رفيق بازي همسرم و تنهايي و شرمندگي من
سلام دوستان ،خسته نباشيد.
راستش من يه كوهي از مشكلات دارم كه نتونستم حلش كنم.يعني اوضاع بهتر شده بود اما اروم اروم دارم برميگيرده به قبل...
و من تحملشو ندارم،
يه احساس شديدا بدي دارم.احساس دلتنگي،نا اميدي.تنهايي.
اشتهام صفره.
هم ش منتظرم خوابم بگيره
بعضي شبا انقد دلم ميگيره مثه امشب كه نميتونم نفس بكشم.وقتي باورم ميشه كه مشكلم داره برميگرده و شوهرم داره همون روي سابقشو نشون ميده.
امشب ازش خواستم بياد اينجا مشاوره بگيره قبول نكرد،
من چه كمكي ميتونم به خودم كنم؟
دارم ميرم سمت ديوونه شدن.كاش اصن چيزي عوض نميشد.نميتونم تحمل كنم.
قرصي چيزي هس كه كمكم كنه؟
- - - Updated - - -
فقط خواهشا نگين برم كلاس و خوشگذروني و... چون نميتونم.اصصصلا حوصله و دل و دماغشو مدارم
- - - Updated - - -
(راستی دوستانی که در جریان تاپیک قبلیمن:
عروسیمونم احتمال 99% عقب میوفته چون مادربزرگ همسرم حالش اصلا خوب نیس و تو بیمارستانه)
يا راهي خواهم يافت
يا راهي خواهم ساخت
ویرایش توسط مسافر زمان : چهارشنبه 01 مرداد 93 در ساعت 00:03
دلیل: اصلاح عنوان
علاقه مندی ها (Bookmarks)