به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    82
    امتیاز
    687
    سطح
    13
    Points: 687, Level: 13
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 205 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array

    هنوز نتونستم با شکست عاطفی کنار بیام، خواستگار دارم چیکار کنم؟

    سلام. طاعاتتون قبول حق. من 9 ماه پیش شکست عاطفی داشتم بنابر شرایط از کسی که عاشقش بودم وبا هم برنامه ریزی میکردیم برای ازدواج و مشاوره میرفتیم جدا شدم. رابطه مون هم خیلی پاک بود. دستمون هم به هم نخورده بود. من هنوز نتونستم فراموشش کنم. خیلی زیاد گریه می کنم. جاش رو تو قلبم نمیتونم به کسی بدم. حالا یک خواستگار زنگ زده که خانواده ام خانواده اش رو خیلی تایید میکنند. و اصرار میکنند که ما با هم حرف بزنیم و همو بشناسیم. چند تا مشکل بزرگ هست. لطفا کمکم کنید.
    1. من چطوری وقتی با تک تک سلول هام کس دیگه ای رو میخوام با یک پسر دیگه وارد رابطه بشم؟ من نمیخوا مادر بچه ای باشم که عاشق پدرش نیستم نمیخوام اسمم تو شناسنامه کسی باشه فکرم پیش کس دیگه.
    2.من همش احساسم اینه که زمان میگذره،اون آقا شرایطش بهتر میشه، و اون وقت توانایی ازدواج پیدا میکنه و انتخابش من هستم.
    3.مادر خواستگار جدید به مامانم گفتن که پسرشون خیلی عاطفی هستن. می ترسم یک مدت باهاش حرف بزنم جوابم رد بدم ایشون اذیت بشن.
    4. میل به ازدواج، رابطه زناشویی، مادر شدن ،.... با ورود اون آقا به زندگی من در من به وجود اومد و با خروجش از بین رفت. الان اقایون با درخت چنار برای من هیچ فرقی ندارن.
    5.مادر من به من میگن که این مورد جواب اذیت هایی هست که شدی تو این مدت کفران نکن.خیلی اینها رو پسندیدن و خوشحالن.

    * من الان در شهر دیگه ای هستم.یک شب خواب دیدم اون اقا خیلی گریه کردن و روش رو با ناراحتی از من برگردوند. دقیقا فرداش مامانم زنگ زدن وگفتن این خانواده تماس گرفتن و اجازه خواستن پسرشون با من درتما س باشد تا هم دیگه روبشناسیم از او ن روز حالم خیلی بده. کمکم کنید.
    ویرایش توسط خانوم شین : دوشنبه 09 تیر 93 در ساعت 16:53

  2. کاربر روبرو از پست مفید خانوم شین تشکرکرده است .

    فدایی یار (دوشنبه 09 تیر 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    اگه یکم در مورد آقای اولی و دلائل جداشدنتون بیشتر اطلاعات میدادید بهتر میشد فضا رو تجسم کرد .
    در مورد شماره ی 1، به هر دلیلی که ازدواج با آقای اولی صورت نگرفته؛ نباید زندگیتون رو فدای احساسات بکنید. این طور مواقع برای آزاد شدن ذهن ورزش ، کوهنوردی، شنا،مطالعه،کار و... پیشنهاد میشه.
    سال های زندگی گذشته ی شما هم مهمه، مثلا در گذشته کمبود محبت از جانب خانوادتون نداشتید که تا این حد ذهنتون درگیر اون آقا شده؟
    در مورد شماره ی 2 ، مهم نیست شما چه احساسی دارید ،مهم اینه که اون آقا برای رسیدن به شما تا حالا چه تلاش های ملموسی رو کرده؟
    در مورد شماره ی 3 نگران نباشید شما بی احساس ترین زن رو در عدد یک-هزارم ضرب کنید؛ میشه احساساتی ترین مرد!
    در مورد خواب دیدنتون هم الهام یا رویای صادقه نبوده! ذهنتون این خواب رو ساخته .
    در مجموع بررسی خواستگار جدید ایرادی نداره ، شاید به این نتیجه برسید دنیایی که از مرد ها برای خودتون ساختید یه چیز دیگه ای باشه یا حتی ممکنه بهتون کمک کنه از این بار احساسی بیرون بیاید.نهایتا خوشتون نیومد ،ردش می کنید . شانس هایی که شاید خوب باشند رو از بین نبرید.
    و البته بابت :
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم شین نمایش پست ها
    الان اقایون با درخت چنار برای من هیچ فرقی ندارن.
    مچکرم!،نظر لطفتونه!! (کلی خندیدم،ممنون)

  4. 6 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (دوشنبه 09 تیر 93), khaleghezey (چهارشنبه 11 تیر 93), parsa1400 (دوشنبه 09 تیر 93), فرهنگ 27 (چهارشنبه 11 تیر 93), خانوم شین (سه شنبه 10 تیر 93), صبا_2009 (دوشنبه 09 تیر 93)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    سلام
    گفتی برنامه ریزی میکردین و مشاوره میرفتین . خب چی شد ؟ مشاوره برا چی میرفتید ؟ برا چی باهم ارتباط داشتید ؟
    نمیگم کاراتون اشتباه بوده همش درست بوده ولی حالا به دلیلی حرفاتون و برنامه هاتون و شاید اخلاقیاتتون به هم نخورده
    جواب رد دادن یا جواب رد دادین . در هر صورت موردی باعث شده اون آقا جلو نیان که شاید به شما هم بیان نکنن دلیلش شخصی نه اینکه شما موردی دارید . هر چند شما تو همون مدت کوتاه دلبستین یا شاید بدتر بر حسب نیاز یا دلایل دیگه دل باختین .
    نکته در ایران انتخاب اول با مرد و انتخاب دوم با دختر به زبان ساده تر خواستگاری از طرف مرد اتفاق می افته
    و خانمها هیچ وقت نمیتونن اون مرد رویا هاشونو پیدا کنن و در مقابل خواستگارهاشون باید حداقل با سه فاکتور کنار بیان تا اونو بدست بیارن وبعد در زندگی سعی کنن اون سه فاکتور به دلخواه خودشون کمی بهتر کنن اگر نتونن عوضش کنن .
    یعنی چی وضعیتش بهتر بشه برگرده . خب چرا رفت میموند باهم وباکمک هم بهترش میکردین
    خاستگاری اولت بوده ؟ در چه وضعیتی هستید سنی؟ تحصیلی؟ در کل قدر فرصتا رو بدونید .

    حالا یه مردی اینطوری دراومد بقیه چنارن . اگه خدایی نکرده مثل من باشی یا چند سال زندگی کنی بعد همسرت بی وفایی کنه زبونم لال کارت به جدایی برسه اونوقت مردا ..........؟نه بگو میخوام بدونم ..........؟
    خودتو محکم بگیر خانم باش فرصت داری براکسی تب کن که برات بمیره نه مثل من که برا زنی دارم میمیرم که برام سردرد هم نگرفت .
    مواظب سلامتی روحیت باش
    بدرود

  6. کاربر روبرو از پست مفید parsa1400 تشکرکرده است .

    خانوم شین (سه شنبه 10 تیر 93)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 10 اردیبهشت 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1393-2-31
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    947
    سطح
    16
    Points: 947, Level: 16
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    25

    تشکرشده 80 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم شین عزیز خواهر گلم میدونی که من کاملا و با تمام وجود مشکلت را درک میکنم ما شرایط شبیه به هم داریم پس اگه حرفی میزنم تو را خدا گوش کن وگرنه مجبور میشم از دستت سرم را به دیوار بکوبم!!
    اصلا فرصت آشنایی با این آقا را از خودت نگیر قرار نیست که حتما بهش جواب مثبت بدی ولی مزیتی که داره اینه که به این باور میرسی که همه دنیا اون آقای قبلی نیست و مردای دیگه ای هم هستند که میشه روشون حساب کرد و تو زندگی بهشون تکیه کرد.موردهای قبلی ما هرچقدر هم خوب و عالی بودند ولی یه ضعف بزرگ داشتند و اون این بود که به هردلیلی پا پس کشیدند و با احساساتمون بازی کردند پس دیگه نباید همه وجود و زندگیمون را صرف فکر کردن بهشون بکنیم زندگی پر از زیبایی هاست باید چشمامون را باز کنیم و نگاهشون کنیم.
    البته نباید در مورد خواستگار جدیدت هم احساسی تصمیم بگیری و فکر کنی پاداش صبر و تحملت تو این مدت بوده!نه فقط به چشم یه خواستگار معمولی بهش نگاه کن.
    فکر نکن من آدم بی احساسی هستم باور کن من هم اون آقا را با تمام وجود دوست داشتم ما واقعا واسه همدیگه ساخته شده بودیم ولی به هردلیلی به هم نرسیدیم تا الان
    من هنوزم بهش فکر میکنم ولی این آمادگی را هم تو خودم ایجاد کردم که به بقیه خواستگارهام فکر کنم .
    ببین تو این وقت عزیز و نزدیک افطار بازم بهت توصیه میکنم تو اولین مرحله فارغ از بقیه درگیری های ذهنی که داری فرصت آشنایی به خواستگار جدیدت را بده بعد برو سراغ بقیه مسائل

  8. 5 کاربر از پست مفید دنیای وارونه تشکرکرده اند .

    m.reza91 (دوشنبه 09 تیر 93), parsa1400 (سه شنبه 10 تیر 93), sara 65 (دوشنبه 09 تیر 93), فدایی یار (دوشنبه 09 تیر 93), خانوم شین (سه شنبه 10 تیر 93)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    82
    امتیاز
    687
    سطح
    13
    Points: 687, Level: 13
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 205 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقا رضا ، آقا پارسا و دنیای عزیز، مرسی که نظر دادید. من 27 سالمه. فوق لیسانسم. در کل آدم احساساتی وعاشق پیشه ای هستم ولی سخت پیش میاد که بتونم به کسی علاقه مند بشم. ایشون پدرشون سرطان خون دارن و خواهر و برادرشون هم یک جورایی پدر و مادرشون رو رها کردن رفتن دنبال زندگی خودشون در شهر دیگه ای. ازدواج کردن و مثل مهمون میرن و میان. ایشون به نوعی همه امید پدر و مادر پیرشون هستن. از دکتر بردن تا خرید تا مسافرت تا محبت و .... برادرشون در 23 سالگی در حالی که خودش و خانومش دانشجو در شهر دیگه ای بودن و نه شغل داشته نه سربازی رفته بوده ازدواج میکنه و بعد از فوق دکترا بعدش سر بازی بعدش بچه دار میشه و تمام این مدت بار زندگیش رو دوش پدر و مادر بوده و پویا مشکلات زیادی پیش میاد. به همین دلیل پدر و مادرشون به این اقا گفتن که تا وقتی گه سربازی درس و کارت اوکی نشه برات قدمی بر نمیداریم.. موقعی گه رابطه ما کات شد، قرار بود از سربازی معاف بشه که به مشکل خورده بود، دکترا پدرشو قطع امید کردن و کلیه و کبدش از کار افتاده بود و ایشون مجبور شد موقتا بی خیال پایان نامش بشه و دنبال کار رفتن هم که هیچی. به من گفت که اینده نا معلومی دارم و من میتونم بی خیال گذر عمر خودم بشم ولی نمیتونم بی خیال گذر عمر تو بشم. من با اصرار های مامانم قبول کردم که ایمیلمو بده به خواستگار جدید ولی واقعا در موقعیتی نیستم که بخوام تلفنی باهاش حرف بزنم. نمیتونم.

  10. کاربر روبرو از پست مفید خانوم شین تشکرکرده است .

    m.reza91 (سه شنبه 10 تیر 93)

  11. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    2.من همش احساسم اینه که زمان میگذره،اون آقا شرایطش بهتر میشه، و اون وقت توانایی ازدواج پیدا میکنه و انتخابش من هستم.
    مشکلتون اینه.
    تا وقتی خودتون می خواین یکی رو در قلبتون نگه دارین طبیعتا در قلبتون می مونه.

  12. 4 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 11 تیر 93), sanjab (سه شنبه 10 تیر 93), فرهنگ 27 (سه شنبه 10 تیر 93), خانوم شین (چهارشنبه 11 تیر 93)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 10 اردیبهشت 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1393-2-31
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    947
    سطح
    16
    Points: 947, Level: 16
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    25

    تشکرشده 80 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهر گلم صبر کردن و دلسوزی برای کسی که هیچ تعهدی بهش ندارید و متقابلا تعهدی بهتون نداره اشتباه محض است .احساسی بودن خیلی خوبه ولی درکنارش باید منطقی هم باشیم وگرنه مخصوصا توی این دوره زمونه خیلی ضربه میخوریم.شما به اندازه کافی صبر کردید و ضربه خوردید .
    خیلی وقت ها باید کسی یا چیزی را که دوست داریم رها کنیم اینکه همیشه فکر و زندگیمون را مشغول انسان دیگه ای بکنیم یه نوع ناسپاسی در برابر نعمت های خداست.
    کسی که اون بالاست صلاح ما را بهتر از هر کسی میدونه .
    از نوشته هات معلومه که قصدت اینه که راه خودت را بری ولی باور کن خیلی حیفی به خدا!تو هم حق داری شاد باشی و از زندگی لذت ببری پس سعی کن فقط بندگی خدا را بکنی نه اینکه منتظر بنده خدا باشی!میدونم گفتن این حرف ها خیلی اسونه و عمل کردن بهش سخته ولی باور کن میتونی زندگی را بدون این آقا ادامه بدی و خوشبخت بشی

  14. کاربر روبرو از پست مفید دنیای وارونه تشکرکرده است .

    خانوم شین (چهارشنبه 11 تیر 93)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    82
    امتیاز
    687
    سطح
    13
    Points: 687, Level: 13
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 205 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دنیا جان و مینوش جان. من اگر این آقا رو فراموش نکردم چون فکر میکردم ایشون "نتوانسته" نه اینکه "نخواسته" و بینای دو تا تفاوت زیاد هستش. و نظرم این بود که من اگر ادعا کردم عاشقش هستم نباید به خاطر شرایطی گه در به وجود آمدنش ایشون تقصیری نداشته، رها کنم . برم دنبال نفع خودم. شاید خیلی زیادی احساسی هستم. اگر هستم بگید بهم. الان چون کاری از دستم ساخته نیست و به قول رضا مهم نیست احساس من چیه و مهم اینه که اون چقدر تلاش میکنه برای داشتن من، سعی میکنم خواستگار جدیدمو انالیز کنم. البته حق ایشون و هر پسر دیگه ای هستش که طرف مقابلش به خاطر خودش بخواهدش نه به خاطر فراموش کردن شخص دیگری. لطفا دعا کنید برام. شیدا و فرهنگ اگر تاپیکمو میخونید برام بنویسید.
    ویرایش توسط خانوم شین : چهارشنبه 11 تیر 93 در ساعت 09:09

  16. کاربر روبرو از پست مفید خانوم شین تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 11 تیر 93)

  17. #9
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم شین نمایش پست ها
    سلام دنیا جان و مینوش جان. من اگر این آقا رو فراموش نکردم چون فکر میکردم ایشون "نتوانسته" نه اینکه "نخواسته"
    شین عزیز،

    می دونی فرق بین "تقاضا" و "نیاز" چیه؟
    نیاز یعنی یه چیزی را خواستن و تقاضا یعنی خواستن و توانستن.
    توی بازار، عرضه کننده کاری به نیاز مصرف کننده ها نداره، به تقاضاهاشون توجه می کنه.
    به نیازهایی که توانایی تامینش را دارند و برای همون قسمت کالا تامین میکنه.
    وظیفه رفع "نیاز" هم به عهده موسسات خیریه است.


    شاید منصفانه نباشه که کالا و بازار را با آدمها و عواطفشون مقایسه کنیم.
    ولی خواهی نخواهی، در روابط انسانی هم این مسائل تا حدودی هست.

    ایشون تا این سن (فکر می کنم حدود 28 گفتید؟ ) نه تکلیف سربازیش معلومه، نه کارش، نه تحصیلاتش (رها کردن نیمه تمام)
    1- به شما می گه چون برادرم زود ازدواج کرده و سختی کشیده، پدر و مادرم نمی ذارن من همون مسیر را تکرار کنم.
    2- چون پدر و مادرم پیر و مریضن من همه زندگیم را گذاشتم برای اونها.

    عزیزم عمر دست خداست. پدر و مادر ایشون هم هر روز پیرتر و از کارافتاده تر می شن. تا کی می خواد این مسئولیتی که روش انجامش هم اشتباه هست به عهده بگیره و ادامه بده؟
    توجه به پدر و مادر معنیش این نیست که فرزند زندگیش را بذاره کنار و بشینه گوشه خونه غصه ی اونها را بخوره.
    فرض کنید ایشون تک فرزند بودن، باید از کار و زندگی می افتاد؟

    نه درسش را تمام می کنه، نه سرکار می ره، نه سربازی می ره و ... همه را انداخته گردن بیماری پدرش!!
    اگر اینقدر ضعیف و ترسو و بی برنامه است، بقیه زندگیش هم همین خواهد بود.

    پدر و مادرش گفتند سربازیت را برو و کار پیدا کن و به موقع ازدواج کن.
    به جای عملی کردن این جمله، اینطور برداشت کرده که بشین گوشه خونه نوحه سرایی کن و ازدواج نکن!!

    برادرش از نظر توانایی و روانی خیلی سالم تر از این آقاست.
    اگر هم به اشتباه زود ازدواج کرده، اما تونست گلیم خودش را از آب بکشه و الان هم دکتراش را داره، هم کارش را، هم زن و بچه اش را.
    مث ایشون ننشست عزا بگیره که واااااای پدرم مریضه.

    بیماری پدر بهانه است.
    پیری مادر بهانه است.
    نصیحت پدر و مادر (ازدواج بعد از مشخص شدن وضعیتت) بهانه است.
    این آقا یک مرد ضعیفه !
    تو به چه چیز این آقا می خواهی تو زندگی تکیه کنی؟ به حرفهای قشنگش؟
    می شه چند نمونه از کارهای مثبتی که کرده بگی؟ از عملهای قشنگش بگو.


    در بیماری و پیری پدر و مادرش نقشی نداشته،
    اما در نحوه برخورد اشتباهش با مسائل زندگی نقش داره.

    تاپیکت را می خوندم.
    الان که توی لیست ارسالهای امروز دیدم، اومدم که برات بنویسم. دیدم خودت هم خواستی که بنویسم.
    برام جالب بود.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : چهارشنبه 11 تیر 93 در ساعت 10:19

  18. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 11 تیر 93), مهربونی... (چهارشنبه 11 تیر 93)

  19. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    خیلی احساساتی هستی و احساس زیبا و پاکی داری خیلی برام جالب بود سرگذست علاقه ای که بین شما و این آقا پیش اومده و حرف شما درسته در این مورد:

    ایشون "نتوانسته" نه اینکه "نخواسته" و بینای دو تا تفاوت زیاد هستش.

    بعضی وقتا به اون چیزایی که میخوایم نمیرسیم تلاشمان را هم میکنیم ولی بازم نمیشه نمیدونم چه حکمتی توی این موضوع هست که نمیشه یکجورایی انگار همه چیز دست به دست هم دادن که نشه.

    بعنوان مرد بخوام منطقی نگاه کنم:ایشون پسر خوبیه و حسن های زیادی داشته که اینجوری حاضرید به پاش به ایستید ولی
    شما دختر هستید و توی جامعه ما این پسرها هستند که انتخاب میکنند.
    بقول مادر رامین توی سریال شبکه دو:(همیشه خوشگل و جوان نیستی.)خواستگاری هم دورانی داره.

    این نوشته شماست:
    من اگر ادعا کردم عاشقش هستم نباید به خاطر شرایطی گه در به وجود آمدنش ایون تقصیری نداشته، رها کنم . برم دنبال نفع خودم. شاید خیلی زیادی احساسی هستم. اگر هستم بگید بهم.

    خوب متوجه شدی خیلی احساسی دارید تصمیم میگیرید بانو عشق همیشه منجر به رسیدن به همدیگه نمیشه بعضی وقتها به جدایی ختم میشه.شما دنبال نفع خودتان نمیرید بانو به اندازه ای که لازمه صبر کردید و پای علاقه تان به ایشون ایستادید وگرنه اگه خیلی ها جای شما بودند با توجه به مشکلتان ایشون همان اول پاپس میکشیدند ولی شما کنارش موندید این باارزشه


    شرایط سختی داره ایشون ولی سنشان کم نیست میتوانند تصمیم بگیرند درسته پدر ایشون سرطان داره و داره میمیره ولی شما حاضرید با این شرایط هم با ایشون بمانید و ازدواج کنید خوب چرا باهاش درمیان نمیزارید چرا ازش نمیخواهید پاجلو بزاره اینجوری تکلیف خودت مشخص میشه مثلا شرایط ایشون برای ازدواج با شما چیه؟

    مثلا سربازی خوب عقد کنید ایشون برن سربازی مثل خیلی های دیگه یا اینکه پایان نامه خودش را تکمیل کنه و بره دنبال کار کردن الان توی یکی از آشناهای ما همین وضعیته عقد کردن پسره رفت خدمت و برگشت الان هم داره دنبال شغل میگرده مدرکشم خوبه شغل خوب با درآمدی که بتواند یه زندگی را بچرخاند براش پیدا میشود.

    عشق فداکاری دوطرفه شما انرژی زیادی گذاشتی برای نگهداشتن این رابطه و ایشون مشکلات زیادی داره سخته واقعا سخته حرف درستی زده که این نشان میده برای شما و احساسی که بهم دارید ارزش و احترام قائله.

    به من گفت که اینده نا معلومی دارم و من میتونم بی خیال گذر عمر خودم بشم ولی نمیتونم بی خیال گذر عمر تو بشم

    شما بهش بگو حاضری با این شرایطی هم که داره فعلا عقد کنید و ان شاء الله تا یکی دوسال آینده وضعیت خدمت و پایان نامه و شغلش مشخص میشه ازدواج کنید.سختی هایی داره ولی شدنیه سخت هست ولی وقتی بحث علاقه واقعی باشه خیلی کمبودها را میشود تحمل کرد
    اینجوری حداقل تکلیفت با خودت مشخصه.

    در مورد این نوشته شما:
    مادر خواستگار جدید به مامانم گفتن که پسرشون خیلی عاطفی هستن. می ترسم یک مدت باهاش حرف بزنم جوابم رد بدم ایشون اذیت بشن.(وای مامانم اینا!!!ا)

    ببخشید اینو میگم ولی اگه اینجوریه پس ایشون ...... میکنن میان خواستگاری مگه قراره هرجا میرن خواستگاری بهشان جواب مثبت بدن؟!شما هم الکی جوگیر نشو لطفا و عذاب وجدا نگیر اگه میبینی بدرد هم نمیخورید محکم و قاطع بگو نه

    http://www.hamdardi.net/thread-33102.html
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : چهارشنبه 11 تیر 93 در ساعت 10:18

  20. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    شیدا. (چهارشنبه 11 تیر 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. یک سال گذشت و من هنوز نتونستم کنار بیام
    توسط MK000 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: یکشنبه 14 بهمن 97, 11:32
  2. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 01 بهمن 93, 00:18
  3. هنوز نتونستم همسرم رو ببخشم
    توسط عشق نوجوانی در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 28 اسفند 92, 20:34
  4. همکارمجردم روز تولدم یک شاخه گل رز به من متأهل هدیه کرد، نگران آیرویم هستم....
    توسط آسمان آفتابی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 شهریور 91, 01:50

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.