف که نیست درامدش هم که خوبه شکر خدا بقیه مشکلات را خودتون باید حل کنید اگه بد اخلاقه عصبی بلند حرف میزنه احترام تو را نگه نمیداره و....از این قبیل مسایل خودتون باید حلش کنید
    شما هم باید یه سری از مهارتها را یاد بگیری

    بعد به نظر من وقتی صدات کرد حوله ببری کاملا مشخص هست لباس هم با خودش نبرده وباید بهش لباس برسونی ولی شما انگار زیاد حواست نبوده و دوباره برا لباس صدات کرده

    فرض کن خودت تو حمام صدا کنی حوله برات بیاره و بعد بره بشینه کنار بقیه و تو دوباره مجبور شی صدا کنی لباس بیار فکر نمی کنی که اصلا این مرد بهت توجه نداره ؟فقط امده خوش بگذرونه و اصلا تو براش مهم نیستی !!!
    پسرت امسال میره مدرسه واقعا دیگه نیاز نیست شما کنارش بشینی و بهش صبحانه بدی
    باید دیگه اجازه بدی تو یه سری کارا مستقل باشه هم برا خودش خوبه و هم یه ذره از کار خودت کم میشه
    باور کن من فکر کردم یه بچه 2 ساله سر سفره بوده و تو نگران بودی الان دست میزنه به چای داغ یا لیوان شیر را خالی می کنه و....
    من کاملا به شوهرت حق میدم که یه ذره دلخور باشه
    شما که بهش توجه نکردی بعد هم همه اونا بهش خندیدن و تازه خستگی مسافرت و رانندگی تو جاده را هم بهش اضافه کن

    ویه راه حل طلایی دارم خیلی تو دعوا جواب میده خواهش می کنم هیچوقت فراموش نکن
    ادم عصبانی عقلش کار نمیکنه و اصلا هیچی حالیش نمیشه سعی نکن وقتی طرفت عصبانی هست بخوای با منطق یه چیزی بهش حالی کنی

    به ادم عصبانی مثل یه ادم دیوانه هست (ببخشید امیدوارم به کسی بر نخوره) اگه یه دیوانه چیزی بهت بگه عکس العملت چیه ؟
    میشینی باهاش کل میگیری نه اینطور که تو مگی نیست و ال هست وبل و....
    یا سرت را میندازی پایین و سعی میکنی زیاد به استناد نکنی (منظورم اینکه که از حرفای یه ادم دیوانه به عنوان سند استفاده نمی کنی )

    وقتی شوهرت عصبی هست و خودت هم ناراحتی سعی کن چیزی نگی سکوت کن و بعد از دعوا هم خیلی سنگین نشو ترش نکن باد نکن قهر نکن
    بزار همه چی راحت تمام شه زندگی را برا 2 کلام حرفی که از عصبانیت کفته شده تلخ نکن
    فقط سعی کن سکوت کنی یکی دو روز بعد همه دلایل منطقی وو درستی که برای دفاع از خودت داری ارایه بده (اونم تو یه جو دوستانه )

    به نظر من خیلی راحت میشه زندگی را شیرین کرد فقط کافیه خودمون بخواهیم
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  14. کاربر روبرو از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده است .

    مهربونی... (یکشنبه 29 تیر 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.