با سلام دوستای مهربون من چندین سال که خوندن این سایت شده یکی از کارای روزمره ام . شاید قسمتم نبود ازدواج کنم و الان که 32 سالمه هنوز مجردم دلیل مجرد بودنم هم تا حالا پیدا نکردم چون خدارو شکر هیچ ایرادی ندارم و پاک زندگی کردم الان مسئله ای که مثل کابوس شده برام اینه که خواهرم داره ازدواج میکنه سنگ صبورم کسی که همیشه کنارم بود جوری بودیم که همه فکر می کردن ما دو قلویم..مهربونترین خواهر دنیاست برام منم تا توانم بود براش کم نذاشتن به خدا خوشبختی شو می خوام . می خوام اون مثل من نشه اون یه همسر خوب داشته باشه و زندگی خوب ولی نگاه مردم برا من تحقیرای مردم آتیشم می زنه من چه جوری تو عقدش پیش همه فامیلا و از اون نگاههای تحقیر آمیز فرار کنم همه فکر می کنن ایرادی داشتم که ازدواج نکردم و پیش خودشون هزار جور حرف در میارن ولی خدا می دونه که قسمتم نشده. منی که همیشه هر جا می خواستم برم با خواهرم می رفتم شبا تا نصف شب با هم درد دل می کردیم با ازدواجش تنهای تنها میشم دیگه اون یه زندگی جدید برا خودش باز میکنه با درگیریهای جدید. احساس می کنم همه دلشون برام میسوزه الان محبتا از طرف مامان بابام چند برابر شده تا نزارن من ناراحت شم ولی این کارشون یعنی تحقیر من. نمی دونم چی کار کنم نمی خوام مراسم خواهرم شرکت کنم نمی خوام اون نگاه مردم و ببینم. چرا خدا فرق گذاشته بین بنده هاش من خیلی تو زندگیم تاوان دادم ولی دیگه تحمل ندارم چی میشد منم متاهل بودم و تو مراسم خواهرم که بهترین عزیزامه شادی می کردم ولی الان شرایطم جوریه که همه شاید دلشون برام بسوزه ... خیلی کم اوردم تو زندگیم از یه طرف فشار کاریم از یه طرف مجرد موندنم تا این سن.
علاقه مندی ها (Bookmarks)