سلام
من 31 سالمه. 2 ساله كه ازدواج كردم. من اصولا اهل رفت و امد زياد نيستم . نه اينكه اصلا نباشم. دو ست دارم توي چارچوب خودش باشه. بعد از از دواج متوجه شدم خانواده همسرم اينجور نيستن. يعني اونا هر هفته خونه ما مي اومدن و گاهي صبح تا شب مي موندن يعني طوري ميشد كه از قب ناهار تا 12 شب بودن. من چون مي خواستم ارامش داشته باشم و تنهايي رو بيشتر دوس داشتم راضي نبودم و گاهي با خانمم بحثمون مي شد كه چرا اينقدر مي مونن. خانواده خودم زياد نمي اومدن. اونا در حد يك ساعت ميومدن. ولي هر چند وقت يه بار نارضايتي شون رو اعلام مي كردن كه چرا اينا اينجورن.
مي گفتن ما ميدونيم تو اذيت ميشي اخلاقتو ميدونيم. بي خودي خودتو راضي نشون نده. خلاصه گذشت تا اينكه براي كارم مجبور شديم از تهران بريم شيراز. پيش خودم گفتم راحت شدم.
ولي اين دفعه توي تابستون يا عيد ميان به قصد ده روز. اصلن نمي گن اينا زندگي دارن و 20 وعده غذا مهمون مياد اخه؟
مسئله اينه كه گاهي همراه اضافي كه غريبه تره هم همراشونه. من خيلي اذيت ميشم. از اون ور پدر مادرخودم هم اعتراض مي كنن كه اينا ميان اونجا مگه كاروانسراس. ميگن چرا انقد ميمونن نميذارن توي يه تعطيلي ما برنامه ريزي كنيم واسه دو روز بيايم.
همه اينا به كنار خودخواهي و غرور مادر خانمم كه بايد حرف حرف خودش باشه و رو خانوادش مسلطه حرصم ميده.
من باهاش بحث مي كنم و جلوش مي ايستم. خانمم ناراحت ميشه . اون بخاطر دل تنگيش دوس داره بيان.
نمي دونم چطور بهوش برسونم كه نيان انقد بمونن. من تا 5 روز مشكلي ندارم. خانممو خيلي دوس دارم دوس ندارم دلخور شه ولي اونا هم متوجه نيستن.
ممنون از راهنماييتون
علاقه مندی ها (Bookmarks)