به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 26
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 25 اردیبهشت 88 [ 16:17]
    تاریخ عضویت
    1387-6-21
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    3,363
    سطح
    36
    Points: 3,363, Level: 36
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    لطفا اين را بخوانيد

    سلام

    وقتي 20 سالم بود با اينكه زيبا بودم و حتي از سنم كوچكتر ديده مي شدم با يك مرد 30 ساله ازدواج كردم .شايد بدليل اينكه پدرم را تازه از دست داده بودم به او جواب مثبت دادم غافل از اينكه او با وجود سن بالا خيلي بچه ننه بود .دوران عقد هر وقت به خانه مادرش مي رفتم –كه شوهرم توي خيابان دست مرا به زور مي كشيد و آنجا مي برد- آنقدر توهين و تحقير ميشنيدم كه تا چند روز گيج بودم .شايد مظلوم بودن من بيشتر اونها رو پررو ميكرد .كار به جايي رسيده بود كه وقتي در خانه آنها مهمان بودم پسر 12 ساله خواهر شوهرم وسايل خانه را به سمت من –كه يك گوشه ساكت نشسته بودم- پرت ميكرد و شوهرم مي ديد و حرفي نميزد.
    حتي اسم مرا كه سارا هست صغرا صدا ميزدند و چون قد شوهرم 190 و قد من 160 است مرا كتل ( كوتوله) صدا ميزدند .اما هر بار كه به شوهرم اعتراض مي كردم سخت طرف اونها رو ميگرفت و حتي يكبار مرا به خاطر اين موضوع تو خيابون از ماشين پياده كرد . و هميشه مي خواستند كه ما وابسته به اونها باشيم .با پول شوهرم (سند) به اسم پدر شوهرم ماشين خريدند كه براي هر بار ماشين را برداشتن هم زير منت اونها باشيم هم ما را كنترل كنند و خيلي از دفعاتي كه من با كلي خواهش از شوهرم مي خواستم مرا به گردش ببرد يكي از اونها هم مي آمد .
    تو خو نه اونها كه مهمون بودم دختر خاله سفيد و مو بورش كه اونجا پلاس بود لخت (با لباس ناچيز) جلوي چشم من با شوهرم لاس ميزدند و اون شوخيهايي كه با دختر خاله اش مي كرد وجوني كه به اون مي گفت به من كه زنش بودم نمي گفت و غير از او هم با دختراي خوش ظاهر گرم مي گيره ولي برادرش با اينكه مجرده چنين اخلاقي نداره و حتي يكبار كه من از شوهرم خواستم مرا به گردش ببرد اون دختره را هم با خودش آورد .و خانواده اش هم كه مي ديدند من از اين موضوع رنج مي كشيدم بيشتر اين موضوع را دامن ميزدند و كيف ميكردند و مي خنديدند و تو حرفهايشان لغت شكنجه دادن را استفاده مي كردند .مادر من بيماري روحي داشت و يكي لازم بود خودش را نگه دارد و نمي تونستم به او بگم. اونها مي دانستند اين را و حتي به مادرم گفتند كه خانه پدري ما را بفروشد و "سهم" مرا بدهد (چون پدرم فوت كرده)
    و براي اين پيشنهاد مرا تحت فشار مي گذاشتند .مادرم گفت پول مي دم كه آپارتمان بخرد اونها گفتند نه تمام اون پول را وسيله بخرد و بياد طبقه بالاي ما (به اين ترتيب هم خانه اي از خودم نداشتم هم زير دست اونها بودم ) و جالب اينكه مشاور رفتم گفت برو با اونها در يك خانه!! (و پشيمان شدم كه چرا مشاور رفتم چون همان يك عصر كه خانه شان ميرفتم تا يك هفته گريه مي كردم چه رسد به اينكه هميشه دم دستشان باشم ) . تو عقد نامه شرط كردند كه شهريه دانشگاه من با مادرم باشد و مادرم بي هيچ حرفي قبول كرد و قسمتي از پول آپارتمان را مادرم داده بود فقط يك مراسم نامزدي نتونستيم بگيريم كه هر بار مادر شوهره مرا مي ديد تو سرم مي زد و هزار جور نيش مي زد ( بيشتر از پول يك جشن نامزدي مادرم هزينه انتقالي به تبعيت از شوهر مرا داده بود و شهريه دانشگاهم را مي داد ) و آنها هم در عوض شام عروسي ندادند و 2 شب قبل عروسي خانه مادرم آمدند (مادر شوهر و خواهر شوهر و شوهرم ) آمدند خانه ما براي دعوا كه : "مهماني مال ما ست . شما مي خواهيد مهمان دعوت كنيد؟( با اين كه اونها ريالي پول نداده بودند و حتي پول كادو هاشون را هم شوهرم داده بود ) و روز قبل عروسي خواهر شوهرم –به جاي آرايشگاه سر م را رنگ كرد و مرا تو حمام برد و با آب چركي كه تو لگن گوشه حمام مانده بود و توش رخت شسته بودند سر مرا شست . "عروسي گرفتيم و بماند كه چه برخورد توهين آميزي خواهرش با من داشت روز عروسي و شوهره هم فكر لاس زدن با عكاس بود كه خود عكاس تعجب مي كرد – سر خانه خودمان آمديم اما دخالتها ادامه داشت .من كمتر مي رفتم ولي شوهرم هر روز مي رفت و خصوصا روزهاي تعطيل از صبح تا شب اونجا بود.(عليرغم اعتراض من كه به هر زباني خواستم نرود نشد).وقتي شوهرم يك هفته تهران مسافرت مي رفت مادر شوهرم هر دقيقه زنگ ميزد كه من خانه باشم و رك گفت اگر خواستي از خانه بيرون بروي بايد به ما زنگ بزني اجازه بگيري و ما را در جريان بگذاري .(خدا شاهده تو اون يك هفته يك ساعت از خانه بيرون رفتم يك عصر چون ديگه داشتم دق مي كردم. ولي وقتي برگشتم كلي حرف شنيدم و حتي تهمت هاي ناموسي ) ...............بچه دار شدم . خواهرش كه به ديدنم آمد چون بعد زايمان سر و وضعم به هم ريخته بود يك جوري دماغشو بالا كشيده بود و نگاه مي كرد و نيش زبان ميزد .بعد از زايمانم هم مادرم با اون حالش آمد يك هفته اي به من كمك كند كه شوهرم نهايت بي احترامي را به اش مي كرد مثلا "اشغالها رو با دست برداريد دستكش نمي خواد" و جلوي مادرم خوراكي مي خورد و تعارفش نميكرد با اينكه مادرم مهمان ما بود و بچه را عوض مي كرد و...خاله من به ديدنم آمد شوهرم حتي از اتاقش بيرون نيامد كه سلام كنه و....و بعد يك هفته زحمت با ماشين سر ظهر گرم مادرم را وسط خيابان پياده كرد (هر چه اصرار كردم كه مادرم را برسان محل نكرد گفت كار دارم ولي كاري هم نداشت) اما مادر بيچاره ام به روي خودش نياورد ........... يكبار ساعت 8 شب كه شوهرم پاي تلفن داشت دستوراتش را از مادرش مي گرفت ديگه خسته شدم . براي اولين بار دهان باز كردم و گفتم :"لطفا بگو دستورالعمل صادر نكند"(دقيقا همين چند كلمه كتابي و آنهم با لطفا)-چند دقيقه بعد كه تلفنش تمام شد شوهرم بر افروخته و عصباني آمد و گفت: انتخاب من بين تو و مادرم مادرم است .انتخاب من بين بچه ام و مادرم باز هم مادرم است(بچه ام آن موقع چند روزه بود)
    مدت كوتاهي بعد ديدم يك نفر دم در آپارتمان مشت مي كوبد .شوهرم در را باز كرد. مادر شوهرم بود .نمي دونم چطور مثل جن به اون سرعت خودشو رسوند . از راه آمد با فحاشي و عربده كشي . من نشسته بودم تو هال بچه ام رو شير مي دادم .آنهم در شرايط يك زن زائو كه 2 هفته است سزارين كرده و هنوز خونريزي دارد و 2هفته تا صبح بيدار خوابي كشيده و- شوهره مي رفت تو اون اتاق مي خوابيد كه صداي بچه اذيتش نكنه- هر چه تونست به من و مادرم گفت .عربده مي كشيد و مي گفت :" زنكه كتل (كوتوله) زنكه دريده و....فحاشي به من و مادرم مي كرد گفتم آخه خانوم من كه چيزي نگفتم گفت چرا حرفي كه زدي تو هين است :دستور العمل .. ما عروس اينقدر دريده نديده بوديم ..ما اگر يك عروس كميته امدادي مي گرفتيم بيشتر از تو جهاز داشت (در حاليكه سطح خانواده ما از اونها بالا تر بود چه مالي چه فرهنگي و ما بالاي شهر زندگي مي كرديم و من تو جهازم مبلمان عالي و فرش دستباف عالي داشتم در حاليكه اونها يك كاناپه تو خانه شان نداشتند )و گفت پاشو گورتو گم كن از خانه پسرم _ 2 دانگ پول آپارتمان را من داده بودم اما حرفي نزدم – دوباره گفت پس چرا نشستي پاشو گورتو گم كن طلاقتو بگير من بهترين دختر رو براي پسرم مي گيرم .و بچه هم مال منه چون پسر مال پدره . و گفت اينقدر بچه ام بچه ام نكن اون بچه مال منه ...قانون بچه را ميده به ما -اون موقع من از تغييرات قانون حضانت اطلاع نداشتم و خيلي ترسيدم كه بچه ام –تنها كسي كه داشتم- رو از دست بدهم. بعد چند روز با تهديد شوهرم كه اگر از مادرم عذر خواهي نكني طلاقت ميدم و از ترس اينكه بچه ام رو ازم بگيرند مجبور شدم زنگ بزنم به مادرشوهر و ازش عذر بخواهم باز خفت بكشم . اين موضوع يكبار ديگر تكرار شد و ايندفعه پدر شوهرم را همراه خودش آورده بود البته پدر شوهرم حرفي نميزد . هر چه دلش خواست گفت حتي به تحصيل من - و شوهرم گفت تو فكر كردي درس خوندي خيلي مهمه؟ و مادرش گفت : الان دهاتيها هم درس خوندن . و تو حرفهاش گفت تو بي كس وكاري و.نبايد بگذاريم بچه تو دست و پاي اين زنكه بزرگ بشه .... ديگر همسايه ها هم فهميدند و حتي دختر همسايه از طرز در كوبيدن آنها ترسيده بود و من رابطه ام رو با اونها قطع كردم اما اونها به طريق ديگري شروع به آزار كردند . بچه ام رو با اسباب بازي و جمع بيكاري كه براي بازي تو خانه اش داره به سمت خود كشيدند و عليه من تحريك مي كنند و اون بچه رو هم كارد و چاقو مي كنند كه بزنند به من و شو هره هم در اين راه كمكشان مي كند .و بچه ام متاسفانه خيلي بابايي شده و شوهرم هر روز بچه رو خانه مادرش ميبره و اعتراض كه مي كنم ميگه مي خواي بخواه نمي خواي برو .مشكل داري برو (طلاق توافقي) .حالا 2 سالي است كه نرفتم خانه اش ويكبار ديدمش سلامش هم نكردم).البته ديدن پدر شوهرم وقتي كه تنهاست مي رم و بعد ها از عمه شوهرم شنيدم كه مادر شوهرم در جواني هم مدام كارش دعوا و كلانتري بوده و دعواهاي بدتر از اين با مردم كرده و مادر شوهر پير و ساده و روستايي خودش را از خونه كشان كشان مي انداخته بيرون و به كمك پسر ها و دخترش پدرشان را هم تو زير زمين مي اندازند و كتك مي زنند كه پيرمرد به خانه خواهرش پناه برده (عمه شوهرم) و اون پيرمرد از اينها مي ترسد و مادر شوهرم را از يك بيغوله اي در پايين شهر مشهد خواستگاري كرده بودند و.......... ولي چه ميشه كرد كه اين دو پسر و دخترش اين زن رو مي پرستند و حرفي كه از دهان اين زن خارج بشه رو مثل آيه قرآن تكرار مي كنند و به همين وسيله اين زن حكومت مي كند .من تنها دلخوشيم آخرين پشتوانه زن است : مهريه كه اگه ولم كرد حداقل سقفي بالا سرم باشه كه بدون سركوفت توش زندگي كنم ( اونوقت همين مهريه رو صدا و سيماي ما مي كوبد!! و قانون و فرهنگ جامعه هم به نفع مرد است)

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 مرداد 90 [ 22:24]
    تاریخ عضویت
    1387-6-10
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    6,299
    سطح
    51
    Points: 6,299, Level: 51
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    82

    تشکرشده 85 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: لطفا اين را بخوانيد

    فقط مي تونم بگم واقعاً متأسف شدم .

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 آبان 91 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1387-5-30
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    9,023
    سطح
    63
    Points: 9,023, Level: 63
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    450

    تشکرشده 476 در 164 پست

    Rep Power
    69
    Array

    RE: لطفا اين را بخوانيد

    منم خيلي خيلي واست متاسفم عزيزم .... خانم هايي مثل شما حقشون نيست كه اينجوري زجر بكشن
    ان شا الله خدا جوابشون رو ميده...
    خيلي ناراحت شدم ... خدا بهت صبر بده
    موفق باشي

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 30 آبان 88 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1386-7-10
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    16,204
    سطح
    81
    Points: 16,204, Level: 81
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    898

    تشکرشده 926 در 486 پست

    Rep Power
    174
    Array

    RE: لطفا اين را بخوانيد

    بنده هم اگر این جریان راست باشد،بسیار متأسفم.چرا که اگر این ماجرا راست باشد،شما می توانید به قانون از کارهای آنها شکایت کنید و شاهد هم داید.اما درباره مهریه که شما و نیز ویا در گفتار ویژه اش به آن پرداخته است که شما می گویید:سیما آن را می کوبد و رویا می گوید:حق مردهاست!!
    باید به آگاهی هر دو خواهر گرامی برسانم،که بنده هم موافقم که اصلاً چنین آدمهایی را باید قانون در زندان یا تیمارستان بیندازد تا تربیت شوند و خوی انسانی گیرند و نیز شوهرانی که دست بزن دارند یا معتادند به مواد مخدر و الکل؛
    اما نباید همین که احساساتی شدیم،یک مورد یا چند مورد را که استثنائ است،مبانی داوری خود درباره همه مردان قرار دهیم و تازه ناآگاهانه و شتابزده بخواهیم برای احقاق حقوقو زنان ستمدیده،قانونی بدتر یا رسمی کثیف را چون مهریه بالا قرار دهیم.چرا؟چون:
    1-از کجا شما دو خواهر محترم می دانید که همه خواستگاران که پسرانی جوان هستند،در آینده دارای مشکل خواهند شد؟
    2-یک زن با آزارهایی که دیده براستی مهریه کدامین مرهم بر زخمهایی جسمی و روانی اوست؟
    3-آن سوی ماجرا را هم بنگرید که مهریه زیاد شده است یک معضل بزرگ اجتماعی که سودجویی بسیاری از زنان و دختران و مال پرستی آنها حتی در اوایل ازدواج سب زندانی شدن مردان بیگناه بی شماری شده است.
    به هر حال عاجزانه از خداوند مهربان می خواهم بر همه ما این لطف را بکند که خردمندتر بوده و همچنین انصاف داشته باشیم.

  5. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: لطفا اين را بخوانيد

    من نمی دونم شما بعد از دیدن اون همه بی احترامی در دوران نامزدی و عقد چرا با این آقا ازدواج کردین؟؟ حالا به اون قضیه کاری ندارم، اما سعی کنید پسرتون رو از توی اون منجلاب نجات بدین، اجازه ندین ضمیر پاک اون بچه از حالا آلوده بشه.. فکر می کنید این خانواده با این خصوصیات، به شما مهریه میدن؟؟ من که فکر نمی کنم. به هر حال بهتره تا دیرتر نشده یه فکر اساسی برای خودتون و زندگیتون بکنید. آدم نباید در هر شرایطی زندگی کنه. شما باید بیشتر از اینها خودتون رو دوست داشته باشین. اگه به نظر خودتون یا با راهنمایی سایر دوستان به راه حل مناسبی رسیدین سریع اجرا کنید. در غیر این صورت اینو بدونید که هر زندگی ارزش ادامه دادن نداره..
    براتون آرزوی یه زندگی سرشار از آرامش و شادی دارم

  6. کاربر روبرو از پست مفید shad تشکرکرده است .

    shad (یکشنبه 24 شهریور 87)

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 دی 89 [ 16:43]
    تاریخ عضویت
    1387-4-03
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    5,593
    سطح
    48
    Points: 5,593, Level: 48
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 157
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    58

    تشکرشده 59 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: لطفا اين را بخوانيد

    سلام دوست عزيز
    من هم واقعاً متأسف شدم ، بيشتر به اين دليل كه اغلب زن ها اونقدر خودشون رو دست پايين مي گيرن كه چنين بلاهايي و حتي بدتر رو به جون مي خرن
    براي من هم سؤاله كه چرا داري بي جهت ادامه ميدي؟ شما كه ميگيد از نظر مالي و فرهنگي برتري شماكه گفته ايد تحصيلات و زيبايي و بالاتر از همه مادري دلسوز داري و قطعاً از زير بته به عمل نيامدي و ميتوني حتي به مقدار ناچيز از اطرافيانت كمك بگيري . در كل نميشه يكطرفه به قاضي رفت (خواهش مي كنم ناراحت نشو از رك گويي من) من به شخصه نمي تونم قبول كنم تا محيط رو براي اهانت پيش نياوريم ديگران بهمون بي احترامي كنن . پس كمي با خودت خلوت كن ببين چه كرده اي كه اونها به خودشون چنين اجازه اي مي دن و حتي شوهرتون براتون ارزشي قائل نيست اگر تونستي زندگي ات رو جمع و جور كني ادامه بده در غير اين صورت دو كار انجام بده 1- برو پيش يك روانشناس حاذق شايد ايراد از نحوه برخورد خودت باشه و با استفاده از دستورات بتوني به زندگي برگردي
    2- طلاق بگير و يه دنياي ديگه اي رو شروع كن
    غصه بچه رو هم نخور چون يا داگاه حضانتش رو به تو مي ده يا خانواده پدري مجبوراً حمايتش كنن.
    به نظر من تا حالا توي زندگي ات هرگز سياستي نداشته اي كه لااقل شوهرت رو كمي توجيه كني كه تو هم به عنوان همسر به عنوان يك انسان حق و حقوقي داري
    اما در كل اساس اين تفاسير به نظرم ايراد داره ما كه در عهد شاه وزوزك نيستيم كه از حمايت هاي قانوني و سياست هاي بدور از خاله زنك بازي چيزي ندونيم

  8. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 شهریور 90 [ 18:24]
    تاریخ عضویت
    1387-2-14
    نوشته ها
    226
    امتیاز
    4,810
    سطح
    44
    Points: 4,810, Level: 44
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 49 در 25 پست

    Rep Power
    38
    Array

    RE: لطفا اين را بخوانيد

    گاهي بردباري جواب عكس مي ده .

  9. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 شهریور 90 [ 18:24]
    تاریخ عضویت
    1387-2-14
    نوشته ها
    226
    امتیاز
    4,810
    سطح
    44
    Points: 4,810, Level: 44
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 49 در 25 پست

    Rep Power
    38
    Array

    RE: لطفا اين را بخوانيد

    سلام سارا جون
    داستان زندگيت رو كه خوندم يادم به زندگي زنهاي قديم اوفتاد كه جگرشون خون مي شد و دم بر نمي آوردند . ولي تو از نسل جديدي وجوان و تحصيل كرده هستي .و بايد خيلي زود تر از اينها تكليفت رو با اين آدما روشن مي كردي . مقصر اصلي شوهرته كه با ناجوانمردي كامل اجازه مي ده كه مادر شوهر و... تو رو له كنن . تو له مي شي چون زيبايي ،چون تحصيل كرده اي چون تويه دامن يه مادر آبرودار بزرگ شدي .به خاطر همينه كه خواهرشوهت بهت حسادت مي كنه چون از هر نظر برتري .به تو بيشتر ظلم مي شه چون صبر كردي و اونا فهميدن كه قصد داري با همان لباس سفيدي كه وارد اين خانواده شدي مي خواي از اين خونه بري . اي كاش تو هم مثل اونا بي حياء و كولي بودي .
    مي دانم كه به خاطر پسرت حاضر به جدايي نيستي ولي به نظر من بايد شوهرت رو قانع كني كه بهت اجازه بده كه بيشتر توي جامعه حضور داشته باشي .تا بتوني 2باره زندگي كني و براي زندگيت يه تصميم بگيري . كاش بتوني با آدمهاي دور و برت قاطع برخورد كني .باز هم برات آرزوي صبر دارم

  10. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اردیبهشت 92 [ 12:37]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    1,234
    امتیاز
    8,567
    سطح
    62
    Points: 8,567, Level: 62
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 281 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Exclamation RE: لطفا اين را بخوانيد

    سلام سارا جون. خوبی عزیز دلم؟
    سرگذشتتو خوندم . به نظر من مقصر خودتی . چرا اجازه دادی این طورباهات برخورد شه؟ چرا انقدر ضعیف؟
    ولی ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است. به نظر من تمامی دوستان کامل جوابتو دادن. دیگه حرفی نمونده . سعی کن قانونی و با جرات از حق و حقوقت دفاع کنی و اجازه ندی هیچ بنی بشری به خانواده محترمت اهانت کنه. این اجازه دادن و ناتوانایی تو در دفاع کردن از خانوادت و اینکه نتونستی حد و مرز رو هم برای شوهرت و هم برای خانوادش مشخص کنی می تونه نوعی خیانت به اول به ماد زحمتکشت وبعد خودت باشه. محکم باش و یادت باشه تووبچه ات عزیرتر و دوست داشتنی تر از اونی هستین که دیگران اجازه داشته باشند کاری کنند که حتی یک اخم کوچیک به چهره اتون بیاد.
    موفق باشی
    روی هر پله که بایستی خدا یک پله ازت بالاتره. نه به خاطر اینکه خداست. به خاطره اینکه دستتو بگیره...

    هر شب درانتهای شب نگرانیهایت را به خدا واگذار کن و آسوده بخواب. به هر حال او در تمام شب بیدار است ...

  11. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 91 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1386-7-17
    نوشته ها
    1,333
    امتیاز
    16,003
    سطح
    81
    Points: 16,003, Level: 81
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 347
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    484

    تشکرشده 498 در 242 پست

    Rep Power
    150
    Array

    RE: لطفا اين را بخوانيد

    من واقعا" متاسف شدم
    یعنی شما دایی یا عمو ندارید که از شما محافظت کنه
    درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور

    نکرده است\"



 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.