سلام خسته نباشید ..
ممنون میشم که تحمل میکنید و مشکلات من و امسال من رو میخونید و پاسخ بدید تازکی مشکلی واسم پیش اومده و زیاد حاد نیست ولی مسترسم از اینکه که حاد بشه و مثل سال های قبل بیشتر موجب افسردگی و غم بشه برا من واقعا نمخیوام دیگه اینطور بشه ..
داستان از اونجا شروع شد که من احساس کردم یکی از داشنجو های دختر دانشگامون یه چورایی داره منو میپاد منو نیگا میکنه و از این داستانا دفعات اول خیال کردم من بد برداشت کردم یا سو تفاهم بوده ولی با مرور زمان حرکات جدی تر شد واقعا احساس کردم خبرایی هست و از وقتی که 99 درصد مطمئا شدم بدم نیومد که برم جلو و واکنش نشون بدم بهش از اونجایی که نمی مغرور هستم با کسی زیاد رابطه نداشتم تو این 19.20 سال ولی واقعا فک کردم این خانوم میتونه مرحمی دردی باشه دلخوشی باش واسم یکم از این تنهایی که سال به سال زیاد میشه یعنی میگم سال ب سال اون کسی که پات باش و کلا نداشته باشی سال ب سال اعضای خانودات کمتر بشن خواهر و برادر برن سمت زندگی خویش و با مسن شدن پدر مادر و ارتباط خیلی کم با فامیل از همون اوایل میتونه یک نفر رو ب اوج تنهایی برسونه و اینکه من به خودم تحمیل کردم این خانوم شاید شانسی واسه من بوده و بعد این همه مشکل و سختی تنهایی بتونه مرحمی باشه خلاصه اینکه یواش یواش منم نگاه هاشو جواب دادم و بعدش بعد تقریبا 1 ماه تصمیم گرفتم بعد 1 ماه که شرایطش جور شد چون نمیخواستم در هر شرایطی در داخل دانشگاه بهش پیشنهاد بدم خیلی صبر کردم تا حتی بیشتر هم مطومئن بشم که حرکتاش درسته یا نه حیتی با یکی از رفیقامم در میاون گذاشتم اونم بعد مدتی متوجه حرکتاش شده بود و بهم هر روز میگفت چی میخوای دیگه برو جلو چرا نمیری یعنی خیلی بهش ثابت شده بود تعریف از خو نباش ولی میگفت طرف از خوداشه داداش برو کم مثل تو اینجوری خوش قیافه و خوشت تیپ پیدا میشه حالا یکی بت نخ داده معطل نکن برو منم که دیگه تقریبا به این نگاه ها واسبسته شده بودم بعد این همه کشُ قوس ررفتم وقتی داخل دانشگاه بش گفت ببخشید میشه 1 لحظه وققتونو بگریم گفت اره گفتم میشه برمی بیرون دانشگاه گفت اگه حرفی هست همینجا بگین خلاصه بش گفتم مشا تملی دارین باهم اشنا بشیم گفت نخیر منم عضر خواهی کردم و رامو کشیدم رفتم ولی بعدش برام سخت ب.د که
اگه نمیخواست دوست بشه چرا از اول منو هوایی کرد من اصلا تونخش نبودم وبعد حتی تو این مدت با حرکاتش بهش وابسته هم شده بودم
اگر میخواست دوست بشه چرا بهم گفت نه
منم همیشه همینطوری بوده میگم با کسی نبودم چون با هرکسی حال نمیکنم
کسی هم که خوشم بیاد ازش اینجوری میگه نهواقعا نمدونم هدفش از این کارش چی بوده از اونجایی هم که ترم تموم شده و فقط امتحان ها مونده من موندم چیکا کنم واقعا قیشدش رو بزنم یانه یه هدف اون چی بوده میخوادببینه2 باره یمرم سمتش با این حرکت میخواد بهمه من میخوامش مثلا یا نه واقعا فازشو درک نمیکنم واقعا این چند روز ریختم بهم نه اینکه اون گفت نه ب خاطره این فکرو خیالا که بازم بخت من اینجوری خراب میشه ..
به نظره شما چیه چیکا کنم هدفش منظورش چی بوده؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)