به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 93 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1393-4-16
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    36
    سطح
    1
    Points: 36, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    توروخدا کمکم کنید :با دست بزن و بددهنی و بی منطقی و خودخواهی شوهرم چیکار کنم

    25سالمه و تحصیلات: فوق لیسانس و شاغل و همسرم هم شاغل هستن،نسبت فامیلی ،ولی دور از خانواده هامون توی شهر دیگه بخاطر تحصیل و شغل زندگی میکنیم ،نزدیک 2ساله که ازدواج کردیم با وجود کشمکش های فراوان خانواده من مخالف بودن ولی مادوتا عاشق هم بودیم دیوانه وار برای رسیدن همدیگه میجنگیدیم ،از اوایل ازدواجمان سر هر موضوع کوچک چه مربوط به خودمون و چه مربوط به خانواده هامون دعوامون میشد فقط حرف خودشو و خانوادشو قبول داشت و اکثر مواقع تا من میخواستم براش توضییح بدم فوری به من حمله میکرد و کتکم میزد بخدا بوده موهامو میکشه و دهنم پر ازخون میشه توی سروصورتم میزنه همیشه توی بدن من جای کبودی بوده ولی چند ساعت یا یه روز بعدش با هم اشتی میکردیم اون به شدت به من وابسته است اگه چندروز باهم قهر باشیم کلن ازقیافه و روحیه میفته و عصبی میشه و بیشتر مواقع هم با حالی که تقصیر خودشو توقع داره من به منت کشی برم ،منم زود میبخشدمش و باز مدتی توی خوشی بودیم تا دوباره موضوعی برای دعوا پیش میومد و دوباره بددهنی رکیک که من یکیشم جوابشو نمیدم و طوری تربیت شدم که نمیتونم سرزبون بیارم بخدا همه طور خانمی براش بودم تازه شا غل شدم ولی چه از نظر محبت چه از نظر به خودم رسیدن واشپزی..... همیشه گفته تو برام کم نمیذاری ،خلاصه به خانوادشم از لحاظ فکری و تصمیم وابستشون و باهم تصمیم میگرن و تابعیت داره از خانوادش ،خانوادش از همون قبل از ازدواجمون به شدت حرف حرفی و بدذات و بددل هستن و چند مدتی یکبار با خانواده ما قهر میکردن ،تا چند ماه اوایل ازدواجمون خانواده هامون ارتباط داشتن ولی دیگه بعدش تا الان نه خودش نه خانوادش با خانواده ما ارتباط ندارن،البته کلن خانواده منزوی و کینه ای هستن و با 90 درصد فامیلای نزدیک هر کدوم به دلیلی قهرن و زبون خودشونم فقط خودشون میفهمن خیلی خودخواه و مستبد هستن ،الانم سر اخرین دعوا که من اروم بهش گفتم نمیخواد زیاد ولخرجی برای دیگران کنی اون عصبی شد و داد بیداد توی ماشین راه انداخت و وقتی اومدیم خونه بدون هیچ کلامی بعد از ابی به سروصدرتمون زدن من براش هندونه بردم که اعصابش راحت شه و اون با بشقاب با فاصله نزدیک به پای من پرت کرد و من روانه بیمارستان و بستری و اتاق عمل شدم هنوزم 3 ماه خونه نشین شدم توی این مدت اوایلش خیلی عذاب وجدان داشت و حسابی توی بیمارستان اتاق خصوصی برام گرفت و بهم میرسد و همه کارامو تا 1ماه و نیم که نباید با پاهام راه میرفتم انجام میداد کارای خونه و اشپزی و خرج دوا و درمون حسابی افتاده بود گردنش،من گفتم بزار بهش یه فرصتی بدم شاید این تجربه ای بشه که دیکه منو نزنه و قدرمو بدونه من خیلی عصبی و ناامید شده بودم که چرا این کارو با من کرده یه بار دیگم اینقد توی کتک کاری منو زد توی گوشم که پرده گوشم پاره شد و عمل ترمیم انجام دادم و چقد خرج افتاد روی دوش خودش بهش میگفتم چرا حق نداری بشقاب به سمت من پرتاپ کنی یا دستت روی من بلند بشه وگرنه به خانوادم میگم اینا هیچ توجیهی نداره و مثل ادم بشین باهم حرف بزن ولی اون کلن توی توجیه رفتارش بعد دعوا که چقد مهربون و دوست داشتنی میشه نشون میده پشیمون و بعضی موقع هم میگه اره قبول دارم من نباید دست بزن داشته باشم یا فوحش بدم ولی یادش میره اکثر موضوع هال دعوامون اون میاره وسط و خیلی چرت و پرتن که من اصلن به اون موضوع ها فکر نمیکنم ویا به خانواده من توهین و فوحش میده و منم دیونه میشم وقتی اسم خانوادمو میاره چون خیلی در حقش خوبی کردن و خانواده من خیلی باابروین توی فامیل سفره دار و مردمی و محبوب همه ایم،ولی چون خانواده اونا توقع غیرمنطقی از خانواده ما داشتن و ما انجام ندادیم دیگا اینا به بهانه های الکی قهر کردن با خانواده ما،الان خانواده من از این اتفاق که برای پام افتاده خبر ندارن ولی باهاشون صحبت کردم که چندبار منو زد و همیشه دعوا داره اونا هم خیلی ناراحتن با حالی که من توی روشون واکسادم و میگن تو هر تصمیمی بگیری ما همونطوری که به انتخابت احترام گذاشتیم حمایتت میکنیم ولی به شرطی که اونقدر قوی باشی که دیگه دختر حرف گوش نکن قدیم نباشم و فکرهمه چیز رو بکنم،توروخدا متخصصین و با تجربه ها راهنماییم کنین،واقعن باید چیکار کنم؟من مشاورم چند جلسه رفتم ولی با اون صحبت صحبت کردم نمیاد
    ویرایش توسط انتخاب اشتباه : سه شنبه 17 تیر 93 در ساعت 12:46 دلیل: ناکامل بودن متن

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    بحث ودعوای زن و شوهری چیز عادی هست مسئله مهم هدایت کردن بحث و مدیریتش هست که به بحران نکشه
    مثلا به خانواده هاتون از دعواهاتون چیزی نگید
    یا مواقعی که عصبانی میشه باهاش یکی بدو نکنید و همون لحظه سکوت کنید آروم که شد با ملایمت و مهربونی براش توضیح بدید و خواسته هاتون رو بگید

    - - - Updated - - -

    یادتون باشه اوایل زندگی خیلی می تونید روی هم تاثیر بذارید
    شما گذشت رو به ایشون تو رفتارهاتون نشون بدید و هی نگید خانواده تو کینه ای هستن و ایرادهای خانوادشون رو بهشون نگید .
    اون به مرور زمان از شما یاد می گیره و اینو بدونید این رفتارش اصلا پسندیده نیست اما چیزی هم نیست که همون اول زندگی بخواید به خاطرش جدا شید
    یعنی اگه بخواهید می تونید زندگیتون رو به بهترین صورت مدیریت کنید
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  3. 4 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 19 تیر 93), گل شب بو (سه شنبه 17 تیر 93), واحد (یکشنبه 12 مرداد 93), شیدا. (سه شنبه 17 تیر 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 93 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1393-4-16
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    36
    سطح
    1
    Points: 36, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام رو جا انداختم ببخشید :
    سلام دوستان گلم


    ادامه صحبتم:

    شوهر من:

    1-ادم پاک و سالم
    2-اهل نون حروم اوردن نیست
    3-وقتی اروم یه مرد پرحرارت و پراز شور زندگی
    4-اهل نماز ولی
    5-ادعا میکنه که من بخاطر تو زندگیم جنگیدم و دوست دارم
    6-خانواده محبوب نداره
    5-با هیچکوم افراد فامیل ارتباط نداریم غیر از خانواده خودش
    7-دخالت خانوادش و اظهارنظرهاشون
    8-احترام نذاشتن به خانواده من و بددهنی کردن و قضاوت ناحق
    9-قضاوت ناحق کردن و هر چی خانوادش بگن در مورد بقیه این نشنیده و ندیده قبول میکنه
    10-دست دلباز و خرج های اضافی برای خانوادش البته به منم در حد توانش میرسه
    11-به شدت عصبی و خشن سر هر چیزی بهم میریزه
    12-دست بزن وحشیانه و محکم
    13-بددهنی
    14-خوادخواه و خودرای تا این حد که توقع داره کارت بانکی حقوق من اکثر مواقع دست اون باشه


    حالا لطف کنین من باید چیکار کنم توی این دوسال فقط به خدا توکل کردم و صبر کردم و تلاش کردم بخاطر زندگیم وبخدا از خیلی چیزهای با ارزش زندگیم گذشتم الان خانواده من نمیان خونمونو با شوهرم هیچ ارتباطی ندارن چون شوهرم نمیخواد و من از این بابت خیلی ناراحتم و شرمندم روبه روی پدر و مادرم و برادرهام ،الانم باز بعد از این بلایی که سرم اورد باز دوشب پیش سر یه موضوع الکی و بخاطری که من بهش گفته بودم کارت حقوقمو وقتی خیلی بهم بی احترامی کرد بهم بده که با من قهر کرد و دوشب پیش اون موضوع الکی که قضاوت ناحق کرده بود در رابطه با دیگران و اختلافای خانوادگیمون بود اون بحثشو اورد وسط تا من خواستم توضییح بدم به من حمله کرد با پای باند پیچی من منو کتک زد و خیلی فوحش داد ،انگار این بلایی که سرم اومد و خودشم چقد زجر کشید براش درس عبرت نشده

    واقعن نمیدونم باید چه تصمیمی بگیرم خیلی حالم بد


    ممنون میشم راهنماییم کنین هم متخصصین و هم با تجربه ها
    ویرایش توسط انتخاب اشتباه : سه شنبه 17 تیر 93 در ساعت 23:04 دلیل: اادامه صحبت ناتمام

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    بنظرمن بایدوقتی که پرده گوشت پاره شدیابشقاب روپرت کرد ازش شکایت میکردی
    باید تاوان کارشوبده وگرنه دفعات بعد بلاهای بدتری سرت میاره خدایی نکرده اگه ناقص بشی وضربه جدی تری بهت واردکنه چی؟
    حدود2سال ونیم پیش شوهرم چنان سیلی زدبه من که پرده گوشم پاره شدمن ازخانواده ام پنهان کردم خودم رفتم شکایت کردم ازش امادایی شوهرم اومدپادرمیونی کردگفت ببخشش و...من شکایتمو ادمه ندادم البته نامه پزشکی قانونی رو دارم امادیگه انصراف دادم وبه دادگاه نکشید گفتم پس درحضورشماازش تعهدمیگیرم که دیگه دست روی من بلندنکنه گفت باشه تعهدبگیرامااول زندگیتونه بذار زندگیتون براساس اعتمادشروع بشه
    خام شدم وگوش به حرف دایی شوهرم دادم البته من اون بنده خداروالان خوب میشناسم خودش ادم محترم وباگذشتیه مطمئنم نیتش خیربودامابعدهابهش گفتم شماخواهرزادتونو خوب نشناخته بودید که به من اون راهکارهارودادیدمعنی گذشت منو درک نکرد
    کلا 2ماه بعدازاون جریان شوهرم تونست خودشوکنترل کنه ومنو نزنه الان خداروشکرخیلی بهترشده امامن به شدت پشیمونم چرا اون موقع که هردادگاه وقاضی وفردی حق رو به من میداداز اون فرصت برای اصلاح شوهرم استفاده نکردم؟چرا ازخانواده ام پنهان کردم؟
    شوهرمن اهل مشاوررفتن نیست اون موقع فرصت خوبی بودبرای درمانش شرط میذاشتم برای بخشیدنش وبرگشتنم به خونه
    اماباچندتا عذرخواهی خشک وخالی ویه شاخه گل وچندتا بوسه بخشیدمش
    6ماه باعذاب رفتم حمام یکبارنیومدازته دل بگه حلالم کنه تازه گاهی اوقات میگه توزن نبودی ازدست شوهرت شکایت کردی یاگاهی که به روش میارم میگه حقت بودخوب کردم اون وقته که سرتاپام میسوزه ازگذشت نابجاوپنهان کاری اشتباهم
    شمااشتباه منو تکرارنکن

  6. کاربر روبرو از پست مفید شاپرک 114 تشکرکرده است .

    گل شب بو (چهارشنبه 18 تیر 93)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 مرداد 93 [ 12:56]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    62
    سطح
    1
    Points: 62, Level: 1
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم.رفت آمد کم با خانواده زن باعث میشه که مردا فکر کنن خیلی عذر میخوام که زنشونو از سر راه آوردن و وای به روزی که مردایی مث شوهر شما فکر کنن که زنشون هیچ حامی وپشتیبانی نداره.اما وقتی با خونوادتون رفت وآمد کنین خواه ناخواه احترام پدر ومادرتونو که نسبت به شما میبینن توذهنشون نقش میبنده که زن من غیراز زن من بودن دختر یک پدریه که عاشقانه دوسش داره دخترمادریه که براش هزار تا آرزوی خوب داره.برادری داره که پشتشه وطاقت ناراحتیشو نداره و....
    اگه میتونین با هر روشی که شده با پدرمادرتون بیشتر رفت وآمدکنین
    بنظر من باید حالی اینطور مردا کرد که حق ندارن بیخودی دست رو زنشون بلند کنن.یک بار که صحبت میکنین باهم بهش بگین دیگه حق نداری دست رومن بلند کنی که اگر کردی منم میزنم.شما که داری کتکه رو میخوری دفه بعد اگه زد شما هم باتمام قدرت بزن تودهنش یه مشت محکم.فواید این کار هیچیکه نباشه حداقل دلت یکم خالی میشه بعدم شوهر شما میفهمه که ممکنه تو زد وخورد بعدی یه خشی قرمزی ای چیزی رو صورت وتن جون خودشم بشینه ودیگه مث دفه های قبلی نیست که بیاد بزنه وبعدشم خدافظ.
    یک بار یک قاضی گفتش علت این که اکثر مواقع زنها نمیتونن هیچی رو ثابت کنن وبه حق وحقوقشون برسن اینه که وقتی کاسه صبرشون لبریز میشه میان دادگاه،درحالی که این اشتباس.من قاضی ازکجا بدونم توسالهای قبل چی شده وکی راست میگه.باید مراحل اولیه ای که ی مرد رفتار غیرطبیعی داره مراجعه کنین که حداقل یک پرونده داشته باشه شوهرتون.
    حالا من میگم چند بار اول نه، اما شما که انقد زدنها جدی شده انقدر شوهرتونو زود نبخشین .قهر کنین تهدید کنین به جدایی نمیدونم ی کاری که خودتون صلاح میدونین تواین موقعیت اما این که هر دفه ببخشین که نمیشه.هرکی ببینه طرفش انقد مظلومه به خودش نمیاد
    در ضمن به نظر من هروقت اخلاقش خوبه بهش بگین : همونطورکه من حق ندارم به خانوادت بدوبیرابگم توهم نداری و قرار بذارین که هردفه فحشی به خانواده من دادی منم همونوقتهمونو به خونوادت میگم تاهر وقت که خسته شی و ساکت شی
    در نهایت اول خودتون صحبت کنین که حتما کردین جواب نداد با ی بزرگتر جواب نداد اقدام عملی ..
    آخر سر هم بدونین که حتما میدونین خدا همه چیو میبینه وهر صبری پاداش داره هر صبر منطقی ای .
    پیش خدا هیچی گم نمیشه
    موفق باشید

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 93 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1393-4-16
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    36
    سطح
    1
    Points: 36, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ممنونم از اینکه بع تایپک من سر زدین:واما.....

    سلام دوستان عزیزم

    ممنون از اینکه پاسخ دادین

    اون بار که پرده گوشمو پاره شده خیلی خودش ناراحت میشه و تا ماه اول خودش منو حموم میبرد و لیوان درگوش من میگرفت که اب نره توش هنوزم منو حموم میبره پنبه میزنه توی گوشم و همیشه مواظبه و میسپاره که اب نره توش، عذاب وجدان رو میبنم توی چهرش ولی به زبون نمیاره ولی معذرت خواهی کرد و من با اقتدار بهش گفتم اگه یه بار دیگه دست روم بلند کردی به خانوادم میگم یه بار قبلش که سر اختلاف خانوادگی دعوا کرد منو زد به داداشم گفتم و داداشم بهش زنگ زد و خیلی بهش حرف زد و خواست بیاد دنبال من ولی من گفتم بذار بهش فرصت بدیم بعد از عیدم با بشقاب زد توی پام تا الانم خونه نشینم و هزار بارم تهدیدش کردم به جدایی و طلاق که تو حق نداری منو بزنی عصبی و فوحش بدی به من و خانوادم چون کاری نکردیم جز خوبی در حقتون ولی اون یادش میره ،توی این مدت که خونه نشین شدم تا الان نزدیک 3 ماه برام هر کاری تونست کرده حمام و لباسمو اوایل نمیتونستم بلند شم میشست و غذامو اماده میکرد و دکتر و.....خیلی بهم میرسید البته وظیفش بود ولی خیلی به روش میارم که این بلا رو سرم اوردی که من دختر سالمی بودم الان تو این بلاهارو سرم اوردی و چند بارم خواستم به خانوادم بگم میترسم بگم داداشم اینا بیان اینجا دعوا و منو ببرن و از بعدش میترسم ما یه خانواده تحصیل کرده و با ابرویی هستیم میترسم همه بفهمن و مامانم اینا سرکوب بخورن و باعث ناراحتیشون بشم اونا خیلی روی من حساسن اگه بفهمن قیامت میشه، با خودم گفتم شاید حکمت خدا باشه که این بلا سرم اومد تا همه کارا و خرجا بیفت گردنش و نتونه از زن و زندگیش لذت ببره ادم بشه ولی توی این مدتم 3 بار دعوا راه انداخت و یکبارش منو یه کم با دستش زد ولی نه مثل قبلن توی زدنش احتیاط میکرد و میترسید به من اسیب برسه که نکنه اتقاقی برام بیفته ،ولی گوشیمو شکوند و چند روز گوشیم خاموش بود خانوادم فهمیدن و ازم پرسید داداشم اینا منم نگفتم منو زد و فوحش دادولی گفتم سز چه موضوع هایی دعوا راه انداخت وداداشم خیلی ناراحت شد و اون میگه این شخصیتی که توی خانوادش هست چون گفتم فامیلیم و پدرش و برادرش اینا هم دست بزن دارن و بددل و کینه ای میگه تو باید تصمیم بگیری یا بجنگی برای زندگیت که این شخصیتی که از 3 سالگی رشد کرده رو سخته تغییر بدی راست میگه،این دو سال خیلی تلاش کردم نشد و صبر کنی ،،یا راه دیگه ای انتخاب کنی ولی باید قوی باشی و استانه تحملتو بالا ببری که در هر صورت ما حمایتت میکنیم تو از مایی و ما هم نمب تونیم تورو تنها بزاریم و پشتتیم ،مامانمو بهش همه چی رو نمیگم چون اینقد سر ازدواج من سختی کشیده من خواستگارای بهتری داشتم ردشون کردم و اینو انتخاب کردم و خانوادم راضی نبودن و الان فهمیدم اشتباه کردم که خیلی دیر شده ،من به شوهرم تهدید کردم که اگه یه بار دیگه دست روم بلند کردی میرم شکایت میکنم و به خانوادم میگم اونم جوابم میگه من عصبی میشم یا برای بار اول میام با دست میزنم جاییت تو سکوت کن تا من عصبی تر نشم تا بیشتر کتک و فوحش ندم منم گقتم وقتی تو داری ناحق حرف میزنی در مورد من و خانوادم و یه قضاوتای ناحقی به گوشت میرسونن و من میخوام اروم برات توضییح بدم اسم خانوادتو که من به بدی که نمیارم میگم تو به من حمله میکنی و بدهنی میکنی به خانوادم و خودم ایا من نباید ناراحت بشم و دیونه بشم ولی اون میگه سکوت کن چرا اگه من اسم خانواده اونو میارم اون قیامت به پا میکنه اما من باید هیچی نگم نشده بقران مثل ادم بشینه حرفاشو بدون تعصب و بددهنی بزنه ،،،،، اون میدونم خیلی پشیمون میشه از رفتاراش مثلن دوروز بعد اخرین دعوا من نیمه خواب بودم اومد سرش گذاشته روی جا دستش که زده بود و کبود شده بود زیر گردنم و اه میکشید و بغلم کرده بود با تمام وجودش و نوازشم میکرد و من میفهمم که حال خودشم خوب نیست چون همش میگه حوصله ندارم و غمگینه مخصوصن این 3ماه که پای من اینجوریه و دعوا کم شده و من دلم برای مضلومیتش توی این 3ماه میسوزه خیلی افسرده و غمگین شده و بعضی موقع میاد توی بغلم میگه بهم ارامش بده حالم بد و دایم سرش درد میکنه و خودشم دوبار گفت منو ببر دکتر عصبی شدم من با تمام بدیهاش از همون اول یه حس دوست داشتن عمیق نسبت بهش دارم اونم میگه خیلی دوسم دارمه ولی ایا این رفتارا رسم دوست داشتن و مردونگی نیست ،عشقم کمتر شده نسبت به قبل ازدواجم ولی از بین نرفته و بخاطر همینه که زود میبخشمش


    1-واقعن واقعن بهترین تصمیم برای من چیست؟

    2-ایا زندگی که فقط خودم با خانوادم ارتباط دارم (گفتم ما 13 ساعت با شهر خانواده هامون فاصله داریم و فقط سه تا از اعضای خانواده شوهرم توی شهری که ما هستیم زندگی میکنن و بقیشون اونجان ) و سالی دو بار میریم سر میزنیم و شوهرم میگه تا بمیرم با خانوادت رفت و امد نمیکنم و اینو لابلای حرفای خانوادشم میشنوم ،،نه شادیشون و نه شیون خدای نکرده ،، باید تحمل کنم ؟ایا شوهرم و خانوادش به اشتباهشون پی میبرن که سر توقع بیجایی که اینا از ما توقع داشتن و ما انجام ندادیم دیگه خواهراش الکی حرف درست میکنن و اصل موضوع همون توقع است که ما انجام ندادیم ولی بهانه های الکی میارن برای ادامه قهرشون با خانواده من،،،با این موضوع چطور کنار بیام؟

    3-اگه یه بار دیگه دست روم بلند کرد چیکار کنم خوب مسئله همیشه توی خانواده اینا هست که جای دعوا بشه،،؟

    4-دوست ندارم باعث دردسر و عذاب برای خانوادم باشم چون قبلن خیلی زجرشون دادم سر انتخابم ،،،

    5- متخصصین و باتجربه ها و دوستای گلم راهنماییم کنیین ممنونتون میشم یه دنیا
    ویرایش توسط انتخاب اشتباه : پنجشنبه 19 تیر 93 در ساعت 17:14

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 مرداد 95 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-27
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    1,903
    سطح
    26
    Points: 1,903, Level: 26
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    18

    تشکرشده 22 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دیبا 62 نمایش پست ها
    بنظرمن بایدوقتی که پرده گوشت پاره شدیابشقاب روپرت کرد ازش شکایت میکردی
    باید تاوان کارشوبده وگرنه دفعات بعد بلاهای بدتری سرت میاره خدایی نکرده اگه ناقص بشی وضربه جدی تری بهت واردکنه چی؟
    حدود2سال ونیم پیش شوهرم چنان سیلی زدبه من که پرده گوشم پاره شدمن ازخانواده ام پنهان کردم خودم رفتم شکایت کردم ازش امادایی شوهرم اومدپادرمیونی کردگفت ببخشش و...من شکایتمو ادمه ندادم البته نامه پزشکی قانونی رو دارم امادیگه انصراف دادم وبه دادگاه نکشید گفتم پس درحضورشماازش تعهدمیگیرم که دیگه دست روی من بلندنکنه گفت باشه تعهدبگیرامااول زندگیتونه بذار زندگیتون براساس اعتمادشروع بشه
    خام شدم وگوش به حرف دایی شوهرم دادم البته من اون بنده خداروالان خوب میشناسم خودش ادم محترم وباگذشتیه مطمئنم نیتش خیربودامابعدهابهش گفتم شماخواهرزادتونو خوب نشناخته بودید که به من اون راهکارهارودادیدمعنی گذشت منو درک نکردکلا 2ماه بعدازاون جریان شوهرم تونست خودشوکنترل کنه ومنو نزنه الان خداروشکرخیلی بهترشده امامن به شدت پشیمونم چرا اون موقع که هردادگاه وقاضی وفردی حق رو به من میداداز فرصت برای اصلاح شوهرم استفاده نکردم؟چرا ازخانواده ام پنهان کردم؟

    شوهرمن اهل مشاوررفتن نیست اون موقع فرصت خوبی بودبرای درمانش شرط میذاشتم برای بخشیدنش وبرگشتنم به خونه
    اماباچندتا عذرخواهی خشک وخالی ویه شاخه گل وچندتا بوسه بخشیدمش
    6ماه باعذاب رفتم حمام یکبارنیومدازته دل بگه حلالم کنه تازه گاهی اوقات میگه توزن نبودی ازدست شوهرت شکایت کردی یاگاهی که به روش میارم میگه حقت بودخوب کردم اون وقته که سرتاپام میسوزه ازگذشت نابجاوپنهان کاری اشتباهم
    شمااشتباه منو تکرارنکن
    دوست عزیزچرافکرمیکنین اشتباه کردین.اتفاقاکارخوبی کردین که پیگیرشکایت نشدین.مطمئن باشین اول ازهمه اعتمادتوی زندگیتون ازبین میرفته واگه اعتمادهم ازبین بره برگردوندنش خیلی سخت میشه وگاهی هم غیرممکن.
    این درکتون خیلی بده که به عنوان یه اهرم استفاده میکردین ازاینکار.یعنی دارین زندگیتون رومیبرین سمت لجبازی.
    چراسعی نمیکنین به عنوان یه خانوم کاری کنین که دیگه اینکارهمسرتون تکرارنشه.چراازراه محبت وسکوت واردنمیشین.
    مثلااونموقع که میبینین عصبانی هستن اگه سکوت کنیین چیزی ازتون کم نمیشه حقوبدین بهشون وبعداتوی فرصت مناسب که حس کردین آرومترن باهاشون صحبت کنین.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط آمتیست نمایش پست ها
    سلام عزیزم.رفت آمد کم با خانواده زن باعث میشه که مردا فکر کنن خیلی عذر میخوام که زنشونو از سر راه آوردن و وای به روزی که مردایی مث شوهر شما فکر کنن که زنشون هیچ حامی وپشتیبانی نداره.اما وقتی با خونوادتون رفت وآمد کنین خواه ناخواه احترام پدر ومادرتونو که نسبت به شما میبینن توذهنشون نقش میبنده که زن من غیراز زن من بودن دختر یک پدریه که عاشقانه دوسش داره دخترمادریه که براش هزار تا آرزوی خوب داره.برادری داره که پشتشه وطاقت ناراحتیشو نداره و....
    اگه میتونین با هر روشی که شده با پدرمادرتون بیشتر رفت وآمدکنین
    بنظر من باید حالی اینطور مردا کرد که حق ندارن بیخودی دست رو زنشون بلند کنن.یک بار که صحبت میکنین باهم بهش بگین دیگه حق نداری دست رومن بلند کنی که اگر کردی منم میزنم.شما که داری کتکه رو میخوری دفه بعد اگه زد شما هم باتمام قدرت بزن تودهنش یه مشت محکم.فواید این کار هیچیکه نباشه حداقل دلت یکم خالی میشه بعدم شوهر شما میفهمه که ممکنه تو زد وخورد بعدی یه خشی قرمزی ای چیزی رو صورت وتن جون خودشم بشینه ودیگه مث دفه های قبلی نیست که بیاد بزنه وبعدشم خدافظ.
    یک بار یک قاضی گفتش علت این که اکثر مواقع زنها نمیتونن هیچی رو ثابت کنن وبه حق وحقوقشون برسن اینه که وقتی کاسه صبرشون لبریز میشه میان دادگاه،درحالی که این اشتباس.من قاضی ازکجا بدونم توسالهای قبل چی شده وکی راست میگه.باید مراحل اولیه ای که ی مرد رفتار غیرطبیعی داره مراجعه کنین که حداقل یک پرونده داشته باشه شوهرتون.
    حالا من میگم چند بار اول نه، اما شما که انقد زدنها جدی شده انقدر شوهرتونو زود نبخشین .قهر کنین تهدید کنین به جدایی نمیدونم ی کاری که خودتون صلاح میدونین تواین موقعیت اما این که هر دفه ببخشین که نمیشه.هرکی ببینه طرفش انقد مظلومه به خودش نمیاد
    در ضمن به نظر من هروقت اخلاقش خوبه بهش بگین : همونطورکه من حق ندارم به خانوادت بدوبیرابگم توهم نداری و قرار بذارین که هردفه فحشی به خانواده من دادی منم همونوقتهمونو به خونوادت میگم تاهر وقت که خسته شی و ساکت شی
    در نهایت اول خودتون صحبت کنین که حتما کردین جواب نداد با ی بزرگتر جواب نداد اقدام عملی ..
    آخر سر هم بدونین که حتما میدونین خدا همه چیو میبینه وهر صبری پاداش داره هر صبر منطقی ای .
    پیش خدا هیچی گم نمیشه
    موفق باشید
    شمامیخواین زندگی کنین یامیدون جنگ راه بندازین؟

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط انتخاب اشتباه نمایش پست ها
    سلام دوستان عزیزم

    ممنون از اینکه پاسخ دادین

    اون بار که پرده گوشمو پاره شده خیلی خودش ناراحت میشه و تا ماه اول خودش منو حموم میبرد و لیوان درگوش من میگرفت که اب نره توش هنوزم منو حموم میبره پنبه میزنه توی گوشم و همیشه مواظبه و میسپاره که اب نره توش، عذاب وجدان رو میبنم توی چهرش ولی به زبون نمیاره ولی معذرت خواهی کرد و من با اقتدار بهش گفتم اگه یه بار دیگه دست روم بلند کردی به خانوادم میگم یه بار قبلش که سر اختلاف خانوادگی دعوا کرد منو زد به داداشم گفتم و داداشم بهش زنگ زد و خیلی بهش حرف زد و خواست بیاد دنبال من ولی من گفتم بذار بهش فرصت بدیم بعد از عیدم با بشقاب زد توی پام تا الانم خونه نشینم و هزار بارم تهدیدش کردم به جدایی و طلاق که تو حق نداری منو بزنی عصبی و فوحش بدی به من و خانوادم چون کاری نکردیم جز خوبی در حقتون ولی اون یادش میره ،توی این مدت که خونه نشین شدم تا الان نزدیک 3 ماه برام هر کاری تونست کرده حمام و لباسمو اوایل نمیتونستم بلند شم میشست و غذامو اماده میکرد و دکتر و.....خیلی بهم میرسید البته وظیفش بود ولی خیلی به روش میارم که این بلا رو سرم اوردی که من دختر سالمی بودم الان تو این بلاهارو سرم اوردی و چند بارم خواستم به خانوادم بگم میترسم بگم داداشم اینا بیان اینجا دعوا و منو ببرن و از بعدش میترسم ما یه خانواده تحصیل کرده و با ابرویی هستیم میترسم همه بفهمن و مامانم اینا سرکوب بخورن و باعث ناراحتیشون بشم اونا خیلی روی من حساسن اگه بفهمن قیامت میشه، با خودم گفتم شاید حکمت خدا باشه که این بلا سرم اومد تا همه کارا و خرجا بیفت گردنش و نتونه از زن و زندگیش لذت ببره ادم بشه ولی توی این مدتم 3 بار دعوا راه انداخت و یکبارش منو یه کم با دستش زد ولی نه مثل قبلن توی زدنش احتیاط میکرد و میترسید به من اسیب برسه که نکنه اتقاقی برام بیفته ،ولی گوشیمو شکوند و چند روز گوشیم خاموش بود خانوادم فهمیدن و ازم پرسید داداشم اینا منم نگفتم منو زد و فوحش دادولی گفتم سز چه موضوع هایی دعوا راه انداخت وداداشم خیلی ناراحت شد و اون میگه این شخصیتی که توی خانوادش هست چون گفتم فامیلیم و پدرش و برادرش اینا هم دست بزن دارن و بددل و کینه ای میگه تو باید تصمیم بگیری یا بجنگی برای زندگیت که این شخصیتی که از 3 سالگی رشد کرده رو سخته تغییر بدی راست میگه،این دو سال خیلی تلاش کردم نشد و صبر کنی ،،یا راه دیگه ای انتخاب کنی ولی باید قوی باشی و استانه تحملتو بالا ببری که در هر صورت ما حمایتت میکنیم تو از مایی و ما هم نمب تونیم تورو تنها بزاریم و پشتتیم ،مامانمو بهش همه چی رو نمیگم چون اینقد سر ازدواج من سختی کشیده من خواستگارای بهتری داشتم ردشون کردم و اینو انتخاب کردم و خانوادم راضی نبودن و الان فهمیدم اشتباه کردم که خیلی دیر شده ،من به شوهرم تهدید کردم که اگه یه بار دیگه دست روم بلند کردی میرم شکایت میکنم و به خانوادم میگم اونم جوابم میگه من عصبی میشم یا برای بار اول میام با دست میزنم جاییت تو سکوت کن تا من عصبی تر نشم تا بیشتر کتک و فوحش ندم منم گقتم وقتی تو داری ناحق حرف میزنی در مورد من و خانوادم و یه قضاوتای ناحقی به گوشت میرسونن و من میخوام اروم برات توضییح بدم اسم خانوادتو که من به بدی که نمیارم میگم تو به من حمله میکنی و بدهنی میکنی به خانوادم و خودم ایا من نباید ناراحت بشم و دیونه بشم ولی اون میگه سکوت کن چرا اگه من اسم خانواده اونو میارم اون قیامت به پا میکنه اما من باید هیچی نگم نشده بقران مثل ادم بشینه حرفاشو بدون تعصب و بددهنی بزنه ،،،،، اون میدونم خیلی پشیمون میشه از رفتاراش مثلن دوروز بعد اخرین دعوا من نیمه خواب بودم اومد سرش گذاشته روی جا دستش که زده بود و کبود شده بود زیر گردنم و اه میکشید و بغلم کرده بود با تمام وجودش و نوازشم میکرد و من میفهمم که حال خودشم خوب نیست چون همش میگه حوصله ندارم و غمگینه مخصوصن این 3ماه که پای من اینجوریه و دعوا کم شده و من دلم برای مضلومیتش توی این 3ماه میسوزه خیلی افسرده و غمگین شده و بعضی موقع میاد توی بغلم میگه بهم ارامش بده حالم بد و دایم سرش درد میکنه و خودشم دوبار گفت منو ببر دکتر عصبی شدم من با تمام بدیهاش از همون اول یه حس دوست داشتن عمیق نسبت بهش دارم اونم میگه خیلی دوسم دارمه ولی ایا این رفتارا رسم دوست داشتن و مردونگی نیست ،عشقم کمتر شده نسبت به قبل ازدواجم ولی از بین نرفته و بخاطر همینه که زود میبخشمش


    1-واقعن واقعن بهترین تصمیم برای من چیست؟

    2-ایا زندگی که فقط خودم با خانوادم ارتباط دارم (گفتم ما 13 ساعت با شهر خانواده هامون فاصله داریم و فقط سه تا از اعضای خانواده شوهرم توی شهری که ما هستیم زندگی میکنن و بقیشون اونجان ) و سالی دو بار میریم سر میزنیم و شوهرم میگه تا بمیرم با خانوادت رفت و امد نمیکنم و اینو لابلای حرفای خانوادشم میشنوم ،،نه شادیشون و نه شیون خدای نکرده ،، باید تحمل کنم ؟ایا شوهرم و خانوادش به اشتباهشون پی میبرن که سر توقع بیجایی که اینا از ما توقع داشتن و ما انجام ندادیم دیگه خواهراش الکی حرف درست میکنن و اصل موضوع همون توقع است که ما انجام ندادیم ولی بهانه های الکی میارن برای ادامه قهرشون با خانواده من،،،با این موضوع چطور کنار بیام؟

    3-اگه یه بار دیگه دست روم بلند کرد چیکار کنم خوب مسئله همیشه توی خانواده اینا هست که جای دعوا بشه،،؟

    4-دوست ندارم باعث دردسر و عذاب برای خانوادم باشم چون قبلن خیلی زجرشون دادم سر انتخابم ،،،

    5- متخصصین و باتجربه ها و دوستای گلم راهنماییم کنیین ممنونتون میشم یه دنیا

    سعی کنین رفتارتون روتغییربدین ومتفاوت باقبلنارفتارکنین.
    ازنوشته هاتون مشخصه که دوستون دارن وبابت چیزی که پیش اومده احساس شرمندگی میکنن.شماهم مدام به روشون نیارین.ازاین به بعدموااقع عصبانیتشون سکوت کنین وچیزی نگین.
    محبت کنین بهشون.اگهه دراین زمینه درست عمل کنین وپای خونوادتونووسط نکشین مطمئتن باشین بعدیه مدت نظرشون درموردخونوادتون تغییرخواهدکرد.
    ویرایش توسط یاس بنفش : پنجشنبه 19 تیر 93 در ساعت 18:16

  10. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط انتخاب اشتباه نمایش پست ها
    25سالمه و تحصیلات: فوق لیسانس و شاغل و همسرم هم شاغل هستن،نسبت فامیلی ،ولی دور از خانواده هامون توی شهر دیگه بخاطر تحصیل و شغل زندگی میکنیم ،نزدیک 2ساله که ازدواج کردیم با وجود کشمکش های فراوان خانواده من مخالف بودن ولی مادوتا عاشق هم بودیم دیوانه وار برای رسیدن همدیگه میجنگیدیم ،از اوایل ازدواجمان سر هر موضوع کوچک چه مربوط به خودمون و چه مربوط به خانواده هامون دعوامون میشد فقط حرف خودشو و خانوادشو قبول داشت و اکثر مواقع تا من میخواستم براش توضییح بدم فوری به من حمله میکرد و کتکم میزد بخدا بوده موهامو میکشه و دهنم پر ازخون میشه توی سروصورتم میزنه همیشه توی بدن من جای کبودی بوده ولی چند ساعت یا یه روز بعدش با هم اشتی میکردیم اون به شدت به من وابسته است اگه چندروز باهم قهر باشیم کلن ازقیافه و روحیه میفته و عصبی میشه و بیشتر مواقع هم با حالی که تقصیر خودشو توقع داره من به منت کشی برم ،منم زود میبخشدمش و باز مدتی توی خوشی بودیم تا دوباره موضوعی برای دعوا پیش میومد و دوباره بددهنی رکیک که من یکیشم جوابشو نمیدم و طوری تربیت شدم که نمیتونم سرزبون بیارم بخدا همه طور خانمی براش بودم تازه شا غل شدم ولی چه از نظر محبت چه از نظر به خودم رسیدن واشپزی..... همیشه گفته تو برام کم نمیذاری ،خلاصه به خانوادشم از لحاظ فکری و تصمیم وابستشون و باهم تصمیم میگرن و تابعیت داره از خانوادش ،خانوادش از همون قبل از ازدواجمون به شدت حرف حرفی و بدذات و بددل هستن و چند مدتی یکبار با خانواده ما قهر میکردن ،تا چند ماه اوایل ازدواجمون خانواده هامون ارتباط داشتن ولی دیگه بعدش تا الان نه خودش نه خانوادش با خانواده ما ارتباط ندارن،البته کلن خانواده منزوی و کینه ای هستن و با 90 درصد فامیلای نزدیک هر کدوم به دلیلی قهرن و زبون خودشونم فقط خودشون میفهمن خیلی خودخواه و مستبد هستن ،الانم سر اخرین دعوا که من اروم بهش گفتم نمیخواد زیاد ولخرجی برای دیگران کنی اون عصبی شد و داد بیداد توی ماشین راه انداخت و وقتی اومدیم خونه بدون هیچ کلامی بعد از ابی به سروصدرتمون زدن من براش هندونه بردم که اعصابش راحت شه و اون با بشقاب با فاصله نزدیک به پای من پرت کرد و من روانه بیمارستان و بستری و اتاق عمل شدم هنوزم 3 ماه خونه نشین شدم توی این مدت اوایلش خیلی عذاب وجدان داشت و حسابی توی بیمارستان اتاق خصوصی برام گرفت و بهم میرسد و همه کارامو تا 1ماه و نیم که نباید با پاهام راه میرفتم انجام میداد کارای خونه و اشپزی و خرج دوا و درمون حسابی افتاده بود گردنش،من گفتم بزار بهش یه فرصتی بدم شاید این تجربه ای بشه که دیکه منو نزنه و قدرمو بدونه من خیلی عصبی و ناامید شده بودم که چرا این کارو با من کرده یه بار دیگم اینقد توی کتک کاری منو زد توی گوشم که پرده گوشم پاره شد و عمل ترمیم انجام دادم و چقد خرج افتاد روی دوش خودش بهش میگفتم چرا حق نداری بشقاب به سمت من پرتاپ کنی یا دستت روی من بلند بشه وگرنه به خانوادم میگم اینا هیچ توجیهی نداره و مثل ادم بشین باهم حرف بزن ولی اون کلن توی توجیه رفتارش بعد دعوا که چقد مهربون و دوست داشتنی میشه نشون میده پشیمون و بعضی موقع هم میگه اره قبول دارم من نباید دست بزن داشته باشم یا فوحش بدم ولی یادش میره اکثر موضوع هال دعوامون اون میاره وسط و خیلی چرت و پرتن که من اصلن به اون موضوع ها فکر نمیکنم ویا به خانواده من توهین و فوحش میده و منم دیونه میشم وقتی اسم خانوادمو میاره چون خیلی در حقش خوبی کردن و خانواده من خیلی باابروین توی فامیل سفره دار و مردمی و محبوب همه ایم،ولی چون خانواده اونا توقع غیرمنطقی از خانواده ما داشتن و ما انجام ندادیم دیگا اینا به بهانه های الکی قهر کردن با خانواده ما،الان خانواده من از این اتفاق که برای پام افتاده خبر ندارن ولی باهاشون صحبت کردم که چندبار منو زد و همیشه دعوا داره اونا هم خیلی ناراحتن با حالی که من توی روشون واکسادم و میگن تو هر تصمیمی بگیری ما همونطوری که به انتخابت احترام گذاشتیم حمایتت میکنیم ولی به شرطی که اونقدر قوی باشی که دیگه دختر حرف گوش نکن قدیم نباشم و فکرهمه چیز رو بکنم،توروخدا متخصصین و با تجربه ها راهنماییم کنین،واقعن باید چیکار کنم؟من مشاورم چند جلسه رفتم ولی با اون صحبت صحبت کردم نمیاد
    درود بانو

    واقعا از درون خورد میشم وقتی تایپیک هایی را می خوانم که شوهران روی زهمسرانشان دست بلند میکنند خیلی سخته تصور چنین صحنه هایی واقعا مشکله.خواستم بدونید بعنوان یه مرد دردی را که میکشید با تمام وجودم حس میکنم

    عمل ایشون بسیار بسیار زسشت و ناپسنده.اینکه برمیگردن و اظهار پشیمانی میکنند یعنی خودشان هم متوجه هستند عملشان چقدر نادرست و زشت هستش و چه آسیبی به شما وارد میکنه.لطفا دفعه بعدی قهر هستید سرسنگین باشید وظیفه خانه داری را انجام بدید ولی از ابراز محبت و علاقه تا مدت زمانی خودداری کنید بزارید متوجه کار اشتباهش بشه.

    با توجه به اینکه توی سایت همدردی 2ساله عضویت دارم و توی سایت همیاری هم هستم چند مورد نقل قول از نوشته مشاورین محترم و متخصص برای شما در تایپیکتان میگذارم امیدوارم کارساز باشه:


    من يه بار داشتم سخنراني دکتر کيهان نيا ( روان شناس ) رو تماشا ميکردم - ايشون داشتن در مورد
    همين موضوع صحبت ميکردن چکيده اي از اين مطالب و براتون ميگم .
    مردها در هنگام عصبانيت خيلي از لحاظ فکري ضعيف ميشن و قدرت تجزيه و تحليل مطالب رو ندارن
    - در چنين مواقعي هميچ کدوم از دلايل و برهان هاي خانم از ديدگاه مرد قابل قبول نيست .
    راهکار دکتر اين بود که بهترين شيوه براي ايجاد آرامش و خاموش کردن
    فضاي جنجالي بحث و مشاجره اين هست
    که خانم حتي اگه درصدي هم مقصر نيست اشتباه رو گردن بگيره - و عذر خواهي از آقا کنه .
    از نظر خيلي از خانمها اين يعني تحقير و گردن گرفتن اشتباه نکرده .
    که کاملا درسته و دکتر براي اين موضوع راه کاري هم ارائه دادن .
    بعد از چند روز که فضا آروم تر شد و مرد ذهنش آزادتر بود و آرامش براي تحليل و فکر کردن رو موضوع رو داشت .
    خانم بايد با کمال آرامش از مرد درخواست کنه که در مورد موضوع صحبت کنن...
    وقتي ذهن مرد ازاد باشه راحت تر ميتونه فکر کنه ..در چنين مواقعي درسته که اول خانم
    بابت اشتباه نکرده عذرخواهي کرده و تحقير شده - ولي اين طوري مرد
    آرامش فکر کردن رو موضوع و تحليل کردن اون رو داره و تو اين موقع اين مرده که بابت اشتباهش عذرخواهي ميکنه .


    درست است که شوهرت شخصيت عصباني داره. ولي اين به معناي آن نيست که نتوني حرفاتو بهش بزني....
    ولي هر حرف را مي توان به طرق مختلف با فرد در ميان گذاشت. اگر مهارت داشته باشي. قربونت هم ميره....



    از درگيري لفظي با او اجتناب کنيد.
    هرگز با او مقابله به مثل نکنيد وبد دهني هاي او را جواب ندهيد.
    سعي کنيد متانت خود را حفظ کنيد و عفت کلام را کاملا رعايت کنيد.
    هر وقت بد دهني کرد سکوت کنيد. اما اگر با سکوت شما بيشتر عصبي مي شود و بيشتر بد دهني مي کند سکوت نکنيد بلکه با او صحبت کنيد وبا آرامي کلامات مؤدبانه به کار ببريد و او را تحمل کنيد.
    در صورت امکان با خانواده هايي که از نظر اخلاقي و شخصيتي در سطح مطلوبي هستند رفت و آمد داشته باشيد.
    در صورتي که دوستان ناباب و بد دهان دارد سعي کنيد ارتباط او را با آنها کمتر کنيد.
    اگر احساس مي کنيد راهکارهاي فوق کمتر زمينه و عمل کردن به آنها وجود دارد به صورت غير مستقيم عمل کنيد
    . مثلا افرادي که مي شناسيد مي توانند روي او تأثير بگذارند شناسايي کنيد و از طريق آنها نکات بالا را عملي سازيد
    . از تعريف کردن از مردان ديگر در مقابل او جدا خودداري کنيد.
    اما از نظر عاطفي نکات زير را رعايت کنيد:
    1. اگر با مشکلي مواجه مي شود با او همدردي و همکاري کنيد.
    2. هنگامي که در وضعيت خوبي قرار دارد به او بگوييد «من تو را خيلي دوست دارم».
    3. اگر بيمار شد به خوبي از او پرستاري کنيد و برخوردهاي عاطفي و دلسوزانه با او داشته باشيد.
    4. هنگامي که خسته است از او درخواستي نکنيد.
    5. وقتي مي خواهد از خانه خارج شود تا درب منزل او را همراهي کنيد و با خوش رويي او را بدرقه کنيد.
    6. وقتي به خانه مي آيد خود را از نظر ظاهري آراسته کنيد و به استقبال او برويد.
    7. اگر مسأله ناراحت کننده اي قبل از آمدن او در خانه رخ داده است در بدو ورود آن را مطرح نکنيد.
    8. از کساني که نسبت به آنها حساسيت دارد نزد او صحبت نکنيد.
    9. اگر ميهماني به خانه آورد با خوش برخوردي به خوبي از او پذيرايي کنيد.
    10. به کساني که براي او مهم هستند احترام بگذاريد.
    11. از افرادي که به هر دليلي از آنها بدش مي آيد صحبت نکنيد.

    مهارت ترک موقعیت خیلی میتواند به شما کمک کنه در این مورد البته بنظر خودم بشخصه هر مردی قلقی داره سعی کن اونو بدست بیاری.



    مهارت ترک موقعيت و جلوگيري از منتهي شدن جر و بحث ها به بد رفتاري کلامي يا فيزيکي

    ترک موقعيت

    ترک موقعيت يک مهارت اساسي براي جلوگيري از منتهي شدن جر و بحث ها به بد رفتاري کلامي يا فيزيکي است. ترک موقعيت احتمالا تنها راهبرد مفيد براي متوقف کردن خشونت و سندم کتک کاري است. کليد کاربرد مؤثر تکنيک ترک موقعيت اين است که قبل از اينکه خشم و عصبانيت از کنترل خارج شود و قبل از اينکه دعوا و جر و بحث به نقطه اي برسد که هر يک از طرفين به زدن يکديگر و انتقام فکر کنند، از ترک موقعيت استفاده کنند.

    زمان لازم براي کسب مهارت

    قرارداد ترک موقعيت مي تواند در طول يک بحث يک ساعته منعقد شود. لازم است چند بار وقتي عصباني نيستيد، تکنيک ترک موقعيت را تمرين کنيد تا به مفهوم آن دست يافته و نسبت به اجراي آن اطمينان حاصل نماييد. وقتي موفق شديد که از ترک موقعيت در يک موقعيت واقعي استفاده کنيد، در آن صورت، بر اين مهارت بسيارمهم تسلط يافته ايد.

    تعيين يک علامت براي ترک موقعيت

    زوج ها بايد در مورد يک علامت که از آن هنگام نياز به ترک موقعيت استفاده خواهند کرد، توافق نمايند. مثلا برخي افراد صرفا مي گويند « ترک موقعيت» و برخي ديگر اين عبارت را بکار مي برند: « ما داريم از کوره در مي رويم، من مي خواهم فاصله اي بدهيم و موقعيت را ترک کنيم.» مزيت عبارت « ما داريم از کوره در مي رويم» اين است که سرزنش آميز نيست و شما را به ترک موقعيت که به نفع هر دوي شما است، دعوت مي کند. ساده ترين راه اين است که از علامت دست «T» که در بسکتبال يا ساير بازي ها به کار مي برند، استفاده کنيد. واقعا لازم نيست که براي علامت دادن حتما کلمه اي بگوييد. وقتي جر و بحث بالا مي گيرد شما با اسافاده از دو دست خود، علامتي مانند «T» را نشان مي دهيد و همسرتان نيز علامت «T» را با دست هاي خود نشان داده و مي گويد « خيلي خوب، موقعيت را ترک مي کنيم»

    توافق در مورد اولين علائم هشدار دهنده

    در مورد اولين علائم هشدار دهنده اي که معمولا باعث تشديد خشم و برانگيختگي شما مي شوند، توافق نماييد. هر چيزي که باعث افزاي خشم مي شود، مي تواند هشداري براي ترک موقعيت باشد. بالا رفتن صدا، فحش دادن، حمله ي کلامي، اشاره با انگشت، هل دادن، يا هر شکلي از تهديد فيزيکي، ترک فوري موقعيت را الزامي مي کند. موضوعات حساسي که يک دفعه در يک تعارض مطرح مي شوند، مي توانند به سرعت باعث تشديد برانگيختگي شوند. شما در حال بحث درباره ي تعمير اتومبيل هستيد، که ناگهان بحث به ولخرجي يکي از زوج ها کشيده مي شود. بحث درباره ي موضوعات حساس خوب است، اما وقني اين نوع موضوعات در جريان يک کشمکش و تعارض مطرح مي شوند، ناخواسته بحث به گناه ها و بي حرمتي هاي گذشته کشيده مي شود.
    علامت هشدار دهنده ي ديگري که مي توانيد از آن به عنوان هشدار استفاده کنيد، اظهار کلمات حاکي از تعميم افراطي است. وقتي جملات با کلماتي مانند « تو هميشه...تو هرگز... هيچ کس در اينجا...هر وقت من...» شروع مي شوند، به احتمال زياد باعث تشديد خشم مي شوند. عبارات حاکي از تعميم افراطي، معمولا رنگ و بوي اتهام دارند و واکنش هاي دفاعي نيرومندي رابر مي انگيزند.


    منبع: مهارت هاي زندگي زناشويي، ميتو مک کي، پاتريک فنينگ، و کيم پالگ؛ ترجمه دکتر شهرام محمدخاني و قدرت عابدي_ با اندکي تغيير

    اختصاصي تالار همياري
    و در آخر لطفا بعد مطالعه دقیق نوشته های مشاورین عزیز لطفا به سوالات زیر که توسط جناب محسن عزیزی مدیر انجمن تالار همیاری ایرانیان و از مشاورین متخصص و باتجربه و دلسوز پرسیدن جواب بدید.



    روي چند مورد به صورت ويژه بايد کار کنيد.

    1. شناسايي زمينه سازهاي عصبانيت همسرتون

    2. شيوه صحبت کردنتون با همسرتون در زماني که احساس مي کنيد داره وارد چرخه خشم ميشه

    3. تشخيص علائم چهره اي و هيجاني و رفتاري همسرتون پيش از پرخاشگري

    4. فراگيري مهارت ترک موقعيت و توافق با همسرتون درباره اون در زماني که در شرايط عادي هست

    لطفا براي موارد يک تا سه، توضيحات کافي و چند مثال بياريد تا درک بهتري از موقعيت پيدا کنيم.


    يا مثلا شيوه جمله بندي تون چگونه هست؟

    مثلا بهش ميگيد«تو اصلا به من توجه نداري!» يا نحوه بيانتون به گونه ديگري هست؟

    و اينکه در شرايط عادي رفتارتون با هم چگونه هست؟

    ميتونيد از ويژگي هاي مثبت همسرتون هم چند مورد نام ببريد؟

    اين اطلاعات رو لطفا به صورت دقيق و کامل در اختيارمون بگذارين تا بهتر بتونيم کمک کنيم.



    پ.ن:ببخشید زیاد شد نوشته ها ولی لازم بود سعی کنید مهارت های خودتان را در این مورد افزایش بدید مطالعه کنید مقالات سایت را در مورد رفتار جراتمندانه و مهارت های ارتباطی در مورد خصوصیات مردها هم در روزهای آینده برای شما نقل قول هایی از مشاورین و کاربرای باتجربه سایت قرار میدم.

    قدم اول و اولویت اول جلوگیری از بروز دعوا تنش این مهمترین کاره موفق میشید بان صبور باشید امیدوار
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : پنجشنبه 19 تیر 93 در ساعت 18:59

  11. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    parsa1400 (پنجشنبه 19 تیر 93), شاپرک 114 (جمعه 20 تیر 93)

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 93 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1393-4-16
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    36
    سطح
    1
    Points: 36, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    درود بانو

    واقعا از درون خورد میشم وقتی تایپیک هایی را می خوانم که شوهران روی زهمسرانشان دست بلند میکنند خیلی سخته تصور چنین صحنه هایی واقعا مشکله.خواستم بدونید بعنوان یه مرد دردی را که میکشید با تمام وجودم حس میکنم

    عمل ایشون بسیار بسیار زسشت و ناپسنده.اینکه برمیگردن و اظهار پشیمانی میکنند یعنی خودشان هم متوجه هستند عملشان چقدر نادرست و زشت هستش و چه آسیبی به شما وارد میکنه.لطفا دفعه بعدی قهر هستید سرسنگین باشید وظیفه خانه داری را انجام بدید ولی از ابراز محبت و علاقه تا مدت زمانی خودداری کنید بزارید متوجه کار اشتباهش بشه.

    با توجه به اینکه توی سایت همدردی 2ساله عضویت دارم و توی سایت همیاری هم هستم چند مورد نقل قول از نوشته مشاورین محترم و متخصص برای شما در تایپیکتان میگذارم امیدوارم کارساز باشه:









    مهارت ترک موقعیت خیلی میتواند به شما کمک کنه در این مورد البته بنظر خودم بشخصه هر مردی قلقی داره سعی کن اونو بدست بیاری.





    و در آخر لطفا بعد مطالعه دقیق نوشته های مشاورین عزیز لطفا به سوالات زیر که توسط جناب محسن عزیزی مدیر انجمن تالار همیاری ایرانیان و از مشاورین متخصص و باتجربه و دلسوز پرسیدن جواب بدید.



    روي چند مورد به صورت ويژه بايد کار کنيد.

    1. شناسايي زمينه سازهاي عصبانيت همسرتون

    2. شيوه صحبت کردنتون با همسرتون در زماني که احساس مي کنيد داره وارد چرخه خشم ميشه

    3. تشخيص علائم چهره اي و هيجاني و رفتاري همسرتون پيش از پرخاشگري

    4. فراگيري مهارت ترک موقعيت و توافق با همسرتون درباره اون در زماني که در شرايط عادي هست

    لطفا براي موارد يک تا سه، توضيحات کافي و چند مثال بياريد تا درک بهتري از موقعيت پيدا کنيم.


    يا مثلا شيوه جمله بندي تون چگونه هست؟

    مثلا بهش ميگيد«تو اصلا به من توجه نداري!» يا نحوه بيانتون به گونه ديگري هست؟

    و اينکه در شرايط عادي رفتارتون با هم چگونه هست؟

    ميتونيد از ويژگي هاي مثبت همسرتون هم چند مورد نام ببريد؟

    اين اطلاعات رو لطفا به صورت دقيق و کامل در اختيارمون بگذارين تا بهتر بتونيم کمک کنيم.



    پ.ن:ببخشید زیاد شد نوشته ها ولی لازم بود سعی کنید مهارت های خودتان را در این مورد افزایش بدید مطالعه کنید مقالات سایت را در مورد رفتار جراتمندانه و مهارت های ارتباطی در مورد خصوصیات مردها هم در روزهای آینده برای شما نقل قول هایی از مشاورین و کاربرای باتجربه سایت قرار میدم.

    قدم اول و اولویت اول جلوگیری از بروز دعوا تنش این مهمترین کاره موفق میشید بان صبور باشید امیدوار




    ممنونم از راهنماییتون خیلی اموزنده بود از شما میخوام همه تاییپک های منو مطالعه کنیین که قبلن فرستادم ممنون میشم:
    اره قبول دارم شده وقتی دعوا میکنیم و دست روم بلند میکنه تا چند روز اصلن بهش توجهی ندارم ولی اوضاع بدتر میشه و پای دعوا رو باز میکنه دوباره و همش توقع داره من برم جلو و اکثر مواقع معذرت خواهی نمیکنه و میگه خودت باعث شدی خیلی مغرور و خودخواه هیچ وقت اشتباهاشو به گردن نمیگیره منم میبینم اوضاع داره بدتر میشه سر اشتی و صحبتو باز میکنم و میگم بیا باهم در مورد مسئله هامون حرف بزنیم و تو نباید به خودت اجازه بدی حرمت منو زیر سوال ببری و فوحش بدی و دست روم بلند کنی اونم اکثر موقع نمیزاره من حرف بزنم میگه ول کن حقت بود یا حوصله ندارم ادامه نده و از طریق یه راهی خودشو بهم تزدیک میکنه و خودش به ارامش میرسه غافل از اینکه دلم ازش شکسته،و بعدنم که به ارامش میرسیم چند روز بعدش تا من میخوام سر صحبتو باز کنم و حرفامو بهش بگم نمیذاره میگه دهنتو ببند رو اعصابم نرو از گذشته حرف نزن
    جواب سوالهاتون:
    توی شرایط عادی من همیشه با جملات محبت امیز صحبت میکنم اونم با محبت صحبت میکنه ولی به ندرت اوایل بیشتر،،،اره شده توی دعوا یا شایدم توی حالت عادی من گفتم تو اونجوری که باید به من توجه نداری مثلن فلان روز منو نرسوندی فلان جا یا فلان کارو برام نکردی اره میگم
    وقتی سر موضوعی میخواد حرف بزنه اون از همون اول بددهنی نه خیلی رکیک میکنه و اصلن به من حق نمیده هر چی من به ارامش دعوتش میکنم اون ادامه میده اگه من حتی اگه به خانواده من داره قضاوت میکنه یا خودم بخوام قشنگ براش توضییح بدم چون حرفام برخلاف میلش هست داد میزنه و فوری به سمت من حمله میکنه و میزنه و فوحش میده و میره میشینه یه گوشه من دیونه میشم اصلن دست خودم نیست متنفر میشم ازش اخه بقران سخته تحمل فوحشش و توهیناش و حمله اولش اسم مامانمو که میاره و فوحشش میده دیگه منم دیونه میشم نقطه ضعفمو میدونه مامانم وفقط گریه و بلند بهش میتوپم و دیگه اونم بی احترامی و فوحش تا اینکهتا اساعتی من صدای گریم بیاد میاد منو میزنه تا دوتامون خسته شیم و دعوا تموم بشه ولی هیچ وقت بی ادبی نمیکنم و جواب فوحشاشم نمیدم چند بار جواب دادم اوایل با خودم فکر کردم اگه منم بخوام مثل اون بشم خوب فرقی بین ما وجود نداره جواب نمیدم فقط بهش میگم مطمئن باش خدایی هست و اینا رو میشنوه و فوحشم نه به من و نه به خانوادم نمیرسه همشو خدا و روزگار برش میگردونه به سمت خودت این قانون کائنات ، فوحش عادتش شده توی خیابونم میریم راحت به ملت از دور ،،نه رودررو فوحش میده کلن خانواده بددهنی هستن

    بیشترین مسئله هامون مسائل مالی و اختلافای خانوادگی هست و میگه از خانوادت بدم میاد چون خانوادش همش میگن از خانواده من ناراحتن به دلیل همون توقعی ناحقی که از خانواده مامانم اینا داشتن و ما اانجامش ندادیم و بهانه الکی و غیرمنطقی میاره برای ادامه قهرش نسبت به خانوادم تاییپک های قبلیمو بخونین ممنون میشم توضییح دادم میگه اسم خانوادتو پیش من نیار یا پیش من با تلفن باهاشون صحبت نکن و کلن حساسن میگه دوست دارم فقط با ادمای که من میپسندم خوب باشی میگه خانواده تو دشمنای من هستن کلن موضوع و حرف و حدیث هایی که از خانوادش میشنوه میفهمم رو اعصابش اثر میذاره خیلی از حرفاشون حساب میبره چون توی فامیل هم با کسی غیز از خانوادشون ارتباط و رفت امدی ندارن شاید فقط یکی از فامیلای درجه یک اونم خیلی کم و چندتا از فامیلای دور این فکر کنم خیلی اذیتشون میکنه و کینه و غرورشون بهشون اجازه نمیده که به روی خودشون بیارن چون گفتم برای هر قهر با هر خانوادهای برای خودشون دلیل میارن و فقطم حرف خودشون قبول دارن

    در شرایط عادی باهم خوبیم و بیرون میریم و فوتبال و فیلم میبینیم و مهمونی میریم خونه خواهرش اینا و با یکی از دوستاش که خانواده داره ارتباط داریم و باهم بیرون میریم و خونه همدیگه هم میریم و خیلی با هم راحتیم ولی اونم خانمش ازش راضی نیست و میگه خشن ولی مثل شوهر من به طاهر ارومن :و توی شرایط عادی اون بهم احترام میذاره و محبت میکنه ولی من بیشتر ابراز علاقه و محبت میکنم اون خودش بهم میگه تا میتونی بهم محبت کن خیلی به محبت احتیاج دارم ،،توی کارای خونه اصلن غر نمیزنه مثلن نرسم اشپزی کنم درکم میکنه و سخت نمیگیره ولی خداییش با حالی که مشغله دارم من از لحاظ غذا کم نمیزارم براش خودشم بارها گفته و دسپختم قبول داره و خیلی میگه بهم میچسپه


    راحت و صادقانه می خوام باشم ببخشبد البته: از لحاظ لباس و ظاهر و ...من رعایت میکنم و اونم قبولم داره در کل مخصوصن توی شرایط عادی از لحاظ جنسی خیلی به من نزدیک میشه و بعد از هر دعوایی که چند روز قهریم از این طریق خودشو بهم نزدیک میکنه نمیدونم درسته یا نه
    ولی در کل توی شرایط عادی هم زود عصبی میشه نسبت به هر حرف و کاری که توی اون لحظه برخلاف میلش هست واکنش سریع نشون میده و بددهنی نه خیلی رکیک میکنه

    واما همسر من :
    1-راستگوو رک
    2-سالم و پاک اهل دختربازی و ....نیستین
    3-نماز خون
    4- در شرایط عادی زندگی دوست
    5-دستو دلباز برای خرج خونه
    6-اهل حلال و حروم کردن
    7- دلسوز و توی کارای خونه بعضی موقع کمکم میکنه و اهل ایراد گرفتن و غرغر نیست


    تا خانوادشون از کسی بد نگن این کسی از چشمش نمیفته پدر و مادرش تمام بحث و دشمنی های قدیمی از منظر دیدگاه خودشون رو به فرزندانشون منتقل کرده که اینجوری روی ارتباط اینا با افراد فامیل اثر گذاشته و کلن افرادی خشن و عصبی بار اومدن


    واقعن من باید با شوهرم و خانوادشون چیکار کنم؟حالم با خانوادش خوب نیست دوسشون ندارم زبون همدیگر نمیفهمیم خیلی هم سعی کردم اینجور نباشم ولی نمی تونم و حالمو با خودشم خیلی خوش نیست مثل اوایل دلمو شکونده

    چندمدتی دیگه با شوهرم حالمون خوش نیست با همدیگه نمی تونیم حرف بزنیم مدام میگه حوصله ندارم البته هیچ وقت بحث و گفتمانمون حتی توی اوج خوشحالی بیشتر از 5 دقیقه نشده که ادامه صحبت از طرف شوهرم قطع میشه ،،، واقعا عاشقش بودم و اونم همینطور ولی الان فقظ دوستش دارم و اون هیجان سال اول ازدواجمو از بس دست روم بلند کرده و بددهنی کرده از بین رفته خیلی زخم توی دلم گذاشته

    الان خانوادش که تمام این کینه و بدی هارو توی زندگی ما با زبونشون و قضاوت ناحقشون و افکار قدیمشون به پا کردن رو نمیتونم ببخشم و باهشون صمیمی باشم و شوهرم چند بار گله کرده که چرا با خانوادم ارتباط خوب نداری

    واقعن من باید چیکار کنم ؟چه انتخابی برایم بهتره ؟

    دلم خیلی تنگ میشه برای خانوادم به خانوادم وابسته ام و نمی تونم بدون اونا این همه عمر رو زندگی کنم توی همچین خانواده بدون هیجان و بدون عشق و شادی ،،،،،و فقط به سالی یکی و دوبار دیدن خانوادم اکتفا کنم؟؟؟؟و اونا هم خیلی دارن فشار زندگی وصلت با این خانواده و شوهر من و قهر و این رفتارشو تحمل میکنن و من فقط شرمندشونم با این موضوع چگونه کنار بیام؟؟؟؟


    ممنون میشم بتونین راه حلی ارائه بدین


    بازم تشکر فراوان از شما

  13. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 مرداد 93 [ 12:56]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    62
    سطح
    1
    Points: 62, Level: 1
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    صفت هایی که این آآخر برای شوهرتون نوشتین واقعا عالیه. هر کدوم اینا رو نداشتن شاید زندگی بدتری داشتید.صبر کنین واز خودش برای حل مشکل خودش کمک بخواید


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. درخواست حذف کاربری، خواهشمند است مدیران سایت توجه فرمایند
    توسط ترنم1 در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 11 آبان 95, 17:13
  3. اقدام به بارداری و ترس از دست دادن توجه تمام و کمال همسر
    توسط ستاره تنها در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 مهر 92, 12:44
  4. گاهی نه توان رفتن هست ، نه توان ماندن
    توسط reihaneh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: جمعه 19 شهریور 89, 00:02
  5. تجربه نيست ولي نظريه است ( توجه ، توجه ، توجه )
    توسط honarmand در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 25 اسفند 86, 18:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.