به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 71
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array

    فکر و خیال اینکه چی بشه آرامشمو گرفته

    سلام
    دادگاه منع اشتغالم رای رو به نفع او صادر کرد و من اونروز که این خبرو شنیدم خیلی داغون شدم و همش گریه کردم تمام روز سرکارم حتی وقتی داشتم به ارباب رجوعم جواب میدادم اشکام ناخوداگاه میریخت

    چند روز بعدش بابای آیدا اس داد که بچه رو بردم روانشناس و کلی نفرین
    بعد هم با اس ام اس کلی حرفها آزاردهنده بهم زد
    امروزم که زنگ زدم حال بچه رو بپرسم کلی باهم حرف زدیم

    گفت که درخواست ازدواج مجدد داده و یکی هم پیدا کرده که بچه داره بچه های همو قبول کردن
    به منم گفت حتی اگه مهریه تو ببخشی سرتا پای منو پر پول کنی دیگه نمیخواهمت
    نه طلاقت میدم نه میذارم بری سر کار و نه میذارم آب خوش از گلوت بره پایین
    حتی اگه از کارت هم استعفا بدی دیگه تو خونه راهت نمیدم
    بچه هم ازت متنفره همش میگه مامان سرکار منو ول تازه هیچکی هم اینو یادش نداده
    یا میگه مامان جیغ منو بیرون

    نمیخوام تحت تاثیر حرفهاش قرار بگیرم ولی حرفهاش خیلی آزارم میده نمیتونم فکر و خیال نکنم
    چند شبه دارم خوابهای پریشون میبینم
    ویرایش توسط بهار_68 : پنجشنبه 12 تیر 93 در ساعت 20:32

  2. 6 کاربر از پست مفید بهار_68 تشکرکرده اند .

    Farzane-F (شنبه 21 تیر 93), m.reza91 (پنجشنبه 12 تیر 93), Somebody20 (سه شنبه 17 تیر 93), کاغذ بی خط (جمعه 20 تیر 93), veis (پنجشنبه 12 تیر 93), آرام دل (جمعه 13 تیر 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 تیر 97 [ 14:07]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    8,869
    سطح
    63
    Points: 8,869, Level: 63
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    480

    تشکرشده 882 در 242 پست

    Rep Power
    60
    Array
    عزیز دلممممممممممم
    واقعا قلبم درد گرفت از خوندن حرفات
    از خدا میخوام بهت صبر و آرامش بده
    ولی من هنوز حرفاشو باور ندارم بهار

    - - - Updated - - -

    تو چی گفتی بهار ؟ عکس العملت چی بود به حرفاش؟

  4. 5 کاربر از پست مفید veis تشکرکرده اند .

    کاغذ بی خط (جمعه 20 تیر 93), واحد (شنبه 14 تیر 93), هم آوا (جمعه 13 تیر 93), آرام دل (جمعه 13 تیر 93), شیدا. (پنجشنبه 12 تیر 93)

  5. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    بهار جان،

    حرفهاش دقیقا مث بچه ای هست که می خواد لج یه بچه دیگه را دربیاره.
    کاش یه مدت باهاش تماس نگیری، تا هم خودت آرومتر بشی و هم همسرت کمی در سکوت به آرامش برسه و فکر کنه.

    این تماسها باعث می شه دیگه هیچ حرمتی نمونه و دلت خیلی بشکنه.
    راه برگشت را سخت نکن.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  6. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    mahasty (پنجشنبه 12 تیر 93), کاغذ بی خط (جمعه 20 تیر 93), واحد (شنبه 14 تیر 93), هم آوا (جمعه 13 تیر 93), veis (پنجشنبه 12 تیر 93), آرام دل (جمعه 13 تیر 93)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    هیچی چی دارم بگم؟
    گفتم پشیمونم اشتباه کردم و این حرفها ولی قبول نکرد گفت همه پل های پشت سرتو خراب کردی
    اصلن حرفهاش خیلی ضد و نقیض داشت میگفت من تو رو نمیخواهم اگه تو میخواهی مامانتو داییت که زندگیمو ریختن به هم بیان با من نه با کس دیگه ای حرف بزنن من شرطامو بگم منم گفتم من با ککس دیگه کار ندارم زندگی برای من و توئه نه کس دیگه ای

    خیلی گفت مامانت این جور و اونجور منم گفتم مامان تو اینجورو اونجور

    گفت داداشت رفته بین همه دوستاش گفته که شوهرخواهرم دختر بازی میکنه واسه همین اختلاف دارن منم از داداشم پرسیدم گفت نه به او دوباره زنگ زدم گفتم باید روبرو کنیم طرف دوستشو گرفت
    منم گفتم اینا که دارن خبر بیار به بر میکنن نسبت بهت حسودی میکننن گفت مگه خیلی زندگی خوبی دارم که بخوان حسودی کنن منم گفتم آره چون میدونن ما میتونیم بهترین زندگی رو داشته باشیم بهت حسادت میکنن نمیزارن
    بعدشم بهش گفتم که از این به بعد هرکی از طرف من یه حرفی زد باور نکن باید روربرو کنی مسخره کرد و قطع کرد

    میخواهم برم یکم قرص آرامبخش بخرم بخورم
    تمام روز من تا وقتی که سرکارم که سرکارم بعد خونه خواب بعد بیدارشدم افطار دوباره خواب یا تو اتاق تاریک با گوشی یا تو وایبر خیره شدم به اسمش که ببینم آنلاینه یا نه

    من که بهش گفتم برای من خوشحالی و خوشبختی تو مهمه او هم دیگه یاد گرفت به من میگفت ایشالا تو هم خوشبخت میشی

    خدا کنه اونی که پیدا کرده دلسوز باشه

    - - - Updated - - -

    هی به خودم میگم دیگه زنگ نزنم ولی نمیتونم اونم کم پیش میاد که جوابمو بده شاید ده بار اس یا زنگ بزنم یه بار جواب بده
    تمام سختی دنیا رو میشه با یک جمله تحمل کرد خدایا میدانم که میبینی!

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار_68 نمایش پست ها
    هیچی چی دارم بگم؟
    گفتم پشیمونم اشتباه کردم و این حرفها ولی قبول نکرد گفت همه پل های پشت سرتو خراب کردی
    بهار جان به خودت احترام بذار واگر هم اشتباه کردی باید تمام تلاشت برای جبران باشه . این نمونه اعتراف نه تنها تاثیر مثبتی روی همسرن نداره بلکه بیشتر خودت را از چشمش می ندازی.


    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار_68 نمایش پست ها
    اصلن حرفهاش خیلی ضد و نقیض داشت میگفت من تو رو نمیخواهم اگه تو میخواهی مامانتو داییت که زندگیمو ریختن به هم بیان با من نه با کس دیگه ای حرف بزنن من شرطامو بگم منم گفتم من با ککس دیگه کار ندارم زندگی برای من و توئه نه کس دیگه ای
    با این حال همسرت همه درها رو نبسته و هر چند غلط داره راه حل پیشنهاد می ده باید حداکثر اسنفاده را ازاین فرصت ببری و ببینی شروطش چیه؟ نه اینکه حرفاشو نشنیده راه حلش رو مردود بشماری.
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار_68 نمایش پست ها

    خیلی گفت مامانت این جور و اونجور منم گفتم مامان تو اینجورو اونجور
    دست مریزاد خانم حالا یعنی این همه دارید مشاوره می گیرین؟ اون اینو گفت منم چند تا گذاشتم روش بهش جواب دادم؟!!!!!! احسنت
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار_68 نمایش پست ها

    گفت داداشت رفته بین همه دوستاش گفته که شوهرخواهرم دختر بازی میکنه واسه همین اختلاف دارن منم از داداشم پرسیدم گفت نه به او دوباره زنگ زدم گفتم باید روبرو کنیم طرف دوستشو گرفت
    منم گفتم اینا که دارن خبر بیار به بر میکنن نسبت بهت حسودی میکننن گفت مگه خیلی زندگی خوبی دارم که بخوان حسودی کنن منم گفتم آره چون میدونن ما میتونیم بهترین زندگی رو داشته باشیم بهت حسادت میکنن نمیزارن
    بعدشم بهش گفتم که از این به بعد هرکی از طرف من یه حرفی زد باور نکن باید روربرو کنی مسخره کرد و قطع کرد

    میخواهم برم یکم قرص آرامبخش بخرم بخورم
    تمام روز من تا وقتی که سرکارم که سرکارم بعد خونه خواب بعد بیدارشدم افطار دوباره خواب یا تو اتاق تاریک با گوشی یا تو وایبر خیره شدم به اسمش که ببینم آنلاینه یا نه

    من که بهش گفتم برای من خوشحالی و خوشبختی تو مهمه او هم دیگه یاد گرفت به من میگفت ایشالا تو هم خوشبخت میشی

    بله عزیزم فکر کردی فقط خودت می تونی شعار گونه صحبت کنی اون هم یاد می گیره به هر حال .

    اون موقعی که گفت بچه را می خواد ببره روان شناس سکوت کردی و جوابش رو ندادی بعد چند روز تماس گرفتی حال بچه را بپرسی چه انتظاری داری ؟
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار_68 نمایش پست ها

    خدا کنه اونی که پیدا کرده دلسوز باشه
    تورو خدا عکس العمل های احساسی رو بذار کنار

  9. 9 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (پنجشنبه 12 تیر 93), paiize (سه شنبه 14 مرداد 93), فرشته مهربان (شنبه 14 تیر 93), کاغذ بی خط (جمعه 20 تیر 93), واحد (شنبه 14 تیر 93), آرام دل (جمعه 13 تیر 93), بهار_68 (جمعه 13 تیر 93), شیدا. (پنجشنبه 12 تیر 93), شایسته89 (یکشنبه 15 تیر 93)

  10. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    بهار مگه با غریبه دعوا می کنی که یکی به دو می کنی و می گی روبه رو کنم و از این می پرسی، به اون زنگ می زنی ..............

    حرفهای شوهرت نشون می ده که دلش می خواد برگردید به زندگیتون.
    بهار اگه واقعا دوستش داری و زندگیت را دوست داری،
    پس یه کاری کن که از این فرصت استفاده کنی.
    مسابقه نیست که سعی می کنی پیروز بشی. زندگیته !!!!!!

    یه مشاوره حضوری خوب برو.
    از یه بزرگتر فامیل همسرت کمک بگیر. یکی که خودش هم قبولش داره.
    ازش بخواه واسطه بشه، کمک کنه.

    بازم می گم زیاد تماس نگیر و دعوا نکن.
    حرفهایی که این وسط رد و بدل می شه دل چرکینتون می کنه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  11. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (پنجشنبه 12 تیر 93), paiize (سه شنبه 14 مرداد 93), واحد (شنبه 14 تیر 93), آرام دل (جمعه 13 تیر 93), بی نهایت (پنجشنبه 12 تیر 93), شایسته89 (یکشنبه 15 تیر 93)

  12. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    بینهایت شعار میدم عرضه ندارم درست بشم

    ااز اولم نباید این راه رو میومدم چون ضعیفم قابلیت تغییر و ندارم یکم پیش میرم اگه نتیجه داد
    منم نیرو میگیرم نه که ناامید میشم
    همونطور که بالهای صداقت و فرشته مهربون و مدیر همدردی گفتن چه طلاق بگیرم چه آشتی کنم بیشترین آسیب رو من میبینم چون احساسی هستم

    اونم حسابی این موضوع رو فهمیده از همین طریق آزارم میده

    گریه کردن هرشب حقم چون نمیخواهم قوی باشم

    آخر زندگیم طلاقه بیخود خودمو گول زدم که میتونم درستش کنم نه نمیتونم عرضه شو ندارم از خود گذشتگی ندارم
    همه خوبی ها رو باهم میخواهم

    - - - Updated - - -

    از نظر او و نظر خودم دوبار اشتباه کردم

    یک اون بار که بدون اجازه اش از خونه اومدم بیرون دعوای قبلی که من برگشتم ولی یه ماه نشده دوباره دعوامون شد و دادخواست طلاق

    دو بچه رو دادم بهش اونم چون چند روز بیشتر به دادگاه طلاقمون نمونده بود


    خیلی باحاله میگه بچه رو میخواهی بگیر منم راحت تر میرم زن میگیرم

    - - - Updated - - -

    واقعا دنبال چیه؟

    اگه میخواست ازدواج کنه که خودم بهش پیشنهاد دادم بره
    اگه میخواهد منو از کار بیکار کنه که خوب چه سودی میبره؟

    اگه با این کارا میخواد منو منتقل کنه که خوب اونم.بهش گفته بودم یه مدت که از کارم بگذره انتقالی مو میگیرم دقیقا این چند وقتی که داریم تو دادگاه با لج میگذرونیم سر خوبی میگذروندیم

    خیلی دلم میخواهد بدونم ته دلش چیه بد بختی من خوشحالش میکنه؟
    ناراحتی من شادی اونه؟ خوب من الان ناراحتم خیلی هم ناراحتم چی به او رسید؟

    کاش میدونستم ته دلش چیه؟

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 دی 93 [ 01:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-08
    نوشته ها
    352
    امتیاز
    3,876
    سطح
    39
    Points: 3,876, Level: 39
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    555

    تشکرشده 496 در 196 پست

    Rep Power
    48
    Array
    سلام.این چه وضعیه خانمم من چسته گریخته چندتا از تاپیکاتونو خوندم ولی نمیدونم چندسالتونه ببخشید اینطوری صحبت مبکنم ولی شما خیلی دارید بچه گانه احساسی و ضعیف برخورد میکنید واقعا مثل اول زندگی من دارید برخورد میکنید پرش احساسی دارید اگر آرامش دارید یه جورید آرامشتون که بهم میریزه یه مدل دیگه! من فکرکنم برید پیش روانپزشک بذارید روانتون آرامتر بشه تو این مدت هم بذار همسرت بحال خودش باشه قبل از اون هم فقط یک بار باهمسرتون صحبت کنید بهش بگید این تماس آخرمه من میخام زندگیمو بکنم بچمو دوست دارم پدر بچمم درکنارش میخام شماهم فکراتو بکن دوست داری سرزبوتا بیفتیم و مضحکه عام بشیم یا یه زندگی آروم مثل همه داشته باشیم و بچمونم تو آرامش زندگی کنه یا اینکه بچمون وخودمون با مشکلات روحی و عواقب این رفتارامون روز به روز وضعیت زندگیمونو بدتر کنیم. بگو من باهات تماس نمیگیرم میخام آرامشمو بدست بیارم نا روح و روانم آروم بشه تا بتونم به تو و بچم برسم شماهم تواین مدت سعی کن به زندگیمون آینده خودمون و فرزندمون فکرکن وقتی به نتیجه رسیدی باهام تماس بگیر . و واقعا هم باهاش تماس نگیر واقعا خودتو آروم کن بذار اول خودت آروم بشی خودت به آرامش برسی خودتو بسازی بعد نوبت برسه به زندگیت.این گریه زاری کردنا الان به دردت نمیخوره الام تنها چیزی که به دردت میخوره اآرامش و خودسازیه نه شعار دادن و حرف زدن.ایشالا بحق همین ماه عزیز به زودی زود هم خودت به آرامش برسی هم زندگی مشترکتون به آرامش و آسایش برسه.

  14. 6 کاربر از پست مفید Nilofar mordab تشکرکرده اند .

    paiize (سه شنبه 14 مرداد 93), sanjab (جمعه 13 تیر 93), فرشته مهربان (شنبه 14 تیر 93), واحد (شنبه 14 تیر 93), بهار_68 (جمعه 13 تیر 93), شیدا. (شنبه 14 تیر 93)

  15. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    نیلوفرجون
    منم خیلی دلم میخواهد به آرامش برسم ولی فکر و خیال نمیزاره

    اینکه چی میشه چی نمیشه دادگاه رو چیکار کنم
    اینکه کارم مهمتره یا زندگیم
    چیکار کنم کارم از دست نره
    درخواست انتقالی بدم یا نه و همین فکراست که آرامشمو گرفته

    تو یه راه که پا میزارم وسطش کم میارم فکر و خیال انرژیمو گرفته تمام روز یه گوشه افتادم از روزای تعطیل ممتنفرم چون اصلن شب نمیشه

    از اینکه برم پیش یه روانپزشک و یا روانشناس و دوباره همه زندگیمو براش بگم خسته شدم
    از وکیلا هم خسته شده ام هرکدومشون یه چیز میگن
    یکی میگه حق با تو یکی میگه با او
    یکی میگه ش ط ضمن عقد داری نگران چی هستی؟ یکی میگه این شرطا زبون عامیانه است جنبه قانونی نداره

  16. 2 کاربر از پست مفید بهار_68 تشکرکرده اند .

    کاغذ بی خط (جمعه 20 تیر 93), آرام دل (جمعه 13 تیر 93)

  17. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    **زمان خط است نه دايره**
    چه ایده بدی بوده گرد ساختن ساعت. احساس میکنی همیشه فرصت تکرار است:
    قرار بوده ۸ صبح بیدار شوی و میبینی شده ۸ و ربع، میگویی: اشکال ندارد تا ۹ میخوابم بعد بیدار میشوم!
    قرار بوده امشب ساعت ۹ یک ساعتی را صرف مطالعه کتاب کنی، می بینی کتاب نخوانده ۱۰ شده. میگویی: اشکال ندارد. فردا شب ساعت ۹ میخوانم.

    ساعت دروغ میگوید. دروغ. زمان بر گرد یک دایره نمی چرخد!
    زمان بر روی خطی مستقیم میدود و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد.

    ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است
    ساعت خوب، ساعت شنی است! هر لحظه به تو یادآوری میکند که دانه ای که افتاد دیگر باز نمیگردد. اگر روزی خانه بزرگی داشته باشم، به جای همه دکورها و مجسمه ها و ستونها، ساعت شنی بزرگی برای آن خواهم ساخت و میگویم در آن آنقدر شن بریزند که تخلیه اش به اندازه متوسط عمر یک انسان طول بکشد. تا هر لحظه که روبرویش می ایستم به یاد بیاورم که زمان «خط» است نه «دایره».

  18. 4 کاربر از پست مفید بهار_68 تشکرکرده اند .

    m.reza91 (جمعه 13 تیر 93), rastin (پنجشنبه 26 تیر 93), Somebody20 (سه شنبه 17 تیر 93), آرام دل (جمعه 13 تیر 93)


 
صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.