با سلام و احترام خدمت همه دوستان
بنده پسری 25 ساله هستم قبل از بیان مشکلم بهتره یک توضیح پیش زمینه ای بدم. من وقتی بچه بودم از بچگی به یکی از دخترای فامیل علاقه داشتم علاقه که میگم منظورم همون علاقه های از نوع بچگیشه. تا اینکه بزرگتر شدم و این حسم نسبت ایشون بیشتر و جدی تر شد ولی هیچ ارتباطی با هم نداشتیم تا اینکه موقعیتش پیش اومد و من تونسم با ایشون ارتباط داشته باشم من واقعا دوسش داشتم. این ارتباط ما با همه فراز و نشیباش چند سالی ادامه داشت ولی وقتی با خانوادم مطرح کردم شدیدا مخالفت کردن به دلایل سنتی خودشون. بهرصورت من با وجود علاقه زیادی که به این خانم داشتم نتونسم...البته بگدریم از اینکه کلی به خاطرش اذیت شدم و با خانواده درگیر شدم...الان حدود یه سالو خورده ای از قطع رابطمون میگذره من بعد از اون ماجرا با دوتا دختر دوست شدم ولی دوستی من باهاشون اصلا دوام نداشت یهنی بعد یه مدت من قطع میکردم رابطه رو یه جوری انگار یه مدت که میگذشت از طرف زده میشدم و حتی حس تنفر پیدا میکردم . کلا جنس مخالف دیگه برام جذابیتی نداره اگه باشه هم کشش جنسیه فقط. نمیدونم شاید تنوع طلب شدم مثه اون موقع ها ازدواج کردن برام اهمیتی نداره حتی دارم به دید یه دردسر بهش نگا میکنم درحالی که قبلا اینجوری نبود. زود خسته میشم از طرف البته من بعد از اون دو مورد دیگه دوستی نداشتم کلا خوشم نمیاد ولی خب... اصلا دوس داشتنو یه چیز مسخره میدونم میترسم دیگه هیچوقت نتونم کسیو دوس داشته باشم و با تمام وجود بخوامش میترسم اگه ازدواج کنم زود از زنم خسته بشم و زود جذابیتشو برام از دست بده.. . میدونین فکر میکنم هیچ دختری ارزش تلاش کردن و ...نداره فک میکنم همش الکیه...حتی اگه یه دختر ببینم که فک کنم ازش خوشم میاد حالا از هر لحاظی چار روز بعدش برام عادی و مسخره میشه... لطفا منو راهنمایی کنید میخوام بدونم مشکل کجاست البته من داستانم رو با اون خانم به این خاطر نگفتم که اینطور نتیجه گیری بشه که این مسائل به اون برمیگرده فقط خواستم یه شرح وضعیت داده باشم. پیشاپیش ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)