بهش گفتم بیا خواستگاری یا ؟

[roseflower]

سلام
من بااقایی اشنابودم وقصدمون ازدواج بود هروقت قراربودبه خواستگاری بیادبه دلایلی کنسل میکرد ونمیومد تااینکه به خاطرفشارخانواده چندهفته پیش بهش گفتم تانیمه شعبان وقت داری بیای خواستگاری اگر پسر دختررابخوادمیادوبهانه نمیکنه اگرقراربودمن خانواده ام رابیارم تاحالاراضی شده بودندواومده بودنددرثانی همه خانواده ارزوشون ازدواج بچشونه چطورخانواده توراضی نمیشن بازبهانه اوردکه ال شده بل شده بگذریم من اتمام حجت کردم چون ازبس حرف شنیدم بسمه اخه به بهانه های مختلف چندتاخواستگاری هم که داشتم پروندم وجواب رد دادم فقط به این امیدکه اون به خواستگاریم میاد سنم هم کم نیست ولی بریدم
آخه بدبختی اینه که خواستگاری هم که دارم پایین ترازخودم هستند درحالیکه من نمیخوام باهمچین کیسهای ازدواج کنم این اقاپسرهم ازمن پایین تربودولی احساسات وحرف اطرافیان باعث شد خودم روببازم
شب نیمه شعبانه وروزتموم شد وخبری ازشون نشد
بغض گلوم روگرفته که چقدرمن ساده ام ونمیتونم دردم روبه کسی بگم که قول داده بود ولی دریغ ازیه زنگ
برام دعاکنید

[meinoush]

فدا سرت.
اومد خوش اومد. نیومد هم نیومد.

[sara 65]

فقط امیدوارم چند وقت دیگه که با بهانه های مختلف دوباره برگشت و باز هم وقت خواست و باز هم حرف های تکراری بهت زد، حال این لحظاتت رو یادت نره!

[parsa1400]

رز زیبا سلام
فکر میکنم ظاهر وشاید کمی از اخلاقشو پسندیدی و کمی بهش دل بستی شاید بغض گلوت بخاطر همینه اگه دوباره دیدیش یا امد سراغت خودتو سنگین بگیر و اگه وقت خواست مثال برا دوشنبه بگو این هفته نمیشه قرار برام خاستگار بیاد برا هفته آینده تماس بگیرید اگه قسمت بود چشم . نترس اسرارم کرد قبول نکن اگه واقعا شما رو بخواد درست میشه تو این جور کارا که حرف دل وسطه نباید بی احترامی کرد حتی در وقت
شما رز زیبایی هستی خودتو نباز عطر فشانی کن
بدرود

[نوروزیان.]

به تجربه فهمیدم هیچ وقت منتظر نشوم تا شخص خاصی به خواستگاری بیاید. به تجربه فهمیدم هر کس آمد خواستگاری روی همان باید فکر کنم و به خاطر کسی که مرا منتظر گذاشته خواستگار حاضر و آماده را رد نکنم.

[meinoush]

توجیه جان همیشه با پست هات موافقم به جز بعضی قسمتاش که اضافیه (ولی فکر کنم اصلا به خاطر همین قسمتاس که میای تو تاپیکا پست می ذاری) واسه همینم نصف وقتا لایک می زنم نصف وقتا نمی دونم چه کار کنم :)
منم موافقم. مشاوره برای مهارت های رفتاری خوبه و مفیده. و همفکری برای چیزایی مثل همین مواردی که شما گفتی.
روانکاو و روانپزشک هم هنر کنن مشکل ادمو به ادم بگن. که واسه من همچین هنری هنوز نکردن :)

رز جان. همونطوری که نوپو گفت بیخودی به خاطر یکی موارد انتخابی تو از دست نده. خواستگار فقط وقتی خواستگاره که بیاد جلو چشم ادم بشینه اونم واسه بار دوم. میان همون اول میرن زنگ می زنن می گن میان نمیان زنگ می زنن اطلاعات می گیرن بعد هم هیچی و ... اصلا منطقی نیست هی دلتو بذاری واسه خواستگار. هر وقت اومد بررسیش کن.

به همه موارد زندگیت برس. درس کار تفریح دوست روابط اجتماعی و ... همسر هم کنارش. همه چیتو نکن همسر پیدا کردن. اینطوری اسایشت بیشتره در عین حال هم حواست باشه که انتخابی اگه بود از دستش ندی.



عزیزم یه نگاه سطحی کردم رو بعضی تاپیکهات.
به پسرا اعتماد نداری- نیاز به اثبات صداقت داری- ابراز احساسات برات سخته. از مسایل جنسی متنفر بودی.

یا اینا قبلا اینطور بودن.

ببین از یه طرف انگار می خوای ازدواج کنی از یه طرف دیگه دست و پاتو با این موانع فکری بستی. خود اینا می تونن در عمل توی رفتارات اثر بذارن و منجر شن که ازدواج نکنی.
بشین ببین چه چیزایی هست که از شوهر می خوای و توقع داری و دوست داری و چه چیزایی هست که از شوهر نمی خوای و بدت میاد. یه سبک سنگین کن. ببین موانع فکریت کجاست.


موفق باشی.

[khaleghezey]

توجیح دادا نخندیا ولی هیچی از نوشتت متوجه نشدم

درود بانو roseflower برو خوشحال باش و خدارو شکر کن دختر عاقل و فهمیده ای هستی که بیشتر از این وابسته نشدی و تصمیم درستی گرفتی با این حرف موافقم پسر دختر خوشش بیاد یمره خواستگاریش و پاجلو میزاره اینکه نیامده دلیل بر خوب نبودن شما نیست شاید اماده نیست و شایدم ار اول قصدش ازدواج نبوده و مطرح کردن خواستگاری بخاطر خرید زمان و اینکه بیشتر در کنار شما باشه.

خوب در مورد خواستگارهایی که داری میشه لطفا از معیارهای خودت برای انتخاب همسر بگی و یکم توضیح بدی در موردشان اگه در حد چند خط باشه بهتر به ترتیب اولویت بندی باشه لطفا

[roseflower]

ممنونم ازهمه دوستان که لطف کردندونظرگذاشتند
toojih جان شرمنده ولی هیچی متوجه نشدم

meinoushجان تنفرازرابطه جنسی داشتم نمیخوام بنویسم الان ندارم الان خیلی زیاداصلاح شدم پذیرفتم که جزیی اززندگیه اونم بخاطراینکه حضوری نزدمشاوررفتم ومشکلم روتوضیح دادم وکتابی معرفی کردندبعدازخوندن اون کتاب نظرم خیلی عوض شد
به پسرهابدبینم چون روی حرفی که میزنند نمیمونند مثلا همین اقاپسردوسه روزقبل از نیمه شعبان به مامان زنگ زدوگفت که سعیم رومیکنم زودتررسمی کنم قبل ازنیمه شعبان گفت که خانوادم مخالفندنه اینکه نمیخوان بیان بلکه بهانه میارن و...
چندروزقبل اون خواستگارداشتم اومدندفعلاخبری نشده
راستی من به فکرشوهرپیداکردن نیستم بلکه حس میکنم خیلی ساده ام وازسادگیم اقاپسراستفاده کرده هرچند فقط چندبارهمدیگرروتومحیط عمومی دیدیم وحرف زدیم همین
اقایkhaleghezey
خانواده بااصل ونسب
پایبندزندگی وصداقت داشته باشه
تحصیلات تکمیلی
شغل خوب
اهل خیانت نباشه (اهل دوستی دختروپسر)خواهشادربارم فکربدنکنیدکه خودت حرف میزنی توقع داری افتاب مهتاب ندیده باشه خداخودش شاهده اهل دوستی دختروپسری وخیانت نیستم وقتی به یکی پایبندم پایبندش میمونم چون ابروم وزندگیم برام خیلی ارزش داره باایشون هم چندبارقرارگذاشتم اون هم بااجازه خانواده رفتم دیدم حرف زدیم (ازمعیارها وبرنامه هامون)واومدم
رفیق بازنباشه(دوست بیرون خونه نه رفت وامد مثل خودم)
حلال وحرام رودرنظربگیره
اهل سیگارومشروبات الکی و...نباشه
مستقل باشه یعنی دهن بین نباشه وبه کسی اجازه دخالت نده
چندموردازخواستگارام رومثال میزنم وازشرایطشون مینویسم
فوق دیپلم گرافیک جواب رد دادم
یکی شرایطش مثل خودم بود(تحصیلات وکارو...(ارشد،کارمندوشغل ازادو...)فقط اختلاف فرهنگی داشتیم چون شهرامون متفاوت بود (فقط بخاطراینکه ته دلم ایشون بود بهش جواب رددادم )الان میدونم اشتباه کردم
یکی دیپلم بودونمایشگاه ماشین باسه تااتوبوس داشت بخاطرتحصیلات جواب رد دادم
تازگیها که اومده بود مهندس عمران بود فعلاهیچی مشخص نیست به مامان گفتم زنگ زدند جواب ردبده
اماتادلتون بخوادخواستگاری دیپلم بازاری یامغازه دارداشتم چون ازبازاری بدم میادوتحصیلات پایین و...

[meinoush]

واسه رابطه جنسی نمی دونم اینو دیدی یا نه
http://www.hamdardi.net/thread-33487.html
شاید به دردت بخوره.

خوب اینکه هنوزم خوشت نمیاد از رابطه و اینکه به پسرا اعتماد نداری و شاید چیزای دیگه اینا همه اشون اثر میذارن توی افکارت و توی رفتارت و در نتیجه روابطت با ادما. اینا رو با خودت حل کن.
ببین من مثلا قبلا ها احساس تنهایی خیلی می کردم اما فکر می کردم نباید ازدواج کنم. چون پناهی نداشتم حداقل به نظر خودم. فکر می کردم اگه به مشکل بربخورم تو ازدواج راه برگشت به خونه ندارم. البته یکی از دلایلش بود. من کلی دلیل واسه ازدواج نکردن داشتم علی رغم خواسته ام :) خوب این میشه دافعه دیگه واسه من. یه قدم برم جلو واسه اینکه م یخوام از تنهایی دربیام یه قدم برگردم عقب چون می ترسم این از تنهایی در اومدنه باعث شه همینی هم که دارم از دست بدم. البته اینا مال جوونیام بود. الان واسم مهم نیست. ولی کلا یه ترس هایی دارم. اینا همه اش باعث میشه ادم نتونه واقعا درجهت اون چیزی که م یخواد قدم برداره. چون یه قسمتی از وجودش یه چیزی رو می خواد که یه قسمت دیگه وجودش نمی خواد. تازه این تعارض درونی واسه ادم خودش کلی انرژی بر میشه.
اگه میتونی با خودت بشین اون چیزایی که نیازه رو حل کن. اگه هم نشد برو همون روانشناس و این چیزایی که فکر کنم خودت بهتر می دونی می گی قبلا رفتی.
موفق باشی.

[roseflower]

ازرابطه متنفرنیستم میترسم بحث اون جداست ونمیخوام اینجا بحث کنم
به همه پسرهابی اعتمادنیستم ولی نمیتونم براحتی اعتمادکنم یعنی تاامتحانشون نکنم تاخودشون روثابت نکنند اعتمادنمیکنم ولی به کسی که هی بپیچونه روی حرفی که میزنه نمونه بدبینم اینم بماند
درحال حاضرفکرم خوب کارنمیکنه نمیتونم تمرکزکنم
حس میکنم غرورم له شده وبه بازی گرفته شدم به قلبم فشارمیادمثل اینکه دودستی قلبم روگرفتندوفشارمیدند حس خفگی بهم دست داده دعام کنید