تصمیم گرفتم جواب اون پست قبلیتون رو اینجا بنویسم
با وجود این فریب به این بزرگی اینهمه بزرگواری از طرف شما به نظر من جای تحسین داره. تو جامعه ای که دخترها بخاطر مسائل کوچیک و خنده دار به دنبال طلاق هستن یک چنین گذشت و بزرگواری باید بعنوان نمونه نقل قول بشه. من فکر میکنم همسر شما و خانوادشون به این وضیعت شما اگاه بودن(که شما و احتمالا خانواده شما انسانهای بساز و با گذشتی هستن)
هرچند که این حرکتشون قابل توجیه نیست.
به هر حال من اگر جای شما بودم بیشتر به ارامش خودم فکر میکردم تا ارامش همسرم. چون اون مقصره و باید بخاطر کارش کمی سختی بکشه و نباید بر وفق مرادش باشه همه چیز.
من خودم تو فامیلم ادمهای مذهبی زیاد هست ولی وقتی به هم نمیخوریم چرا باید زیاد رفت و امد کرد؟ من خودم اگه اونا دعوتی کنن حتما شرکت میکنم ولی در شرایط غیر اجباری رفت و امدی نداریم و من سعی در کم کردن رفت و امد در حد ضرورت دارم همیشه.
به نظر من همسر شما هم باید درک کنه اولا: بخشی از ظاهر مذهبی رو که تو خواستگاری ادعا میکرد رو اجرا کنه و باید قبول کنه که از خانوادش فاصله بگیره (جدا نشه بلکه فاصله بگیره) مخصوصا غیر از پدر و مادرش(که وظیفه داره بهشون لطف و خدمت کنه)
در غیر اینصورت هرگز به ارامش نسبی هم نخواهید رسید. (به نظرم شما ادم بسیار ارامش طلبی هستین و ارامش براتون مهمترین چیزه ولی در شرایطی که همسرتون هم تو خط شما نیست ادامه زندگی چه ارامشی میتونه داشته باشه؟!)
من به شدت هر چه تمام تر آرامش طلبم. از هر چیزی برام مهم تره. این سوال بارها ذهن خودم رو هم مشغول کرده...
مساله دیگه اینکه ایا شما همچنان به همسرتون با وجود این مساله اعتماد دارید؟ با این دروغهایی که گفته؟!
ای کاش فقط همین یک مورد بود .متاسفانه دم دست ترین راهی که به ذهن همسرم میرسه پنهان کردن و خلاف واقع رو گفتن هست. الان به شدت بی اعتکمادم.
نه تنها به اون بلکه نسبیت به همه ادمها.
به نظر من وقتی طرف مقابل حقت رو بهت نمیده باید براش تلاش کنی تا به ارامش برسی(مخصوصا که تو بیگناهی و اون گناهکار) و گاهی اوقات اگه ادم تنها باشه (تنها بشه) بهتر از اینه که یکی کنارت هر روز سوهان روحت باشه.
این چیزیه که بارها بهش فکر کردم و الان جدی تر دارم بهش فکر میکنم
بهر حال موفق باشید. (من که سرم سوت کشید
دروغ اونم تو جلسه خواستگاری!! )
- - - Updated - - -
تصمیم گرفتم جواب اون پست قبلیتون رو اینجا بنویسم
با وجود این فریب به این بزرگی اینهمه بزرگواری از طرف شما به نظر من جای تحسین داره. تو جامعه ای که دخترها بخاطر مسائل کوچیک و خنده دار به دنبال طلاق هستن یک چنین گذشت و بزرگواری باید بعنوان نمونه نقل قول بشه. من فکر میکنم همسر شما و خانوادشون به این وضیعت شما اگاه بودن(که شما و احتمالا خانواده شما انسانهای بساز و با گذشتی هستن)
هرچند که این حرکتشون قابل توجیه نیست.
به هر حال من اگر جای شما بودم بیشتر به ارامش خودم فکر میکردم تا ارامش همسرم. چون اون مقصره و باید بخاطر کارش کمی سختی بکشه و نباید بر وفق مرادش باشه همه چیز.
من خودم تو فامیلم ادمهای مذهبی زیاد هست ولی وقتی به هم نمیخوریم چرا باید زیاد رفت و امد کرد؟ من خودم اگه اونا دعوتی کنن حتما شرکت میکنم ولی در شرایط غیر اجباری رفت و امدی نداریم و من سعی در کم کردن رفت و امد در حد ضرورت دارم همیشه.
به نظر من
همسر شما هم باید درک کنه بخشی از ظاهر مذهبی رو که تو خواستگاری ادعا میکرد رو اجرا کنه و باید قبول کنه که از خانوادش فاصله بگیره (جدا نشه بلکه فاصله بگیره) مخصوصا غیر از پدر و مادرش(که وظیفه داره بهشون لطف و خدمت کنه)
در غیر اینصورت هرگز به ارامش نسبی هم نخواهید رسید. (به نظرم شما ادم بسیار ارامش طلبی هستین و ارامش براتون مهمترین چیزه ولی در شرایطی که همسرتون هم تو خط شما نیست ادامه زندگی چه ارامشی میتونه داشته باشه؟!)
مساله دیگه اینکه ایا شما همچنان به همسرتون با وجود این مساله اعتماد دارید؟ با این دروغهایی که گفته؟!
به نظر من وقتی طرف مقابل حقت رو بهت نمیده باید براش تلاش کنی تا به ارامش برسی(مخصوصا که تو بیگناهی و اون گناهکار) و گاهی اوقات اگه ادم تنها باشه (تنها بشه) بهتر از اینه که یکی کنارت هر روز سوهان روحت باشه.
بهر حال موفق باشید. (من که سرم سوت کشید
دروغ اونم تو جلسه خواستگاری!! )
علاقه مندی ها (Bookmarks)