طلاقش نمیدم چون دوستش دارم

[parsa1400]

سلام دو ماهه مهمان شما هستم و خیلی از تالارتون لذت بردم لازم دونستم قبل ازتخلیه غم سینه ام از همتون یه تشکر داشته باشم . نکته دستم در تایپ بسیار کنده پیشاپیش عذر میخوام در استفاده از تالار هم همین طور ولی راه میفتم تازه واردیکه رایانه دیده ولی لمس نکرده

[parsa1400]

باز سلام ابتدا معرفی . پارسا هستم متولد اینده که برا بازیابی پدرم ودادن امید به ادامه زندگی چند وقتیکه ذهنشو درمقابل شکست عشقی در حال وقوع منحرف کردم . رویا واقعیت نیست ولی امید میده و ادم زنده نگه میداره . زایده ذهن پدر . در حد سالمش اما داستان نقل از پدرم .5شنبه بود بعد از ظهر اول بهمن 92 همسرم تماس گرفت گفت زود میایی شام بریم بیرون تاملی کردم فوری از خوشحالی قبول کردم بعد از یک سردی چند ماهه لازم بود رفتم خونه گفتم بریم گفت اینا رو بپوش بهترین لباسام بود گفتم کجا بریم .جای همیشگی . شام می خوردیم که گفت بدون من اینجا میای بی درنگ گفتم هرگز -ولی من میام -گفتم بدون من سکوت کرد با توجه به سردی روابط اخیر عرق سردی رو پیشونیم نشست که ادامه داد خیلی عالی بود حیف که این اخریش بود در کنار تو. عرق از رو ابروم چکید خاستم دستشو بگیرم که کشید در پایان گفت کارتشو به همراه ادرسش برام بگیر تو برگشت اسممو با ضمیر مالکیت صدا زدو گفت خیلی دوستت دارم .شبش از جدای گفت وطبق 20روز گذشته در و روم بست پشت در بسته از عقد گفت تا امروز مشاجره ای کردیم خوابیدیم صبح براش صبحانه حاظر کردم رفتم به محل کار تا یادش بره تماس گرفت گفت میرم خونه مامانم گفتم برو منم بعداز ظهر میام گفت نیا من برا همیشه میرم تو برو پیش مادرت قطع کرد و خاموش کرد . با خودم گفتم بزار چند روز بگذره میرم دنبالش که خبر اجرای مهریش اومد تمام ارتباطها قطع شد تا امروز جواب ندادن رفتم تو مغازشون دنبالش فحاشی کرد من 33ساله همسرم 26 ساله مدت ازدواج 5سال بدون فرزند .غریبه. هر دو در یک طبقه اجتماعی همسرم فاقد پدر اختلاف اصلی مخالفت هر دو خانواده با ازدوجمون بیشتر خانواده خودم هر حرکتی به چشمش بد می اومد .در ظاهر قانع ولی با کوچکترین حرکت رو به جلوی اطرافیان اذیتم میکرد به شدت پرخاشگر در مقابل اخلاق خوب ازم پول طلب میکرد در تمکین من نبود زیاد قهر میکرد برا اشتی نیازهای مادیشو بر طرف میکرد ناخواسته . تو اخرین مشاجره خیلی بهانه گیری کرد و تقاضای سولاردم و طلب ودیعه منزلو داشت و ترک 20 روزه . وقتی از خواهرش کمک خواستم گفت ببرش امام رضا ع بهم قول یه زندگی خوب بدید که اذر ماه 5 روز بردمش .وقتی برگشت کل خانوادش خالش همسایها رو تو 10 شب دعوت کرد دریغ از یه تعارف به خانواده من .کوچکترین مسعله رو میبرد خونه همسایها و مادرش تو خانوادش از کسی حرف شنوی نداشت . اشنایمون یک اسمس از توصیف دختر خواهرش بعد از تولدش سال 87 بود ...اما خودم اولین دختریکه دیدم همسرم شد این از سادگی از بوی سیگار بدم میاد اینم از نهایت اعتیاد بسیار خانواده دوست و عاشق همسرم صبور درون ریز دل پاک بیکینه عدم خیانت به همسرم حتی در نگاه .

[achilis]

دسوت عزیز تاپیتون و نوشته هاتون اصلا واضح نیست یا من متوجه نشدم.
خانومتون چرا ترکتون کردن؟دلیل خاصی داره که همون روز مشخص ترکتون کردن؟
بچه دار نشدنتون دلیل داره یا....؟

[پسرایرونی]

پارسا جان چی نوشتی برادر؟؟گیج شدم با خوندن متنت...بهتر بود واضح و راحت مشکلت رو مطرح میکردی نه اینکه اون رو بصورت یه داستان مبهم بنویسی...

[شیدا.]

سلام آقای پارسا،

اون دو خط اول را از زبون بچه تون نوشتین؟
اینجا تالار مشاوره خانواده است. بهتر هست مسائل احساسی مثل صحبت با فرزندی که هنوز ندارید را بذارید برای زمان و جای دیگه ای.

اسم تاپیکتون را هم عوض کنید که مراجعین سایت بدونن مشکل شما در چه مورد هست.
با دیدن این عنوان کسانی که می تونن در مورد اختلاف زناشویی کمکتون کنن وارد تاپیک نمی شن، چون فکر می کنند تاپیک درباره اختلاف پدر و فرزند هست.
برعکس، کسانی هم که وارد می شن به قصد کمک به اختلاف پدر و فرزند وارد شدن و می بینن مشکل زن و شوهریه و شاید نظری در موردش ندارند.


حرف اصلی ایشون چیه؟ چرا رفته؟
برای برگردوندن خانمتون چه اقداماتی کردید؟

[parsa1400]

شیدا جان سلام چطور اسم تاپیکمو عوض کنم در استفاده از تالار مشکل دارم

[فرشته اردیبهشت]

شیدا از زبون خودشه

[parsa1400]

سلام اینکه چرا ترکم کرده دقیق چه علتی داره نمیدونم ولی قبلش اختلافاتی داشتیم اما نه در حد طلاق .
حالا کدومش همسرمو به فکر جدایی کشونده نمیدونم . ولی جدا از اختالافش با خانوادم موضوع بچه هم بود. اتفاقا یک هفته قبل ترک دکتر رفته بود ولی جوابشو من ندیدم با خودش برده . برا برگشتش چند نفر فرستادم ولی جواب قانع کننده ای نداده و اجازه اینکه برم دنباشو نداده ولی خودم اوایل رفتم دنبالش در محل کارش خیلی بد برخورد کرد .
از باجناقم کمک گرفتم تلاششو کرد ولی همسرم قبول نکرد حتی گفتم اگه مشکل بچه هست من نمی خوام ولی زندگیمونو خراب نکن . سر اختلافش با خانوادم که خودش 6 ماهی بود گفته بود نمیام اونا هم نیان حتی میگفت تو هم نرو .یه چیز دیگه چون شغلم ازاد بود کمی اوضام قبل سال بهم ریخت ولی براش کم نذاشتم حتی تو مشهد و دعوتی هاش ولی خیلی بزرگش کرد . حالا میخوام بدونم چطور میشه بعد 4سال زندگی بره بدون دلیل قابل قبول تمام درارو رو همسرت ببندی چیزی تو وجودت اذیتت نمیکنه . از یک زن که کانون عشقو محبته بعید نیست خلاصه درد سختی رو تحمل میکنم . چطور منصرفش کنم .


چرا در ارسال خطا می زنه راهنمای کنید میشه عنوان تاپیک منو عوض کنید

[شیدا.]

شیدا جان سلام چطور اسم تاپیکمو عوض کنم در استفاده از تالار مشکل دارم

سلام
از همین مثلث که کنار کلمه "تشکرها"، زیر هر پستی هست، استفاده کنید.
توی صفحه ای که باز می شه عنوان جدید را بنویسید و ارسال کنید.

تالار محدودیت ارسال پست داره.
هر روز، سه تا پست می تونید ارسال کنید.
ممکنه خطایی که می زنه، مربوط به این باشه.

[parsa1400]

سلام از کسانیکه تجربه ای دارن یا مشاورین درخواست راهنمایی دارم
تا تونستم دادگاه عقب انداختم و برا خوشبختی زمان خریدم ولی چیزی به روبرویی در دادگاه نمونده . تمکین دادم ولی ایشون برا توضیح حاظر نشدن . البته خواسته ام برا برگشت ایشون قبل از دادگاه ترس از مهریه نیست . برا اینکه چشم تو چشم شدن تو دادگاه پرده ای دیگه از زندگیمون پاره خواهد کرد و خاطرات بدو به کینه و نفرت تبدیل خواهد کرد و در کل کفیه جدایی رو سنگین تر خواهد کرد .
تمام راهها رو بسته خطشو عوض کرده . نمی دونم بیشترین علتش چیه ولی خودم علت اصلی رو نازایی میدونم چون وزنش بالای صدو پنجا رفته بود واینکه میدونست من خیلی بچه دوست دارم ............
برا آزمایش از من سیصد چهارصد گرفت فقط گفت برا بچه دار شدن پول بیار باید جراحی کنم . بعد یک هفته ترکم کرد
کلا تو زندگی زیاد بامن حرف نمیزد بعد عرسی عوض شد پرخاشگر بود به خودم میگفتم بچس نمیفهمه
سال 92 سال خوبی نبود چون تو تبریکات سال نو اش به اسمس مشکوکی بر خوردم تا اینکه تو اردیبهشت همون سال قضیه فاش شد دوست پسر داشت تا ساعت 3 نیمه شب اس میدادن شکه شدم وقتی به خانوادش گفتم عذر خوایی نکردن هیچ برادر بزرگش گفت برو هر کاری میخوای بکنی بکن . چون بهش اعتماد داشتم بخشیدمش . سایه شک منو میخورد که با پیدا شدن یه گوشی بصورت سایلنت تو خونه آتیش گرفتم وقتی ازش توضیح خواستم با گریه خواهش گفت بار آخره وبهم تا یک ماه راستشو نگفت خطشو گرفتم باز بخاطر ابروم پیش خانوادم و اسی بودن ماجرا بخشیدمش البته روزهای خیلی سختی بود .
سه روز بعد از اینکه منو ترک کرد در حالیکه به علتش فکر میکردم ناخود آگاه شماره قبلیشو گرفتم که زنگ خورد وبعد اشغال . خطشو فعالکرده بود .
وقتی فکر میکنم این اواخر به بهانه های مختلف در روم میبستو من شبارو رو مبل میگذروندم چقدر ساده بودم .
موندم چرا هنوز دوسش دارم ایا ارزش برگشتو داره یا دارم به خودم دروغ میگم . راهنمایی کنید