به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 39
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 مهر 93 [ 10:15]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    494
    سطح
    9
    Points: 494, Level: 9
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    درگیری مادی با همسر و خانوادم

    سلام دوستان
    من به تازگی ازدواج کردم
    خودم در خانواده ای بزرگ شدم که مسائل مالی براشون همیشه مهم بوده و همیشه بین پدرومادرم سر این موضوعات جنگ و دعوا بوده و هست
    طوری که الان به چشم رقیب به همدیگه نگاه میکنن . هردو پولشون رو جمع میکنن و خرج نمیکنن
    من اصلا سررشته ای تو مسائل مادی نداشتم و نمیخام زندگی منم به این روز بیفته
    بعلت تاکیدات مامانم از ابتدای خواستگاری بهشون گفتم که من حقوقم رو نخواهم داد
    (بگذریم که کلی بحث شد و همسرم قبول کرد)

    از طرف دیگه همچین مشکلی تو خانواده همسرم هم بوده
    ینی تا جایی که اطلاع دارم اونها هم مادین و البته خسیس هستن
    همسرم خودش تمام خرج عروسیشو میده و خانوادش هیچ کمکی بهش نمیکنن

    همسرم هم طوری که میگه حسابگره و از واژه خسیس ناراحت میشه

    حالا مشکل من اینجا هستش که تو خانواده خودم همش بحثه سره این چیزا
    مامان و بابام همش خانواده همسرمو مسخره میکنن که خسیسن .. اینطوری پذیرای کردن ازمون ..
    تو رستوران سوپ سفارش ندادن و ...
    یا وقتی میرم خونشون ازم میپرسن چی جلوت گذاشتن ! اینو اوردن چون ارزون بوده و این چیزا ...
    یا مثلا مامانم انگشتر و سرویسی که برام اورده بودنو برد و قیمت کرد و گفت ارزونه !!
    یا همش میگه اینا چقد خسیسن ! همه خرجارو پسرشون میده! چرا یه ماشین خوب نمیخرن !
    خوش بحالشون که خودشون خرج نمیکنن ما باید برا تو جهاز بخریم وکلی خرج کنیم اونا هیچی!!

    حالا از طرفی مدام به من گیر میدن که بیشتر برو سره کار پول درار تا یکم از خرجاتو بدی
    مثلا پول سرویسمو خودم دادم
    جهیزیه هم گفتن تا هرجاش بتونی باید خودت بدی و این چیزا ....

    و و اقعا این برخوردا ناراحتم میکنه
    چند دفه تاحالا بحث کردم با مامانم
    گفتم اینا که میگی منو دلسرد میکنه دیدمو عوض میکنه بهش مستقیم گفتم که بابا شما خودتونم خیلی اهل خرج نیستین چی از بقیه توقع دارین ؟
    اما مامانم همش عصبانی میشه و جبهه میگیره
    ناراحته که چرا اونا خرج نمیدن و مامان بابای من مجبورن خرج بدن !!!
    همه اینا در شرایطی هست که وضعه مالی ما خوب هست .. مامان بابام کلی پس اندازو زمین و خونه دارن ... اما بازم چشمشون به خرج اونا و جیب خود من هست !
    این چیزا واقعا عصبیم میکنه نمیدونم چطوری باهاشون برخورد کنم ...

    از یه طرف وقتی شوهرم یه چیزه قیمت مناسب میگیره برام مامانم غر میزنه که ارزون گرفت خسیسه
    از طرف دیگه وقتی گرون میگیریم میگه چرا چونه نزدین گرونه نمیرزه و این چیزا ...
    دیگه واقعا خسته شدم کسی راهی داره ؟

    - - - Updated - - -

    این اتفاقا منو هم خیلی حساس کرده
    یه دفه که شوهرم بهم گفت یکم با ملاحظه تر خرج کنیم و خیلی برا حلقه پول ندیم من واقعا بهم ریختم وباهاش دعوا کردم
    بعدا که فک کردم دیدم حق با اون هم بوده تا حدی
    اما من نمیدونم تو این مسائل چطوری باید برخورد کنم که زندگیم مث زندگی خانواده هامون نشه
    واقعا دئست ندارم انقد بی اعتمادی و رقابت بینمون باشه سره پول
    نمیدونم چطوری اعتمادشو جلب کنم که با هم واقعا مشترک باشیم
    دوست دارم تو زندگی همه چیزمون شریک باشه اما میترسم !
    مامانم همش میگه بهش اعتماد نکن ... نگو چقد پول میگیری ... بیشتر برو سره کار و این چیزا
    میگه بخای مشترک باشی اون جدا میره پولاشو جم میکنه !
    نمیدونم چیکار باید بکنم و چطوری ازش مطمئن شم که اینطوری نیست

  2. کاربر روبرو از پست مفید reff تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 10 خرداد 93)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    خیلی زیبا توضیح دادید.
    مسئله اصلی اینه شما ازدواج کردید و یه فرد مستقلید مثل شوهرتان فکر نمی کنید که وقتش شده که مستقل تصمیم گیری کنید؟
    بطور مثال در مورد این جملتان:

    بعلت تاکیدات مامانم از ابتدای خواستگاری بهشون گفتم که من حقوقم رو نخواهم داد
    (بگذریم که کلی بحث شد و همسرم قبول کرد)

    بهتر نبود میپرسید حقوق ماهانه زن بنظر شما آیا باید وارد زندگی کنه یا خیر؟
    بنظر منم بهتره خود خانوم تشخیص بده که آیا لازمه یا نه و بعضی وقتا که واقعا نیازه به همراه بودن همسر برای خرید خانه یا ماشین یا زمین یا جایی باهم پول بزارن.

    سعی کن به پدر و مادرت احترام بزاری ولی خودت تصمیم بگیر و تحت تاثیر حرفای دیگران حتی خانوادت قرار نگیری شما قراره تشکیل زندگی بدید نه اینکه شریک مالی همدیگه بشید

    خوب میشه یکم بیشتر از خودت بگیر از خصوصیات مثبت و منفی خودتان و شوهرتان؟
    چند سال دارید و مدرک تحصیلی تان چیست؟
    بجز این مورد در بقیه موراد آیا مسئله ای پیش آمده؟
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  4. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    aye (چهارشنبه 09 مهر 93), reff (شنبه 10 خرداد 93), salehe92 (یکشنبه 11 خرداد 93), خیال تو (شنبه 10 خرداد 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 مهر 93 [ 10:15]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    494
    سطح
    9
    Points: 494, Level: 9
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون از جوابتون
    منم دوست دارم مستقل باشم
    از اول هم دوست نداشتم بهش بگم حقوقمو نمیدم ! اما مامانم اصرار دارن که من زیادی ساده و پخمه هستم وهمش سرم تو درس بوده و از زندگی هیچی نمیفهمم
    به قولی میگن تو زیادی به همه چی خوشبینی وسرتو کلاه میزارن
    دوست دارم مستقل باشم برای همین از بحثامون چیزی به خانوادم نمیگم
    اما برخوردا و حرفای مامانم واقعا آزار دهندست
    از یه طرف غر میزنه که خسیسن چرا ماشین نمیخرن و ...
    از طرف دیگه به من غر میزنه که چرا بیشتر کار نمیکنی و باید تو هم مث شوهرت پول جهازتو خودت بودی
    در حالی که شوهرم 9 سال از من بزرگتره و 4-5 ساله سره کار میره و من هنوز یکسال از شروع کارم نگذشته !
    بارها خاستم بهش بگم که اینکارا زندگی منو خراب میکنه اما میگه من که چیزی نگفتم! نظرمو گفتم! حالا خودت در اینده به حرف من میرسی !
    خب صحبتاش منو تحت تاثیر میزاره و واقعا بدبینم میکنه و نگرانم میکنه
    نتیجش این میشه که کوچکترین حسابگری همسرمو میزارم به پای خسیس بودنش و این که حرفای مامانم درست بوده !! و باهاش سرد میشم

    نظر همسرم این بود که پول من وارد زندگی بشه و حتا سره این جریان بحث هم شد که گفت پس این چه زندگی مشترکیه ! اما نهایتا قبول کرد کاری به حقوقم نداشته باشه.
    من دوست نداشتم همسرم چشم به حقوقم داشته باشه وبه عنوان وظیفه من بدونه خرج کردن رو ! (همونچیزی که توزندگی پدرومادرم هست!)
    میخاستم اول ببینم میشه بهش اعتماد کرد یا نه ؟ و بعد حقوقم رو دراختیارش بزارم

    اما مامانم حتا میگن اگه واقعا دوستت داره باید اولین خونه یا ماشینی که خرید به نام تو کنه !!
    اینکار بنظرم منطقی نیست هرچند که فداکاری طرف رو میرسونه اما ستمه که با پول خودش چیزی بخره وبنام من کنه!

    ویژگی منفی من اینه که تحت تاثیرحرفای دیگران زود اعصابم بهم میریزه و جوش میارم
    شوهرم ارومه اما خیلی اهل بحث و اونم حسابگره
    من 23 سالم هست و پزشکی میخونم

    تنها نقطه اختلافمون از ابتدا همین موضوع مادیات بوده که از اول زندگیم باهاش همراه بودم !
    از بعد ازدواج اولین بحثمون سره خرید حلقه شروع شد و با هم سرد بودیم چند روز

    اما من واقعا از برخوردی که کردم پشیمونم و میدونم اشتباه کردم
    برای همین دنبال راه حل درست هستم که از ابتدا جلوی خراب شدن رابطه رو بگیرم ...

  6. 2 کاربر از پست مفید reff تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 15 خرداد 93), khaleghezey (شنبه 10 خرداد 93)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نوشته های زیر توجه کن

    حقوق زن براي خودشه يا خیر؟


    در صورتيکه خانم علاقمند به کار کردنه و درآمد مستقلي داره پيشنهاد ميشه در آمدش رو برا خودش پس انداز کنه -
    چون نوع زندگيهاي الان پس انداز بمعناي پرداخت قسطه - اگه در حال پرداخت قسط هستيد
    مثلا برا آپارتمان ، با تعيين درصد مشخصي از مالکيت آپارتمان ، خانم خونه از درآمدش قسط رو پرداخت کنه.
    به اين ترتيب آقاي خونه که وظيفش پرداخت هزينه هاي جاري زندگيه ،
    از اينکه خانوم خرج زندگي رو مي ده دچار ياس و ناتواني نميشه
    و خانم هم که وظيفه اي در امرار معاش بگردنش نيست درآمدش رو به نوعي پس انداز کرده.
    اميدوارم هيچوقت نياز نباشه با همسرتون راجع به مسائل مالي بحث کنيد


    ****************

    صحبت کردن مادرم پشت شوهر و خانواده اش خسته شدم

    هر زندگي و هر خانواده اي براي خودش کم و کاستي هاي خاص خودش رو داره
    مگه زندگي همه کامل هستن و فقط مال شما کامل نيست
    که اينطور منتظر نشستي ببيني بقيه چه نظر و قضاوتي در مورد شما و شوهرت دارن؟!
    حرفهاي مادرت رو بزار رو حساب همون حس مادري و خواستن بهترين ها براي زندگي بچه هاشون
    هر چند که خودشون متوجه نباشند با زياده روي دارن اونها رو بدتر تحت فشاتر ميذارند!
    شما ميخواي آسايش داشته باشي کمتر خونه مادرت برو وقتي گله مند شد همين رفتارهاش رو گوشزد کنيد
    خوب يا بد شما ازدواج کرديد و الان داري تلاشت رو براي بهتر شدن زندگيت ميکني پس انگيزه بيشتر ميخواي
    نه اينکه با بها دادن به حرفهاي ناخوشايند ديگران بدتر انگيزه ات رو از دست بدي
    عنان زندگيت رو در دست خودت بگير تا بتوني به آرامش برسي خانومي.

    **********************************
    خواستم بهتون بگم شما احتمالا در برابر مادرتون منفعلانه عمل کردي که ايشون ادامه داده.
    ميتوني خيلي مودبانه بگي مادر عزيز من از زندگيم راضي هستم مهم احساس خوشبختيه
    که من دارم پس بيا و از چيزاي خوب حرف بزن خيلي ببخشيد ولي دوست ندارم اين جور حرفا رو دوباره بشنوم .

    چند بار که جوابي با اين محتوا به مادرت بدي مادرت قانع ميشه.
    اگه در جواب مادرت چيزي نگي که ايشون فکر ميکنه موافق هستي و ادامه ميده...
    به جاي اينکه احساس بدبختي کني چند بار مودبانه با نظر مادرت مخالفت کن
    تا مشکلت حل بشه ضمنا به هيچ عنوان با مادرت در مورد مشکلات زندگيت درد دل نکن

    ***********************************
    به مادرتان بگوييد ترجيح ميدي از زندگيت لذت ببري.بگو زندگيتو دوست داري و اصلا تمايلي نداري ازاين حرفا بشنوي.
    .بگو اگه ادامه بده مجبوري برخلاف ميلت ارتباطتو باش کم کني.

    ازاين به بعد هم اگه بازمادرت حرفي زد بدون پرخاش صحبتو عوض کن.

    و اجازه نده اين حرفا رابطه تو و خونواده همسرتو خراب کنه.

    ******************************
    اولين راهکار اينکه:

    اون مادره.شما نميتوني و نميشه احساسات مادرانه اش رو سرکوب کني.
    شما بايد روي خودت کار کني.يعني حرفهاي مادرت رو نشنيده بگيري.شما تحت تاثير صحبتهاي مادرت قرار نگير

    دومين راهکار:

    سعي کن مدام از خوبيهاي زندگيت و همسرت جلوي مادرت بگي و به هيچ عنوان از بديهاي اونا به ايشون نگي.

    *****************************************

    در کل چيزي که متوجه شدم

    1.هرووقت مادرتان در اين موارد حرف زد بحث را عوض کنيد
    2.اون محل را ترک کن براي مدت هرچند کوتاه
    3.پيش مادرت به هيچ عنوان از شوهرت بدش را نگو و ازش تعريف کن
    و در آخر:
    به مادرتان بگوييد ممنون از اينکه نگرانم هستين و درک ميکنم و
    از شما ممنونم ولي اصلا تمايلي ندارم ازاين حرفا بشنوم
    و شما هم لطفا به تصميم من براي اينکه ميخوام زندگيم بهبود پيدا کنه احترام بزاريد.
    .بگو اگه ادامه بده مجبوري برخلاف ميلت ارتباطتو باش کم کني.

    درکل رفتارت همراه با احترام باشه ولي حرفتان را هم حتما بزنيد.


    ************************************
    خیلی دختر خوبی هستی و واقعا بیشتر از سنت بنظرم متوجه میشی

    میخاستم اول ببینم میشه بهش اعتماد کرد یا نه ؟ و بعد حقوقم رو دراختیارش بزارم

    اما من واقعا از برخوردی که کردم پشیمونم و میدونم اشتباه کردم
    برای همین دنبال راه حل درست هستم که از ابتدا جلوی خراب شدن رابطه رو بگیرم ...


    طرز فکرت کاملا درسته.مثلا خود من تازه دوسال ازدواج کردم خونه خریدیم درسته گرون نیست ولی به اسم همسرمه چون واقعا توی زندگی مشترک عشق و محبت و همدلی باشه و تعهد دیگه فرقی نداره به اسم کی میخواد باشه قرار نیست شما همانطوری زندگی کنید که مادرتان نیگویند.بیشتر پدر مادر سعی میکن البته اشتباهه خلاء هایی که توی زندگی مشترکشان داشتند و کمبودهای خودشان را با استفاده از فرزندانشان پر کنند که این کار اشتباه و غلط ضربه وحشتناکی به فرزندشان وارد میکنه.

    روی اعتماد بنفست کار کن یه مقاله هم در این مورد میزارم حتما مطالعه کنید.درضمن شما خانوم دکتر هستید پس لیاقتشو داشتی اینجا رسیدی بیشتر بخودت اعتماد بنفس بده چندتا از دخترا توی جایگاه شما قرار دارن؟

    یه نصیحت بعنوان یه مرد میگم:زن آدم خوبه تحصیلاتش بالا باشه حقوقش خوب باشه زیبا باشه خانوادش خوب و تحصیلکرده و ثروتمند و جایگاه اجتماعی بالا باشه ولی تا چه موقعی :
    وقتی که به رخمون نکشه حواست خیلی جمع باشه به رخش نکشی که مردا مغرور هستند خیلی بهشون برمیخوره


    اعتماد بنفس

    بايد روي اعتماد به نفستون کار کنيد
    فهرستهايي تهيه کنيد از فعاليت هاي سازنده خود، فهرستي تهيه کنيد .
    از توانايي هايي که داريد و به کار گرفته ايد، فهرستي تهيه کنيد که شما به آنها بينش داريد و جز افکار ارزنده شما هستند.
    و بابت هر کدام از آنها روزي چند بار از خود تشکر کنيد و قربون خودتون برويد و خود را نوازش کنيد.
    شعرهاي قشنگ وعاشقانه براي خودتون بخونيد.
    سعي کنيد عاشق خودتون بشويد. عاشق سينه چاکي که جز مثبت در معشوق نمي بيند
    .( خودتون معشوقي مي شويد که ذهتون را به خود اختصاص مي دهد).
    فراموش نکنيد برخورد ما با ديگران ، تحت تاثير برخورد و رابطه ما با خودمان هست.
    ما نمي توانيم کسي را دوست داشته باشيم، در حاليکه خودمون را به رسميت نمي شناسيم
    و به خودمان عشق نمي ورزيم. لذا ريشه تغيير رابطه ما با ديگران وقتي هست
    که با خودمان همگوني ، هماهنگي و همساني داشته باشيم . و خودمان را به صورت يکپارچه و مثبت ارزيابي کنيم.
    به جاي اينکه انرژيت را روي بهبود ارتباطاتت با ديگران متراکم کني، روي رابطه حسنه با خودت متراکم کن
    . ( نه به زبان، که با احساس و باورت و رفتارت)

    شما دقتي به آدمها بکن، افرادي که بيشترين درگيري را با ديگران به وجود مي آورند،
    يا مي رنجند کساني هستند که در خلوت ، بيشترين درگيري را با خودشان دارند.
    لذا من در رابطه با آنها خيلي دلم برايشان مي سوزد،
    چون چند لحظه مرا مي آزارند و مي روند، اما خودشان هميشه در رنج و درگيري رابطه با خودشان هستند.



    من زمان خاصي براي احترام به خودتون در نظر نگرفتم.
    همواره شما بايد اين احترام خودتون را به رسميت بشناسيد.
    قاطعيت به معناي بي احترامي و عدم توجه به ديگران نيست.
    يعني تعادل بين خواسته هاي منطقي و احساسي خودتون و ديگران.
    بنا نيست به قيمت خوش آمدن ديگران ، همواره خود را ذبح کني....




    فکر ميکنم بهترين کار اين باشه که سعي کنيد اعتماد به نفس خودتون رو افزايش بديد
    و به اين ترتيب متوجه تغييرات بزرگتري در زندگيتون خواهيد شد.
    من يه سري راهکارهايي رو براي افزايش اعتماد به نفستون بهتون ميگم؛ اميدوارم که موثر واقع بشن:
    1. سعي کنيد هر روز حداقل به مدت نيم ساعت جلوي آينه بايستيد و ا خودتون تعريف کنيد؛
    جلوي آينه براي خودتون موضوعي رو انتخاب کنيد و در ارتباط با آن موضوع با خودتون صحبت کنيد.
    2. از موفقيت هايي که از ابتداي زندگيتان تا به امروز داشتيد براي خودتون ليستي تهيه کنيد
    و اون ليست رو هميشه با خودتون همراه داشته باشيد.
    3. در هنگام راه رفتن سر خودتون رو بالا بگيريد و محکم و با انرژي راه بريد.
    4. يکي از عامل‌هاي اصلي در اعتماد به نفس پايين، ترس از عدم پذيرش (طرد شدن) است.
    آنچه را که فکر مي‌کنيد درست است انجام دهيد.
    به ياد داشته باشيد اين انتظار اشتباهي است که بخواهيم هميشه مورد پذيرش و تأييد ديگران باشيم.
    5. توقعات خودتون رو پايين بياريد؛ اين غير ممکنه که هميشه بخوايد عالي و بدون نقص باشيد،
    کساني که مي خواهند هميشه عالي باشند اصولا هيچ کاري انجام نمي دهند.
    6. مسئوليتي را بر عهده بگيريد.
    7. به هيچ وجه خودتون رو با ديگران مقايسه نکنيد.
    8. هميشه ارتباط چشمي برقرار کنيد.
    اکثر مردم خيلي زياد نگران اين هستند که ديگران چگونه در مورد ان‌ها فکر مي‌کنند.
    با ايجاد ارتباط چشمي مي‌توانيد خود را يک فرد شايسته، نترس، با اعتماد به نفس نشان مي‌دهيد.
    يک ترفند کوچک وجود دارد و آن اين است که اگر شما از اين ترس داريد که مستقيم به چشم طرف نگاه کنيد،
    به جاي چشمان طرف، به فاصله? ميان دو ابروي آن فرد نگاه کنيد.
    در اين حالت نه شما مستقيم به فرد نگاه کرده‌ايد و نه آن فرد متوجه اين موضوع مي‌شود.
    براي اين کار شما بايد مدتي تلاش کنيد تا اين کار عادت شما شود.
    9. با ترس‌هايتان رو به رو شويد و از ان‌ها فرار نکنيد.
    10. آنقدر وانمود کنيد تا به دستش بياوريد.
    اگر شما در وضعيتي قرار بگيريد که احساس کرديد اعتماد به نفستان کم شده، وانمود کنيد که اعتماد به نفس بالايي داريد.
    مطمئن باشيد که اثر مي‌کند. در آن لحظه فکر کنيد يک فرد با اعتماد به نفس و محکم هستيد.
    سعي کنيد ظاهرتان را هم کنترل کنيد.
    بهتر است براي اينکه بتوانيد سريع اين کار را انجام دهيد يک فرد با اعتماد به نفس را در ذهن تجسم کنيد.


    يادت نره که براي اينکه بتوني به خواستت برسي بايد تلاش کني و از شکست هاي کوچک نترسي!
    اگه حرفي ميزني و متوجه ميشي که کسي به حرفت گوش نميده، به هيچ وجه نا اميد نشو،
    بلکه تلاشت رو بيشتر کن و اون حرفت رو با روش هاي مختلف بزن تا بالاخره به نتيجه اي که ميخواي دست پيدا کني!



    ببخشید دیگه مقالات زیاد شد نوشته های بالا را مطالعه کن و بکار بگیر
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : شنبه 10 خرداد 93 در ساعت 12:15

  8. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    aye (چهارشنبه 09 مهر 93), Diana4 (شنبه 10 خرداد 93), reff (شنبه 10 خرداد 93), خیال تو (شنبه 10 خرداد 93)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 مهر 93 [ 10:15]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    494
    سطح
    9
    Points: 494, Level: 9
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی خیلی ممنونم که با صبر وحوصله جواب سوالام رو دادید
    حرفاتون رو چند بار خوندم
    من پیش مادرم خیلی از همسرم تعریف میکنم
    و به مامانم گفتم که نمیخام بدیاشون رو بشنوم من همینطوری راضیم و برام مهم نیست که خانوادش خرج نمیکنن
    ولی مامانم ناراحت میشه ودرجوابم میگه پس خودت جهازتو بخر ما هم کمکی نمیکنیم
    ینی احساس میکنم بجای اینکه درکم کنه که نمیخام دیدم منفی بشه فکر میکنه من ازونا طرفداری میکنم و جبهه میگیره !
    اگه تهدید به کم کردن رابطه باهاش بکنم فک کنم خیلی ناراحت بشه :(
    اخه مامانم هم همه چیزو مادی میبینه میخاد منو اگاه کنه که من مث اون اشتباه نکنم

    از طرفی من هم دوست ندارم زندگیم مثل پدرومادرم بشه
    مامانم همه مسئولیتهارو به عهده گرفته وپدرم اصلا تو حساب وکتاب نیست

    برا همین خودمم واقعا دوست دارم بدونم چیکار کنم که اونطوری نشه ؟
    ایا راه حل همین بی اعتمادی هست که مادرم بهم انتقال میده ؟؟

    من دوست دارم مسئولیت خرجا با شوهرم باشه (هرچند بهم پیشنهاد داده که من قبول کنم)
    دوست دارم هم من درکش کنم و طبق جیبش خرج کنم و هم اون برام چیزی کم نزاره
    الان حس میکنم بعد این بحث اون همش به این فک میکنه که من ولخرجم یا بی فکرم و دیگه بمن اعتماد نمیکنه که برام چیزی بخره یا این چیزا
    بنظرتون چطوری میتونم اعتمادشو جلب کنم ؟؟
    وقتی بحثمون شد من به اجبار حلقه ای انتخاب کردم که اصلا ازش خوشم نیومد و خیلی ارزون بود
    دوست داشتم ناراحت نباشم و به خودم بقبولونم که اینکارو برا زندگی مشترکم کرده ولی واقعا نتونستم پنهان کنم
    و همسرم وقتی ناراحتی منو دید گفت بریم پسش بدیم
    اما من قبول نکردم هنوزم نمیدونم چیکار کنم! که سر حرفم باشم و بریم پسش بدیم یا همینطوری بگیرم حلقه رو ؟
    اگه بریم پسش بدیم من قدردانش هستم اما میترسم دیگه بهم اعتماد نکنه وبرام گذشت نکنه ...
    اگه همینو بگیرم میترسم یه روزی بخام بهش سرکوفت بزارم و منت بزارم
    چه کنم که بازم بهم اعتماد و بخاطرم گذشت کنه ؟

  10. 2 کاربر از پست مفید reff تشکرکرده اند .

    Diana4 (شنبه 10 خرداد 93), khaleghezey (شنبه 10 خرداد 93)

  11. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بانو reff بابا چه خبرته چرا اینجوری به زندگی نگاه میکنید دختر خوب؟

    زندگی مشترک دوطرفست خوب چرا اولا توی ناراحتی تصمیم گرفتی و رفتی حلقه دوست نداشتی انتخاب کردی؟
    دوما شما مگه خانوم ولخرجی بودی خونه پدرت که بودی که حالا میگی فکر نکنه که ولخرجم خیلی زیاد تحت تاثیر رفتارهای غلط خانوادت قرار گرفتی

    نوشته های بالا را چندین و چندبار بخوان کامل بخوان و انجامشان بده.
    دلیلی نداره شوهرت ناراحت بشه بخواین حلقه را پس بدید و بجاش یه حلقه بهتر بگیرید اتفاقا ما مردا دوست داریم اینجور مواقع همسرامون را خوشحال کنیم اتفاقا خانوم منم میخواست مراعات منو کنه سرویس سبکتر بگیره من خودم بزور مجبورش کردم بهترشو بگیره که دوست داره بزار مردت برات خرج کنه و از اینکه شوهرته افتخار کنه به خودش و اینکه میتواند همسرش را خوشحال کنه چه چیزی بهتر از این؟
    لطفا دفعه بعدی در عصبانیت و ناراحتی تصمیم نگیر

    زندگی مشترک یعنی کنار هم بودن یعنی همفکری کردن باهم پیشرفت کردن توی خوشی و ناخوشی کنار هم بودن به همدیگه عشق ورزیدن با این تصورات شما خیلی تفاوت داره.

    من دوست دارم مسئولیت خرجا با شوهرم باشه (هرچند بهم پیشنهاد داده که من قبول کنم)

    خوب چه ایرادی داره شما هم کنارش باشید مردای امروزی دوست دارن همسرانشان کنارشون قرار داشته باشه و اجتماعی باشه نه اینکه پشت سرش باشه.
    لطفا مسیر اشتباه مادرتان را نپیمایید.شوهر خوبی داری حسی که داری نسبت به انگشتر بهش بگو به جیبش داری فکر میکنی و اینکه داره از جیب خودش خرج عروسیتان را میدهد چقدر بهش افتخار میکنید که روی پای خودشه و از کنارش بودن احساس غرور میکنید
    یه انگشتر خوشگلتر بگیر شما خانوما یه چیز کوچیک توی عروسیتون کم باشه تا اخر عمر میکوبین توی سر ما مردای بدبخت چرا استرس بخند خوش باش باهاش برو گردش تفریح بیرون برو دستشو بگیر برو خرید کن این لحظرات دیگه هیچوقت برنمیگرده بانو ازش خوب خوب خوب استفاده کن

    برای چیزی که اتفاق نیوفتاده نگران شدن بیهودست.
    ذهن خوانی نکنید.
    منفی بافی نکنید.

    لینک زیر را کامل بخوانید

    http://www.hamdardi.net/thread-154.html

    http://www.hamdardi.net/thread-22741.html
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. 5 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    Diana4 (شنبه 10 خرداد 93), salehe92 (یکشنبه 11 خرداد 93), مهربونی... (سه شنبه 08 مهر 93), خیال تو (دوشنبه 12 خرداد 93), ساحل75 (شنبه 04 مرداد 93)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 مهر 93 [ 10:15]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    494
    سطح
    9
    Points: 494, Level: 9
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نه خب من ولخرج نبودم و نیستم
    همونطور که گفتین من اون حلقه رو پس دادم اما راستش احساس کردم شوهرم خیلی خوشحال نشد از این موضوع :(
    و یه چیزه دیگه این که مامانم منو تحت فشار گذاشتن که یه جایی حلقه بپسندم که حلقه مردانش گرون نباشه !
    ینی واقعا خسته شدم از برخوردای مامانم
    یا میگه نباید بزاری کت شلوار گرون انتخاب کنه باید حتما لباس تو از مال اون گرونتر دربیاد
    و ...
    وقتی میگم نمیخام این چیزارو بهش بگم شاکی میشه میگه تو که سرکار نمیری از کیسه خلیفه میبخشی
    واقعا دیگه اعصابم رو به نابودی هست
    امکان نداره با مامانم صحبت کنم و کارمون به بحث نکشه
    هرچی بهش میگم من نمیخام از اول تو زندگیم بحث این حرفا باز شه بدتر ناراحت میشه
    اصلا درکم نمیکنه
    مدام هم نفوس بد میزنه که هنوز اول زندگیت اخرش زندگی تو هم مث ما میشه

    از یه طرف این درگیریهای مادی با مامانم از یه طرف با همسرم
    واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم
    چطوری جواب مامانمو بدم که بفهمه ؟
    اخه حرصم ازین میگیره که خودشون انقد خسیس و مادین بعد مدام غر میزنه که اونا خسیسن و ....
    بعدم میگه ما پولارو برای شما جمع کردیم
    بخدا من توقع آنچنانی ازش ندارم ولی ناسلامتی پدرومادرمن ... پول دارن .....
    انگار من هم رقیبشونم از دلشون نمیاد خرج کنن برام
    بجای این که کمکم کنن اول زندگی سامون بگیرم میگن تا جایی که تمام پس اندازت خرج شه باید خودت خرج جهاز بدی
    سرویس جواهری که قراره بهم هدیه بدنو با فروختن طلاهام و پولی که خودم گذاشتم روش خریدن
    بهانشونم اینه که باید بهت جهاز بدیم این کوچیکارو خودت بخر
    یا میگن وام ازدواج سه ملیون تورو ما باید بگیریم برات جهاز بخریم !
    درحالیکه شوهرم میگفت این وامو بگیریم دستمون برا خرج باز تر میشه !! من چطوری بهش بگم باید بدم پدرومادرم جهاز بخرن ؟

    یا مثلا شوهرم فعلا پول نداره ماشین بخره ..
    میگن ما برات یه ماشین میخریم به نام خودت بگو اون برات جهازو بخره !! هرچی میگم مادره من اون اگه پول جهاز داشت که ماشین میخرید !!
    گوش نمیدن میگن اینطوری به نامته بهتره
    یا یه خونه خارج از شهر داره میگه برید اونجا بشینید جهازو اون بخره !!
    وقتیم میگم اونجا خارج از شهره ما نمیخایم بریم اونجا ناراحت میشه میگه از خداتم باشه اصلا تو حالیت نیست جهاز خراب میشه اما اینا همیشه برات هست !اون خونه بعدا اینده داره !
    خب من الان زندگی میخام ! میخام تو شهر باشم !! وسیله خونه میخام همینجوری که نمیشه!

    واقعا خسته شدم دیگه :((
    نمیتونم نشنیده بگیرم حرفاشو
    تمام حرفامون حداقل الان در همین زمینه هاست بحثو هم نمیتونم عوض کنم
    اگرم بگم نمیخام دخالت کنید یا رابطمو کم کنم باهاتون میگه باشه پس خودت برو جهازو همه چیو بخر !! چه کنم ؟

  14. 2 کاربر از پست مفید reff تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 12 خرداد 93), خیال تو (دوشنبه 12 خرداد 93)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    سلام عزیزم
    اگه نمی خوای با مادرت بحث کنی پس چرا مدام اینکار را می کنی؟
    شما 23 سالته و داری پزشکی می خونی.... یک جوان اگاه و دانشجویی. چرا به حرف ذهن خودت گوش نمیدی؟
    شما تک فرزندی؟
    ببین من فکر نمی کنم که علی رغم این صحبتها در نهایت برات جهیزیه نگیرن... شما دخترشون هستی و چون دوست دارند این حرفا را میزنن و به همین دلیل بی جهیزیه راهی خونه همسرت نمی کنند...
    بهشون بگو خانه با شوهر... جهیزیه با عروس... شما هم تو خرید جهیزیه سخت نگیر تا والدینت کمتر تو زحمت بیافتند.... و به نظر من اگه خودت به حلقه ارزون قانع نیستی برای همسرت هم به ارزون قانع نباش و انچیزی که دوست داره را براش بگیر....
    عزیزم اگه نمی خوای این حرفا که در خانواده خودت هست در اینده تکرار نشه الان باید اقدام کنی....
    از الان انقدر روی این مسائل حساس بشی روی دید همسرت تاثیر منفی میذاره....
    ببین اینکه می خوای همسرت را بسنجی ببینی چه طرز فکری داره درست ولی اگه انقدر روی این مسائل مانور بدی ذهنیتش نسبت بهت ممکنه خراب بشه ها... و بعدا درست کردن شرایط سخت میشه....
    اتفاقا ایشون الان به همراهی شما بیشتر نیاز داره تا بعدا که بری سر کار و حقوق را تقدیم کنی....
    انقدر به این مسائل فکر نکن... زندگیت را بکن و از این دوران شیرین لذت ببر و به شوهرت و درسات برس.
    موفق باشی


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg

    ویرایش توسط salehe92 : یکشنبه 11 خرداد 93 در ساعت 23:57

  16. کاربر روبرو از پست مفید salehe92 تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 12 خرداد 93)

  17. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط reff نمایش پست ها
    نه خب من ولخرج نبودم و نیستم
    همونطور که گفتین من اون حلقه رو پس دادم اما راستش احساس کردم شوهرم خیلی خوشحال نشد از این موضوع :(
    و یه چیزه دیگه این که مامانم منو تحت فشار گذاشتن که یه جایی حلقه بپسندم که حلقه مردانش گرون نباشه !
    ینی واقعا خسته شدم از برخوردای مامانم
    یا میگه نباید بزاری کت شلوار گرون انتخاب کنه باید حتما لباس تو از مال اون گرونتر دربیاد
    و ...
    وقتی میگم نمیخام این چیزارو بهش بگم شاکی میشه میگه تو که سرکار نمیری از کیسه خلیفه میبخشی
    واقعا دیگه اعصابم رو به نابودی هست
    امکان نداره با مامانم صحبت کنم و کارمون به بحث نکشه
    هرچی بهش میگم من نمیخام از اول تو زندگیم بحث این حرفا باز شه بدتر ناراحت میشه
    اصلا درکم نمیکنه
    مدام هم نفوس بد میزنه که هنوز اول زندگیت اخرش زندگی تو هم مث ما میشه

    از یه طرف این درگیریهای مادی با مامانم از یه طرف با همسرم
    واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم
    چطوری جواب مامانمو بدم که بفهمه ؟
    اخه حرصم ازین میگیره که خودشون انقد خسیس و مادین بعد مدام غر میزنه که اونا خسیسن و ....
    بعدم میگه ما پولارو برای شما جمع کردیم
    بخدا من توقع آنچنانی ازش ندارم ولی ناسلامتی پدرومادرمن ... پول دارن .....
    انگار من هم رقیبشونم از دلشون نمیاد خرج کنن برام
    بجای این که کمکم کنن اول زندگی سامون بگیرم میگن تا جایی که تمام پس اندازت خرج شه باید خودت خرج جهاز بدی
    سرویس جواهری که قراره بهم هدیه بدنو با فروختن طلاهام و پولی که خودم گذاشتم روش خریدن
    بهانشونم اینه که باید بهت جهاز بدیم این کوچیکارو خودت بخر
    یا میگن وام ازدواج سه ملیون تورو ما باید بگیریم برات جهاز بخریم !
    درحالیکه شوهرم میگفت این وامو بگیریم دستمون برا خرج باز تر میشه !! من چطوری بهش بگم باید بدم پدرومادرم جهاز بخرن ؟

    یا مثلا شوهرم فعلا پول نداره ماشین بخره ..
    میگن ما برات یه ماشین میخریم به نام خودت بگو اون برات جهازو بخره !! هرچی میگم مادره من اون اگه پول جهاز داشت که ماشین میخرید !!
    گوش نمیدن میگن اینطوری به نامته بهتره
    یا یه خونه خارج از شهر داره میگه برید اونجا بشینید جهازو اون بخره !!
    وقتیم میگم اونجا خارج از شهره ما نمیخایم بریم اونجا ناراحت میشه میگه از خداتم باشه اصلا تو حالیت نیست جهاز خراب میشه اما اینا همیشه برات هست !اون خونه بعدا اینده داره !
    خب من الان زندگی میخام ! میخام تو شهر باشم !! وسیله خونه میخام همینجوری که نمیشه!

    واقعا خسته شدم دیگه :((
    نمیتونم نشنیده بگیرم حرفاشو
    تمام حرفامون حداقل الان در همین زمینه هاست بحثو هم نمیتونم عوض کنم
    اگرم بگم نمیخام دخالت کنید یا رابطمو کم کنم باهاتون میگه باشه پس خودت برو جهازو همه چیو بخر !! چه کنم ؟
    بانو reff گرامی

    خداویکیلی جدی دارید میگید یا دارید شوخی میکنید؟!!!!!!

    اولا ذهن خوانی ممنوع

    همونطور که گفتین من اون حلقه رو پس دادم اما راستش احساس کردم شوهرم خیلی خوشحال نشد از این موضوع

    حتما این لینک را مطالعه کنید:

    http://www.hamdardi.net/thread-154.html

    شما باید تا میتوانید از مقالات سایت بهره ببرید بانو

    و یه چیزه دیگه این که مامانم منو تحت فشار گذاشتن که یه جایی حلقه بپسندم که حلقه مردانش گرون نباشه !
    ینی واقعا خسته شدم از برخوردای مامانم
    یا میگه نباید بزاری کت شلوار گرون انتخاب کنه باید حتما لباس تو از مال اون گرونتر دربیاد


    والا بعضی وقتا فکر میکنم خیلی نفهمم و هیچی نمیفهمم هرچی زور میزنمم بخدا نمیفهمم!!!!

    بابا دختر خوب تو داری شوهر میکنی شریک زندگیتو انتخاب میکنی کسی که میخوی بغلش کنی نوازشش کنی دوسش داشته باشی بهش محبت کنی مادر بچه هاش باشی دستشو بگیری باهمدیگه برید بیرون قدم بزنید و حرفای عاشقانه بزنید اینا چیه داری بهش فکر میکنی

    والا مارو بردن کت و شلوار بخریم مردانه ایتالیایی از بس گرون بودش خودم چادر خواهرمو کشیدم که بیا بریم بیرون به خانومم میگم چقدر شما ها خولین واقعا میخواستین بخرین؟!!رفتیم یه دست دامادی کامل گرفتیم 180 خیلی هم خوب بود.یا پول انگشتر داماد با خانواده عروسه من چون گم میکردم نخریدیم پولشو گذاشت حلقه بهتر و سنگینتر برای خودشون گرفتن.

    خواهشا ازت التماس میکنم همان کار یکه فکمر میکنی درسته انجام بده و به حرف مادرت اصلا و ابدا گوش نده در مورد مالی.جهیزیه هم توقع نداشته باش خودتم کمک کن.وام ازدواج برای خودته هرجور دوست داری خرج کن هرجور که صلاح میدونی

    نمیتونم نشنیده بگیرم حرفاشو : اتفاقا خوب هم میتوانی هرووقت بحث کشیده شد سریع اون محلو ترک کن ناخودآگاه روت داره تاثیر منفی میزاره

    تمام حرفامون حداقل الان در همین زمینه هاست بحثو هم نمیتونم عوض کنم :خوب بجاش محلو ترک کن شما الان ازدواج کردی و باید مستقل باشی و مستقل رفتار کنید همراه با احترام
    اگرم بگم نمیخام دخالت کنید یا رابطمو کم کنم باهاتون میگه باشه پس خودت برو جهازو همه چیو بخر !! چه کنم ؟ اولا چنین حرفی را نمیزنند به هیچ عنوان دوما شما قراره مودبانه صحبت کنید و حرفتان را هم کامل بزنید نهایت پس انداز خودت هست با پول وام خیلی نگران نباش خداروشکر شاغلی

    بازم دارم میگم بانو تفکرت را سعی کن در مورد ازدواج بهتر و کاملتر کنی سعی کن متعادلش کنی مادیات یه بخشی از زندگی متاهلی.
    حساسیت نسبت به این موضوع را کمتر کنی بقول معروف:
    دقت دق ات میدهد بانو

    حالا یه سوال از خودت بیشتر بگو از گلپسرت بیشتر باهاتون آشنا بشیم
    چه اخلاقای خوبی داری بیرون میرید گردش با هم حرف میزنید کلا از اینجور چیزا بگید

    پ.ن:خیلی دوران خوبیه دوران عقد بیخیال بیخیال همش توی تفریح و گردش و حرفای عاشقانه خلاصه میشه چه روزایی بود بخدا به زور منو مینداختن از خونشون بیرون
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  18. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    salehe92 (دوشنبه 12 خرداد 93), مهربونی... (سه شنبه 08 مهر 93)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 مهر 93 [ 10:15]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    494
    سطح
    9
    Points: 494, Level: 9
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خب نظر منم همینه که وقتی من میخام طبق سلیقم انتخاب کنم اون هم باید همین کارو بکنه
    اما نظر مامانم اینه که نه !
    وقتی بمن میگن برو به شوهرت بگو قیمت مناسبرو بخره من چیکار کنم ؟
    همسرم که خبر نداره از این بحثا و بهش هیچی نگفتم !
    خب الان خرج من با مادرم هست اگر قرار بود خودم بدم که مشکلی نداشتم! مشکل اینجاست که از نظر مالی به مامانم وابسته ام و هرچی اون میگه باید اجرا کنم
    چون چاره ای جز این ندارم
    نمیتونم به حرف مامانم گوش نکنم وکاری که فک میکنم درسته انجام بدم وقتی قراره اون پول حلقه و کت شلوار و این چیزارو بده چطوری به حرفش نکنم و بزارم شوهرم طبق سلیقه خودش بخره ؟
    بخدا من حساسیتم کمه
    اما مدام توو خونه مامانم همین حرفارو میزنه
    وابستگیم ذهنی نیست که بتونم با کنترل ذهنم از پسش بربیام
    راهی میخام که به مادرم بفهمونم این کارش صحیح نیست و ادامه نده
    تمام حرفای شما متینن اما مشکل من اینه که نمیتونم قطع کنم وابستگیو
    نمیدونم تونستم منظورمو واضح بگم یا نه ؟


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.