به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 96 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1393-2-14
    نوشته ها
    205
    امتیاز
    4,218
    سطح
    41
    Points: 4,218, Level: 41
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    136

    تشکرشده 378 در 148 پست

    Rep Power
    32
    Array

    اعصاب ساییده و لهیده من

    سلام دوستان
    بازم منم!!!
    این روزها میگذرن منم طبق مشاوره ها سعی میکنم پیش برم. غذاهای خوشمزه، ظاهر جذاب، غر نزنم(یعنی فقط و فقط حرفای عادی)، بی خیالی طی کردن، گیر ندادن، نشینیدن خیلی از حرفا و خلاصه الان اوضاع برای همسر جان کویت می باشد!!!
    اما درونا داغاااااان تشریف داریم!!!!
    متاسفانه دلیلش هم اینه که توی 7-8 سال گذشته عین مته افتاده بودن به جون اعصاب من. ساییدن،ساییدن،ساییدن... حالا فقط دلم میخوا یه روز برسه که این ادم توی زندگیم نباشه.هیچ چیز این زندگی اونی نیست که در قالب اهداف من بوده. اصلا انگار این ادم اونی نیست که من میخواستم.هر چقدر هم که تغغیر کنه.

    فقط دلم میخواد نباشه.هنوزم داره اعصابم میسابه با کاراش.اعصابی که هیچی ازش نمونده. کاش یه جور نرم و مخملی میشد یه مدت کنار هم نباشیم.

  2. 3 کاربر از پست مفید فرخ رو تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 30 تیر 93), maryam240 (پنجشنبه 30 بهمن 93), Somebody20 (چهارشنبه 08 مرداد 93)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 96 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1393-2-14
    نوشته ها
    205
    امتیاز
    4,218
    سطح
    41
    Points: 4,218, Level: 41
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    136

    تشکرشده 378 در 148 پست

    Rep Power
    32
    Array
    با تمام همه ی مشکلاتی که همین الان داریم هر روز شوهرم مشکل به مشکل اضافه میکنه. حرف گوش نمیده. وضعیت رو هر روز بغرنج تر میکنه.و همه مسائل بیرون رو میاره تو خونه.
    همین الان من خیلی هنر کنم خودمو سرپا نگه دارم با مسائلی که از قبل هست دیگه طاقت مسائل جدید ندارم.به معنی واقعی داره منو شکنجه میده و زجر کش میمنه با بیفکریهاش.
    بنظرتون تصمیم صحیحیه که یه مدت بدون قهر و جر و بحث و به قصد دیدن اقوام و اشنایان برم پیش خانواده ام.

  4. کاربر روبرو از پست مفید فرخ رو تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 30 تیر 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام فرخ رو عزیز.از نظر من بهتره چندروز رابطه رو با همسرت خوب کنی کلا دلخواه همسرت باشی از همه نظر بعد با ایشون صحبت کنی که برای روحیه خودم و بچه میخام چندروزی با اجازت برم پیش مادرمینا. مدت کوتاه باشه و چندروزی که بهت گفتم دلخاه همسرت باشی برای اینه که دلش برات تنگ. و نبودت رو احساس کنه.سعی کن تو موقعیت مناسب خاستتو عنوان کنی و تو چندروزی که میخای رابطه رو بهتر کنی از تصمیمت چیزی نگی

  6. کاربر روبرو از پست مفید mordad تشکرکرده است .

    سرگشته دوست (پنجشنبه 09 مرداد 93)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    همون روش جناب مدیر رو برو جلو
    تقسیم کار شده کارهای خونه وظیفه زن و کارهای بیرون وظیفه مرد
    تو فقط ریلکس زندگیتو کن عجله نداشته باش صبر کن کم کم به این نوع زندگی عادت میکنی

    همین الان من خیلی هنر کنم خودمو سرپا نگه دارم با مسائلی که از قبل هست دیگه طاقت مسائل جدید ندارم.به معنی واقعی داره منو شکنجه میده و زجر کش میمنه با بیفکریهاش.
    مشکل اونه پس بزار خودش حلش کنه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  8. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    فرخ رو (سه شنبه 31 تیر 93), سرگشته دوست (چهارشنبه 08 مرداد 93)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 96 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1393-2-14
    نوشته ها
    205
    امتیاز
    4,218
    سطح
    41
    Points: 4,218, Level: 41
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    136

    تشکرشده 378 در 148 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام شاید من منظورمو بد میرسونم.
    من نمیگم خودمو قاطی مسائل بیرون میکنم اون مسائل بیرون رو میاره تو خونه و استرس و اضطراب وارد میکنه به من .منم توانم واقعا کم شده.
    به خاطر همینه که میگم چیکار کنم که یه مدت از دسترسش خارج شم؟ولی قهر و بحث و اینها هم نه .خیلی دوستانه و عاشقانه!!!!

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آبان 94 [ 15:12]
    تاریخ عضویت
    1392-4-21
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    1,926
    سطح
    26
    Points: 1,926, Level: 26
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 165 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تصمیم گرفتم جواب اون پست قبلیتون رو اینجا بنویسم
    با وجود این فریب به این بزرگی اینهمه بزرگواری از طرف شما به نظر من جای تحسین داره. تو جامعه ای که دخترها بخاطر مسائل کوچیک و خنده دار به دنبال طلاق هستن یک چنین گذشت و بزرگواری باید بعنوان نمونه نقل قول بشه. من فکر میکنم همسر شما و خانوادشون به این وضیعت شما اگاه بودن(که شما و احتمالا خانواده شما انسانهای بساز و با گذشتی هستن)
    هرچند که این حرکتشون قابل توجیه نیست.
    به هر حال من اگر جای شما بودم بیشتر به ارامش خودم فکر میکردم تا ارامش همسرم. چون اون مقصره و باید بخاطر کارش کمی سختی بکشه و نباید بر وفق مرادش باشه همه چیز.
    من خودم تو فامیلم ادمهای مذهبی زیاد هست ولی وقتی به هم نمیخوریم چرا باید زیاد رفت و امد کرد؟ من خودم اگه اونا دعوتی کنن حتما شرکت میکنم ولی در شرایط غیر اجباری رفت و امدی نداریم و من سعی در کم کردن رفت و امد در حد ضرورت دارم همیشه.
    به نظر من همسر شما هم باید درک کنه اولا: بخشی از ظاهر مذهبی رو که تو خواستگاری ادعا میکرد رو اجرا کنه و باید قبول کنه که از خانوادش فاصله بگیره (جدا نشه بلکه فاصله بگیره) مخصوصا غیر از پدر و مادرش(که وظیفه داره بهشون لطف و خدمت کنه)

    در غیر اینصورت هرگز به ارامش نسبی هم نخواهید رسید. (به نظرم شما ادم بسیار ارامش طلبی هستین و ارامش براتون مهمترین چیزه ولی در شرایطی که همسرتون هم تو خط شما نیست ادامه زندگی چه ارامشی میتونه داشته باشه؟!)

    مساله دیگه اینکه ایا شما همچنان به همسرتون با وجود این مساله اعتماد دارید؟ با این دروغهایی که گفته؟!

    به نظر من وقتی طرف مقابل حقت رو بهت نمیده باید براش تلاش کنی تا به ارامش برسی(مخصوصا که تو بیگناهی و اون گناهکار) و گاهی اوقات اگه ادم تنها باشه (تنها بشه) بهتر از اینه که یکی کنارت هر روز سوهان روحت باشه.

    بهر حال موفق باشید. (من که سرم سوت کشید
    دروغ اونم تو جلسه خواستگاری!! )

    - - - Updated - - -

    تصمیم گرفتم جواب اون پست قبلیتون رو اینجا بنویسم
    با وجود این فریب به این بزرگی اینهمه بزرگواری از طرف شما به نظر من جای تحسین داره. تو جامعه ای که دخترها بخاطر مسائل کوچیک و خنده دار به دنبال طلاق هستن یک چنین گذشت و بزرگواری باید بعنوان نمونه نقل قول بشه. من فکر میکنم همسر شما و خانوادشون به این وضیعت شما اگاه بودن(که شما و احتمالا خانواده شما انسانهای بساز و با گذشتی هستن)
    هرچند که این حرکتشون قابل توجیه نیست.
    به هر حال من اگر جای شما بودم بیشتر به ارامش خودم فکر میکردم تا ارامش همسرم. چون اون مقصره و باید بخاطر کارش کمی سختی بکشه و نباید بر وفق مرادش باشه همه چیز.
    من خودم تو فامیلم ادمهای مذهبی زیاد هست ولی وقتی به هم نمیخوریم چرا باید زیاد رفت و امد کرد؟ من خودم اگه اونا دعوتی کنن حتما شرکت میکنم ولی در شرایط غیر اجباری رفت و امدی نداریم و من سعی در کم کردن رفت و امد در حد ضرورت دارم همیشه.
    به نظر من همسر شما هم باید درک کنه بخشی از ظاهر مذهبی رو که تو خواستگاری ادعا میکرد رو اجرا کنه و باید قبول کنه که از خانوادش فاصله بگیره (جدا نشه بلکه فاصله بگیره) مخصوصا غیر از پدر و مادرش(که وظیفه داره بهشون لطف و خدمت کنه)

    در غیر اینصورت هرگز به ارامش نسبی هم نخواهید رسید. (به نظرم شما ادم بسیار ارامش طلبی هستین و ارامش براتون مهمترین چیزه ولی در شرایطی که همسرتون هم تو خط شما نیست ادامه زندگی چه ارامشی میتونه داشته باشه؟!)

    مساله دیگه اینکه ایا شما همچنان به همسرتون با وجود این مساله اعتماد دارید؟ با این دروغهایی که گفته؟!

    به نظر من وقتی طرف مقابل حقت رو بهت نمیده باید براش تلاش کنی تا به ارامش برسی(مخصوصا که تو بیگناهی و اون گناهکار) و گاهی اوقات اگه ادم تنها باشه (تنها بشه) بهتر از اینه که یکی کنارت هر روز سوهان روحت باشه.

    بهر حال موفق باشید. (من که سرم سوت کشید
    دروغ اونم تو جلسه خواستگاری!! )

  11. 2 کاربر از پست مفید anoosh تشکرکرده اند .

    فرخ رو (یکشنبه 05 مرداد 93), سرگشته دوست (چهارشنبه 08 مرداد 93)

  12. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 96 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1393-2-14
    نوشته ها
    205
    امتیاز
    4,218
    سطح
    41
    Points: 4,218, Level: 41
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    136

    تشکرشده 378 در 148 پست

    Rep Power
    32
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط anoosh نمایش پست ها
    تصمیم گرفتم جواب اون پست قبلیتون رو اینجا بنویسم
    با وجود این فریب به این بزرگی اینهمه بزرگواری از طرف شما به نظر من جای تحسین داره. تو جامعه ای که دخترها بخاطر مسائل کوچیک و خنده دار به دنبال طلاق هستن یک چنین گذشت و بزرگواری باید بعنوان نمونه نقل قول بشه. من فکر میکنم همسر شما و خانوادشون به این وضیعت شما اگاه بودن(که شما و احتمالا خانواده شما انسانهای بساز و با گذشتی هستن)
    هرچند که این حرکتشون قابل توجیه نیست.
    به هر حال من اگر جای شما بودم بیشتر به ارامش خودم فکر میکردم تا ارامش همسرم. چون اون مقصره و باید بخاطر کارش کمی سختی بکشه و نباید بر وفق مرادش باشه همه چیز.
    من خودم تو فامیلم ادمهای مذهبی زیاد هست ولی وقتی به هم نمیخوریم چرا باید زیاد رفت و امد کرد؟ من خودم اگه اونا دعوتی کنن حتما شرکت میکنم ولی در شرایط غیر اجباری رفت و امدی نداریم و من سعی در کم کردن رفت و امد در حد ضرورت دارم همیشه.
    به نظر من همسر شما هم باید درک کنه اولا: بخشی از ظاهر مذهبی رو که تو خواستگاری ادعا میکرد رو اجرا کنه و باید قبول کنه که از خانوادش فاصله بگیره (جدا نشه بلکه فاصله بگیره) مخصوصا غیر از پدر و مادرش(که وظیفه داره بهشون لطف و خدمت کنه)

    در غیر اینصورت هرگز به ارامش نسبی هم نخواهید رسید. (به نظرم شما ادم بسیار ارامش طلبی هستین و ارامش براتون مهمترین چیزه ولی در شرایطی که همسرتون هم تو خط شما نیست ادامه زندگی چه ارامشی میتونه داشته باشه؟!)

    من به شدت هر چه تمام تر آرامش طلبم. از هر چیزی برام مهم تره. این سوال بارها ذهن خودم رو هم مشغول کرده...

    مساله د
    یگه اینکه ایا شما همچنان به همسرتون با وجود این مساله اعتماد دارید؟ با این دروغهایی که گفته؟!

    ای کاش فقط همین یک مورد بود .متاسفانه دم دست ترین راهی که به ذهن همسرم میرسه پنهان کردن و خلاف واقع رو گفتن هست. الان به شدت بی اعتکمادم.
    نه تنها به اون بلکه نسبیت به همه ادمها.

    به نظر من وقتی طرف مقابل حقت رو بهت نم
    ید
    ه باید براش تلاش کنی تا به ارامش برسی(مخصوصا که تو بیگناهی و اون گناهکار) و گاهی اوقات اگه ادم تنها باشه (تنها بشه) بهتر از اینه که یکی کنارت هر روز سوهان روحت باشه.

    این چیزیه که بارها بهش فکر کردم و الان جدی تر دارم بهش فکر میکنم


    بهر حال موفق باشید. (من که سرم سوت کشید
    دروغ اونم تو جلسه خواستگاری!! )

    - - - Updated - - -

    تصمیم گرفتم جواب اون پست قبلیتون رو اینجا بنویسم
    با وجود این فریب به این بزرگی اینهمه بزرگواری از طرف شما به نظر من جای تحسین داره. تو جامعه ای که دخترها بخاطر مسائل کوچیک و خنده دار به دنبال طلاق هستن یک چنین گذشت و بزرگواری باید بعنوان نمونه نقل قول بشه. من فکر میکنم همسر شما و خانوادشون به این وضیعت شما اگاه بودن(که شما و احتمالا خانواده شما انسانهای بساز و با گذشتی هستن)
    هرچند که این حرکتشون قابل توجیه نیست.
    به هر حال من اگر جای شما بودم بیشتر به ارامش خودم فکر میکردم تا ارامش همسرم. چون اون مقصره و باید بخاطر کارش کمی سختی بکشه و نباید بر وفق مرادش باشه همه چیز.
    من خودم تو فامیلم ادمهای مذهبی زیاد هست ولی وقتی به هم نمیخوریم چرا باید زیاد رفت و امد کرد؟ من خودم اگه اونا دعوتی کنن حتما شرکت میکنم ولی در شرایط غیر اجباری رفت و امدی نداریم و من سعی در کم کردن رفت و امد در حد ضرورت دارم همیشه.
    به نظر من همسر شما هم باید درک کنه بخشی از ظاهر مذهبی رو که تو خواستگاری ادعا میکرد رو اجرا کنه و باید قبول کنه که از خانوادش فاصله بگیره (جدا نشه بلکه فاصله بگیره) مخصوصا غیر از پدر و مادرش(که وظیفه داره بهشون لطف و خدمت کنه)

    در غیر اینصورت هرگز به ارامش نسبی هم نخواهید رسید. (به نظرم شما ادم بسیار ارامش طلبی هستین و ارامش براتون مهمترین چیزه ولی در شرایطی که همسرتون هم تو خط شما نیست ادامه زندگی چه ارامشی میتونه داشته باشه؟!)

    مساله دیگه اینکه ایا شما همچنان به همسرتون با وجود این مساله اعتماد دارید؟ با این دروغهایی که گفته؟!

    به نظر من وقتی طرف مقابل حقت رو بهت نمیده باید براش تلاش کنی تا به ارامش برسی(مخصوصا که تو بیگناهی و اون گناهکار) و گاهی اوقات اگه ادم تنها باشه (تنها بشه) بهتر از اینه که یکی کنارت هر روز سوهان روحت باشه.

    بهر حال موفق باشید. (من که سرم سوت کشید
    دروغ اونم تو جلسه خواستگاری!! )
    ممنونم عزیزم
    شما درست گفتی من واقعا آرامش طلبم. دقت کردی همیشه میگه نرم و مخملی؟!!!! از بس از جر و بحث و کل کل کردن و اعصاب جویدن بیزارم
    ویرایش توسط فرخ رو : یکشنبه 05 مرداد 93 در ساعت 15:31

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 27 تیر 94 [ 23:53]
    تاریخ عضویت
    1393-5-03
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    756
    سطح
    14
    Points: 756, Level: 14
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    من بهت حق میدم عزیزم آدمای آرامش طلب با کوچکترین بحثی به هم میریزنو زندگیشون از روال عادی بیرون میاد . سعی کن به همسرت بفهمونی نمیتونی با جنجالو استرس کنار بیایی دوس نداری تو خونه هیچ جر وبحثی شکل بگیره

  14. 2 کاربر از پست مفید nafaaas تشکرکرده اند .

    maryam240 (جمعه 01 اسفند 93), فرخ رو (یکشنبه 05 مرداد 93)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آبان 94 [ 15:12]
    تاریخ عضویت
    1392-4-21
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    1,926
    سطح
    26
    Points: 1,926, Level: 26
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 165 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما نمونه زن از من هستین البته از نوع مذهبیش. دارای خط قرمزهای قوی( و غیر قابل عبور) و ارامش طلب. بدترین اتفاقی که واسه ادمهایی مثل ما میتونه اتفاق بیفته فریب در ازدواجه، چون ما همه چیز رو روراست بیان میکنیم و از طرفمون انتظار همین رو داریم(البته خدا رو شکر همسر من عالیه ولی قبل ازدواج از این مساله خیلی میترسیدم)
    مشکل شما اینجاست که نمیخواین بخاطر حق و حقوقتون از این ارامش نصفه نیمه بگذرین (و البته همین مبارزه نکردنتون در واقع داره استرس بیشتری رو بخاطر سرخوردگی ناشی از سو استفاده همسرتون از این اخلاقتون به وجود میاره)
    به نظر من شما باید با یک مشاور درست و نزدیکانتون برای مبارزه با این شرایط مشورت کنین. اگه حمایت خانوادتون رو بگیرین میتونین خیلی با خیال راحتتری برای حداقل حقتون مبارزه کنین و از جدایی نترسین. البته بخاطر وجود بچه ترجیحا اگه مبارزه به همراهی بیشتر شوهرتون و نه طلاق ختم بشه خیلی بهتره.

    ضمنا شما گفته بودین:
    (اونها مردمان مذهبی ای نیستن اما مردم شریفی ان.
    )
    میشه برای من شرافت رو معنی کنین؟ شرافت یعنی با زندگی و عمر یک دختر بازی کردن؟
    من مذهبی نیستم ولی اخلاقی هستم. پدر و مادر من ادمهای مذهبی هستن ولی من از احکام فراریم ولییی برای من:
    حق مردم 100% دروغ و فریب 100% مال حرام و حلال100% و در عین حال نماز 0% حجاب 0% روزه 0% اهمیت رو دارن.
    این نتیجه تربیت یک خانواده هست. الان همکارهام روزه میگیرن و نماز میخونن ولی زیر میزی هم میگیرن ولی من اعتقاد دارم حرامه(با اینکه مذهبی نیستم مال مردم نخوردم و نمیخورم)
    من زمان ازدواج به همسرم همه شرایط رو گفتم. الان هم همونی هستم که گفتم. هرچند که شاید از شوهر شما از مذهب دورتر باشم(البته خانومم میگه تو مسلمانتری از بقیه!!)
    ببخشید اگه تند نوشتم ولی این دروغ ریشه در خانواده داره. خانواده ای که فرزندی تربیت کرده که به راحتی فریب داده و حاضر نیست عواقبش رو بپذیره. خانواده ای که به این فکر نمیکنن تقصیر پسر خودشونه که الان این دختر اینجاست و نه این دختر و مسئولیتش رو نمیپذیرن.
    تعریف از خود نیست. چون اینجا کسی منو نمیشناسه. میخواستم بگم شرافت و مردانگی به مذهب نیست. ولی کاری که این خانواده کردن هم اسمش شرافت نیست.
    ویرایش توسط anoosh : یکشنبه 05 مرداد 93 در ساعت 17:11

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 تیر 97 [ 03:25]
    تاریخ عضویت
    1393-4-14
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    4,248
    سطح
    41
    Points: 4,248, Level: 41
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    472

    تشکرشده 247 در 75 پست

    Rep Power
    29
    Array
    دوست عزیز
    خیلی دردناک است که انسان اون هم مذهبی درازدواجش دچارفریب شودوشوهرش دروغ بگوید چون خودم آدم مذهبی هستم می گویم
    ولی چه طورشمادرایام عقدتان متوجه یک همچین اختلافهای فاحشی نشدید ؟چون جدایی درآن زمان به مراتب راحتتراست وشمادوشیزگیتان راازدست ندادیدوبچه هم نداریدولی الآن که زندگی مشترکتان راشروع کردیدوازهمه مهمتربچه داریدنمی توانم راحت بگویم دینت راحفظ کن وجداشو
    همسرشماخداروشکراهل خیانت ومشروب نیست ودست بزن وحشتناک هم نداردمعتادهم نیست مثل اینکه خیلی بددهن هم نیست که بخواهدفحش بارونت کندفقط مشاجره های زیادی داریدکه این قابل حل است
    عیب نداره هرازچندگاهی به یه بهانه ای وطوری که خیلی زننده نباشدبروپیش مامان بابات وفامیلهات وقتی شارزشدی برگردخونه یاعلی موفق باشی

  17. کاربر روبرو از پست مفید سرگشته دوست تشکرکرده است .

    بابک 1369 (چهارشنبه 08 مرداد 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چرا اینقدر عصبی؟چرا اینقدر عصبانی؟
    توسط کاربر19 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 24 مرداد 93, 12:06
  2. بیایید خوشحال زندگی کنیم
    توسط جوانه؟؟؟ در انجمن آگاهی ها، مهارتها و روشها
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 دی 90, 20:26
  3. مدیر تالار ، مدیر تالار که میگن شمایید ؟ ؟ ؟
    توسط lord.hamed در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: دوشنبه 21 آذر 90, 07:57
  4. بیایید از عشق صحبت کنیم
    توسط parnian1 در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 آبان 88, 21:53
  5. بیایید قشنگ فکر کنیم
    توسط گل بن در انجمن انجمن افراد خوشبخت
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 مهر 87, 17:11

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.