به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 آبان 93 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1393-1-23
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    451
    سطح
    9
    Points: 451, Level: 9
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    269

    تشکرشده 65 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 از همسرم متنفرم. میخوام جدا شم. دلم واسه پسرم میسوزه.

    سلام . بازم من با همون مشکل همیشگی اومدم.
    اینبار دیگه قضیه جدیه. چند وقتی هست که دوباره با همسرم سرسنگینیم و به نوعی قهریم. رابطه جنسی ام فکر یکی دو ماه پیش اخرین بار بوده.
    همسرم همچنان به خود خواهی و بد دهنی ادامه میده. حتی جلوی پسرم هم که 3 سالش هم مراعات نمیکنه. هر چی از دهنش در میاد و میگه و خیلی وقتها منو جلوی چشمای پسرم میزنه. اونم همش گریه میکنه و مامان مامان میگه. دلم واسش میسوزه وقتی گریه ماز داد بیداد های همسرم میترسه جیگرم آتیش میگیره. آخه پسرم مظلوم و متاسفانه همسرم درکی از روحیه یه بچه 3 ساله نداره.
    نمونش همین امشب، من همیشه چون همسرم ناهار خونه نمیاد ، شام میپزم و برای فردا ناهار خودم و همسرم هم میمونه. یعنی دو وعده ای میپزم. امشب چون از قبل با هم سر اینکه کدوم دکتر واسه پسرم بهتره با هم تقریبا قهر بودیم. وقتی شام اوردم همسرم اعتراض کرد که چرا شام همون غذای ظهر؟(چون امروز خونه بود من ناهار پختم که شام هم داشته باشیم) شروع کرد بهونه گیری که از ظهر تا حالا چه غلطی میکردی و در اصل دوست داشت عقده هاش و خالی کنه و دعوا راه بنداه. منم گفتم پس چی کارش میکردم میریختم دور؟ حیف مگه بدمزه اس؟ همین و گفتم و یهو بشقابحاویغذا رو وسط اشپزخونه دیدم. بشقاب شکستهبود و پسرمم گریه میکرد وچسبیدهبود به من. بهش گفتم چرا اینجوری کردی خب بگو نمیخورم چرا مواد غذایی رو حیف کردی میگه زر زر نکن. میگرم میزنمتا.خ گفتم چته؟ چی شده چرا اینجی میکنی؟ ( حالا خودم از ترس و گریه به زورحرف میزنم(. میگه چیه !؟؟ رابطه داشتنت با د یگران( مردهای دیگه) کم شده. ( اینجا نمیتونم اصطلانحی رو که به کار برد و بگم). میگم یعنچی؟چی داری میگی؟ خجالت نمیکشی به زنت میگی ج...؟ مگه من چی کار کردم که این حرف و میزنی؟ میگه تو با همه مردای فامیلتون رابطه داشتی همه تو رو ک... )امیدوارم درک کنید که من اون لحظه چه حالی داشتم). میگه زمان خواستگاری اون پسر به من گفت من اینو ک... ولی من احمق حرفش و قبول نکردم ، گول حرفای تو رو خوردم. بهش میگم مگه همون موقع من و زن داداشم به مامانت اینا و حتی خود تو نگفتیم بریم دکتر زنان ولی تو گفتی نه. ؟؟؟؟؟؟؟؟ حتی یه بار با هم تنهایی بیرون بودیم بهش گفتم الان که هیچکس نیست این همه دکتر زنان تو خیابونا هست . بیا بریم یه دکتر خیالت راحت بشه. ولی خودت همش گفتی نمیخوام در موردش حرفی بزنیم و...... حالا چی شده بعد 4 5 سالیادی افتاده؟ میگه آره اشتباه کردم گول خوردم. اون پسر بهم گفتا که با تو رابطه داشته ولی من باور نکردم.
    بهش گفتم چته؟ به جای اینکه باهام مهربون باشی بهم تهمتم میزنی. من زنتم مادر بچتم . میفهمی چی داری میگی؟ میگه آره برو جدا شو. من نمیتونم اینجوری زندگی کنم. الان حرفای پسر رو باور کردم. گفتم فکر میکنی من دوست دارم بمونم؟ میخوام برم ولی بچم چین نمیرم. گفت بچم ببر. گفتم باشه صبح میریم. چند دیقه نگذشته بود که گفت ک.. بچم ام نمیدم ببری چه برسه به خودش. انقدر بی شعور و وقیح به راحتی جلوی بچه اسم اعضای بدنش و میاورد. گفتم خودت گفتی ببر حتی چند وقت پیشا هم گفته بودی تا وقتی شوهر نکردی پیش تو بعد از اون میگیرمش حالا میگی نمیدم؟ میگه چیه ؟ خوشحال شدی گفتی بچمم میبرم. ؟ نه نمیدمش. برو تنهایی زندگی کن. اون پسر ام اگه هنوز ازدواج نکرده بود برو زنش بشو. بروتا اون بهت عزیزم ، جانم بگه. من از این حرفها بلد نیستم. گفتم اگه بچم و بدی میرم اگه نه باید تحملم کنی که یهوبه طرفم حمله ور شد و کتکم زد. میگه برو. برو بذار ما راحت زندگی کنیم. تو ج... من نمیتونم با تو بسازم.
    شما بگید من چی کار کنم. سنم 27 همسرم 34.
    میبخشید اگه تاپیکم طولانی شد. خیلی غصه دارم. خیلی.
    ویرایش توسط گل شب بو : جمعه 06 تیر 93 در ساعت 01:50

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 99 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    10,375
    سطح
    67
    Points: 10,375, Level: 67
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience Points
    تشکرها
    852

    تشکرشده 554 در 206 پست

    Rep Power
    47
    Array
    با سلام
    خیلی متاسف و متاثر شدم وقتی توضیحاتتون رو خوندم که یه پدر اونم توی عصر حاضر چطور ممکنه جلوی فرزندش این طور رفتار بکنه. و اصلا هیچی حالیش نباشه
    الان با این شرایط و این حرفهایی که توضیح دادید، طلاق گرفتن و جدا کردن پسرتون از همسرتون ، برای پسر تون خیلی مفید تره تا اینکه در چنین محیطی بدون اخلاق و متشنج بزرگ بشه.
    الان این محیط و شرایطی که فرزندتون توش هست خیلی برای آیندش بدتره تا اگر شما طلاق بگیرد.
    خیلی جدی به فکر باشید اگر می تونید وضعیت و همسرتون رو تغییری بدید که چه بهتر ، اما اگر نشد گزینه طلاق هم برای خودتون و هم به خصوص برای پسرتون خیلی مناسب تره تا ادامه این زندگی ...

  3. 3 کاربر از پست مفید بابک 1369 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (جمعه 06 تیر 93), گل شب بو (جمعه 06 تیر 93), افتابگردون (شنبه 07 تیر 93)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام
    شما چرا از فردی که چنین ظنی رو در ذهن شوهر شما انداخته شکایت نمی کنید؟ از دید حقوق همه مبری هستند مگر اینکه عکسش ثابت بشه بنابراین اون فرد باید رابطه داشتنش رو با شما ثابت کنه نه شما نداشتن رابطه با اون رو پس خیلی راحت به خاطر تهمت و افترا محکوم خواهد شد.سکوت طولانی مدت شما نشانه ی تایید این توهمات هست. به نظر من با طرح یک دعوای کیفری در دادسرا اعاده ی حیثیت کنید(با مشورت با یه وکیل).قانون حامی شما خواهد بود.
    به نظر من تو محیطی که همیشه مورد هتاکی و کتک کاری قرار می گیرید ،نمونید . شوهر شما داره از علاقه ی شما به پسرتون سوءاستفاده میکنه که نرید! ولی من فکر میکنم یه مدت خونه رو ترک کنید بد نباشه.فکر نکنم بیشتر از چند روز با یه بچه رو دستش دووم بیاره.
    شما باید ارزش و منزلتتون رو مجددا به دست بیارید و به هر کس و ناکسی اجازه ی زدن تهمت های به این بزرگی ندید.

  5. 4 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (جمعه 06 تیر 93), گل شب بو (جمعه 06 تیر 93), افتابگردون (شنبه 07 تیر 93), بابک 1369 (جمعه 06 تیر 93)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلام

    امیدوارم هرچه زودتر مشکلتون حل بشه.

    نظرات بقیه هم خوندم، راستش من نمیدونم طلاق و شکایت وضعتونو بدتر میکنه یا نه، هرکدومش بستگی به شرایط شما داره.

    ولی بهتره قبلش با یک مشاوز یا مدیر همدردی مشورت کنین و ببیننین آیا روش دیگه ای وجود نداره تا به نتیجه بزسین یا نه، اگه نبود بعد با یک وکیل حقوقی صحبت کنین ببیننین اصلا شکایت کردن چقدر میتونه بنفعتون باشه، و میتونین به نتیجه مطلوبی برسین.


    اما درمورد فرزندتون، همانطور که خودتون گفتین این حرفا و خشونت ها برای روحیه یک بچه سه ساله خیلی آسیب زاست .
    پس بهتره.این آسیب و به حداقل برسونیم.

    بنظرم، بهتره اگه تبلت یا گوشی هوشمندو... دارین، یسری ویدیو های شاد کودکانه توش ذخیره کنین و آماده داشته باشین، اینجور وقتها، سریعا هدفون و بردارین و بذارین تو گوش فرزندتون، و اگه شرایطش بود ایشونو ترغیب کنین به اتاقش، اگه فرزندتون ویدیو نگا نکرد، شما صورت ایشونو بسمت خودتون بکشونین و بهش لبخند بزنین و ترغیبش کنین که ویدیو و نگا کنه ( مثلا خودتون هم.به ویدیو نگا کنین و وانمود کنین چه قشنگه و بخندین.، اگه دوتا هدفون هست، شما هم یکی و به گوشتون بزنین، لازم نیست هدفون شما حتما وصل باشه همین که بذارین تو گوشتون کافیه ).

    سعی هم کنین با همسرتون زمانی که این حالت ها بهشون دست میده بحث نکنین چون خودتون در نهایت کتک میخورین و ایشون بیشتر عصبی میشن. از جوابها و توضیحات منطقی هم پرهیز کنین، اون لحظه ایشون توضیح منظقی نمیشنون .
    بذارین آرومتر که شدن توضیحاتتونو بدین.
    اینجوری محیط خیلی متشنج نمیشه و برای فرزندتون هم بهتره، سخته اما میدونین که شوهرتون رعایت حضور فرزندتون نمیکنن پس شما رعایت کنین.

    اگه تبلت و.... یا اصلا وسیله ای ندارین که این امکان داشته باشه میتونین از آهنگ های شاد کودکانه که صوتی هستن استفاده کنین.که حتی با ساده ترین گوشی ها هم امکان پذیره.


    موفق باشین.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 06 تیر 93 در ساعت 04:56

  7. 4 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    terme00 (شنبه 07 تیر 93), فرهنگ 27 (جمعه 06 تیر 93), گل شب بو (جمعه 06 تیر 93), افتابگردون (شنبه 07 تیر 93)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اسفند 94 [ 22:55]
    تاریخ عضویت
    1392-10-24
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,081
    سطح
    27
    Points: 2,081, Level: 27
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 214 در 50 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    خانم محترم به نظر من مشکل اصلی شما اینه که همسرتون فکر می کنه شما قبل از ازدواج با شخصی رابطه جنسی داشتید ، اینو بدونین که اکثر مردا نمی تونن این قضییه رو تحمل کنن ، درسته همسرتون حرف های رکیک می زنه و کتک می زنه ولی آیا شما برای برطرف کردن این سوظن قدمی برداشتید ؟ از نوشتتون اینجور فهمیدم که اقدامی نکردید و در این موارد مرد به این نتیجه می رسه که حتما شکش درست هست . در ضمن دختران باکره زیادی هستن که رابطه جنسی را تجربه کرده اند و همسر شما اینو می دونه و دکتر زنان را به عنوان یه راه حل قبول نکرده .

    شاید نوع پوشش شما بیرون از خانه طوری هست که ایشون بیشتر به این قضایا حساس می شن .

    لطفا توضیح بدید قضییه اون آقایی که اومده این حرفا رو به همسرتون زده چی بوده .

    به نظر من با ایجاد یه مقدار تغییر در خودتون می تونید شرایط بهتری ایجاد کنید . من پیشنهاد می کنم یه فضای آرام ایجاد کنید ، به همسرتون بگین می خواهید باهاش صحبت کنید ، فقط شما دو نفر ، سپس از دلایل شک کردنش به خودتون بپرسید و سوالهاشو با آرامش پاسخ بدین و شک ایشون را در همه موارد برطرف کنید . بهش بگین شما زندگیتون رو دوست دارین و بهتره برین پیش مشاور تا مشکلتون حل بشه . فکر می کنم همسر شما خواسته های ناگفته ای داره که از طرف شما برآورده نشده .

    ممکنه زمان ببره تا این موضوع حل بشه ولی اگر حل نشه باز هم می دونید که تلاشتون را برای داشتن زندگی بهتر کردین و بعدا افسوس نمی خورید .

    ببخشید نظر من کارشناسی نیست و صرفا نظر شخصی است .

    دوستان لطفا این قدر احساساتی برخورد نکنید و برای یه خانواده به این راحتی نسخه طلاق ارایه ندین .

  9. کاربر روبرو از پست مفید mehdi1392 تشکرکرده است .

    گل شب بو (جمعه 06 تیر 93)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام
    برای مردها برقراری رابطه جنسی همسرشان با یک مرد دیگه غیر قابل بخششه (ربطی به زمان و مکان و علت و ... نداره )و بزرگترین خط قرمز محسوب میشه

    و در این مواقع هیچ مردی نمیتونه رفتار درست رو در پیش بگیره ، حتی اگر روزنامه ها و جراید رو پیگیری کرده باشید ممکنه کار به قتل هم برسه

    چون اینکار بالاتر از آستانه تحمل خیلی از مردهاست و حتی توی خیلی از کشورهای مدرن این واکنش ها وجود داره

    شما متاسفانه همسرتون رو در این برزخی که براش بوجود آمده رها کردید

    شما ماجرای اون مردی که عنوان کرده با شما رابطه داشته و این مسئله رو با همسرتون بیان کرده رو واضح بیان نکردید ، لطفا کامل بگید ماجرا از چه قراره ، با اون مرد رابطه فیزیکی داشتید ؟ اصلا چه دلیلی داره اون مرد به همسرتون این حرف رو بزنه

    من اگر جای همسر شما بودم شاید رفتاری متفاوت داشتم ولی هیچوقت و تحت هیچ شرایطی نمیتونستم با این مسئله کنار بیام

    حتما به فکر یک راه حل مناسب باشید تا همسرتون رو از این افکار رها کنید

  11. 3 کاربر از پست مفید معاون کلانتر تشکرکرده اند .

    گل شب بو (جمعه 06 تیر 93), پژمان1348 (شنبه 07 تیر 93), zendegiye movafagh (شنبه 07 تیر 93)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 آبان 93 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1393-1-23
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    451
    سطح
    9
    Points: 451, Level: 9
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    269

    تشکرشده 65 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان. ممنون که به تاپیک من سر زدید.
    بابک 1369: ممنون از همدردیت. الان در واقع مشکل من این هستش که همسرم قبول نمیکنه پسرم پیش من باشه. اوایل همش میگفت ببرش ولی دیروز گفت نمیذارم ببریش.
    m.reza91 :من با اون آقا پسر دوست بودم. ولی فقط توی خیابون یا کافی شاپ همدیگه رو میدیدیم. تا حالا حتی یک بارم با ایشون جایی تنها نبودم. اون موقع که اون حفهارو اون آقا پسر به خواستگار من زد، من و خانوادم برای اینکه شک خواستگارم بر طرف بشه این دو نفر رو با هم رو در رو کردیم. برادرم به خواستگارم گفت : برو کامل فکرات و بکن. اگه خواستی که هیچ. اگه نه خواهش میکنم این موضوع رو به کسی نگو. تا چند روز خبری ازش نبود تا یه روز زنگ زد به من گفت بیا صحبت کنیم. وقتی دیدمش گفت من حرفای اون آقا رو قبول نمیکنم. به تو اطمینان دارم و..... .این بود که قرار مراسم بعله برون و گذاشتیم. حتی برادرم بهش گفت اگه میخوای حتی چندین سال دیگه این قضیه رو پیش بکشی و دعوا کنی برو تمومش کن. ولی اون گفت من حرفای اقا پسر و قبول ندارم و در موردشم دیگه حرفی نمیزنم. ولی اینبار سومین باریه که این قضیه رو پیش کشیده. با شدت بالاتر. ممنون از راهنماییتون
    دختر بیخیال عزیز: ممنون از اطهار همدردیت وراهنماییت. در مورد شکایت فکر نمیکنم دستم به جایی بند باشه. چون این قضیه مال حدود 4 5 سال پیش. ولی حتما در موردش با یه وکیل صحبت میکنم. ایشالا که بشه کاری کرد. بازم ممنونم.
    mehdi1392:ممنون از سوالات. پوشش من مانتو روسری است. یه مقدار خیلی کم از موهای جلوی سرم از روسری بیرون میمونه. به هیچ عنوان با آرایش حتی رژلب کم رنگ از خونه بیرون نمیرم یعنی تنها باشم نمیرم. با همسرم در مورد مشکلمون صحبت کردم. میگه دست خودم نیست یهو توی ذهنم میاد. حتی پرسیدم مگه از من خطایی میبینی که یادت میاد میگه نه ولی دست خودم نیست. . حتی به شوخی بهش گفتم تو که منو دوست داری و نمیخوای ازم جداشی واسه چی اذیتم میکنی؟ گفت کی گفته دوست دارم. منم گفتم وقتی میگی برو بچه ام ببر. تا میگم باشه میرم میگی نه نمیشه ببریش یعنی منو دوست داری دیگه داری بچه مونو بهونه میکنی غیر از اینه؟ خندید و هیچی نگفت. خدا رو شکررابطمون یه مقدار با این حرف من بهتر شده. برام دعا کنید. خیلی تنهام. ممنون دلسوزیت و راهنماییت. راستی قضیه اون آقا پسر و بالا توضیح دادم. اگه جاییش مبهم بود بی زحمت دوباره سوال کنید. ممنون
    معاون کلانتر: من هیچ رابطه فیزیکی با اون آقا نداشتم فقط تو محیط دانشگاه یا خیابون و کافی شاپ و این جا ها هم میدیدیم. بیشتر هم دسته جمعی بودیم. تلفنی ام خیلی کم. بیشتر اس ام اس میدادیم. اون آقا پسر چون خیلی دوست داشت با من ازدواج کنه و دلیل دوستیمونم این بود که هم و بشناسیم بعد ایشون بیان خواستگاری. که تو اون مدت من یه چیزایی دیدم که قابل قبولم نبود . واسه همین با این آقا کات کردم. و یک ماه بعد خیلی سنتی واسم خواستگار اومد( همسرم) وقتی اون آقا پسر از طریق دوستامون جریان و فهمید اومد که مثلا رقیب و از میدون به در کنه. امیدوارم پاسخم کامل باشه.
    از همگی ممنون.

  13. کاربر روبرو از پست مفید گل شب بو تشکرکرده است .

    m.reza91 (جمعه 06 تیر 93)

  14. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گل شب بو نمایش پست ها
    با همسرم در مورد مشکلمون صحبت کردم. میگه دست خودم نیست یهو توی ذهنم میاد. حتی پرسیدم مگه از من خطایی میبینی که یادت میاد میگه نه ولی دست خودم نیست. . حتی به شوخی بهش گفتم تو که منو دوست داری و نمیخوای ازم جداشی واسه چی اذیتم میکنی؟ گفت کی گفته دوست دارم. منم گفتم وقتی میگی برو بچه ام ببر. تا میگم باشه میرم میگی نه نمیشه ببریش یعنی منو دوست داری دیگه داری بچه مونو بهونه میکنی غیر از اینه؟ خندید و هیچی نگفت. خدا رو شکررابطمون یه مقدار با این حرف من بهتر شده.
    مطمئنی از همسرت متنفری؟
    شب دعواتون می شه تاپیک می زنی طلاق می خوام، صبح که آشتی می کنید خب یه خبر هم به ما بده

    نه از همسرت متنفری و نه دنبال جدایی هستی.
    فقط نمی دونی چطور باید این موضوع را تمام و کمال از ذهن همسرت بیرون کنی.

    وقتی برای ما نوشتی، فکر کردم چرا تمام خانواده شما برای یک دوستی ساده در دانشگاه، بسیج شده بودند
    و حتی برادرت به همسرت گفته اگر می تونی قبول کنی بیا جلو، بعدها حرفش را نزنی، اگرم نمی تونی به کسی چیزی نگو و برو !

    شب بو جان، شما خانوادگی خودتون موضوع را خیلی براش بزرگ کردید.
    البته من در شرایط خانواده شما و همینطور تلفن و صحبتهای اون آقای قبلی نبودم. شاید به نوعی مجبور شدین اینقدر توضیح بدین.
    ولی شاید همین فکرها به ذهن شوهرت می آد.

    الان هم اگر بتونید برید پیش یه مشاور موضوع را حل کنید که عالیه.
    اگر نه، خودت یه کم مطالعه کن و با توجه به شناختی که از همسرت داری، ببین باید چیکار کنی که این سوال برای همیشه توی ذهنش حل بشه.

    مخصوصا که بچه بزرگتر می شه و این حرفها را متوجه می شه، اصلا درست نیست.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  15. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (جمعه 06 تیر 93), m.reza91 (جمعه 06 تیر 93), parsa1400 (جمعه 06 تیر 93), گل شب بو (شنبه 07 تیر 93), آرام دل (شنبه 07 تیر 93)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    [quote=گل شب بو;336759]سلام . بازم من با همون مشکل همیشگی اومدم.
    اینبار دیگه قضیه جدیه. چند وقتی هست که دوباره با همسرم سرسنگینیم و به نوعی قهریم. رابطه جنسی ام فکر یکی دو ماه پیش اخرین بار بوده.
    همسرم همچنان به خود خواهی و بد دهنی ادامه میده. حتی جلوی پسرم هم که 3 سالش هم مراعات نمیکنه. هر چی از دهنش در میاد و میگه و خیلی وقتها منو جلوی چشمای پسرم میزنه. اونم همش گریه میکنه و مامان مامان میگه. دلم واسش میسوزه وقتی گریه ماز داد بیداد های همسرم میترسه جیگرم آتیش میگیره. آخه پسرم مظلوم و متاسفانه همسرم درکی از روحیه یه بچه 3 ساله نداره.
    نمونش همین امشب، من همیشه چون همسرم ناهار خونه نمیاد ، شام میپزم و برای فردا ناهار خودم و همسرم هم میمونه. یعنی دو وعده ای میپزم. امشب چون از قبل با هم سر اینکه کدوم دکتر واسه پسرم بهتره با هم تقریبا قهر بودیم. وقتی شام اوردم همسرم اعتراض کرد که چرا شام همون غذای ظهر؟(چون امروز خونه بود من ناهار پختم که شام هم داشته باشیم) شروع کرد بهونه گیری که از ظهر تا حالا چه غلطی میکردی و در اصل دوست داشت عقده هاش و خالی کنه و دعوا راه بنداه. منم گفتم پس چی کارش میکردم میریختم دور؟ حیف مگه بدمزه اس؟ همین و گفتم و یهو بشقابحاویغذا رو وسط اشپزخونه دیدم. بشقاب شکستهبود و پسرمم گریه میکرد وچسبیدهبود به من. بهش گفتم چرا اینجوری کردی خب بگو نمیخورم چرا مواد غذایی رو حیف کردی میگه زر زر نکن. میگرم میزنمتا.خ گفتم چته؟ چی شده چرا اینجی میکنی؟ ( حالا خودم از ترس و گریه به زورحرف میزنم(. میگه چیه !؟؟ رابطه داشتنت با د یگران( مردهای دیگه) کم شده. ( اینجا نمیتونم اصطلانحی رو که به کار برد و بگم). میگم یعنچی؟چی داری میگی؟ خجالت نمیکشی به زنت میگی ج...؟ مگه من چی کار کردم که این حرف و میزنی؟ میگه تو با همه مردای فامیلتون رابطه داشتی همه تو رو ک... )امیدوارم درک کنید که من اون لحظه چه حالی داشتم). میگه زمان خواستگاری اون پسر به من گفت من اینو ک... ولی من احمق حرفش و قبول نکردم ، گول حرفای تو رو خوردم. بهش میگم مگه همون موقع من و زن داداشم به مامانت اینا و حتی خود تو نگفتیم بریم دکتر زنان ولی تو گفتی نه. ؟؟؟؟؟؟؟؟ حتی یه بار با هم تنهایی بیرون بودیم بهش گفتم الان که هیچکس نیست این همه دکتر زنان تو خیابونا هست . بیا بریم یه دکتر خیالت راحت بشه. ولی خودت همش گفتی نمیخوام در موردش حرفی بزنیم و...... حالا چی شده بعد 4 5 سالیادی افتاده؟ میگه آره اشتباه کردم گول خوردم. اون پسر بهم گفتا که با تو رابطه داشته ولی من باور نکردم.
    بهش گفتم چته؟ به جای اینکه باهام مهربون باشی بهم تهمتم میزنی. من زنتم مادر بچتم . میفهمی چی داری میگی؟ میگه آره برو جدا شو. من نمیتونم اینجوری زندگی کنم. الان حرفای پسر رو باور کردم. گفتم فکر میکنی من دوست دارم بمونم؟ میخوام برم ولی بچم چین نمیرم. گفت بچم ببر. گفتم باشه صبح میریم. چند دیقه نگذشته بود که گفت ک.. بچم ام نمیدم ببری چه برسه به خودش. انقدر بی شعور و وقیح به راحتی جلوی بچه اسم اعضای بدنش و میاورد. گفتم خودت گفتی ببر حتی چند وقت پیشا هم گفته بودی تا وقتی شوهر نکردی پیش تو بعد از اون میگیرمش حالا میگی نمیدم؟ میگه چیه ؟ خوشحال شدی گفتی بچمم میبرم. ؟ نه نمیدمش. برو تنهایی زندگی کن. اون پسر ام اگه هنوز ازدواج نکرده بود برو زنش بشو. بروتا اون بهت عزیزم ، جانم بگه. من از این حرفها بلد نیستم. گفتم اگه بچم و بدی میرم اگه نه باید تحملم کنی که یهوبه طرفم حمله ور شد و کتکم زد. میگه برو. برو بذار ما راحت زندگی کنیم. تو ج... من نمیتونم با تو بسازم.
    شما بگید من چی کار کنم. سنم 27 همسرم 34.
    میبخشید اگه تاپیکم طولانی شد. خیلی غصه دارم. خیلی.[/quote


    عزیزم چقدر کل کل راه انداختی اونم برا اینکه شوهرت با عصبانیت بهت گفت گفت چرا غذای ظهر را اوردی سر سفره
    شما که خودت می دونستی دنبال بهانه هست چرا دنبال بحث را گرفتی بهش می گفتی می خوای نیمرو درست کنم؟کنسرو تو خونه داریم بیارم ؟یا مثلا می گفتی پنیر و مربا می خوری ؟وقتی بشقاب را وسط پرت کرد
    ارام بلند میشدی و جمعش میکردی بعدهم می امدی تو هال غذای پسرت را بهش میدادی بدون اینکه باهاش حرف بزنی و جواب حرفاش را بدی

    عزیرم وقتی یه نفر عصبانی هست (چه زن و چه مرد ) نباید سر به سرش گذاشت
    ادم موقع عصبانیت عقلش کار نمی کنه و هر حرفی و هر کاری را میکنه
    برا همین از ادم عصبانی باید ترسید و نباید باهاش درگیری لفظی و فیزیکی پیدا کرد

    ادم عصبانی را نمیشه با حرف ارام کرد فقط باید بهشش زمان داد تا یه مقدار اتشش خاموش شه
    اگه این واکنش را نشان میدادی بعدا که بهش میگفتی بچه میترسه و گریه میکنه و ناراحت میشه و... بیشتر حواسش بود

    به واکنش را نشان میدادی بعدا که بهش میگفتی بچه میترسه و گریه میکنه و ناراحت میشه و... بیشتر حواسش بود
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد
    ویرایش توسط نازنین2010 : شنبه 07 تیر 93 در ساعت 09:51

  17. 4 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    گل شب بو (شنبه 07 تیر 93), zendegiye movafagh (شنبه 07 تیر 93), آرام دل (شنبه 07 تیر 93), شیدا. (شنبه 07 تیر 93)

  18. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    منم با نازنین موافقم ... خوب نیست موقع عصبانیت با همسرت بحت کنی که نتیجه ش توهین و کتک کاری بشه ...

    احساس میکنم جو خونه خیلی سنگین شده و از بس حرف جدایی و طلاق به میون اومده همسرت هم پرخاشگری میکنه
    طبیعیه شما هم اگر از جانب همسرت مدام حرف جدایی رو بشنوی رفتارت بهتر از همسرت نیست ...

    شما که واقعا تصمیم نداری جدا بشی پس شروع کن به مدیریت بحران ها ... سعی کن یکی یکی مشکلات رو کمرنگ کنی و بعد از اون هم اشتباهات رو اصلاح کنی

    خودت گفتی احساس میکنی دنبال بهانه س برای مشاجره و تخلیه احساسات منفی
    سعی کن بهانه دستش ندی و موقعی که احساس کردی میخواد شروع کنه به داد زدن ، فوری با پسرت از پیشش برید و تنهاش بذارید تا خودش آروم بشه ...
    هر چی بیشتر عصبانیش کنی بیشتر ازین قبیل بحث ها پیش میاد و حرمت ها از بین میره و حرفای رکیک زده میشه و فاصله بین شما بیشتر و در نهایت زندگی تلخ تر
    طوری رفتار کن که به هیچ وجه فضا و فرصت برای عصبانی شدن و مشاجره نداشته باشه ...

    ( من شخصا این حالت رو تجربه کردم ... وقتی همسرم خیلی عصبانیه و ممکنه بهم بی احترامی کنه ... آرامش خودمو حفظ میکنم و اصلا بحث نمیکنم فقط سکوت ... وقتی حرفاش تموم شد اگه لازم باشه در حد یک تا دو جمله و نه بیشتر میگم و بعدش میرم تو آشپزخونه برای خودم آواز میخونم که بدونه من ناراحت یا عصبانی نیستم ... بعد به طور معجزه آسایی میبینم که آروم شد ... هم خودم آرامش دارم هم همسرم رو آروم کردم .. مهمتر اینکه بی احترامی هم به کسی نشد .... ) همسرم هم کم کم داره یاد میگیره که این عصبانیت و داد و بیدادها بی فایده و مسخره س

    یه مقدار خودت صبوری کن و سعی کن فضای خونه رو گرمتر کنی ... موقعی که همسرت دو وعده پشت سر هم خونه س غذا به اندازه یک وعده درست کن
    بذار متوجه بشه میخوای تغییرات مثبت انجام بدی و به ادامه زندگی دلگرمش کنی

    بیشتر بهش توجه کن و به خواسته هاش اهمیت بده و انجامشون بده تا همسرت هم از این اوضاع بیاد بیرون ... این فاصله ای ک بوجود اومده رو کم کن تا ایشونم بیشتر بهت احترام بذاره
    کم کم که از این جو متشنج رها شدید میتونی با آرامش خواسته هاتو بگی و همسرت رو متوجه کنی که چقدر از شنیدن این توهین ها ناراحت میشی ...

    موفق باشی
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  19. 4 کاربر از پست مفید terme00 تشکرکرده اند .

    گل شب بو (شنبه 07 تیر 93), zendegiye movafagh (شنبه 07 تیر 93), آرام دل (شنبه 07 تیر 93), شیدا. (شنبه 07 تیر 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دلم واسه دخترم میسوزه...خیلی عذاب وجدان دارم نسبت بهش
    توسط خورشید30 در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: دوشنبه 18 آبان 94, 10:34
  2. دارم برای خواهرم میسوزم
    توسط گل آرا در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 17 بهمن 92, 13:04
  3. پدرم مریضه.... دلم برای مامانم میسوزه...
    توسط ترانه ی عشق در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 مهر 92, 23:24
  4. از یه طرف بهش مضنون هستم _ از یه طرف دلم براش میسوزه
    توسط shadow در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: پنجشنبه 07 دی 91, 16:17
  5. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 15 اردیبهشت 91, 00:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.